بیان یک مطلب:
کلمه استصحاب دو معنا دارد:
۱. معنای لغوی: «أخذ الشیء مصاحباً». یعنی زمانی که انسان یک شیء ای را همراه خودش قرار میدهد به این همراه قرار دادن میگویند استصحاب. مانند اینکه من به شما میگویم «استصحبت الکتاب»؛ یعنی استصحاب کردم کتاب را؛ یعنی کتاب را همراه خودم گرفتم.
[این تعریف غلط است. معنی لغوی صحیح این است که ایشان باید این طور می گفت: أخذ الشیء معه. لذا معنایی که مرحوم شیخ در حاشیه بر قوانین در بحث استصحاب ذکر کرده است دقیقتر است از معنایی که در اینجا بیان فرموده؛ لذا مرحوم آخوند (ره) در حاشیه اشکال گرفته است بر این معنای لغوی.]
۲. معنای اصولی: مرحوم شیخ چهار تعریف برای استصحاب بیان میفرمایند و بعد آنها را مورد بررسی قرار میدهد:
تعریف اول: مشهور میگویند «الاستصحاب ابقاء ما کان». برای اینکه تعریف اول روشن شود باید در ضمن دو مرحله توضیح بدهیم:
مرحله اول: معنای ابقاء
ابقاء یعنی حکم کردن به بقاء [یعنی حکم کردن به بقاء چیزی که در گذشته بوده]؛ حال چه کسی حکم به بقاء میکند؛ عقل یا شرع [یک از این دو]. عقل یا شرع حکم میکنند به بقاء چیزی که در گذشته بوده؛ مانند اینکه نماز جمعه در زمان حضور معصوم علیه السلام واجب بوده؛ الآن شک میکنم آیا هنوز در زمان غیبت هم واجب است یا خیر؟؛ عقل یا شرع حکم میکند به بقاء چیزی که در گذشته بوده که آن چیز وجوب نماز جمعه است.
توضیح اینکه میگوییم عقل یا شرع حکم میکند به بقاء بعدا میآید که استصحاب یا دلیل عقلی است و حاکم به او عقل است یا دلیل شرعی است و حاکم به او شرع است.
[مرحوم نائینی اینجا حرف قشنگی دارد میگوید مراد از ابقاء، ابقاء عملی نیست چون ابقاء عملی کار مکلف است یعنی مکلف چیزی را که گذشته بوده در مقام عمل باقی میگذارد. مقام عمل چه ربطی به استصحاب دارد، استصحاب جزء ادله است و ابقاء عملی فعل مکلف است و جزء ادله نیست]
مرحله دوم: ابقاء سه صورت دارد و بعد از بیان سه صورت، مشخص کنیم کدامیک از این سه صورت استصحاب است:
صورت اول: گاهی ابقاء لوجود العلة است؛ یعنی عقل یا شرع حکم میکنند به بقاء یک چیزی به خاطر اینکه علّت وجود آن شیء در گذشته هنوز باقی است.
مثال: این مایع دیروز خمر بود، این مایع که دیروز خمر بود دیروز حرام بود، و علت حرمت آن مسکریت است؛ الآن هم این مایع هنوز خمر و مسکر است پس الآن هم این حرمت باقی است چون علت گذشته آن که مسکریت باشد هنوز باقی است.
صورت دوم: گاهی ابقاء لوجود الدلیل است (دلیل غیر از علت است. علت منشاء است و دلیل راهنما است. علت و دلیل گاهی منطبق بر شی واحد میشوند ویک شی هم علت است وهم دلیل و گاهی از هم جدا هستند مثلا آتش علت دود است ولی دود دلیل آتش است)؛ یعنی عقل یا شرع حکم میکنند به بقاء یک چیزی به خاطر اینکه دلیلی که آن شیء را در گذشته اثبات میکرده آن دلیل در حاضر هم وجود دارد.
مثال (این مثال مرحوم آقای خوئی در مبحث استصحاب تعلیقی است): گندم روز گذشته حلال بود چون روایت داریم «الحنطة حلال». شما این گندمها را آرد کردید و میگوئید این آردها هم حلال است؛ اما اینکه حکم به حلیت آردها میکنید نه به خاطر اینکه چون گندمش حلال بوده الآن هم میگوئیم حلال است؛ بلکه به خاطر وجود دلیل است؛ یعنی همان روایتی که میگفت «الحنطة حلال» و دلیل بود برای حلال بودن گندم، همین روایت امروز هم میگوید آرد آن گندم حلال است.
علت اینکه «الحنطة حلال» دلیل است بر حلال بودن آرد اینست که عرف وقتی نگاه میکند به «الحنطة حلال» میگوید شارع طبیعت گندم را حلال کرده است. حال این طبیعت به هر شکلی که میخواهد باشد، آرد باشد، خمیر باشد و یا نان؛ فرقی نمیکند.
صورت سوم: گاهی ابقاء لمجرد کون السابق است. یعنی عقل یا شرع حکم میکند به بقاء یک چیزی به خاطر اینکه این چیز در گذشته بوده.
مثال: نماز جمعه در زمان حضور واجب بود؛ حال شک میکنم آیا در زمان غیبت هم واجب است یا واجب نیست؛ عقل یا شرع حکم میکند به باقی بودن وجوب لمجرد کون السابق، چون وجوب نماز جمعه در گذشته بوده است. یعنی بودن وجوب در گذشته باعث ابقاء شده است.
حال کدام یک از این سه صورت، استصحاب است؟
از تعریف «ابقاء ما کان» بدست میآید که فقط صورت سوم ابقاء، استصحاب است؛ زیرا یک قانونی در اول حاشیه ملا عبدلله و در بحث مفهوم وصف بیان شد به این که «تعلیق الحکم بالوصف مشعر بعلیته للحکم». زمانی که مولی حکمش را بر روی موضوعی میبرد که این موضوع موصوف به یک صفتی است ان مشعر به اینست که آن صفت علت برای حکم است؛ مانند اینکه میگوئیم «أکرم زیدا العالم»؛ در اینجا أکرم حکم است، زیداً موضوع است و العالم صفت است. در اینجا مولی حکمش را برده بر روی یک موضوعی که این موضوع موصوف به یک صفتی است؛ و این مشعر به این است که علت اکرام زید عالم بودن اوست. حال همین قانون را در تعریف پیاده کنید؛ ابقاء (حکم به بقاء مانند أکرم) ما (موضوع، مانند زید) کان (صفت معنوی برای ما، مانند العالم). یعنی علت اینکه عقل یا شرع حکم میکند به بقاءآن شیئ بودن آن شیئ است.
[مرحوم شیخ این تعریف مشهور را محکمترین تعریف شمرده است چون اشکالاتی که بر دیگر تعاریف وارد است بر این تعریف وارد نیست ولی مرحوم نائینی فرموده نه تنها این تعریف محکمتر نیست بلکه خیلی باطل است (ولی به نظر ما حرف مرحوم نائینی هم باطل است)
اشکال مرحوم نائینی بر تعریف اول:
در این تعریف اشارهای به ارکان استصحاب نشده است؛ ارکان استصحاب دو چیز است: ۱. یقین سابق. ۲. شک لاحق.
جواب ما از اشکال مرحوم نائینی: و از میرزای نائینی (ره) این حرف عجیب است، زیرا ما کان اشاره به یقین سابق است و ابقاء هم اشاره به شک لاحق است.]