درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۹: مقدمات استصحاب ۹

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

۲

سیر بحث

آنچه در گذشته بیان کردیم:

در جلسه گذشته یک مقدمه‌ای مشتمل بر بیان چهار اصطلاح را بیان کردیم: ۱. استصحاب. ۲. قاعده الیقین یا شک ساری. ۳. قاعده المقتضی و المانع. ۴. استصحاب قهقری.

با حفظ این مقدمه وارد مطلب شذیم؛ عرض کردیم که جریان استصحاب سه شرط دارد:

۱. مکلّف در حین شک یقین به حالت سابقه داشته باشد.

به وسیله این شرط قاعد الیقین و شک ساری خارج شد؛ زیرا در این قاعده مکلّف در حین شک دیگر یقین به حالت سابقه ندارد؛ زیرا در حین شک این شک به یقین سرایت می‌کند و آن یقین را از بین می‌برد.

۲. زمان متیقن مقدم بر زمان مشکوک باشد.

به وسیله این شرط استصحاب قهقری خارج شد، چون در استصحاب قهقری زمان مشکوک مقدم بر زمان متیقن است.

۳

شرط سوم در جریان استصحاب

شرط سوم: یقین و شک باید فعلی باشد نه تقدیری. (فعلی، یعنی مکلّف بالفعل مکلّف یقین داشته باشد و بالفعل مکلّف شک داشته باشد. تقدیری یعنی فرضی و اگری)

مثال اول (یقین و شک فعلی): مکلّف در ساعت ۱۱ صبح یقین دارد که محدث است؛ ساعت ۱۱.۵ شک می‌کند که آیا آن حدث باقی است یا خیر؟. وظیفه مکلّف استصحاب حدث است؛ اما او غافل شد از اینکه وظیفه او استصحاب حدث است و باید برای نماز وضوء بگیرد، با همان حالت نماز خواند. در اینجا می‌گوئیم یقیناً نماز او باطل است؛ زیرا او با حدث استصحابی نماز خوانده و خواندن نماز با حدث استصحابی باطل است.

مثال دوم (شک تقدیری): مکلّف ساعت ۱۱ صبح یقین دارد که محدث است؛ مکلّف از وضعیت خودش غافل می‌شود و با الله اکبر اذان ظهر نماز می‌خواند؛ بعد از نماز متوجه می‌شود که در ساعت ۱۱ یقیناً محدث بوده است، و شک می‌کند که بعد از ساعت ۱۱ وضوء گرفت یا نه؟. در اینجا دو بحث وجود دارد:

الف. آیا قبل از نماز استصحاب جاری می‌شود یا خیر؟. استصحاب حدث تا موقع نماز و در نتیجه نماز باطل باشد. در اینجا باید بگوئیم استصحاب جاری نمی‌شود؛ زیرا مکلّف قبل از نماز یقین داشت ولی شک فرضی بود؛ یعنی اگر قبل از نماز متوجه وضعیت خودش می‌بود و غافل نمی‌بود شک می‌کرد. به عبارت دیگر استصحاب متوقف بر وجود شک است و این مکلّف غافل بود و شک نداشت؛ پس استصحاب جاری نیست.

ب. آیا استصحاب بعد از نماز جاری می‌شود یا خیر؟. در حقیقت مکلّف قبل از نماز یقین فعلی به حدث دارد و بعد از نماز شک فعلی به حدث؛ و نتیجه بگیرد که این نماز در حدث واقع شده است. در اینجا استصحاب می‌تواند جاری شود و ارکان آن کامل است و مشکلی هم ندارد اما قاعده فراغ جلوی اجرای استصحاب را می‌گیرد؛ به این صورت که مکلّف بعد از نماز شک می‌کند که آیا این نمازی که خوانده است صحیح است یا خیر؟؛ قاعده فراغ می‌گوید نماز صحیح است.

آدرس مثال برای یقین تقدیری: عنایة الاصول (ساده‌ترین حاشیه بر کفایة)، ج ۵، ص ۱۲۱.

۴

تطبیق عبارت شرط سوم استصحاب

(شرط سوم استصحاب:) ثمّ المعتبر هو (معتبر) الشكّ الفعليّ الموجود حال الالتفات إليه (شیء)، أمّا لو لم يلتفت‏ فلا استصحاب و إن فرض الشكّ فيه (شیء) على فرض الالتفات. (مثال برای یقین و شک فعلی:) فالمتيقّن للحدث (ساعت ۱۱) إذا التفت (توجه پیدا کرد متیقن) إلى حاله في اللاحق (ساعت ۱۱.۵) فشكّ، جرى الاستصحاب في حقّه (متیقن)، فلو غفل عن ذلك (جریان استصحاب) و صلّى بطلت صلاته (متیقن)؛ لسبق (مقدم بودن) الأمر بالطهارة (به مقتضای استصحاب حدث)، و لا يجري في حقّه (متیقن) حكم الشكّ في الصحّة بعد الفراغ عن العمل (قاعده فراغ)؛ لأنّ مجراه (حکم الشک فی الصحة بعد الفراغ عن العمل) الشكّ الحادث بعد الفراغ، لا الموجود من قبل (قبل از عمل، قبل از نماز)‏.

(مثال شک تقدیری:) نعم‏، لو غفل (المتیقن للحدث) عن حاله (حال خودش) بعد اليقين بالحدث (ساعت ۱۱) و صلّى، ثمّ (بعد از نماز) التفت و شكّ في كونه (خودش) محدثا حال الصلاة أو متطهّرا، جرى في حقّه قاعدة الشكّ بعد الفراغ؛ لحدوث الشكّ بعد العمل و عدم وجوده (شک) قبله (عمل، نماز) حتّى يوجب (شک) الأمر بالطهارة و النهي عن الدخول فيه (عمل، نماز) بدونها (طهارة).

(بیان استصحاب بعد از نماز:) نعم، هذا الشكّ اللاحق (شک بعد از نماز در اینکه بعد از ساعت ۱۱ که محدث بود آیا وضوء گرفت یا خیر؟.) يوجب الإعادة (اعاده نماز را) بحكم استصحاب عدم الطهارة، لو لا حكومة قاعدة الشكّ بعد الفراغ (قاعده فراغ) عليه (استصحاب)، فافهم (یعنی اگر قاعده فراغ هم نبود باز هم این استصحاب نمی‌گفت که این نماز باید اعاده شود؛ زیرا اگر استصحاب بگوید نماز باید اعاده شود می‌شود اصل مثبت، و اصل مثبت هم حجّت نیست.) 

۵

مطلب اول: تقسیمات استصحاب

استصحاب سه نوع تقسیم دارد:

۱. تقسیمات استصحاب به اعتبار مستصحب:

الف. گاهی امر وجوی را استصحاب می‌کنید.

ب. گاهی امر عدمی را استصحاب می‌کنید.

(پس مستصحب گاهی امر وجودی است و گاهی امر عدمی است.)

۲. تقسیمات استصحاب به اعتبار دلیلی که دال بر مستصحب است. مثلاً گاهی دلیل بر مستصحب اجماع است و گاهی دلیل بر مستصحب روایت است.

الف. استصحاب حال اجماع. مثلاً اجماع قائم شده است بر اینکه نماز جمعه در زمان حضور واجب تعیینی است؛ و شما می‌خواهید وجوب نماز جمعه در عصر حضور را استصحاب کنید.

ب. استصحاب حال روایت. مثلاًً روایت داریم بر اینکه نماز جمعه در عصر حضور واجب تعیینی بوده است؛ و شما می‌خواهید وجوب نماز جمعه‌ای را استصحاب کنید که با روایت اثبات شده.

۳. تقسیمات استصحاب به اعتبار شک است. مثال: شکی که بر انسان عارض می‌شود دو حالت دارد:

الف. شک به صورت شبهه حکمیه (استصحاب در شبهه حکمیه):

ب. شک به صورت شبهه موضوعیه (استصحاب در شبهه موضوعیه):

مرحوم شیخ (ره) نه تقسیم برای استصحاب بیان می‌کند:

۱. سه تقسیم به اعتبار مستصحب.

۲. سه تقسیم به اعتبار دلیل.

۳. سه تقسیم به اعتبار شک.

۶

تطبیق عبارت تقسیمات استصحاب

في تقسيم الاستصحاب إلى أقسام؛ ليعرف أنّ الخلاف (اختلاف علماء) في مسألة الاستصحاب في كلّها (اقسام) أو في بعضها (اقسام)، فنقول: إنّ له (استصحاب) تقسيما باعتبار المستصحب. و آخر (و تقسیم دیگری است) باعتبار الدليل الدالّ عليه (مستصحب). و ثالثا باعتبار الشكّ المأخوذ فيه (استصحاب).

۷

مطلب دوم: تقسیم استصحاب به اعتبار مستصحب

مطلب دوم: چیزی که می‌خواهیداستصحاب کنید گاهی امر وجودی است و گاهی امر عدمی است. استصحاب به این اعتبار دو قسم است، استصحاب امر وجودی، استصحاب امر عدمی. در استصحاب امر وجودی اختلاف است؛ یعنی اینکه علماء اختلاف دارند که استصحاب حجّت است یا حجّت نیست در مورد استصحاب وجودی است. حال سؤال در اینست که آیا استصحاب امر عدمی هم داخل در بحث هست یا خیر؟.

دو نظریه وجود دارد:

۱. شریف العلماء (استاد شیخ انصاری) معتقد است که فقط استصحاب امر وجودی محل اختلاف است و استصحاب امر عدمی محل اختلاف نیست و سایر علماء بالاتفاق معتقدند که استصحاب امر عدمی جاری می‌شود و حجّت است. 

ایشان برای مدعای خود چهار دلیل ذکر می‌کنند: 

۱. اجماع قولی: یعنی تمامی علماء گفته‌اند و اجماع دارند که استصحاب امر عدمی جاری و حجّت است.

۲. اجماع عملی: یعنی تمامی علماء در مقام عمل استصحاب امر عدمی می‌کنند، و لو اینکه به زبان نگفتند. مانند اصل عدم نقل، اصل عدم قرینه، اصل عدم تخصیص، اصل عدم تقیید.

۸

تطبیق عبارت تقسیم استصحاب به اعتیار مستصحب

تقسيم الاستصحاب باعتبار المستصحب‏:

أمّا بالاعتبار الأوّل (تقسیم استصحاب به اعتبار مستصحب) فمن وجوه:

(صورت اول:) من حيث إنّ المستصحب قد يكون أمرا وجوديّا كوجوب‏ شي‏ء (مثال اول: اینکه نماز جمعه در عصر حضور واجب تعیینی بوده و حال می‌خواهیم این وجوب را استصحاب کنیم) أو طهارة شي‏ء (مثال دوم: طهارت امر وجودی است) أو رطوبة ثوب (مثال سوم: رطوبت امر وجودی است)‏ أو نحو ذلك- و قد يكون (مستصحب) عدميّا (مانند عدم وجوب، عدم طهارت، عدم رطوبت، عدم حیات).

و هو (مستصحب عدمی) على قسمين:

أحدهما: عدم اشتغال الذمّة بتكليف شرعيّ (مانند بچه‌ای که سیگار کشیدن بر او حرام نیست و همین عدم حرمت و عدم مشغولیت ذمه بر تکلیف را بعد از بلوغ برای او استصحاب می‌کنیم)، و يسمّى (استصحاب اشتغال عدم ذمه) عند بعضهم‏ ب: «البراءة الأصليّة» و «أصالة النفي».

و الثاني: غيره (اشتغال عدم ذمه)، كعدم نقل اللفظ عن معناه (این لفظ روز اول برای معنایی وضع شده بود و یقیناً نقل به معنای دیگر داده نشده بود؛ الآن شک می‌کنم آیا از معنای اول نقل به معنای دیگر داده شده است یا خیر؟. استصحاب می‌کنم عدم نقل را)، و عدم القرينة، و عدم موت زيد و (عدم) رطوبة الثوب و (عدم) حدوث موجب الوضوء (مانند بول) أو الغسل (مانند جنابت)، و نحو ذلك.

و لا خلاف (اختلافی نیست) في كون الوجوديّ محلّ النزاع.

و أمّا العدمي، فقد مال الاستاذ قدّس سرّه (مراد شریف العلماء است) إلى عدم الخلاف فيه (عدمی)، تبعا لما حكاه (ما) عن استاذه السيّد صاحب الرياض رحمه اللّه: من (بیان ما است) دعوى الإجماع على اعتباره في العدميّات. 

المعتبر هو الشكّ الفعليّ

ثمّ المعتبر هو الشكّ الفعليّ الموجود حال الالتفات إليه ، أمّا لو لم يلتفت (١) فلا استصحاب وإن فرض الشكّ فيه على فرض الالتفات.

فالمتيقّن للحدث إذا التفت إلى حاله في اللاحق فشكّ ، جرى الاستصحاب في حقّه ، فلو غفل عن ذلك وصلّى بطلت صلاته ؛ لسبق الأمر بالطهارة (٢) ، ولا يجري في حقّه حكم الشكّ في الصحّة بعد الفراغ عن العمل ؛ لأنّ مجراه الشكّ الحادث بعد الفراغ ، لا الموجود من قبل (٣).

نعم (٤) ، لو غفل عن حاله بعد اليقين بالحدث وصلّى ، ثمّ التفت وشكّ في كونه محدثا حال الصلاة أو متطهّرا ، جرى في حقّه قاعدة الشكّ بعد الفراغ ؛ لحدوث الشكّ بعد العمل وعدم وجوده قبله حتّى يوجب الأمر بالطهارة والنهي عن الدخول فيه بدونها.

نعم ، هذا الشكّ اللاحق يوجب الإعادة بحكم استصحاب عدم الطهارة ، لو لا حكومة قاعدة الشكّ بعد الفراغ عليه ، فافهم (٥).

__________________

(١) في (ظ) و (ه) زيادة : «إليه».

(٢) لم ترد «لسبق الأمر بالطهارة» في (ظ).

(٣) لم ترد «لأنّ مجراه الشكّ الحادث بعد الفراغ لا الموجود من قبل» في (ظ).

(٤) في (ت) ، (ظ) و (ه) بدل «نعم» : «و».

(٥) في (ظ) بدل «لحدوث ـ إلى ـ فافهم» ما يلي : «ولا يجري الاستصحاب ؛ لأنّ الاستصحاب قبل دخوله في العمل لم ينعقد ؛ لعدم الشكّ الفعلي وإن كان غير عالم بالحال ، وبعد الفراغ غير معتبر ؛ لورود قاعدة الصحّة عليه ، فافهم».

السادس

تقسيم الاستصحاب من وجوه :

في تقسيم الاستصحاب إلى أقسام ؛ ليعرف أنّ الخلاف في مسألة الاستصحاب في كلّها أو في بعضها ، فنقول :

إنّ له تقسيما باعتبار المستصحب.

وآخر باعتبار الدليل الدالّ عليه.

وثالثا باعتبار الشكّ المأخوذ فيه.

[١ ـ تقسيم الاستصحاب باعتبار المستصحب](١)

أمّا بالاعتبار الأوّل فمن وجوه :

الوجه الأوّل

المستصحب إمّا وجوديّ وإمّا عدميّ

من حيث إنّ المستصحب قد يكون أمرا وجوديّا ـ كوجوب (٢) شيء

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) في (ظ): «كوجود».

أو طهارة شيء أو رطوبة ثوب (١) أو نحو ذلك ـ وقد يكون عدميّا. وهو على قسمين :

أحدهما : عدم اشتغال الذمّة بتكليف شرعيّ ، ويسمّى عند بعضهم (٢) ب : «البراءة الأصليّة» و «أصالة النفي».

والثاني : غيره ، كعدم نقل اللفظ عن معناه ، وعدم القرينة ، وعدم موت زيد ورطوبة الثوب وحدوث موجب الوضوء أو الغسل ، ونحو ذلك.

ولا خلاف في كون الوجوديّ محلّ النزاع.

كلام شريف العلماء في خروج العدميّات عن محلّ النزاع

وأمّا العدمي ، فقد مال الاستاذ (٣) قدس‌سره إلى عدم الخلاف فيه ، تبعا لما حكاه عن استاذه السيّد صاحب الرياض ; : من دعوى الإجماع على اعتباره في العدميّات. واستشهد على ذلك ـ بعد نقل الإجماع المذكور ـ باستقرار سيرة العلماء على التمسّك بالاصول العدميّة ، مثل : أصالة عدم القرينة والنقل والاشتراك وغير ذلك ، وببنائهم هذه المسألة على كفاية العلّة المحدثة للإبقاء.

__________________

(١) في (ر) بدل «طهارة شيء أو رطوبة ثوب» : «طهارته أو رطوبته» ، وفي (ت) ، (ص) و (ه): «طهارته أو رطوبة ثوب».

(٢) مثل المحقّق في المعتبر ١ : ٣٢ ، والشهيد الأوّل في القواعد والفوائد ١ : ١٣٢ ، والشهيد الثاني في تمهيد القواعد : ٢٧١ ، والفاضل الجواد في غاية المأمول (مخطوط) : الورقة ١٢٨ ، والمحدّث البحراني في الدرر النجفيّة : ٣٤ ، والحدائق ١ : ٥١.

(٣) هو المحقّق شريف العلماء المازندراني ، انظر تقريرات درسه في ضوابط الاصول : ٣٥١.