درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۶۹: احکام زکات (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

اقوال دیگر در تأخیر پرداخت زکات

در جلسه گذشته بیان شد که تأخیر دفع از وقت وجوب در فرض امکان، جایز نیست. لذا اگر کسی تأخیر در دفع کند و مال زکوی از بین برود، ضامن است و دچار معصیت شده است. این یک قول در مسئله بود که در جلسه گذشته، تبیین شد.

در ابتدای جلسه امروز، اقوال دیگر در این مسئله، بصورت مختصر بیان می‌شود.

نظر دیگر آن است که مرحوم مصنف در کتاب الدروس فرموده است که تأخیر پرداخت زکات برای انتظار افضل، اشکال ندارد. یعنی اگر انتظار بکشد که شخصی را پیدا کند که پرداخت زکات به او، افضل است. مثلا بین فقیر و فقیرتر اگر گفته شود که افضل آن است که به فقیرتر پرداخت کند، اگر واقعا انتظار افضل دارد و تأخیر در پرداخت به خاطر آن باشد، اشکال ندارد. یا برای تعمیم که به افراد یا اصناف بیشتری زکات را پرداخت کند. اگر حکم شود که تعمیم، مطلوبیت شرعی دارد، تأخیر پرداخت زکات برای تعمیم اشکال ندارد.

مرحوم مصنف در کتاب البیان، این نظر را فرموده و مورد دیگری را اضافه کرده است که عبارت است از جواز تأخیر برای هر کسی که سال‌های گذشته، عادت داشته از این شخص زکات می‌گرفته است. مثلا فردی وجود دارد که هر سال از شخصی زکات می‌گرفته است و چشم انتظار برای دریافت زکات است؛ اگر دفع زکات را تأخیر بیاندازد برای این که آن شخص حاضر شود و زکات را به او پرداخت کند، به شرط این که تأخیر منجر به اهمال نشود، مانعی ندارد.

برخی گفته‌اند که تأخیر تا یک ماه یا دو ماه، مطلقا جایز است. هرچند که تأخیر بدون عذر باشد. یعنی هرچند که انتظار افضل یا تعمیم را ندارد. بالاخص اگر مزیتی برای تأخیر باشد که شهید ثانی این نظر را تقویت می‌فرماید.

۴

تطبیق اقوال دیگر در تأخیر پرداخت زکات

وجوَّز المصنّف في الدروس (مجاز دانسته مصنف در کتاب الدروس) تأخيرها (تأخیر زکات را) لانتظار الأفضل (برای این که منتظر است که زکات را به کسی پرداخت کند که افضل است. در فرض این که افضل آن است که به فقیرتر زکات پرداخت شود، انتظار می‌کشد که چنین شخصی را بیابد.) أو التعميم (یا بخاطر تعمیم، تأخیر در پرداخت دارد. مثلا می‌خواهد به افراد بیشتر یا اصناف بیشتری زکات را پرداخت کند.) وفي البيان كذلك (در کتاب البیان این نظر را بیان نموده است اما یک مورد را اضافه کرده است.)، وزاد (زیاد کرده است مرحوم مصنف در کتاب البیان) تأخيرها لمعتاد الطلب منه (تأخیر انداختن زکات را برای کسی که عادت داشته برای طلب زکات از مالک. یعنی هر سال به مالک مراجعه می‌کرده است و زکات را دریافت می‌کرده است. در این سال نیز چشم انتظار است که زکات را از مالک دریافت کند. برای چنین شخصی اگر پرداخت زکات را تأخیر بیاندازد اشکال ندارد اما) بما (به مقداری که) لا يؤدّي إلى الإهمال (منجر به اهمال و کوتاهی نشود) وآخرون (برخی دیگر گفته‌اند) شهراً وشهرين (تأخیر به اندازه یک ماه یا دو ماه، اشکال ندارد.) مطلقاً (مطلقا یعنی تفاوت ندارد که وجه انتظار افضل، تعمیم و... وجود داشته باشد یا نباشد. مطلقا یعنی بدون عذر هم که پرداخت زکات را تأخیر بیاندازد، اشکال ندارد.) خصوصاً مع المزيّة. (بالاخص اگر مصلحت و مزیتی وجود داشته باشد.) وهو قويٌّ. (مرحوم شهید ثانی می‌فرماید این نظر قوی است.)

۵

حکم دوم از احکام زکات واجب

حکم دوم از احکام زکات واجب:

مجاز نیست که پرداخت زکات مقدم بر وقت وجوب شود. یعنی قبل از این که زکات بر شخصی واجب شود، زکات را جلوتر پرداخت کند. اشهر قولین معتقدند که جایز نیست که پرداخت زکات، مقدم بر وقت وجوب شود. هرچند که برخی مانند سلار، قائلند که تقدیم جایز است حتی به نیت زکات.

سوال: اشهر قولین که تقدیم پرداخت زکات را بر وقت وجوب، جایز نمی‌داند در فرض نیاز فقیر اگر بخواهیم به عنوان زکات، چیزی را به او پرداخت کنیم، آیا راه شرعی وجود دارد که این مشکل برطرف شود یا خیر؟

پاسخ: ایشان می‌فرماید راه حل این است که به فقیر قرض داده شود. مثلا دو دینار به فقیر، قرض داده شود. هنگامی که وقت وجوب زکات شد، زکات را به عنوان قرضی که به او داده شده، حساب کنیم و صرف این که نیت شود، کافی است و لازم نیست که به شخص گفته شود. البته شرط است که قابض (فقیری که دو دینار را قرض گرفته است و الان می‌خواهیم بابت زکات حساب کنیم) هنگام وجوب زکات، استحقاق زکات را داشته باشد. مثلا هنوز فقیر باشد. لذا اگر از فقر خارج شده باشد، دیگر زکات به او تعلق نمی‌گیرد که بخواهیم بابت قرض او، زکات را حساب کنیم. مثلا ارث به فقیر رسید و از فقر خارج شد. در این صورت نمی‌توان زکات را بابت قرضی که به او داده شده، حساب کرد. حتی اگر شخص که از فقر خارج شده است با نماء همین قرضی که به او داده شده است؛ باشد. مثلا با دو دیناری که به او قرض داده شده، کار کرد و تجارت کرد و اکنون از فقر خارج شده است. خروج از فقر با نماء آن دو دینار بوده است. اما در این صورت نیز چون مستغنی شده است نمی‌توان بابت قرضی که به او داده شده است، زکات را حساب کرد. بله! اگر خود دو دینار باعث غنی شدن او شده است یا نماء + خود دو دینار باعث استغنا شده است، می‌توان به عنوان زکات حساب کرد و مانعی ندارد. زیرا اگر دو دینار را از او پس بگیریم، دوباره فقیر می‌شود.

۶

تطبیق حکم دوم از احکام زکات واجب

﴿ ولا يُقدّم ** على وقت الوجوب ﴾ على أشهر القولين ﴿ إلّاقرضاً (مقدم نمی‌شود پرداخت زکات بر وقت وجوب. وقت وجوب در این جا به معنای وقت وجوب زکات است نه وقت وجوب دفع. بر وقت وجوب زکات، نباید مقدم شود، بلکه باید ابتدا زکات واجب شود و پس از آن پرداخت شود. این قول اشهر است. لذا مشخص می‌شود که در مقابل قول دیگری وجود دارد که مقدم شدن پرداخت زکات بر وجوب زکات، اشکالی ندارد. این قول را سلّار بیان نموده است. ایشان فرموده است حتی به نیت پرداخت زکات، تقدیم جایز است.

اشهر قولین که قائل به عدم جواز است، باید چه کار کنند؟ می‌فرماید: اگر بخواهد به فقیر، قبل از وقت وجوب زکات چیزی پرداخت شود؛ به عنوان قرض باشد.)، فيحتسب * ﴾ بالنيّة (حساب می‌شود زکات بابت قرض او با نیت. یعنی صرف این که هنگام وجوب زکات، نیت کند که این بابت قرض فقیر باشد، کفایت می‌کند.) ﴿ عند الوجوب (هنگام وجوب زکات. البته شرط است که) بشرط بقاء القابض على الصفة ﴾ الموجبة للاستحقاق (به شرط این که قابض _فقیری که از مالک، قرض گرفت_ باقی مانده باشد بر صفتی که موجب استحقاق است. مثلا صفت موجب استحقاق، مثل فقر. هنوز فقیر باشد.)، فلو خرج عنها (اگر قابض خارج شده باشد از صفت فقر) ولو باستغنائه بنمائها (هرچند که بواسطه استغناء قابض به نماء این زکات. گاهی به او ارث می‌رسد و مستغنی می‌شود؛ در این صورت قطعا نمی‌توان زکات را بابت قرض حساب کرد. مرحوم شهید می‌فرماید: حتی اگر با سود دو دیناری که قرض گرفته است غنی شود بازهم نمی‌توان بابت قرض حساب کرد. مثلا با دو دینار تجارت کرده و در اثر سودی که کسب کرده است غنی شد.) ـ لا بأصلها، ولا بهما ـ (اگر اصل دو دینار باعث استغنا او است که اگر این دو دینار را از او بگیریم، دوباره فقیر می‌شود. لا بهما یعنی در صورتی که با اصل دو دینار به همراه نماء آن، مستغنی شده است. مثلا دو دینار اصل قرض است و دو دینار هم سود کرده است و با چهار دینار، مستغنی است و اگر دو دینار اصل را از او پس بگیریم، فقیر می‌شود. در این دو صورت می‌توان بابت قرض او، زکات را حساب کرد. اما اگر با صرف نماء باشد، نمی‌توان حساب کرد. زیرا اگر با اصل یا با هر دو باشد، اگر اصل را از او پس بگیریم دوباره فقیر می‌شود. بنابر این می‌توان آن را بابت زکات محاسبه کرد.) اُخرجت على غيره. (اخرجت الزکاة. دفع می‌شود زکات به غیر قرض گیرنده. یعنی باید به فقیر دیگر پرداخت کرد. یا از قرض گیرنده پس می‌گیرد و به فقیر دیگر پرداخت می‌شود یا از جیب مالک، پرداخت می‌شود.)

۷

حکم سوم از احکام زکات واجب

حکم سوم از احکام زکات واجب:

یکی دیگر از حکام زکات واجب آن است که نقل زکات از بلد مالی که زکات به او تعلق گرفته است؛ جایز نیست. لذا اگر کسی در شهر قم، تهران، اصفهان، مالی را دارد که زکات به آن تعلق گرفته است. اگر مال در شهر قم باشد، نمی‌توان از قم خارج کرد و به بلد دیگر منتقل کرد. تنها یک صورت استثناء شده است و آن عبارت است از این که مستحق زکات در آن بلد نباشد. اگر در آن شهر، مستحق بلد نباشد و نمی‌توان در اموری که زکات در آن امور مصرف کرد؛ خارج کردن زکات به غیر لد مجاز است.

البته هنگامی که از بلد خارج می‌شود باید به شهر اقرب فالاقرب، مراجعه کرد. یعنی اگر شهر نزدیک‌تر فقیر دارد نمی‌توان آن را به بلد دورتر منتقل کرد. مگر آن که شهر دورتر، ایمن باشد اما شهر نزدیک، ایمن نباشد. مثلا بلد نزدیک سمت شرق است و بلد دورتر سمت غرب است و در سمت شرق، ناامنی وجود دارد و اگر به آن سمت منتقل کنیم ممکن است که راهزنان آن مال را به سرقت برند. لذا به بلد دورتر منتقل می‌شود که امن‌تر است.

ذکر چند نکته:

نکته نخست: اجرت نقل با خود مالک است. یعنی اگر نقل دادن به بلد دیگر، اجرتی دارد، اجرت را مالک از مال شخصی خود پرداخت کند و نمی‌تواند اجرت را از خود زکات یا بیت المال، پرداخت کند.

نکته دوم: اگر فردی زکات را به غیر بلد مال منتقل کند. در جایی که جایز نیست. مثلا در بلد خودش، فقیر وجود دارد اما مالک می‌خواهد به بلد دیگر منتقل کند. در این صورت ضامن است. اما اگر در بلد خودش، فقیری وجود ندارد که بتوان زکات را به آن پرداخت نمود و مجبور شد که به شهر دیگر منتقل کند، ضامن نیست. ضامن نیست یعنی اگر در مسیر بدون افراط و تفریط، مال زکوی تلف شد، برعهده مالک نیست.

نکته سوم: در فرض وجود مستحق زکات در بلد اگر شخص منتقل به بلد دیگر کند، ضامن است. سوال این است که آیا غیر از ضمان، مرتکب گناه شده است یا خیر؟

مرحوم شهید می‌فرماید: در بحث معصیت، دو نظر وجود دارد. اجود آن است که گناه نکرده است و فقط ضامن است. زیرا روایتی از هشام بن حکم از امام صادق عليه‌السلام وجود دارد که از آن عدم معصیت استفاده می‌شود.

نکته چهارم: اگر زکات را شخص به بلد دیگر منتقل کند و در بلد دیگر به مستحق پرداخت کند در صورتی که در بلد خودش فقیر وجود دارد. آیا این زکات دادن، مجزی است یا خیر؟

مرحوم شهید می‌فرماید: بنابر هر دو قول مجزی است. چه قائل به گناه باشیم و چه قائل به گناه نباشیم، مجزی است. هرچند که ایشان می‌فرماید: احتمال هم دارد که فقیهی قائل شود که مجزی نیست. زیرا نهی از اخراج زکات به بلد دیگر وجود دارد. طبیعتا این نهی منجر به عدم اجزاء می‌شود.

۸

تطبیق حکم سوم از احکام زکات واجب

﴿ ولا يجوز نقلها عن بلد المال (جایز نیست منتقل کردن زکات از بلد مال. یعنی از بلدی که مالی به آن زکات تعلق گرفته در آن بلد. مثلا اگر گوسفندان در تهران یا اصفهان است، از آن شهر نباید به شهر دیگر منتقل کند. بلکه باید زکات را به مستحقین همان شهر، پرداخت کند.) إلّا مع إعواز المستحقّ ﴾ (مگر در فرض نبود مستحق زکات. اعواز یعنی نایاب بودن. اگر در بلد مال، مستحق زکات نایاب باشد، می‌توان به بلد دیگر منتقل کرد.) فيه (در بلد مال) فيجوز إخراجها إلى غيره (در فرض اعواز اخراج زکات به غیر بلد مال، مشکلی ندارد. البته) مقدّماً للأقرب إليه فالأقرب (به شرط این که الاقرب فالاقرب را رعایت کنیم. یعنی به بلدی که نزدیک‌تر است، منتقل کنیم.)، إلّا أن يختصّ الأبعد بالأمن. (مگر آن که شهر دورتر ایمن باشد. یعنی شهر نزدیک‌تر ایمن نیست اما شهر دورتر ایمن است. در این صورت اشکال ندارد که به بلد ابعد منتقل شود. ذکر چهار نکته: نکته نخست آن که) واُجرة النقل حينئذٍ على المالك (اجرت انتقال مال به شهر دیگر _حینئذ یعنی حین عدم وجود مستحق در بلد_ با خود مالک است. نکته دوم:) ﴿ فيضمن ﴾ لو نقلها إلى غير بلد ﴿ لا معه ﴾ أي لا مع الإعواز (اگر زکات را به غیر بلد منتقل کند در فرضی که فقیر در بلد وجود دارد نه آن صورتی که فقیر در این بلد، وجود نداشته باشد. بنابر این در فرض وجود فقیر در بلد اگر مال زکوی را منتقل به بلد دیگر کند، ضامن است. نکته سوم:) ﴿ وفي الإثم قولان ﴾ (آیا غیر از ضمان، مرتکب گناه شده است یا خیر؟ دو نظر وجود دارد. برخی قائلند که مرتکب گناه شده است و برخی قائلند که مرتکب گناه نشده است. اما) أجودهما ـ وهو خيرة الدروس ـ العدم (اجود آن است که گناه نکرده است که مختار دروس این است.) لصحيحة هشام عن الصادق عليه‌السلام (متن روایت چنین است: عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: فِي اَلرَّجُلِ يُعْطَى اَلزَّكَاةَ يَقْسِمُهَا أَ لَهُ أَنْ يُخْرِجَ اَلشَّيْءَ مِنْهَا مِنَ اَلْبَلْدَةِ اَلَّتِي هُوَ بِهَا إِلَى غَيْرِهَا _شخص می‌خواهد زکات را تقسیم کند. آیا می‌تواند بخشی از زکات را از شهری که خودش در آن وجود دارد به غیر آن بلد منتقل کند؟ _ فَقَالَ لاَ بَأْسَ _امام عليه‌السلام فرمودند که اشکال ندارد. _

حداقل این است که لا بأس، تکلیفی است. یعنی تکلیفا اگر منتقل کند، معصیت نکرده است. البته اگر تلف شد، ضامن است که آن بحث دیگری است. نکته چهارم: آیا اگر از بلد به بلد دیگر منتقل کند، مجزی است؟ یعنی آیا زکاتش پرداخت شده است یا خیر؟ می‌فرماید:) ﴿ ويجزئ ﴾ لو نقلها وأخرجها في غيره على القولين. (مجزی است پرداخت زکات اگر نقل دهد آن زکات را و دفع کند زکات را در غیر بلد مال، طبق هر دو قول. یعنی چه معصیت بدانیم و چه معصیت ندانیم. در هر دو صورت مجزی است. البته) مع احتمال العدم؛ (احتمال دارد که مجزی ندانیم.) للنهي على القول به. (اگر قائل شدیم که اینجا نهی وجود دارد، نهی دلالت می‌کند که جایز نیست و مجزی نیست.

البته ظاهرا احتمال العدم، سخن صحیحی نباشد. زیرا نهی متوجه نقل از بلد است و نقل از بلد، امر خارج از حقیقت زکات است. لذا نهی متوجه خود زکات یا جزئی از زکات نشده است که گفته شود مجزی نیست و زکات صحیح نیست. اما نهی محقق است و معصیت در جای خودش است. لذا چون نهی متوجه امر خارج از حقیقت عبادت شده است، دلالتی به فساد زکات ندارد تا بتوان قائل شد که پرداخت زکات مجزی نیست.)

۹

عزل مال زکوی

مقدمه: هنگامی که زکات به مالی تعلق می‌گیرد. مثلا شخص مالک دو تن گندم است و زکات به آن تعلق گرفته است. بخشی از مال زکوی برای خود مالک است و بخش دیگر آن برای مستحقین زکات می‌باشد. هنگامی که مال برای هر دو شد، حالت شراکتی پیدا می‌کند. گرچه شراکت کامل نیست. یعنی تمام ویژگی‌های شراکت را ندارد اما شبیه مال شراکتی است. هنگامی که مال شراکتی شد، اگر بخواهد سهم مال زکوی، تعیّن پیدا بکند در مال خاصی، شرایط و قواعدی دارد. مثلا آیا می‌توان بدون این که مال را تحویل فقیر داده شود، پنج کیسه گندم را جدا کند و برای زکات قرار دهد و بقیه گندم را برای خود بردارد؟ سپس بگوید اکنون که جدا شد اگر بدون افراط و تفریط تلف شد، مال زکوی تلف شده است و ربطی به من ندارد.

این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که عزل و جدا کردن آیا باعث تعیّن و تشخّص مال برای زکات می‌شود یا خیر؟

مرحوم شهید می‌فرماید: منتقل کردن مال زکوی به شهر دیگر برای صورتی است که مال زکات، قبل نقل دادن عزل شود و جدا شود به نیت مال زکات. یعنی مال زکوی را جدا کند و نیت کند که این مال زکوی است و بقیه آن برای خودم است. هنگامی که عزل کرد و تعیّن پیدا کرد و تشخص پیدا کرد، نقل واجب معنا پیدا می‌کند، والا اگر عزل و جدا نشده باشد؛ اگر در مسیر تلف شود، آنچه که تلف شده از مال مالک محسوب می‌شود. زیرا اگر مالک نیت نکرده و مثلا پنج کیسه را بدون نیت زکات با خود به شهر دیگری برده است. اگر این مال تلف شود نمی‌تواند بگوید که این پنج کیسه همان زکاتی است که به گندم‌ها تعلق گرفته است و چون زکات تعلق گرفته و چون در این شهر فقیر وجود نداشته و در شهر دیگر وجود داشته از مال زکوی از بین رفته و من ضامن نیست. چون عزل به نیت زکات نبوده است، لذا اگر در مسیر از بین رفت، هرچند که در شهر خودش فقیر وجود نداشته اما باز هم ضامن می‌باشد. چون تعیّن در مال خاص پیدا نکرد.

سوال: آیا عزل یعنی جداکردن زکات از بین کل مالی که به آن زکات تعلق گرفته، مجاز است یا خیر؟

پاسخ: مرحوم شهید می‌فرماید: دو صورت وجود دارد.

صورت اول: اگر در بلد مال، مستحق زکات وجود نداشته و مالک می‌خواسته که به شهر دیگر منتقل کند. در این صورت عزل مجاز است و اشکال ندارد. چون طبعا باید زکات را به بلد دیگر منتقل کند و انتقال زکات به بلد دیگر، نیاز به عزل دارد.

صورت دوم: اگر در بلد مال، مستحق زکات وجود دارد، در جواز عزل اشکال است. زیرا دِین _زکات در ما نحن فیه دینی است که بر عهده مالک است_ تشخّص و تعیّن پیدا نمی‌کند در مصداق خاص عزل شده بدون این که مالک قبض کند. مثلا شخصی به دیگری، صد هزار تومان بدهکار است. ده تا، ده هزار تومانی از مال خود جدا می‌کند و در گوشه‌ای قرار می‌دهد و می‌گوید: این برای طلبکار است. اما هنوز به طلبکار تحویل نداده است. این که بدهکار، پول را جدا کرده است، تعیّن و تشخّص پیدا نمی‌کند که بشود برای طلبکار تا بعدا بدهکار نتواند از آن مال جدا شده، استفاده کند یا اگر بدون افراط و تفریط او تلف شد، ضامن نباشد. با قبض طلبکار است که تعیّن و تشخّص پیدا می‌کند.

بنابراین، بدون این که مالک قبض کند، تشخص و تعین پیدا نمی‌کند با عزل. به عبارت دیگر، عزل، سبب تعیّن نیست. البته اگر مالک و وکیل وجود نداشته باشد که بتواند قبض کند. مثل جایی که فقیر در شهر وجود ندارد. در آن جا عزل کفایت می‌کند.

مرحوم شهید اول در کتاب الدروس قریب دانسته که عزل به نیت تحقق پیدا می‌کند و صحیح است مطلقا. یعنی ایشان فرموده است که مطلقا، صحیح است و کفایت می‌کند.

بحث قبلی که در مورد ضمان ناقل از بلد بود (کسی که زکات را از بلد مال به بلد دیگر نقل می‌دهد، ضامن است یا خیر)، بستگی دارد به همین جواز یا عدم جواز عزل. اگر عزل جایز باشد، بحث ضمان مطرح است. زیرا مالک عزل کرده و مال تعیّن و تشخص پیدا می‌کند برای زکات و جای این بحث است که مال زکوی را اگر برد، ضامن است یا خیر. اما اگر عزل جایز نباشد، اصلا بحث ضمان مطرح نیست. زیرا اصلا مال زکوی تشخص در این مال عزل شده، پیدا نکرده تا گفته شود اگر تلف شد، آیا زمانش با مالک است یا خیر بلکه از مال مالک رفته است.

۱۰

تطبیق عزل مال زکوی

وإنّما يتحقّق نقل الواجب مع عزله قبله بالنيّة (تحقق پیدا می‌کند نقل زکات واجب در صورتی که عزل کرده باشد آن مقدار واجب زکات را قبل از نقل دادن با نیت. یعنی با نیت این را جدا کرده باشد. که گفته شود هنگامی که عزل شد و عزل هم صحیح بود اگر تلف شد؛ آیا ضامن است یا خیر. بنابراین، نقل واجب در صورتی تحقق پیدا می‌کند که عزل محقق شده باشد.)، وإلّا (اگر عزل محقق نشده باشد. مثلا پنج کیسه از گندم‌ها را به شهر دیگری برده که به کسی بدهد.) فالذاهب من ماله (مالی که در بین راه تلف شده، از مال خودش تلف شده است و بحث ضمان مطرح نیست.)؛ لعدم تعيينه (چون مال تلف شده به عنوان زکات، تعیّن پیدا نکرده) وإن عدم المستحقّ. (هرچند که در شهر خودش فقیری وجود نداشته. اگر بخاطر این که فقیر وجود نداشته می‌خواسته به شهر دیگر منتقل کند، باید عزل می‌کرده و حال آن که عزل نکرده است.)

ثمّ إن كان المستحقّ معدوماً في البلد (اگر مستحق زکات در شهر وجود نداشت، اصل عزل کردن جایز است.) جاز العزل قطعاً، وإلّا ففيه نظر (اگر مستحق زکات در بلد موجود است، در جواز عزل نظر و اشکال است. من أنّ الدین، وجه عدم جواز را بیان می‌کند. چرا گفته می‌شود که عزل جایز نیست؟ می‌فرماید:): من أنّ الدين (بدهی انسان) لا يتعيّن بدون قبض مالكه (تعین پیدا نمی‌کند بدون عزل مالک. لذا اگر به کسی بدهکار باشیم، هنگامی که آن بدهی را به طرف مقابل بدهیم و طرف مقابل، قبض کند، تعین پیدا می‌کند در آن مال. اما اگر قبض نکند هرچند که آن مال را در کناری گذاشته باشیم، اما تعیّن پیدا نمی‌کند.) أو ما في حكمه (یا آنچه که در حکم قبض مالک است. مثل قبض وکیل که در حکم قبض مالک است.) مع الإمكان. (در فرض امکان. باید در فرض امکان قبض محقق شود که تعیّن پیدا کند. مگر آن که ممکن نباشد مانند بحث زکات که در بلد فقیر وجود نداشته باشد و از باب این که فقیر وجود ندارد امکان ندارد که آن را اخذ کند.) واستقرب في الدروس (مرحوم مصنف در کتاب الدروس فرموده است) صحّة العزل بالنيّة مطلقاً (عزل صحیح است اگر نیت عزل کند مطلقا. مطلقا یعنی چه مستحق در بلد وجود داشته باشد و چه مستحق وجود نداشته باشد.) وعليه تبنى المسألة هنا. (بر همین جواز یا عدم جواز عزل، مبتنی است مسئله ضمان که در بالا بیان شد در اینجا. یعنی این که ضامن است یا ضامن نیست مبتنی بر جواز یا عدم جواز عزل است. اگر عزل جایز باشد، بحث ضمان مطرح است اما اگر عزل جایز نباشد، اصلا بحث ضمان مطرح نیست. چون عزلی صورت نگرفته است.)

﴿ ولا يجوز تأخير الدفع للزكاة ﴿ عن وقت الوجوب إن جعلنا وقته ووقت الإخراج واحداً ، وهو التسمية بأحد الأربعة. وعلى المشهور فوقت الوجوب مغايرٌ لوقت الإخراج؛ لأنّه بعد التصفية ويُبس الثمرة. ويمكن أن يريد بوقت الوجوب وجوبَ الإخراج لا وجوب الزكاة ، ليناسب مذهبه؛ إذ يجوز على التفصيل تأخيره عن أوّل وقت الوجوب ـ إجماعاً ـ إلى وقت الإخراج. أمّا بعده فلا ﴿ مع الإمكان فلو تعذّر ـ لعدم التمكّن من المال أو الخوف من التغلّب أو عدم المستحقّ ـ جاز التأخير إلى زوال العذر ﴿ فيضمن بالتأخير لا لعذرٍ وإن تلف المال بغير تفريط ﴿ ويأثم * للإخلال بالفوريّة الواجبة. وكذا الوكيل والوصيّ بالتفرقة لها ولغيرها.

وجوَّز المصنّف في الدروس تأخيرها لانتظار الأفضل أو التعميم (١) وفي البيان كذلك ، وزاد تأخيرها لمعتاد الطلب منه بما لا يؤدّي إلى الإهمال (٢) وآخرون شهراً وشهرين مطلقاً (٣) خصوصاً مع المزيّة. وهو قويٌّ.

﴿ ولا يُقدّم ** على وقت الوجوب على أشهر القولين (٤) ﴿ إلّاقرضاً ،

____________________

(*) في (ق) : فيأثم.

(١) الدروس ١ : ٢٤٥.

(٢) البيان : ٣٢٤.

(٣) حكاه في التذكرة والبيان عن الشيخين ، ولكنّ الموجود في المقنعة خلاف ذلك ، اُنظر المبسوط ١ : ٢٣٤ ، والمقنعة : ٢٣٩ ، والتذكرة ٥ : ٢٩٢ ، والبيان : ٣٢٤.

(**) في (ق) : ولا تُقدّم.

(٤) ذهب إليه المفيد في المقنعة : ٢٤٠ ، واختاره العلّامة في المختلف ٣ : ٢٣٨ بعد أن نسبه إلى ابني بابويه. والقول الآخر : جواز التقديم بنيّة الزكاة ، وهو قول سلّار في المراسم : ١٢٨ واستشعره في المختلف من عبارة ابن أبي عقيل.

فيحتسب * بالنيّة ﴿ عند الوجوب بشرط بقاء القابض على الصفة الموجبة للاستحقاق ، فلو خرج عنها ولو باستغنائه بنمائها ـ لا بأصلها ، ولا بهما ـ اُخرجت على غيره.

﴿ ولا يجوز نقلها عن بلد المال إلّا مع إعواز المستحقّ فيه فيجوز إخراجها إلى غيره مقدّماً للأقرب إليه فالأقرب ، إلّا أن يختصّ الأبعد بالأمن. واُجرة النقل حينئذٍ على المالك ﴿ فيضمن لو نقلها إلى غير بلد ﴿ لا معه أي لا مع الإعواز ﴿ وفي الإثم قولان أجودهما ـ وهو خيرة الدروس ـ العدم (١) لصحيحة هشام عن الصادق عليه‌السلام (٢) ﴿ ويجزئ لو نقلها وأخرجها في غيره على القولين. مع احتمال العدم؛ للنهي (٣) على القول به.

وإنّما يتحقّق نقل الواجب مع عزله قبله بالنيّة ، وإلّا فالذاهب من ماله؛ لعدم تعيينه وإن عدم المستحقّ.

ثمّ إن كان المستحقّ معدوماً في البلد جاز العزل قطعاً ، وإلّا ففيه نظر : من أنّ الدين لا يتعيّن بدون قبض مالكه أو ما في حكمه مع الإمكان. واستقرب في الدروس صحّة العزل بالنيّة مطلقاً (٤) وعليه تبنى المسألة هنا. وأمّا نقل قدر الحقّ

____________________

(*) في (س) : فتحتسب.

(١) ذهب إليه الشيخ في الاقتصاد : ٤٢٢ ، والعلّامة في المختلف ٣ : ٢٤٧. وأمّا القول بثبوت الإثم فقد اختاره الشيخ في الخلاف ٢ : ٢٨ ، المسألة ٢٦ ، والمحقّق في الشرائع ١ : ١٦٥ ، والعلّامة في التذكرة ٥ : ٣٤١.

(٢) الوسائل ٦ : ١٩٥ ، الباب ٣٧ من أبواب المستحقّين للزكاة ، الحديث الأوّل.

(٣) المصدر السابق : ١٩٧ ، الباب ٣٨ ، الحديث الأوّل.

(٤) الدروس ١ : ٢٤٧.