در دو جلسه گذشته، از مجموع هفت موردی که خمس به آنها تعلق میگیرد؛ پنج مورد ذکر شد.
مورد ششم از مواردی که خمس به آنها تعلق میگیرد: کنز
کنز به معنای گنج میباشد. مراد از کنز، مالی است که با قصد ذخیره شده در زیر زمین. معدن نیز ما استخرج من الارض است، اما کسی آن را ذخیره نکرده است. گاهی از زیر زمین سنگ طلا استخراج میشود و طلای آن را جدا میکند. این نیز طلا است اما گاهی کسی، صندوقچه طلا را زیر خاک دفن میکند و قرنها بعد، شخصی آن صندوقچه را پیدا میکند. بنابر این، مالی که در زیر زمین ذخیره شده اما قصدا. قصدا یعنی کسی آن مال را مخفی کرده باشد. والا اگر در اثر زلزله مالی در زیر زمین دفن شود، یا مالی مفقود شده باشد و در گذشت زمان زیر زمین رفته باشد، کنز محسوب نمیشود.
بنابر این، کنز عبارت است از مالی که ذخیره شده در زیر زمین، قصدا.
کنزی که در زیر زمین است اگر در دار الحرب (بلاد کفار حربی) پیدا شود، چه اثر اسلام بر آن باشد و چه اثر اسلام بر آن نباشد، در هر دو صورت کنز محسوب میشود و برای شخصی که پیدا کرده است میشود و باید خمس آن را پرداخت کند.
اما اگر در بلاد کفر نباشد و در دار اسلام باشد. دار اسلام یعنی داری که عموم مردم آن جا مسلمان است. در این صورت باید توجه داشت کنزی که پیدا شده است، نشانه و اثری از اسلام در آن است یا خیر. اگر اثری که نشان دهد آن مال برای مسلمانان است. مثلا سکهای است که نام خلیفه اسلامی بر آن حک شده و نشانه آن است که آن مال برای مسلمین است. اگر چنین نشانهای نداشته باشد، آن مال برای کسی میباشد که آن مال را پیدا کرده است. اما اگر اثر اسلام بر آن مال باشد و در دار اسلام پیدا شود، لقطه محسوب میشود. لقطه یعنی مال پیدا شده که احکام خاصی دارد.
البته احکام فوق الذکر مربوط به صورتی میشود که مال را از ملک غیر پیدا نکرده باشد. مثلا شخص در بیابان یا کوه، گنج را پیدا میکند. در این صورت احکام فوق جاری میشود. اما اگر مال را از داخل ملک شخصی دیگر پیدا کند؛ مثلا داخل زمین کسی میرود و از داخل آن زمین، گنج را پیدا میکند. در این صورت احکام دیگری جاری میشود. مرحوم شهید میفرماید: هرچند این زمینی که گنج در آن پیدا شده است، سابقا ملک دیگری بوده است. مثلا عمرو، زمینی را از زید میخرد و پس از آن که خریده است، در آن گنج پیدا میکند. هرچند که اکنون مالک آن زمین عمرو میباشد اما زمین سابقا برای زید بوده است و عمرو این گنج را در این زمین دفن نکرده است.
سوال: در صورتی که ملک غیر باشد، چه حکمی جاری است؟
پاسخ: مرحوم شهید میفرماید: کسی که گنج را پیدا کرده است اگر از زمین غیر پیدا کرده است، هرچند که ملکیت زمین قبلا برای زید بوده است، باید به زید اطلاع دهد. اگر مالک زمین (زید که قبلا مالک این زمین بوده است) ادعای ملکیت گنج را کرد، نه نیاز به بیّنه دارد و نه نیاز به قسم. یعنی بدون قسم و بدون ارائه شاهد باید گنج را به مالک (زید) تحویل داد. اما اگر مالک قبلی ادعای مالکیت نداشت باید به مالک قبل از او مراجعه نمود. مثلا زید، زمین را از عمرو خریده است. در این صورت باید به عمرو مراجعه نمود و از او در مورد گنج سوال کرد. اگر عمرو، ادعای مالکیت گنج را نمود، باید گنج را به او تحویل داد اما اگر ادعای مالکیت را نداشت باید به مالک قبل از عمرو مراجعه نمود و همان فرآیند را تکرار میکنیم. تا جایی که ممکن است باید به مالکهای قبل مراجعه نمود و از آنها در مورد گنج، سوال نمود. بنابر این، تا زمانی که مالک قبلی و قبلتر و قبلتر از آن را میتوان پیدا کرد باید به آنها مراجعه نمود و در مورد گنج از آنها سوال نمود. در این صورت مرحوم شهید میفرماید اگر در یکی از طبقات، چند نفر متعدد بودند. مثلا مالک قبلی، پنج نفر بودند. یعنی پنج نفر با همدیگر صاحب یک ملک بودند و تمام آنها ملک را به یک نفر فروختند. در این صورت باید به تمام آنها مراجعه نمود و در مورد گنج از آنها سوال نمود. اگر تمام پنج نفر ادعای مالکیت کردند، باید گنج را بین آنها تقسیم کرد.
چگونه باید گنج را بین آنها تقسیم کرد؟
گاهی ادعا میکنند که سهم هر کدام از آنها ۲۰% است. در این صورت به هر نفر، ۲۰% از آن گنج تحویل داده میشود. اما گاهی در میان پنج مالک، ۲ مالک خانم و ۳ مالک، آقا هستند و همگی ادعا میکنند که آن گنج را از پدرشان ارث بردهاند. در این صورت اگر آن گنج، ارث باشد باید به پسر، دو برابر خانمها، پرداخت کرد.
اگر متعدد بودند و همگی ادعای ملکیت کردند، باید به سبب ملکیت، گنج را میان آنها تقسیم کرد. اگر سبب ملکیت، شراکت است، به نسبت شراکت به آنها سهم میرسد. اگر سبب ملکیت، ارث است، به نسبت ارث، تقسیم میشود.
اما اگر برخی از افراد متعدد، ملکیت را ادعا کردند و برخی دیگر ادعا نکردند. مثلا ۳ پسر هستند که یک نفر ادعای ملکیت میکند ولی دیگر پسرها ادعا نمیکند. در این صورت مدعی (یک پسری که ادعای ملکیت میکند) اگر سببی برای ملکیت ذکر کند که اقتضای شراکت دارد. گاهی ادعا میکند که این کنز برای ما است. این بدان معنا است که ما، سه برادر هستیم و هر سه این کنز را از پدر به ارث بردهایم اما برادران دیگر من خبر ندارند. یعنی ادعای ملکیت میکند اما سببی برای ملکیت ذکر میکند که معنای آن سبب، شراکت در مالکیت است. در این صورت به یک نفری که ادعا میکند به اندازه سهمی که دارد پرداخت میشود. چون سببی برای ملکیت ذکر کرد که اقتضای شراکت دارد. مثلا اگر این شخص پسر است و دو نفر دیگر دختر هستند، به پسر، نصف گنج تقدیم میشود و نصف دیگر برای دو دختر میشود که ادعای ملکیت ندارند و در نهایت برای خود شخصی که کنز را پیدا کرده است میشود. یعنی حکم صورتی را دارد که نصف دیگر، مدعی ندارد.
اما اگر یک نفری که ادعای ملکیت گنج را دارد، سببی که نشانه شراکت داشته باشد، بیان نمیکند. مثلا میگوید قبلا خودم این کنز را دفن کرده بودم و برای من است. در این صورت، تمام مال را به یک نفر تقدیم میکنیم.
بیان شد کنز آن چیزی است که از زیر زمین بیرون آورده میشود و یکی این مال را زیر زمین ذخیره کرده است و مثل معدن نیست که خود زمین در اثر فعل و انفعالاتی که داشته، آن را تبدیل به شئ خاصی کرده است. مرحوم شهید میفرماید: حکم کنز در ملک غیر را دارد؛ چیزی که در شکم دابّة یافت شود. مثلا شخصی، ماهی یا گوسفند یا مرغی را خرید و متوجه شد که در شکم آن حیوان، یک گوهر وجود دارد. اگر این صورت در ملک غیر نباشد، مانند کنزهای دیگر است. اما اگر در ملک دیگر باشد، (هرچند که در شکم ماهی مملوک باشد به غیر حیازه. مثلا شخصی پرورش ماهی درست کرده است و شخص دیگر، ماهی از او میخرد. پس از شکافتن شکم، میبیند که در شکم آن ماهی، گوهر وجود دارد. طبیعتا در این صورت باید به مالک ماهی مراجعه نماید و اگر مالک قبلی ادعای ملکیت کرد باید آن را به او تحویل دهد. البته ایشان میفرماید: این در صورتی است که مملوک شدن ماهی به غیر حیازه[۱] باشد.
چرا میفرماید مملوک باشد به غیر حیازه؟
زیرا اگر مالک، حیوان را حیازه کرده باشد، فقط مالک خود حیوان میشود نه مالک آنچه در شکم حیوان است. چون حیازه نیاز به قصد تملک دارد. هنگامی که شخص، ماهی را صید میکند یا آهو را شکار میکند، حیازه کرده است و مالک میشود اما قصد مالک شدن خود ماهی و آهو را دارد و قصد حیازه گوهری که در شکم آن حیوان قرار دارد را نکرده است. چون خبر از وجود گوهر نداشته است، طبیعتا قصد نداشته و مالک نمیشود. اکنون که فرد دیگر، ماهی یا آهو را از مالک خریده است، گوهر، ملک آن شخص قبلی نبوده که بخواهد به او برگرداند. بلکه مانند این است که خود شخص، گوهر را پیدا کرده است. بله، اگر مالک قبل، از وجود گوهر اطلاع داشته و قصد تملک هم داشته است ولی فراموش کرد و آن حیوان را فروخت. اگر خریدار اعلام کرد که گوهری را از داخل شکم حیوان پیدا کرده است، مالک آن گوهر، نفر قبل میشود. زیرا نفر قبل (مالک قبلی) قصد تملک کرده بود. لذا مرحوم شهید میفرماید: هرچند شکم ماهی که مملوک باشد به غیر حیازه. بنابر این، اگر به غیر حیازه باشد، آن شخص مالک میشود. اما اگر به حیازه باشد، دیگر مالکش آن شخص نمیشود. چون قصد تملک آن گوهر داخل در شکم آن ماهی را نکرده است.