درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۴۶: تنبیهات استصحاب ۲

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

گاهی انسان، یقین به وجود کلی داشته و شک در بقاء کلی می‌کند که این سه صورت دارد:

صورت اول: گاهی علت شک در بقاء کلی، شک در بقاء فرد است، مثلا دو ساعت پیش انسان در ضمن زید در خانه بوده است، الان شک می‌کنم انسان در این اتاق است یا خیر، دلیل این شک این است که زید در این خانه وجود دارد یا خیر.

مرحوم شیخ فرمودند استصحاب کلی و فرد جاری می‌شود، چون نسبت به هر دو ارکان استصحاب وجود دارد.

صورت دوم: علت شک در بقاء کلی، بخاطر شک در این است که فردی که در ضمن کلی است، قصیر العمر بوده است یا طویل العمر.

مثال برای شک در رافع: انسان حدثی از او صادر شده که نمی‌دانم بول بوده یا منی و این فرد فقط وضو می‌گیرد که فقط اثر بول را از بین می‌برد در اینجا آثار حدث کلی بار می‌شود، چون غسل انجام نداده است و حق دست زدن به قرآن را ندارد.

مثال برای شک در مقتضی: حیوانی در طویله بوده و حالا شک دارم در طویله حیوان است یا خیر، دلیل این شک این است که آن حیوان گنجشک بوده که الان نباشد و یا فیل بوده که الان در خانه می‌باشد.

مرحوم شیخ فرمودند که استصحاب کلی در این صورت جاری می‌شود اما استصحاب فرد خیر، چون ارکان استصحاب نسبت به کلی کامل است اما نسبت به فرد کامل نیست، چون یقین به فرد وجود ندارد اما یقین به کلی حدث یا حیوان بوده است.

۳

ادامه تطبیق تنبیه اول

(توضیح مطلقا:) سواء كان الشكّ (شک در بقاء کلی) من جهة الرافع، كما إذا عُلِم بحدوث البول أو المنيّ ولم يعلم الحالة السابقة (یا حالت سابقه طهارت باشد) وجب الجمع بين الطهارتين (وضو و غسل)، فإذا فعل إحداهما (طهارتین) وشكّ في رفع الحدث فالأصل (استصحاب) بقاؤه (حدث)، وإن كان الأصل (استصحاب) عدم تحقّق الجنابة، فيجوز له (مکلف) ما (مکث در مسجد مثلا) يحرم على الجنب.

أم كان الشكّ (شک در بقاء کلی) من جهة المقتضي، كما لو تردّد مَن في الدار بين كونه («من») حيوانا لا يعيش إلاّ سنة وكونه («من») حيوانا يعيش مائة سنة، فيجوز بعد السنة الاولى استصحاب الكلّيّ المشترك (حیوان) بين الحيوانين، ويترتّب عليه (استصحاب کلی) آثاره (کلی) الشرعيّة الثابتة دون آثار شيء من الخصوصيّتين (خصوص قصیر العمر و طویل العمر)، بل يُحكم بعدم كلّ منهما (خصوصیتین) لو لم يكن مانع عن إجراء الأصلين (اصل عدم فیل و اصل عدم گنجشک مثلا)، (مثال برای جایی که مانع است:) كما في الشبهة المحصورة.

۴

اشکال اول و جواب

اشکال: ما در صورت دوم، یقین داریم که بعد از یک سال حیوان نیست، چون یقین داریم که اگر عصفور بوده، از بین رفته است و بعد شک داریم که فیل بوده یا نه، اصل عدم جاری می‌شود، پس حیوان وجود ندارد، در نتیجه استصحاب کلی هم جاری نیست.

جواب: شما بین استصحاب فرد و کلی خلط کردید، این حرفی که می‌زنید در استصحاب فرد است، اما نسبت به کلی، یقین به آن وجود دارد و الان شک در آن داریم.

۵

تطبیق اشکال اول و جواب

(اشکال اول:) وتوهّم: عدم جريان الأصل (استصحاب) في القدر المشترك (کلی)؛ من حيث دورانه (کلی) بين ما (قصیر العمر) هو مقطوع الانتفاء، وما (طویل العمر) هو مشكوك الحدوث، وهو (فرد مشکوک الحدوث) محكوم بالانتفاء بحكم الأصل (اصل عدم حدوث).

(جواب اشکال اول:) مدفوع: بأنّه لا يقدح ذلك في استصحابه (کلی) بعد فرض الشكّ في بقائه (کلی) وارتفاعه (کلی)، إمّا لعدم استعداده (کلی، در صورتی که در ضمن فرد قصیر باشد) وإمّا لوجود الرافع (در صورتی که در ضمن فرد طویل باشد).

سواء كان الشكّ من جهة الرافع ، كما إذا علم بحدوث البول أو المنيّ ولم يعلم الحالة السابقة وجب (١) الجمع بين الطهارتين ، فإذا فعل إحداهما وشكّ في رفع الحدث فالأصل بقاؤه ، وإن كان الأصل عدم تحقّق الجنابة ، فيجوز له ما يحرم على الجنب.

أم كان الشكّ من جهة المقتضي ، كما لو تردّد من في الدار بين كونه حيوانا لا يعيش إلاّ سنة وكونه حيوانا يعيش مائة سنة ، فيجوز بعد السنة الاولى استصحاب الكلّيّ المشترك بين الحيوانين ، ويترتّب عليه آثاره الشرعيّة الثابتة دون آثار شيء من الخصوصيّتين ، بل يحكم بعدم كلّ منهما لو لم يكن مانع عن إجراء الأصلين ، كما في الشبهة المحصورة.

توهّم عدم جريان استصحاب الكلّي في هذا القسم ودفعه

وتوهّم : عدم جريان الأصل في القدر المشترك ؛ من حيث دورانه بين ما هو مقطوع الانتفاء ، وما هو مشكوك الحدوث ، وهو (٢) محكوم بالانتفاء بحكم الأصل (٣).

مدفوع : بأنّه لا يقدح ذلك في استصحابه بعد فرض الشكّ في بقائه وارتفاعه ، إمّا لعدم استعداده وإمّا لوجود الرافع (٤).

توهّم آخر ودفعه

كاندفاع توهّم (٥) : كون الشكّ في بقائه مسبّبا عن الشكّ في

__________________

(١) في (ر) بدل «وجب» : «في» ، وفي حاشية التنكابني (٢ : ٦٩١): «وحينئذ يجب».

(٢) شطب في (ت) و (ه) على «هو».

(٣) لم ترد «وهو محكوم بالانتفاء بحكم الأصل» في (ظ).

(٤) لم ترد «إمّا لعدم استعداده وإمّا لوجود الرافع» في (ر).

(٥) في (ه) و (ت) بدل «كاندفاع توهّم» : «كتوهّم».