درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۶۵: تنبیهات استصحاب ۲۱

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

مرحوم شیخ فرمودند که استصحاب در حکم عقلی جاری نمی‌شود، مثلا عقل می‌گوید تصرف در ملک غیر بدون اذن قبیح است و در حال حاضر شک می‌کنیم که این تصرف بدون اذن قبیح است یا خیر، در اینجا استصحاب جاری نمی‌شود. چون موضوع حکم عقلی کاملا مشخص و معلوم است، حال اگر عقل در لحظه دوم احراز کرد که موضوع وجود دارد، حکم می‌کند و اگر احراز نکرد موضوع است، حکم نمی‌کند.

۳

اشکال و جواب

اشکال: صغری: اگر استصحاب در حکم عقلی جاری نشود، لازمه‌اش این است که استصحاب در حکم شرعی که در مورد حکم عقل وارد شده است هم جاری نشود. یعنی گاهی عقل در یک موضوعی حکم می‌کند و شرع هم دقیقا درباره آن حکم می‌کند، حال اگر در این حکم عقل استصحاب جاری نشود، لازمه‌اش این است که در حکم شرعی ای که در مورد عقلی وارد شده هم جاری نشود. چون همان علتی که برای عدم استصحاب برای حکم عقل بود، در حکم شرعی هم وجود دارد.

کبری: و اللازم باطل. یعنی اگر شرع در مورد حکم عقل حکم کرد، استصحاب می‌شود.

نتیجه: فالملزوم مثله.

جواب: این حکم شرعی که در مورد عقل وجود دارد، دو صورت دارد:

صورت اول: حکم شرعی، مستند به حکم عقل است، یعنی همان علتی که باعث حکم عقل شده است، عین همان علت، باعث حکم شرع شده است. در این صورت استصحاب حکم شرعی جایز نیست. مثلا شخصی مشغول نماز خواندن است و سوره را فراموش کرد، در این هنگام عقل و شرع می‌گویند سوره واجب نیست و هر دو هم یک علت برای این حکم دارند و آن قبح تکلیف ناسی می‌باشد. در اینجا استصحاب جاری نمی‌شود که بعد از نماز واجب نیست که دوباره نماز با سوره بخواند. چون موضوع حکم عقلی و شرعی یک چیز است که در لحظه دوم اگر همان باشد، حکم جاری می‌شود و اگر نبود، حکم جاری نمی‌شود.

صورت دوم: علتی که باعث حکم عقل شده با علتی که باعث حکم شرع شده، تفاوت دارند. در اینجا استصحاب حکم شرعی جایز است.

مثال اول: عقل می‌گوید رد امانت واجب است به علتی و شرع هم می‌گوید رد امانت واجب است به علت دیگری، حال شک در وجوب رد امانت می‌کنیم، استصحاب آن می‌شود.

مثال دوم: عقل می‌گوید صبی غیر بالغ تکلیف ندارد، شرع هم می‌گوید صبی غیر بالغ تکلیف ندارد اما علت حکم عقل، عدم تمییز است و علت حکم شرع، عدم بلوغ است. در اینجا اگر شک کنیم که در حال حاضر برای این فرد، فلان تکلیف است واجب است یا خیر، استصحاب حکم شرعی می‌شود.

۴

تطبیق اشکال و جواب

فإن قلت: فكيف يستصحب الحكم الشرعيّ (حکم شرعی در مورد حکم عقلی) مع أنّه (حکم شرعی) كاشف عن حكم عقليّ (که بوده) مستقلّ؟ فإنّه إذا ثبت حكم العقل بردّ الوديعة، وحكم الشارع طبقه (حکم عقل) بوجوب الردّ، ثمّ عرض ما يوجب الشكّ (شک در وجوب رد) ـ مثل الاضطرار والخوف ـ فيستصحب الحكم (حکم شرعی = وجوب رد) مع أنّه (حکم - وجوب رد) كان تابعا للحكم العقليّ.

قلت: أمّا الحكم الشرعيّ المستند إلى الحكم العقليّ (علت حکم شرعی، عین علت حکم عقل باشد)، فحاله (حکم شرعی) حال الحكم العقليّ في عدم جريان الاستصحاب. نعم، (حکم شرعی که مستند به حکم عقلی نیست:) لو ورد في مورد حكم العقل، حكمٌ شرعيّ من غير جهة العقل، وحصل التغيّر في حال (مثلا صغر تبدیل به بلوغ شد - عدم بلوغ تبدیل به بلوغ شود) من أحوال موضوعه (حکم شرعی) ممّا يحتمل مدخليّته (حال) وجودا أو عدما في الحكم، جرى الاستصحاب (استصحاب حکم شرعی) وحُكم (با استصحاب) بأنّ موضوعه (حکم شرع) أعمّ من موضوع حكم العقل؛ ومن هنا يجري استصحاب عدم التكليف في حال يستقلّ العقل بقبح التكليف فيه (حال، یعنی صبی غیربالغ)، لكنّ العدم الأزليّ (عدم تکلیف شرعی) ليس مستندا إلى القبح (قبح عقلی) وإن كان (عدم ازلی) موردا للقبح.

هذا (عدم استصحاب) حال نفس الحكم العقلي.

۵

صورت سوم از استصحاب حکم عقل

بیان شد که شک در حکم عقل، چهار صورت دارد، صورت سوم این بود که سم مضر بود و عقل حکم به قبح شرب آن کردیم، بعد شک می‌کنیم که شرب آن قبیح است یا خیر، حال استصحاب مضر بودن می‌شود یا خیر؟

در اینجا دو فرض است:

فرض اول: استصحاب، اماره است: در این صورت استصحاب مضر بودن می‌شود و عقل حکم به قبح آن می‌کند به شرط اینکه موضوع حکم عقل، مقطوع یا مظنون باشد.

فرض دوم: استصحاب، اصل عملی است: در این صورت استصحاب جاری نمی‌شود، و الا اصل مثبت پیش می‌آید.

۶

تطبیق صورت سوم از استصحاب حکم عقل

وأمّا موضوعه (حکم عقل) ـ كالضرر المشكوك بقاؤه في المثال المتقدّم ـ فالذي ينبغي أن يقال فيه (موضوع):

إنّ الاستصحاب إن اعتبر من باب الظنّ (از باب ظن حجت باشد و حاکم عقل باشد) عمل به (استصحاب) هنا (در موضوع)؛ لأنّه يظنّ الضرر بالاستصحاب (با مجرای استصحاب)، فيحمل عليه (ضرر) الحكم العقليّ (قبح شرب) إن كان موضوعه (حکم عقلی) أعمّ من القطع (مقطوع) والظنّ (مظنون)، كما في مثال الضرر.

وإن اعتبر (استصحاب) من باب التعبّد ـ لأجل الأخبار ـ فلا يجوز العمل به (استصحاب)؛ للقطع بانتفاء حكم العقل مع الشكّ في الموضوع (مضر) الذي كان يحكم عليه مع القطع.

ومعرفته تفصيلا ؛ لأنّ القضايا العقليّة إمّا ضروريّة لا يحتاج العقل في حكمه إلى أزيد من تصوّر الموضوع بجميع ما له دخل في موضوعيّته من قيوده ، وإمّا نظريّة تنتهي إلى ضروريّة كذلك ، فلا يعقل إجمال الموضوع في حكم العقل ، مع أنّك ستعرف في مسألة اشتراط بقاء الموضوع (١) ، أنّ الشكّ في الموضوع ـ خصوصا لأجل مدخليّة شيء ـ مانع عن إجراء الاستصحاب.

فإن قلت : فكيف يستصحب الحكم الشرعيّ مع أنّه كاشف عن حكم عقليّ مستقلّ؟ فإنّه إذا ثبت حكم العقل بردّ الوديعة ، وحكم الشارع طبقه بوجوب الردّ ، ثمّ عرض ما يوجب الشكّ ـ مثل الاضطرار والخوف ـ فيستصحب الحكم (٢) مع أنّه كان تابعا للحكم العقليّ.

عدم جريان الاستصحاب في الحكم الشرعي المستند إلى الحكم العقلي أيضا

قلت : أمّا الحكم الشرعيّ المستند إلى الحكم العقليّ ، فحاله حال الحكم العقليّ في عدم جريان الاستصحاب. نعم ، لو ورد في مورد حكم العقل حكم شرعيّ من غير جهة العقل ، وحصل التغيّر في حال من أحوال موضوعه ممّا يحتمل مدخليّته وجودا أو عدما في الحكم ، جرى الاستصحاب وحكم بأنّ موضوعه أعمّ من موضوع حكم العقل ؛ ومن هنا يجري استصحاب عدم التكليف في حال يستقلّ العقل بقبح التكليف فيه ، لكنّ (٣) العدم الأزليّ ليس مستندا إلى القبح وإن كان موردا للقبح.

هذا حال نفس الحكم العقلي.

__________________

(١) انظر الصفحة ٢٨٩ ـ ٢٩١.

(٢) في مصحّحة (ص) زيادة : «الشرعي».

(٣) كذا في النسخ ، والمناسب بدل «لكنّ» : «لأنّ».

هل يجري الاستصحاب في موضوع الحكم العقلي؟

وأمّا موضوعه ـ كالضرر المشكوك بقاؤه في المثال المتقدّم ـ فالذي ينبغي أن يقال فيه :

إنّ الاستصحاب إن اعتبر من باب الظنّ عمل به هنا ؛ لأنّه يظنّ الضرر بالاستصحاب ، فيحمل عليه الحكم العقليّ إن كان موضوعه أعمّ من القطع والظنّ ، كما في مثال الضرر (١).

وإن اعتبر من باب التعبّد ـ لأجل الأخبار ـ فلا يجوز العمل به ؛ للقطع بانتفاء حكم العقل مع الشكّ في الموضوع الذي كان يحكم عليه مع القطع (٢).

مثلا : إذا ثبت بقاء الضرر في السمّ في المثال المتقدّم بالاستصحاب ، فمعنى ذلك ترتيب الآثار الشرعيّة المجعولة للضرر على مورد الشكّ ، وأمّا الحكم العقلي (٣) بالقبح والحرمة (٤) فلا يثبت إلاّ مع إحراز الضرر (٥). نعم ، يثبت الحرمة الشرعيّة بمعنى نهي الشارع ظاهرا (٦) ، ولا منافاة بين انتفاء

__________________

(١) لم ترد «إن كان ـ إلى ـ الضرر» في (ظ) ، وفي (ت) و (ص) كتب فوقها : «نسخة».

(٢) لم ترد «فلا يجوز ـ إلى ـ مع القطع» في (ظ) ، وفي (ت) و (ص) كتب عليها : «نسخة» ، وورد بدلها في هذه النسخ ما يلي : «فلا يثبت إلاّ الآثار الشرعيّة المجعولة القابلة للجعل الظاهريّ ، وتعبّد الشارع بالحكم العقلي يخرجه عن كونه حكما عقليّا» ، لكن شطب عليها في (ت).

(٣) في (ص): «حكم العقل».

(٤) لم ترد «الحرمة» في (ر).

(٥) في (ر) ونسخة بدل (ص) بدل «مع إحراز الضرر» : «بذلك».

(٦) في (ر) و (ص) زيادة : «لثبوتها سابقا ولو بواسطة الحكم العقلي» ، وفي (ص) بدل «سابقا» : «ظاهرا» ، وكتبت على هذه الزيادة فيها : «نسخة».