درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۲۵: اقوال در استصحاب ۲

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

۲

سیر بحث

در بحث جلسه گذشته دو مطلب بیان کردیم:

مطلب اول: توضیح و تطبیق آن تمام شد.

مطلب دوم: مرحوم شیخ فرمودند درباره استصحاب یازده نظریه وجود دارد و در بین این اقوال بهترین این اقوال قول نهم (استصحاب در شک در رافع حجّت است و در شک در مقتضی حجّت نیست) است. ایشان فرمود که مرحوم محقق هم هم عقیده با ماست. مرحوم شیخ در ادامه یک عبارت طولانی از مرحوم محقق (ره) ذکر کردند و عرض کردیم که دو جای از عبارت مرحوم محقق ظهور دارد در اینکه ایشان هم عقیده با مرحوم شیخ (ره) است.

مرحوم محقق (ره) در آخر کلامشان مثالی بیان کردند: این آقا این خانم را به عقد خودش در می‌آورد؛ بعد از این عقد مباشرت این آقا با این خانم حلال می‌شود. بعد از این عقد این آقا با الفاظ مشکوک همسرش را طلاق می‌دهد؛ بعد از این طلاق مشکوک شک می‌کند که آیا آن حلیّت مباشرتی که قبلاً بوده است آیا به حال خودش باقی است یا خیر؟. در اینجا استصحاب حلیّت مباشرت می‌کنیم. در حقیقت مرحوم محقق می‌خواهد بگوید این عقد دلالت دارد بر اینکه این علیّت مباشرت ادامه دارد تا زمانی که طلاق جاری شود.

شخصی به این حرف مرحوم محقق (ره) اشکال می‌کند.

۳

اشکال به مرحوم محقق (ره) و جواب از آن

اشکال به مرحوم محقق (ره):

صغری: مقتضی برای حلیّت مباشرت عقد است.

کبری: عقد به مجرد وجود مرتفع می‌شود. یعنی عقد به محض اینکه از دهان خارج شد این الفاظ از بین می‌رود.

نتیجه: معنا نخواهد داشت که بگوئیم عقدی که مقتضی است و دلالت دارد بر حلیّت مباشرت، باقی است تا زمان طلاق.

جواب مرحوم محقق (ره): حلیّت مباشرت معلول وقوع عقد است نه معلول بقاء عقد. یعنی اگر ما می‌گوئیم مباشرت این آقا با این خانم حلال است این علیّت معلول واقع شدن عقد است نه معلول باقی ماندن عقد تا شما بگوئید به محض گفتن الفاظ عقد این الفاظ از بین می‌رود.

۴

تطبیق عبارت اشکال به مرحوم محقق (ره)

(اشکال به فیثبت الحکم عملا بالمقتضی:) لا يقال: إنّ المقتضي (برای حلیّت مباشرت) هو العقد، و لم يثبت أنّه (عقد) باق. (جواب از اشکال:) لأنّا نقول: وقوع العقد اقتضى (به کمک أدله خارجی) حلّ الوطء لا مقيّدا بوقت، فيلزم دوام الحلّ؛ نظرا إلى وقوع المقتضي (حدوث عقد)، لا (نه نظر کردن به) إلى دوامه (بقاء عقد)، فيجب أن يثبت الحلّ حتّى يثبت الرافع (طلاق).

ثمّ قال (محقق): فإن كان الخصم (منکر حجیّت استصحاب) يعني بالاستصحاب (استصحاب مورد انکارش) ما أشرنا إليه (استصحاب در شک در رافع) فليس هذا (عمل به استصحاب) عملا بغير دليل، و إن كان (خصم: منکر استصحاب) يعني أمرا آخر وراء هذا (که استصحاب در شک در مقتضی باشد) فنحن مضربون (اعراض می‌کنیم) عنه (امراً آخر: استصحاب در شک در مقتضی)‏، انتهى.

۵

هم عقیده بودن مرحوم صاحب معالم (ره)

مرحوم شیخ انصاری (ره) می‌فرماید از جمله کسانی که هم عقیده با من شیخ است صاحب معالم (ره) است؛ یعنی صاحب معالم می‌فرماید استصحاب در شک در رافع حجّت است مانند استصحاب طهارت؛ و استصحاب در شک در مقتضی مانند استصحاب خیار غبن، حجّت نیست.

شاهد بر این ادعا همان اشکالی است که مرحوم صاحب معالم (ره) بر مرحوم محقق (ره) گرفته بود؛ زیرا مرحوم محقق (ره) در گذشته فرموده بودند استصحاب در شک در رافع حجّت است و استصحاب در شک در مقتضی حجّت نیست. صاحب معالم اشکل کردند و فرمودند مرحوم محقق (ره) از کسانی است که می‌فرماید استصحاب مطلقا حجّت نیست. زیرا این استصحابی که مرحوم محقق (ره) حجّت می‌داند اصلاً محل بحث نیست و ایشان استصحابی را که محل بحث است (استصحاب در شک در مقتضی) حجّت نمی‌دانند.

۶

تطبیق عبارت هم عقیده بودن مرحوم صاحب معالم

و يظهر من صاحب المعالم اختياره (حجیّت استصحاب در شک در رافع)؛ حيث جعل (صاحب معالم) هذا القول (حجیّت استصحاب در شک در رافع) من المحقّق نفيا لحجّية الاستصحاب‏، فيظهر (ظاهر می‌شود از صاحب معالم) أنّ الاستصحاب المختلف فيه (استصحاب) غيره (شک در رافع است، یعنی شک در مقتضی است).

۷

اعتقاد مرحوم شیخ انصاری (ره)

مطلب جدید: نقشه بحث 

عقیده مرحوم شیخ (ره) این است که استصحاب در شک در رافع حجّت است مانند استصحاب طهارت؛ و استصحاب در شک در مقتضی حجّت نیست مانند استصحاب خیار غبن. مرحوم شیخ سه دلیل بیان می‌کنند:

دلیل اول: اجماعات منقوله (اجماعاتی که علماء ادعا کردند). مرحوم شیخ (ره) سه عبارت از علماء نقل می‌کنند که این علماء ادعای اجماع کردند:

عبارت اول (عبارت علّامه در مبادی الوصول):

عبارت دوم (عبارت علّامه در نهایة الوصول):

عبارت سوم (عبارت صاحب معالم و فاضل جواد):

دلیل دوم:

دلیل سوم: روایات. (عمده دلیل مرحوم شیخ همین دلیل است)

۸

توضیح عبارت مرحوم علّامه

عبارت اول مرحوم علامه در نهایة الوصول: علامه (ره) می‌فرماید استصحاب حجّت است؛ زیرا تمامی علماء علماء اجماع دارند بر اینکه استصحاب در شک در رافع حجّت است. مرحوم شیخ می‌فرماید این دلیل علامه شاهد خوبی است بر مدعای ما.

اشکال: اما اشکالی بر علّامه وارد است و آن اینکه این دلیل أخص از مدعی است. مدعای علامه این بود که استصحاب حجّت است؛ این ادعا اطلاق دارد، هم شامل استصحاب در شک در مقتض می‌شود وهم شامل استصحاب در شک در رافع؛ و لی این دلیل علّامه فقط با استصحاب در شک در رافع سازگار است. حال که دلیل أخص از مدعا شد مرحوم علامه باید تنقیح مناط کند تا دلیل با مدعا بسازد. تنقیح مناط: اینکه علماء می‌گویند استصحاب در شک در رافع حجّت است به خاطر این است که در شمک در رافع حالت سابقه وجود دارد؛ این حالت سابقه در شک در مقتضی هم وجود دارد؛ با این تنقیح مناط این دلیل علامه مساوی است با مدعای ایشان و دیگر أخص نیست.

اشکال مرحوم شیخ: این تنقیح مناط صحیح نیست زیرا فرق است بین استصحاب در شک در مقتضی با استصحاب در شک در رافع.

عبارت دوم مرحوم علامه در نهایة الوصول: ایشان در این عبارت بالصراحة بیان فرمودند که تمامی علماء اجماع دارند بر اینکه استصحاب در شک در رافع حجّت است.

۹

تطبیق عبارت اعتقاد مرحوم شیخ و دلایل آن

الاستدلال على القول المختار (حجیّت استصحاب در شک در رافع)

لنا (به نفع ما می‌باشد) على ذلك (حجیّت استصحاب در شک در رافع) وجوه (أدله‌ای):

الوجه‏ الأوّل: ظهور كلمات جماعة في الاتّفاق عليه (ذلک: حجیّت استصحاب در شک در رافع).

فمنها (کلمات): ما عن المبادئ (مبادی علّامه حلّی)، حيث قال (علّامه): الاستصحاب حجّة؛ لإجماع الفقهاء على أنّه (شأن) متى حصل حكم (مثلاً طهارت)، ثمّ وقع الشكّ في أنّه (شک) طرأ (عارض شده است) ما يزيله أم لا؟ وجب الحكم ببقائه (حکم: طهارت) على ما كان أوّلا، و لو لا القول بأنّ الاستصحاب حجّة، لكان (حکم ما به بقاء) ترجيحا لأحد طرفي الممكن (طهارت) من غير مرجّح‏، انتهى (تمام شد کلام علّامه).

و مراده (علّامه) و إن كان الاستدلال به (اجماع) على حجّية مطلق الاستصحاب، بناء على ما ادّعاه (علّامه آن چیز را): من أنّ الوجه (علّت) في الإجماع (اجماع علماء) على الاستصحاب مع الشكّ في طروّ (عارض شدن) المزيل (رافع - حدث)، هو (وجه - علت) اعتبار الحالة السابقة مطلقا (چه در شک در رافع باشد و چه در شک در مقتضی)، لكنّه (ما ادعاه) ممنوع؛ لعدم الملازمة (عدم ملازمت بین حجیّت استصحاب در شک در رافع و حجیّت استصحاب در شک در مقتضی)، كما سيجي‏ء.

(عبارت دوم:) و نظير هذا (عبارت مبادی) ما عن النهاية: من أنّ الفقهاء بأسرهم (به تمامه) - على كثرة اختلافهم (با کثرت اختلافشان در مسائل دیگر) - اتّفقوا على أنّا متى تيقّنا حصول شي‏ء (طهارت) و شككنا في حدوث المزيل (رافع) له (شیء) أخذنا بالمتيقّن، و هو (عمل به متیقن) عين الاستصحاب؛ لأنّهم (علماء) رجّحوا بقاء الباقي (مستصحب) على حدوث الحادث (رافع)‏.

ثمّ مثّل بالمتيمّم الواجد للماء في أثناء الصلاة ، ثمّ احتجّ للحجّية بوجوه ، منها : أنّ المقتضي للحكم الأوّل موجود ، ثمّ ذكر أدلّة المانعين وأجاب عنها.

ثمّ قال : والذي نختاره : أن ننظر في دليل ذلك الحكم ، فإن كان يقتضيه مطلقا وجب الحكم باستمرار الحكم ، ك : «عقد النكاح» ، فإنّه يوجب حلّ الوطء مطلقا ، فإذا وقع الخلاف في الألفاظ التي يقع بها الطلاق ، فالمستدلّ على أنّ الطلاق لا يقع بها لو قال : «حلّ الوطء ثابت قبل النطق بهذه الألفاظ ، فكذا بعده» كان صحيحا ؛ لأنّ المقتضي للتحليل ـ وهو العقد ـ اقتضاه مطلقا ، ولا يعلم أنّ الألفاظ المذكورة رافعة لذلك الاقتضاء ، فيثبت الحكم عملا بالمقتضي.

لا يقال : إنّ المقتضي هو العقد ، ولم يثبت أنّه باق.

لأنّا نقول : وقوع العقد اقتضى حلّ الوطء لا مقيّدا بوقت ، فيلزم دوام الحلّ ؛ نظرا إلى وقوع المقتضي ، لا إلى دوامه ، فيجب أن يثبت الحلّ حتّى يثبت الرافع.

ثمّ قال : فإن كان الخصم يعني بالاستصحاب ما أشرنا إليه فليس هذا عملا بغير دليل ، وإن كان يعني أمرا آخر وراء هذا فنحن مضربون عنه (١) ، انتهى.

ويظهر من صاحب المعالم اختياره ؛ حيث جعل هذا القول من المحقّق نفيا لحجّية الاستصحاب (٢) ، فيظهر أنّ الاستصحاب المختلف فيه غيره.

__________________

(١) المعارج : ٢٠٦ ـ ٢١٠ ، مع اختلاف يسير.

(٢) المعالم : ٢٣٥.

[الاستدلال على القول المختار](١)

الاستدلال على المختار بوجوه

لنا على ذلك وجوه :

١ ـ ظهور كلمات جماعة في الاتّفاق عليه.

الأوّل : ظهور كلام جماعة في الاتّفاق عليه.

فمنها : ما عن المبادئ ، حيث قال : الاستصحاب حجّة ؛ لإجماع الفقهاء على أنّه متى حصل حكم ، ثمّ وقع الشكّ في أنّه طرأ ما يزيله أم لا؟ وجب الحكم ببقائه على ما كان أوّلا ، ولو لا القول بأنّ الاستصحاب حجّة ، لكان ترجيحا لأحد طرفي الممكن من غير مرجّح (٢) ، انتهى.

ومراده وإن كان الاستدلال به على حجّية مطلق الاستصحاب ، بناء على ما ادّعاه : من أنّ الوجه في الإجماع على الاستصحاب مع الشكّ في طروّ المزيل ، هو اعتبار الحالة السابقة مطلقا ، لكنّه ممنوع ؛ لعدم الملازمة ، كما سيجيء (٣).

ونظير هذا ما عن النهاية : من أنّ الفقهاء بأسرهم ـ على كثرة اختلافهم ـ اتّفقوا على أنّا متى تيقّنا حصول شيء وشككنا في حدوث المزيل له أخذنا بالمتيقّن ، وهو عين الاستصحاب ؛ لأنّهم رجّحوا بقاء الباقي على حدوث الحادث (٤).

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) مبادئ الوصول إلى علم الاصول : ٢٥١.

(٣) انظر الصفحة ٥٤ و ٨٢.

(٤) نهاية الوصول (مخطوط) : ٤١٠ و ٤١١.

ومنها : تصريح صاحب المعالم (١) والفاضل الجواد (٢) : بأنّ ما ذكره المحقّق أخيرا في المعارج (٣) راجع إلى قول السيّد المرتضى المنكر للاستصحاب (٤) ؛ فإنّ هذه شهادة منهما على خروج ما ذكره المحقّق عن مورد النزاع وكونه موضع وفاق. إلاّ أنّ في صحّة هذه الشهادة نظرا ؛ لأنّ ما مثّل في المعارج من الشكّ في الرافعيّة من (٥) مثال النكاح (٦) هو بعينه ما أنكره الغزالي ومثّل له بالخارج من غير السبيلين (٧) ؛ فإنّ الطهارة كالنكاح في أنّ سببها مقتض لتحقّقه (٨) دائما إلى أن يثبت الرافع.

٢ ـ الاستقراء

الثاني : أنّا تتبّعنا موارد الشكّ في بقاء الحكم السابق المشكوك من جهة الرافع ، فلم نجد من أوّل الفقه إلى آخره موردا إلاّ وحكم الشارع فيه بالبقاء ، إلاّ مع أمارة توجب الظنّ بالخلاف ، كالحكم بنجاسة الخارج قبل الاستبراء ؛ فإنّ الحكم بها ليس لعدم اعتبار الحالة السابقة ـ وإلاّ لوجب الحكم بالطهارة لقاعدة الطهارة ـ بل لغلبة بقاء جزء من البول

__________________

(١) المعالم : ٢٣٥.

(٢) غاية المأمول (مخطوط) : الورقة ١٣٠.

(٣) المعارج : ٢١٠.

(٤) الذريعة ٢ : ٨٢٩.

(٥) في (ظ) بدل «من» : «و».

(٦) المعارج : ٢٠٩.

(٧) المستصفى ١ : ٢٢٤ ، وليس فيه مثال «الخارج من غير السبيلين» ، نعم حكى تمثيله بذلك في نهاية الوصول ، كما سيأتي في الصفحة ١٥١.

(٨) كذا في النسخ ، والمناسب : «لتحقّقها» ؛ لرجوع الضمير إلى الطهارة.