درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۶۹: تنبیهات استصحاب ۲۵

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

اگر مستصحب حکم باشد، دو صورت دارد:

اول: مستصحب، حکم منجز (حکمی که بالفعل وجود داشته باشد) است، به این استصحاب، استصحاب تنجیزی گفته می‌شود.

دوم: مستصحب، حکم تعلیقی (حکمی که بر فرض وجود یک امر دیگر وجود پیدا کند) است، به این استصحاب، استصحاب تعلیقی. مثلا انگور، اگر غلیان پیدا کند حرام است، به حرمت بر فرض غلیان، حکم تعلیقی گفته می‌شود، حال اگر کشمش غلیان پیدا کرد، استصحاب حرمت انگور غلیان پیدا کرده می‌کند، نسبت به این استصحاب دو قول است:

قول اول: مشهور: استصحاب جایز است.

قول دوم: بعضی: استصحاب جایز نیست به چند دلیل:

دلیل اول: حالت سابقه ندارد.

جواب اول: شرط استصحاب، وجود مستصحب سابقا است نه بالفعل و عنب غلیان پیدا شده هم وجود دارد نه بالفعل بلکه بحسب خودش.

۳

ادامه جواب دلیل اول عدم استصحاب تعلیقی

جواب دوم: مثال به عنوان مقدمه: لازمه طلوع خورشید، وجود نهار است، در اینجا سه چیز است:

اول: لازم، طلوع خورشید است.

دوم: ملزوم، وجود نهار است.

سوم: ملازمه که کل جمله است.

حال ساعت ۹ شب، لازم و ملزوم نیست اما ملازمه است و این ملازمه بالفعل موجود است و قضیه صادقی می‌باشد.

حال در ما نحن فیه هم لازم و ملزوم و ملازمه وجود دارد، لازم و ملزوم موجود نیستند اما ملازمه موجود است بالفعل.

حال جواب دوم این است که نفی حجیت استصحاب تعلیقی بی‌فایده است. چون در هر استصحاب تعلیقی، یک استصحاب تنجیزی وجود دارد که می‌توانیم آن را جاری کنیم و به نتیجه‌ای برسیم که اگر استصحاب تعلیقی می‌کردیم، به همان نتیجه می‌رسیدیم.

مثلا حکم تعلیقی عنب، حرمت بر فرض غلیان است، حال تبدیل به کشمش شد و شک در حکم در فرض غلیان می‌کنیم، در اینجا اگر ملازمه استصحاب شود، استصحاب تنجیزی می‌شود و نتیجه همان استصحاب تعلیقی را می‌دهد.

۴

دلیل دوم و سوم عدم استصحاب تعلیقی و جواب آنها

دلیل دوم: صغری: شرط استصحاب، بقاء موضوع است. مثلا این آب کر است و بعد شک در بقاء کریت می‌کنیم، و استصحاب کریت می‌شود. در اینجا کریت مستصحب است و موضوع آب است.

کبری: بقاء موضوع در استصحاب تعلیقی منتفی است. چون مثلا عنب موضوع بود و الان کشمش است که دو چیز می‌باشد.

نتیجه: شرط استصحاب در استصحاب تعلیق یمنتفی است.

جواب: اگر تبدیل عنب به زبیب، تبدیل موضوع محسوب شود، لازمه‌اش این است که احکام منجزه عنب هم استصحاب نشود. یعنی در اینجا حلیت عنب برای کشمش هم نباید استصحاب شود در حالی که این استصحاب اشکال ندارد، در نتیجه باید گفت تبدیل عنب به زبیب، تبدیل موضوع محسوب نمی‌شود.

دلیل سوم: در کنار هر استصحاب تعلیقی، یک استصحاب دیگری وجود دارد که با هم تعارض پیدا می‌کند و آن استصحاب دیگر، دارای ترجیح می‌باشد، پس استصحاب تعلیقی حجت نیست. مثلا کشمش در فرض غلیان، استصحاب حرمت می‌شود، یک استصحاب دیگر هم است که کشمش قبل از غلیان، حلال بود و بعد از غلیان همان حلیت استصحاب می‌شود و این دو مرجح دارد: ۱. شهرت علماء که می‌گویند زبیب بعد از غلیان حلال است؛ ۲. عمومات.

جواب: در اینجا استصحاب تعلیقی حاکم بر استصحاب دیگر است. به اینکه شک در طهارت و نجاست کشمش بعد از غلیان، مسبب از چیز دیگری است و آن این است که آیا شارع که حرمت را روی عنب مغلی برده است، با حالت انگور بودن برده یا در تمام حالات چه انگور باشد چه کشمش، برده؟ حال مقتضای استصحاب تعلیقی این است که شارع در تمام حالات انگور غلیان شده، حرام باشد، پس شک در حلیت بعد از غلیان از بین می‌رود.

۵

تطبیق ادامه جواب دلیل اول عدم استصحاب تعلیقی

(جواب دوم از دلیل اول:) فإذا قلنا: العنب يحرم ماؤه (عنب) إذا غلا (عنب) أو بسبب الغليان، فهناك (در این قضیه) لازم (حرمت)، وملزوم (غلیان)، وملازمة (ملازمه بین غلیان و حرمت).

أمّا الملازمة ـ وبعبارة اخرى: سببيّة الغليان لتحريم ماء العصير (انگور) ـ فهي (ملازمه) متحقّقه بالفعل من دون تعليق.

وأمّا اللازم ـ وهي (لازم) الحرمة ـ فله (لازم) وجود مقيّد بكونه (وجود) على تقدير الملزوم، وهذا الوجود التقديريّ (حرمت) أمر متحقّق في نفسه في مقابل عدمه (وجود تقدیری) (عدم محض)، وحينئذ (در این هنگام که حرمت وجود دارد) (شرط:) فإذا شككنا في أنّ وصف العنبيّة له (وصف) مدخل في تأثير الغليان في حرمة مائه (عنب)، (نتیجه شرط:) فلا أثر للغليان في التحريم بعد جفاف العنب وصيرورته (عنب) زبيبا، (جواب شرط:) فأيّ فرق بين هذا (حرمت) وبين سائر الأحكام الثابتة (مثل حلیت) للعنب إذا شكّ في بقائها (احکام) بعد صيرورته (عنب) زبيبا؟

۶

تطبیق دلیل دوم و سوم عدم استصحاب تعلیقی و جواب آنها

نعم (دلیل دوم:) ربما يناقش في الاستصحاب المذكور (تعلیقی): تارة بانتفاء الموضوع وهو (موضوع) العنب، (دلیل سوم:) واخرى بمعارضته (استصحاب تعلیقی) باستصحاب الإباحة (اباحه کشمش) قبل الغليان، بل ترجيحِه (استصحاب اباحه) عليه (استصحاب تعلیقی) بمثل الشهرة والعمومات (عمومات اجتهادی و فقاهتی).

لكنّ الأوّل (انتفاء موضوع) لا دخل له (انتفاء موضوع) في الفرق بين الآثار الثابتة للعنب بالفعل (احکام تنجیزی) والثابتة له (عنب) على تقدير دون آخر (استصحاب تعلیقی)، والثاني (تعارض) فاسد؛ لحكومة استصحاب الحرمة على تقدير الغليان (استصحاب تعلیقی) على استصحاب الإباحة قبل الغليان.

۷

تطبیق مختار شیخ انصاری

فالتحقيق: أنّه لا يعقل فرق في جريان الاستصحاب ولا في اعتباره (استصحاب) ـ من حيث الأخبار (بنابر اصل بودن استصحاب) أو من حيث العقل (بنا بر اماره بودن استصحاب) ـ بين أنحاء تحقّق المستصحب، فكلّ نحو من التحقّق ثبت للمستصحب وشكّ في ارتفاعه (مستصحب)، فالأصل بقاؤه (مستصحب)، مع أنّك عرفت: أنّ الملازمة و (عطف تفسیری) سببيّة الملزوم للاّزم موجود بالفعل، وجد الملزوم (غلیان) أم لم يوجد؛ لأنّ صدق الشرطيّة (ملازمه) لا يتوقّف على صدق الشرط، وهذا الاستصحاب (استصحاب ملازمه) غير متوقّف على وجود الملزوم. 

سابقا ، والشكّ في ارتفاع ذلك المحقّق ، ولا إشكال أيضا في عدم اعتبار أزيد من ذلك. ومن المعلوم أنّ تحقّق كلّ شيء بحسبه ، فإذا قلنا : العنب يحرم ماؤه إذا غلا أو بسبب الغليان ، فهناك لازم ، وملزوم ، وملازمة.

أمّا الملازمة ـ وبعبارة اخرى : سببيّة الغليان لتحريم ماء العصير ـ فهي متحقّقه بالفعل من دون تعليق.

وأمّا اللازم ـ وهي الحرمة ـ فله وجود مقيّد بكونه على تقدير الملزوم ، وهذا الوجود التقديريّ أمر متحقّق في نفسه في مقابل عدمه ، وحينئذ فإذا شككنا في أنّ وصف العنبيّة له مدخل في تأثير الغليان في حرمة مائه ، فلا أثر للغليان في التحريم بعد جفاف العنب وصيرورته زبيبا ، فأيّ فرق بين هذا وبين سائر الأحكام الثابتة للعنب إذا شكّ في بقائها بعد صيرورته زبيبا؟

بعض المناقشات في الاستصحاب التعليقي ودفعها

نعم ربما يناقش في الاستصحاب المذكور : تارة بانتفاء الموضوع وهو العنب ، واخرى بمعارضته باستصحاب الإباحة قبل الغليان ، بل ترجيحه عليه بمثل الشهرة والعمومات (١).

لكنّ الأوّل لا دخل له في الفرق بين الآثار الثابتة للعنب بالفعل والثابتة له على تقدير دون آخر ، والثاني فاسد ؛ لحكومة استصحاب الحرمة على تقدير الغليان على استصحاب الإباحة قبل الغليان.

مختار المصنّف في المسألة

فالتحقيق : أنّه لا يعقل فرق في جريان الاستصحاب ولا في اعتباره ـ من حيث الأخبار أو من حيث العقل ـ بين أنحاء تحقّق المستصحب ، فكلّ نحو من التحقّق ثبت للمستصحب وشكّ في ارتفاعه ،

__________________

(١) هاتان المناقشتان من صاحب المناهل ، انظر المناهل : ٦٥٢ و ٦٥٣.

فالأصل بقاؤه ، مع أنّك عرفت : أنّ الملازمة وسببيّة الملزوم للاّزم موجود بالفعل ، وجد الملزوم أم لم يوجد ؛ لأنّ صدق الشرطيّة لا يتوقّف على صدق الشرط ، وهذا الاستصحاب غير متوقّف على وجود الملزوم. نعم ، لو اريد إثبات وجود الحكم فعلا في الزمان الثاني اعتبر إحراز الملزوم فيه ؛ ليترتّب عليه بحكم الاستصحاب لازمه ، وقد يقع الشكّ في وجود الملزوم في الآن اللاحق ؛ لعدم تعيّنه واحتمال مدخليّة شيء في تأثير ما يتراءى أنّه ملزوم.