درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۳۹: ادله حجیت استصحاب ۱۳

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

۲

سیر بحث

آنچه در گذشته بیان کردیم: بحث ما در روایت موثقه عمار است: «کل شیء طاهر حتّی تعلم أنه قذر» در این روایت سه نظریه است:

۱. نظریه شیخ انصاری (ره)

۲. نظریه میرزاث قمی (ره).

۳. نظریه صاحب فصول (ره).

نظریه شیخ انصاری از دو قسمت تشکیل شده است:

الف. این روایت «کل شیء طاهر حتّی تعلم أنه قذر» یا شامل قاعده طهارت است و یا شامل استصحاب طهارت است؛ و شامل هر دو نمی‌شود؛ زیرا اگر ین روایت شامل هر شود لازمه‌اش استعمال لفظ (طاهر) در بیشتر از یک معناست و چنین استعمالی جایز نیست.

نحوه استعمال در بیشتر از یک معنا: اگر مراد از این روایت قاعده طهارت باشد این «طاهر» اثبات اصل طهارت می‌کند؛ و اگر این روایت شامل قاعده استصحاب باشد کلمه «طاهر» اثبات ابقاء طهارت می‌کند؛ یعنی طهارتی که قبلاً وجود داشته ابقاء آن را اثبات می‌کند. و این دو معنا، دو معنای کاملا مغایر با هم هستند و قدر جامعی هم میان این دو وجود ندارد؛ لذا استعمال این لفظ در دو معنا می‌شود که جایز نیست.

ب. این روایت چه شامل قاعده طهارت شود و چه شامل استصحاب طهارت شود، شامل هر دو شبهه است هم شبهه حکمیه و هم شبهه موضوعیه؛ زیرا شبهه حکمیه و موضوعیه دارای جامع هستند.

نظریه میرزای قمی (ره): این روایت شامل هر دو قاعده نیست؛ یعنی هم شامل قاعده استصحاب و هم شامل قاعده طهارت؛ زیرا لازمه‌اش استعمال لفظ (طاهر) در أکثر از یک معناست؛ و این جیز نیست. این روایت شامل هر دو شبهه با هم نیست.

مرحوم شیخ (ره): قسمت اول حرف مرحوم میرزا صحیح است، زیرا جامع وجود ندارد. اما قسمت دوم حرف ایشان صحیح نیست، زیرا جامع وجود دارد.

۳

نظریات موجود در روایت / نظریه سوم

نظریه سوم: صاحب فصول (ره) می‌فرماید این روایت شامل هر دو قاعده هست؛ هم شامل قاعده طهارت و هم قاعده استصحاب طهارت.

در این روایت دو کلمه به کار رفته است که از هر کلمه یک قانون فهمیده می‌شود:

۱. کلمه اول «طاهرٌ» است؛ از این کلمه قاعده طهارت به دست می‌آید؛ به این صورت که مراد از این «طاهر» یعنی طهارت ظاهریه. توضیحش این است «کل شیء طاهر» یعنی هر چیزی که شک در طهارت و نجاستش دارید طهارت ظاهریه برای او ثابت است. (طهارت ظاهریه یعنی طهارتی که تا علم به نجاست نیامده هست، و علم به نجاست که آمد از بین می‌رود.)

۲. کلمه دوم «حتی تعلم أنه قذر» استصحاب فهمیده می‌شود؛ چون این عبارت معنایش این است «هذا الحکم مستمر إلی زمان علم بالنجاسة». معنای استصحاب هم همین است، یعنی استصحاب می‌گوید چیزی که ثابت شده بود این چیز همان طور ادامه دارد تا زمانی که یقین پیدا کنی به خلافش.

۴

بیان اجمالی اشکال مرحوم شیخ به نظریه سوم (صاحب فصول)

اشکال: مرحوم شیخ انصاری (ره) می‌فرماید شما گفتید «حتی تعلم أنه قذر» که در روایت است یعنی «هذا الحکم مستمر إلی زمان علم بالنجاسة»؛ مراد شما از «هذا الحکم» چیست؟. مراد شما طهارت ظاهریه است یا طهارت واقعیه؟. اگر طهارت واقعیه باشد خلاف فرض است؛ زیرا فرض این است که شما روایت را شامل قاعده طهارت و قاعده استصحاب طهارت می‌گیرید؛ قاعده طهارت که اثبات طهارت واقعیه نمی‌کند بلکه اثبات طهارت ظاهریه می‌کند. و اگر مراد از «هذا الحکم» طهارت ظاهریه است دو اشکال است.

۵

تطبیق عبارت نظریه سوم (قول صحب فصول)

(مرحوم شیخ (ره) می‌فرماید:) نعم، إرادة القاعدة و الاستصحاب معا يوجب استعمال اللفظ (طاهرٌ) في معنيين؛ لما عرفت‏ أنّ المقصود في القاعدة (قاعده طهارت) مجرّد إثبات الطهارة في المشكوك (شیء مشکوک)، و في الاستصحاب (استصحاب طهارت) خصوص إبقائها (طهارت) في معلوم الطهارة سابقا، و الجامع بينهما (اثبات اصل و ابقاء چیز ثابت شده) غير موجود، فيلزم ما ذكرنا (استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا). و الفرق بينهما (قاعده طهارت و استصحاب طهارت) ظاهر، نظير الفرق بين قاعدة البراءة و استصحابها (برائت)، و لا جامع بينهما (برائت و استصحاب برائت).

(نظریه مرحوم صاحب فصول:) و قد خفي ذلك (عدم الجامع) على بعض المعاصرين (صاحب فصول)‏، فزعم جواز إرادة القاعدة (قاعده طهارت) و الاستصحاب معا، و أنكر ذلك (عدم جواز را) على صاحب القوانين فقال (صاحب فصول): إنّ الرواية تدلّ على أصلين (دو قانون):

أحدهما: أنّ الحكم الأوّلي للأشياء ظاهرا هي الطهارة مع عدم العلم بالنجاسة، و هذا (اصل اولی) لا تعلّق (نیست ارتباطی) له (اصل و قانون اول) بمسألة الاستصحاب.

الثاني: أنّ هذا الحكم مستمرّ إلى زمن العلم بالنجاسة، و هذا (این اصل و قانون دوم) من موارد الاستصحاب و جزئيّاته (استصحاب)‏، انتهى.

۶

بیان تفصیلی اشکال مرحوم آخوند به نظریه صاحب فصول (ره)

اشکال: مرحوم شیخ (ره) به نظریه مرحوم صاحب فصول اشکال می‌گیرد و می‌فرماید: شما که می‌گوئید این روایت به ما می‌فهماند که «هذا الحکم مستمر إلی زمان علم بالنجاسة» مراد شما از هذا الحکم چیست؟. دو احتمال است:

۱. احتمال دارد مراد از «هذا الحکم» طهارت ظاهریه باشد، یعنی این طهارت ظاهریه بعد از اینکه برای شیخ ثابت شد ادامه دارد تا زمان علم به نجاست؛ اگر مراد شما این باشد دو اشکال وارد است:

اشکال اول: شما می‌گوئید محتوای «حتی تعلم أنه قذر» اینست یعنی «هذا الحکم مستمر إلی زمان علم بالنجاسة»؛ و مراد از «هذا الحکم» یعنی طهارت ظاهری و اگر مراد از «هذا الحکم» طهارت ظاهری است اشکالی وارد است:

الف. روایت باید طبق کلام شما بگوید «کل شیء طاهر حتی ینسخ»؛ زیرا طهارت حکم ظاهری است و حکم ظاهری رافعش نسخ است نه علم به نجاست؛ به عبارت دیگر طهارت ظاهری یک حکم کلی است (صغری)؛ و حکم کلی رافعش نسخ است (کبری).

اشکال دوم: شما می‌گوئید مدلول روایت (حتی تعلم أنه قذر) اینست یعنی «هذا الحکم مستمر إلی زمان علم بالنجاسة» و مراد شما از «هذا الحکم» طهارت ظاهریه است و این مشکل ساز است؛ زیرا «هذا الحکم» موضوع است و «مستمر إلی زمان علم بالنجاسة» حکم است؛ و این «مستمر» یعنی همان استصحاب می‌شود؛ موضوع این استصحاب «هذا الحکم» است؛ استمرار طهارت مستمر إلی زمان علم بالنجاسة؛ آن وقت این «حتی تعلم أنه قذر» که غایت است صاحب فصول دچار مشکل می‌شود؛ زیرا هم غایت است برای طهارت ظاهری (زیرا معنای طهارت ظاهری اینست که طهارت هست تا علم به نجاست) و هم غایت است برای استمرار طهارت ظاهری؛ زیرا فرض این است که طهارت ظاهری تا زمان علم به نجاست ادامه دارد. وحال که غایت برای هر دو که شد دچار مشکل می‌شود؛ زیرا هذا الحکم موضوع برای مستمرٌ (استصحاب) است؛ و اینکه می‌گوید موضوع برای استصحاب با تمام متعلقاتش (من جمله غایت) موضوع است؛ و حال به اعتبار اینکه این غایت جزء برای موضوع استصحاب است در رتبه تقدّم است و به اعتبار اینکه همین غایتی که جزء بود برای موضوع، به اعتبار اینکه غای برای مستمر است در رتبه تأخر است و لازمه‌اش این است که یک شیء هم در رتبه تأخر باشد و هم در رتبه تقدّم باشد.

۷

تطبیق عبارت اشکال مرحوم شیخ بر نظریه صاحب فصول

أقول (من شیخ): ليت شعري (کاش می‌دانستم) ما (چیست) المشار إليه بقوله (صاحب فصول): «هذا الحكم مستمرّ إلى زمن العلم بالنجاسة»؟

(اشکال اول:) فإن كان هو (مشار إلیه) الحكم المستفاد من الأصل الأوّلي (طهارت ظاهری)، فليس استمراره (حکم: طهارت ظاهری) ظاهرا و لا واقعا مغيّا بزمان العلم بالنجاسة، بل هو (حکم: طهارت برای شیء ثابت است تا زمان علم به نجاست) مستمرّ إلى زمن نسخ هذا الحكم في الشريعة، (اشکال دوم:) مع أنّ قوله: «حتّى تعلم» إذا جعل من توابع الحكم الأوّل الذي هو الموضوع للحكم الثاني،

الوجهين الآتيين في باب معارضة الاستصحاب للقاعدة.

ثمّ لا فرق في مفاد الرواية ، بين الموضوع الخارجي الذي يشكّ في طهارته من حيث الشبهة في حكم نوعه ، وبين الموضوع الخارجي المشكوك طهارته من حيث اشتباه الموضوع الخارجي.

فعلم ممّا ذكرنا : أنّه لا وجه لما ذكره صاحب القوانين : من امتناع إرادة المعاني الثلاثة من الرواية (١) ـ أعني : قاعدة الطهارة في الشبهة الحكميّة ، وفي الشبهة الموضوعيّة ، واستصحاب الطهارة ـ ؛ إذ لا مانع عن إرادة الجامع بين الأوّلين ، أعني : قاعدة الطهارة في الشبهة الحكميّة والموضوعيّة.

عدم إمكان إرادة القاعدة والاستصحاب معا من الموثّقة

نعم ، إرادة القاعدة والاستصحاب معا يوجب استعمال اللفظ في معنيين ؛ لما عرفت (٢) أنّ المقصود في القاعدة مجرّد إثبات الطهارة في المشكوك ، وفي الاستصحاب خصوص إبقائها في معلوم الطهارة سابقا ، والجامع بينهما غير موجود ، فيلزم ما ذكرنا. والفرق بينهما ظاهر ، نظير الفرق بين قاعدة البراءة واستصحابها ، ولا جامع بينهما (٣).

وقد خفي ذلك على بعض المعاصرين (٤) ، فزعم جواز إرادة القاعدة والاستصحاب معا ، وأنكر ذلك على صاحب القوانين فقال :

__________________

(١) القوانين ٢ : ٦٠.

(٢) في الصفحة السابقة.

(٣) في (ظ) بدل «فيلزم ـ إلى ـ ولا جامع بينهما» : «وقد تفطّن للزوم هذا الاستعمال صاحب القوانين».

(٤) هو صاحب الفصول.

كلام صاحب الفصول في جواز إرادة كليهما منها

إنّ الرواية تدلّ على أصلين :

أحدهما : أنّ الحكم الأوّلي للأشياء ظاهرا هي الطهارة مع عدم العلم بالنجاسة ، وهذا لا تعلّق له بمسألة الاستصحاب.

الثاني : أنّ هذا الحكم مستمرّ إلى زمن العلم بالنجاسة ، وهذا من موارد الاستصحاب وجزئيّاته (١) ، انتهى.

المناقشة فيما أفاده صاحب الفصول

أقول : ليت شعري ما المشار إليه بقوله : «هذا الحكم مستمرّ إلى زمن العلم بالنجاسة»؟

فإن كان هو الحكم المستفاد من الأصل الأوّلي ، فليس استمراره ظاهرا ولا واقعا مغيّا بزمان العلم بالنجاسة ، بل هو مستمرّ إلى زمن نسخ هذا الحكم في الشريعة ، مع أنّ قوله : «حتّى تعلم» إذا جعل من توابع الحكم الأوّل الذي هو الموضوع للحكم الثاني ، فمن أين يصير الثاني مغيّا به؟! إذ لا يعقل كون شيء في استعمال واحد غاية لحكم ولحكم آخر يكون الحكم الأوّل المغيّا موضوعا له.

وإن كان هو الحكم الواقعيّ المعلوم ـ يعني أنّ الطهارة إذا ثبتت واقعا في زمان ، فهو مستمرّ في الظاهر إلى زمن العلم بالنجاسة ـ فيكون الكلام مسوقا لبيان الاستمرار الظاهريّ فيما علم ثبوت الطهارة له واقعا في زمان ، فأين هذا من بيان قاعدة الطهارة من حيث هي للشيء المشكوك من حيث هو مشكوك؟!

ومنشأ الاشتباه في هذا المقام : ملاحظة عموم القاعدة لمورد الاستصحاب ، فيتخيّل أنّ الرواية تدلّ على الاستصحاب ، وقد عرفت (٢) :

__________________

(١) الفصول : ٣٧٣.

(٢) راجع الصفحة ٧٣.