درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۳۴: ادله حجیت استصحاب ۸

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

۲

بیان دو مطلب / مطلب اول: احتمالات وارده در روایت اسحاق

در بحث امروز دو مطلب را بیان می‌کنیم:

مطلب اول: روایت چهارم (روایت اسحاق بن عمار). در این رویت حضرت می‌فرماید: «إذا شککت فابنی علی الیقین» در این روایت دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: این روایت پیرامون قاعده استصحاب است و دلیل باشد بر حجیّت قاعده استصحاب. در این صورت مراد از یقین، یقین به عدم اتیان أکثر؛ و مراد از شک، شک در اتیان أکثر است. مانند اینکه شخصی سر از سجده دوم برداشت، بعد از آن شک می‌کند این رکعتی که الآن سر از سجده دوم آن برداشت رکعت سوم بود یا رکعت چهارم؟. این شخص قبل از اینکه این رکعت مردده را انجام بدهد یقین داشت به عدم اتیان أکثر (رکعت چهارم) و بعد از انجام دادن رکعت مردده شک می‌کند که رکعت چهارم را انجام داده است یا خیر؟؛ در اینجا استصحاب عدم اتیان اکثر می‌کند.

نکته: چون اهل سنت این قاعده را در مورد شک‌های نماز پیاده می‌کنند؛ پیاده کردن این قاعده تقیه می‌شود؛ پس خود این قاعده تقیه نیست بلکه اجرای آن تقیه است.

احتمال دوم: این روایت پیرامون قاعده اشتغال (احتیاط) است. در این صورت مراد از یقین، یقین به برائت ذمه است و مراد از شک، شک در برائت ذمه است. معنای روایت هم اینگونه می‌شود: هر گاه در برائت ذمه شک کردید بناء بگذارید بر یقین به برائت ذمه؛ یعنی باید دائما به دنبال این بود که یقین به برائت ذمه به دست آورد؛ و این یقین به برائت ذمه با عمل کردن بر طبفق عقیده شیعه به دست می‌آید که بناء را بر أکثر می‌گذاریم و یک رکعت نماز احتیاط می‌خوانیم.

۳

نقطه قوت و ضعف احتمال اول در روایت اسحاق بن عمار

نقطه قوت و نقطه ضعف احتمال اول:

نقطه قوت: ما هیچ دلیلی نداریم بر اینکه این روایت درباره شک‌های نماز است تا اینکه کسی بگوید این روایت در مورد شک‌های نماز است؛ لذا باید این روایت را طوری معنا کرد تا موافق با عقیده شیعه شود. حال که دلیل نداریم با خیال راحت می‌گوئیم این روایترا حمل بر استصحاب می‌کنیم به عنوان یک قاعده کلی و می‌گوئیم در همه جا اگر انسان یقین سابق داشت و شک لاحق داشت باید بر طبق یقین سابق عمل کند؛ و لکن یک چیز از تحت این قاانون و قاعده خارج شده و آن هم شک‌های در رکعات نماز است که این هم اشکالی ندارد.

نقطه ضعف: (استصحاب یک صفت دائمی دارد و یک صفت غالبی دارد؛ صفت دائمی استصحاب این است که همیشه در استصحاب‌ها زمان متیقن‌ها مقدم بر زمان مشکوکات است؛ مانند اینکه من یقین دارم که نماز جمعه در زمان حضور واجب تعیینی بوده است و شک می‌کنم کهدر عصر زمان واجب است یا واجب نیست؟. متیقن وجوب نماز جمعه است در عصر حضور؛ و مشکوک وجوب نماز جمعه است در عصر غیبت. صفت غالبی استصحاب این است که در بیشتر استصحاب‌ها اینگونه است زمان یقین مقدم بر زمان شک است. مثلاً من دیروز یقین داشتم که زید زنده است و امروز شک می‌کنم که زید زنده است یا زنده نیست.) اگر این روایت «إذا شککت فابنی علی الیقین» بخواهید حمل بر قاعده استصحاب بکنید نقطه ضعفش این است که در این روایت نه اشاره شده است به صفت دائمی استصحاب و نه اشاره شده است به صفت غالبی استصحاب، زیرا روایت می‌گوید هر زمان که شک کردی و این دلیل بر مقدم بودن یقین بر شک نیست.

۴

مطلب دوم: روایت خصال شیخ صدوق

روایت پنجم: روایت خصال شیخ صدوق (ره)

پنجمین روایتی که بر حجیّت استصحاب دلالت می‌کند روایتی که مرحوم صدوق در خصال بیان فرمودند. امام صادق از امیر المؤمنین علیهما السلام نقل می‌کند که امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند «من کان علی یقین فشک فالیمضی علی یقینه».

۵

تطبیق عبارت احتمالات در روایت چهارم

فالوجه فيه (خبر): إمّا الحمل على التقيّة (یعنی روایت را حمل کنیم بر استصحاب)، و إمّا ما (معنایی است) ذكره (معنا را) بعض الأصحاب في معنى الرواية (موثقه عمار): بإرادة البناء على الأكثر، ثمّ الاحتياط (منظور از این احتیاط نماز احتیاز نیست) بفعل ما (نماز احتیاطی که) ينفع‏ لأجل الصلاة على تقدير الحاجة، و لا يضرّ (نماز احتیاط) بها (صلاة) على تقدير الاستغناء (یعنی بر فرضی که نماز اول نیازی نداشته و کامل بوده).

۶

تطبیق عبارت وجه قوت و ضعف احتمال اول در روایت اسحاق

(وجه قوت:) نعم، يمكن أن يقال بعدم الدليل على اختصاص الموثّقة بشكوك الصلاة، فضلا (تا چه رسد به اینکه) عن الشكّ في ركعاتها (نماز)، فهو (موثقه) أصل كلّي خرج منه (اصل کلی) الشكّ في عدد الركعات، و هو (خروج) غير قادح (مضر نیست).

لكن يرد عليه (اصل کلی بودن موثقه): عدم الدلالة على إرادة (اراده امام علیه السلام) اليقين السابق على الشكّ، و لا المتيقّن السابق على المشكوك اللاحق، فهي (موثقه) أضعف دلالة (از جهت دلالت بر حجیّت استصحاب) من الرواية الآتية الصريحة في اليقين السابق؛ لاحتمالها (به خاطر احتمال قوی داشتن موثقه) لإرادة (اراده کرده باشد امام علیه السلام) إيجاب العمل بالاحتياط (یعنی حمل بر أکثر)، فافهم (اشاره به دو چیز است: ۱. فابنی علی الیقین ظهور دارد در اینکه یقین گذشته بوده. ۲. این روایت را هم کنار بگذاریم. و در این روایت دو احتمال وارد شد و إذا جاء الإحتمال بطل الإستدلال‏.)

۷

تطبیق مطلب دوم: روایت خصال شیخ صدوق

و منها (روایات دال بر حجیّت استصحاب است): ما عن الخصال بسنده عن محمّد بن مسلم عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال (امام صادق علیه السلام): «قال أمير المؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه: من كان على يقين فشكّ فليمض (گذرا باشد و بناء بگذارد) على يقينه؛ فإنّ الشكّ لا ينقض اليقين».

(و در نسخه دیگر از همین روایت است:) و في رواية اُخرى عنه (امیر المؤمنین) عليه السّلام: «من كان على يقين فأصابه شكّ فليمض على يقينه؛ فإنّ اليقين لا يدفع بالشكّ». و عدّها (و شمرده است این روایت را) المجلسي- في البحار- في سلك (ردیف) الأخبار التي يستفاد منها (اخبار) القواعد الكلّية.

۸

مقدمه: فرق میان قاعده استصحاب و قاعده الیقین

قاعده استصحاب و قاعده الیقین

قاعده الیقین یا همان شک ساری این است که متیقن و شکوک ذاتاً و زماناً یکی است ولی زمان یقین و شک یکی است. مانند اینکه من دیروز یقین داشتم که زید عادل بوده است، امروز شک می‌کنم در عدالت روز گذشته زید.

قاعده استصحاب این است که متیقن و مشکوک ذاتاً یکی است اما زمانا مختلف است؛ ولی یقین و شک ممکن است زمانش یکی باشد و ممکن است زمانش یکی نباشد. مانند اینکه من یقین دارم که زید دیروز عادل بود و شک می‌کنم که آیا امروز عادل هست یا عادل نیست؟؛ متیقن عدالت زید است و مشکوک عدالت زید است پس هر دو یک چیز است. ولی زمان‌ها مختلف است زمان متیقن دیورز است و زمان شک امروز است. و ممکن است همین زمان یقین و شک هر دو در یک روز باشد.

۹

بررسی روایت پنجم (روایت خصال شیخ صدوق)

مرحوم شیخ انصاری (ره) می‌فرماید در این روایت دو احتمال است:

احتمال اول: احتمال دارد این روایت در مورد قاعده الیقین (شک ساری) باشد؛ زیرا قاعده الیقین دو ضابطه دارد: الف. زمان یقین و شک حتما باید مختلف باشد. که در این روایت اینگونه است. ب. متیقن و مشکوک ذاتاً و زماناً یکی باشد. که در این روایت اینگونه است چون روایت می‌کوید من کان علی یقین فشک، هم یقین از حیث زمان و هم از حیث متعلّق مطلق است و هم شک؛ و این ظهور دارد در اینکه این شخص شاک دقیقا شک می‌کند در آن چیزی که یقین داشته.

۱۰

تطبیق عبارت مقدمه

(مقدمه:) أقول: لا يخفى أنّ الشكّ و اليقين لا يجتمعان (اجتماع نمی‌کنند در آن واحد بر شیء واحد) حتّى ينقض أحدهما الآخر، بل لا بدّ من اختلافهما (شک و یقین): إمّا في زمان نفس الوصفين (یقین و شک)، كأن يقطع يوم الجمعة بعدالة زيد في زمان (روز جمعه)، ثمّ يشكّ يوم السبت في عدالته (زید) في ذلك الزمان (روز جمعه).

و إمّا (و یا اختلاف یقین و شک) في زمان متعلّقهما (یقین و شک) و إن اتّحد زمانهما (یقین و شک)، كأن يقطع يوم السبت بعدالة زيد يوم الجمعة، و يشكّ- في زمان هذا القطع (روز شنبه) - بعدالته (زید)‏ في يوم‏ السبت، و هذا (اختلاف زمان متیقن و مشکوک) هو (هذا) الاستصحاب، و ليس (و نیست استصحاب) منوطا (مشروط) بتعدّد زمان الشكّ و اليقين- كما عرفت (شناختی تو منوط نبودن را) في المثال- فضلا عن تأخّر الأوّل (زمان شک) عن الثاني (زمان یقین).

قال : نعم» (١).

فإنّ جعل البناء على الأقلّ أصلا ينافي ما جعله الشارع أصلا في غير واحد من الأخبار ، مثل : قوله عليه‌السلام : «أجمع لك السهو كلّه في كلمتين : متى ما شككت فابن على الأكثر» (٢) ، وقوله عليه‌السلام فيما تقدّم :

«ألا اعلّمك شيئا ... إلى آخر ما تقدّم» (٣).

فالوجه فيه : إمّا الحمل على التقيّة ، وإمّا ما ذكره بعض (٤) الأصحاب (٥) في معنى الرواية : بإرادة البناء على الأكثر ، ثمّ الاحتياط بفعل ما ينفع (٦) لأجل الصلاة على تقدير الحاجة ، ولا يضرّ بها على تقدير الاستغناء.

نعم ، يمكن أن يقال بعدم الدليل على اختصاص الموثّقة بشكوك الصلاة ، فضلا عن الشكّ في ركعاتها ، فهو أصل كلّي خرج منه الشكّ في عدد الركعات ، وهو غير قادح.

لكن يرد عليه : عدم الدلالة على إرادة اليقين السابق على الشكّ ،

__________________

(١) الوسائل ٥ : ٣١٨ ، الباب ٨ من أبواب الخلل الواقع في الصلاة ، الحديث ٢.

(٢) الوسائل ٥ : ٣١٧ ـ ٣١٨ ، الباب ٨ من أبواب الخلل الواقع في الصلاة ، الحديث ١ ، وفيه بدل «فابن على الأكثر» : «فخذ بالأكثر».

(٣) راجع الصفحة ٦٤.

(٤) لم ترد «بعض» في (ظ).

(٥) مثل : الحرّ العاملي في الوسائل ذيل الرواية ، والفاضل النراقي في مستند الشيعة ٧ : ١٤٥.

(٦) في (ظ): «ينتفع».

ولا المتيقّن السابق على المشكوك اللاحق ، فهي أضعف دلالة من الرواية الآتية الصريحة في اليقين السابق ؛ لاحتمالها لإرادة إيجاب العمل بالاحتياط ، فافهم (١).

٥ ـ الاستدلال برواية الخصال ورواية اخرى

ومنها : ما عن الخصال بسنده عن محمّد بن مسلم عن أبي عبد الله عليه‌السلام ، قال : «قال أمير المؤمنين صلوات الله وسلامه عليه : من كان على يقين فشكّ فليمض على يقينه ؛ فإنّ الشكّ لا ينقض اليقين» (٢).

وفي رواية اخرى عنه عليه‌السلام : «من كان على يقين فأصابه شكّ فليمض على يقينه ؛ فإنّ اليقين لا يدفع بالشكّ» (٣). وعدّها المجلسي ـ في البحار ـ في سلك الأخبار التي يستفاد منها القواعد الكلّية (٤).

المناقشة في الاستدلال بهاتين الروايتين

أقول : لا يخفى أنّ الشكّ واليقين لا يجتمعان حتّى ينقض أحدهما الآخر ، بل لا بدّ من اختلافهما :

إمّا في زمان نفس الوصفين ، كأن يقطع يوم الجمعة بعدالة زيد في زمان ، ثمّ يشكّ يوم السبت في عدالته في ذلك الزمان.

وإمّا في زمان متعلّقهما وإن اتّحد زمانهما ، كأن يقطع يوم السبت بعدالة زيد يوم الجمعة ، ويشكّ ـ في زمان هذا القطع ـ بعدالته (٥) في يوم

__________________

(١) لم ترد «فافهم» في (ظ).

(٢) الخصال : ٦١٩ ، والوسائل ١ : ١٧٥ ـ ١٧٦ ، الباب ٤ من أبواب نواقض الوضوء ، الحديث ٦.

(٣) المستدرك ١ : ٢٢٨ ، الباب الأوّل من أبواب نواقض الوضوء ، الحديث ٤.

(٤) البحار ٢ : ٢٧٢.

(٥) المناسب : «في عدالته» ، كما في (ت) ، ولكن شطب عليها.

السبت ، وهذا هو الاستصحاب ، وليس منوطا بتعدّد زمان الشكّ واليقين ـ كما عرفت في المثال ـ فضلا عن تأخّر الأوّل عن الثاني.

وحيث إنّ صريح الرواية اختلاف زمان الوصفين ، وظاهرها اتّحاد زمان متعلّقهما ؛ تعيّن حملها على القاعدة الاولى ، وحاصلها : عدم العبرة بطروّ الشكّ في شيء بعد اليقين بذلك الشيء.

ويؤيّده : أنّ النقض حينئذ محمول على حقيقته ؛ لأنّه رفع اليد عن نفس الآثار التي رتّبها سابقا على المتيقّن ، بخلاف الاستصحاب ؛ فإنّ المراد بنقض اليقين فيه رفع اليد عن ترتيب الآثار في غير زمان اليقين ، وهذا ليس نقضا لليقين السابق ، إلاّ إذا اخذ متعلّقه مجرّدا عن التقييد بالزمان الأوّل.

وبالجملة : فمن تأمّل في الرواية ، وأغمض عن ذكر بعض (١) لها في أدلّة الاستصحاب ، جزم بما (٢) ذكرناه في معنى الرواية.

ثمّ لو سلّم أنّ هذه القاعدة بإطلاقها مخالفة للإجماع ، أمكن تقييدها بعدم نقض اليقين السابق بالنسبة إلى الأعمال التي رتّبها حال اليقين به ـ كالاقتداء بذلك الشخص في مثال العدالة ، أو العمل بفتواه أو شهادته ـ أو تقييد الحكم بصورة عدم التذكّر لمستند القطع السابق ، وإخراج صورة تذكّره والتفطّن لفساده وعدم قابليّته لإفادة القطع (٣).

__________________

(١) مثل : الوحيد البهبهاني في الرسائل الاصولية : ٤٤٠ ، والمحقّق القمي في القوانين ٢ : ٦٢ ، والفاضل النراقي في مناهج الأحكام : ٢٢٧.

(٢) في (ت) و (ه) بدل «جزم بما» : «ربما استظهر ما».

(٣) في (ر) و (ص) ذكرت عبارة «ثمّ لو سلّم ـ إلى ـ لإفادة القطع» بعد عبارة «اللهم إلاّ ـ إلى ـ فافهم».