درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۸۴: تروک (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

ذکر دو نکته مقدماتی

پیش از شروع مباحث جدید، بیان دو نکته ضروری است.

نکته نخست: اکنون ششمین شرط بیان می‌شود که عناون اولیه آن به حسب عبارت شهید اول، ترک الکلام است. پیشتر بیان شد که در این شرط قواطع الصلاة بیان می‌شود نه آن که خصوص ترک کلام مورد بررسی قرار گیرد. بلکه ترک کلام، ترک فعل کثیر، ترک سکوت، ترک بکاء و ترک قهقه و آنچیزهایی که باید در نماز ترک شود در این شرط بیان می‌شود و اگر ترک نشوند، نماز را قطع می‌کنند. اما باید توجه داشت که بخشی از قواطع الصلاة، مرحوم شهید اول در این مسئله متذکر می‌شود. بخش دیگری از تروک را در فصل پنجم (صفحه ۲۳۱) متذکر می‌شود.

بنابر این، قواطع الصلاة و تروک صلاة را مرحوم شهید اول در دو بخش متذکر شده است. بخشی را در شرط ششم و بخش دیگر را در فصل پنجم بیان فرموده است.

نکته دوم: در دو مورد آخر (ترک فعل کثیر و ترک سکوت طویل) مرحوم شهید فرمودند ملاک فعل کثیر و سکوت طویل، عرف است که اگر عرف حکم کند نمازگزار با فعل کثیر یا سکوت طویل از مصلی بودن خارج شده است، نماز قطع می‌شود. برخی از محشین تصریح کرده‌اند که در مورد فعل کثیر و سکوت طویل، هیچ روایتی وجود ندارد. چون روایت خاص در این دو مورد وجود ندارد، ملاکش آن است که نمازگزار با فعل کثیر یا سکوت طویل از حالت نماز خارج شود. اساسا اگر اشخاص با کاری از مصلی بودن خارج شود نیاز به روایت نداریم. صرف این که از حالت صلاة خارج شود، برای بطلان نماز کافی است.

۴

مورد چهارم از تروک: ترک البکاء

مورد چهارم از تروک: ترک البکاء

بکاء با الف ممدود به معنای گریه مشتمل بر صوت است. بکاء با الف مقصور به معنای گریه بدون صوت است. مثل مجرد اشک ریختن.

یکی از مبطلات نماز، گریه کردن برای دنیا با صدا است. یعنی بکاء با الف ممدود. مجرد خروج اشک بدون صدا، مبطل نیست. البته ایشان می‌فرماید: احتمال دارد که قائل شویم خروج مجرد اشک هم مبطل نماز است. وجه امکان عبارت است از این که روایتی که بیانگر ابطال نماز با بکاء است، مشکوک است که بکاء به قصر یا به مدّ است. روایت چنین است:

عَنْ أَبِي حَنِيفَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْبُكَاءِ فِي اَلصَّلاَةِ أَ يَقْطَعُ اَلصَّلاَةَ فَقَالَ إِنْ بَكَى لِذِكْرِ جَنَّةٍ أَوْ نَارٍ فَذَلِكَ هُوَ أَفْضَلُ اَلْأَعْمَالِ فِي اَلصَّلاَةِ وَ إِنْ كَانَ ذَكَرَ مَيِّتاً لَهُ فَصَلاَتُهُ فَاسِدَةٌ.

اگر به فکر آخرت است و برای آن در نماز گریه می‌کند، اشکال ندارد. اما اگر بخاطر از دست دادن کسی گریه می‌کند (گریه بخاطر مسائل دنیوی است) نماز باطل است.

این که مراد روایت، بکاء به مدّ یا به قصر است، مشکوک و مورد تردید است. اگرچه ضبط وسائل الشیعه (چاپ موسسه آل البیت) به مد است. اما این ضبط حجیت ندارند و چه بسا نظر فقیه و صاحب کتاب است که اینگونه نوشته شده است.

سوال: اصل عدم مدّ است و امام عليه‌السلام بکاء را بدون مدّ بیان فرموده‌اند. یعنی با اصل عدم مدّ در صدد اثبات بکاء با قصر است و در نتیجه گریه بدون صدا نیز مبطل نماز می‌باشد.

پاسخ: مرحوم شهید می‌فرماید: اصل عدم مدّ، دارای معارض است. اصل در صورتی حجیت و کارامد دارد که معارض نداشته باشد. در صورتی که اصلی دارای معارض باشد نمی‌توان یکی را ترجیح داد. زیرا در این صورت ترجیح بلا مرجح می‌شود.

اصل عدم مدّ با اصل صحت نماز معارض است. تا پیش از آن که نمازگزار در نماز گریه کند، نمازش صحیح بوده است. مثلا در رکعت دوم، گریه بدون صدا کرد. در این صورت تا پیش از آن که گریه کند، نمازش صحیح بود؛ اکنون که بدون صدا گریه کرده است، شک می‌کنیم که نمازش صحیح یا باطل است، استصحاب[۱] صحت نماز می‌کنیم.

با این احتساب دو اصل عدم مدّ و صحت نماز با یکدیگر معارض می‌شوند. در تعارض قاعده تعارضا تساقطا وجود دارد. یعنی هنگامی که دو اصل با یکدیگر تعارض می‌کنند، هر دو ساقط می‌شوند و دیگر هیچ یک کارایی ندارند.

مرحوم شهید می‌فرماید: هنگامی که این دو اصل تعارض کنند، ساقط می‌شود. در این جا، اصل سومی ظاهر می‌شود و آن اصل سوم، کار را تمام می‌کند. ایشان می‌فرماید: دو اصل عدم مدّ و استصحاب صحت نماز معارض شدند؛ شک وجود دارد که مبطل نماز، عارض شده است یا خیر؟ در این صورت اصل آن است که مبطل نماز، عارض نشده است. یعنی اصل، عدم عروض مبطل است و با اصل عدم عروض مبطل، حکم صحت نماز پابرجاست.

اگر این بیان شهید را پذیرفتیم، طبیعتا در همه موارد این سخن است. یعنی اگر نمازگزار در نماز بدون صدا گریه کرد، حکم به صحت نماز می‌کنیم.

چنانچه بیان شد، اگر گریه در نماز برای دنیا باشد، مبطل نماز محسوب می‌شود. مثل گریه برای از دست دادن مال یا محبوب و امثال آن. هرچند که گریه برای دنیا، قهری باشد. وجه این که گریه قهری برای دنیا مبطل نماز است، آن است که روایات اطلاق دارند. در روایات بصورت مطلق فرموده‌اند که اگر در نماز برای دنیا گریه شود، نماز باطل است و دیگر نفرمودند قهری (غیر اختیاری) یا غیر قهری (اختیاری) باشد.

اما اگر بخاطر آخرت در نماز گریه کند، نماز باطل نیست بلکه از افضل عبادات است.

نکته: اگر از گریه دو حرف از دهان خارج شود (مثلا در نماز با صدا گریه کرد و دو حرف از دهان او خارج شد یا در نماز برای امور اخروی با صدا گریه کرد ولی دو حرف از دهان او خارج شد) بسته به آن دارد که اگر خروج دو حرف از دهان را کلام و مبطل نماز بدانیم یا آن دو حرف را مصداق کلام و مبطل نماز ندانیم.


استصحاب یعنی لا تنقض الیقین بالشک. یعنی یقین سابق را با شک لاحق از بین نبر. در مسئله حاضر، تا پیش از آن که گریه از او حادث شود، نمازش صحیح بود. اکنون که بدون صدا گریه کرد، نمی‌دانیم که بگوییم نمازش صحیح است یا نماز او باطل شده است. چون شک در بطلان داریم، استصحاب صحت نماز می‌کنیم.

۵

مورد پنجم از تروک: ترک قهقه

مورد پنجم از تروک: ترک قهقه

یکی دیگر از مبطلات نماز، قهقه است. قهقه یعنی خنده با صدا. اگر چه در قهقه، شدت و ترجیع وجود نداشته باشد. قهقه دارای مراتب مختلف است و لازم نیست که حتما با شدت حادث شود یا دارای ترجیع باشد. ترجیع یعنی بالا پایین شدن صدا یا قطع و وصل شدن صدا در خنده.

در قهقه همانند بکاء، مسمی قهقه کافی است. یعنی لازم نیست که مدت طولانی قهقه بزند. صرف این که مسمی قهقه یا بکاء با صدا باشد، برای باطل شدن نماز کافی است.

در مورد قهقه، مرحوم شهید می‌فرماید: اگر قهقه بصورت اختیاری نباشد، دو وجه وجود دارد.

۱. بخاطر اطلاق روایات، هرچند که قهقه بصورت اختیاری نباشد، نماز باطل است. یعنی در روایات تفاوتی بین اختیاری و غیر اختیاری بیان نشده است.

۲. قهقه تنها در صورتی مبطل نماز است که بصورت اختیاری حادث شده باشد. دلیل این گروه، حدیث رفع است.

در حدیث رفع، پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ۹ مورد را از امت اسلامی برداشته‌اند. در روایت رفع چنین بیان شده است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةُ أَشْيَاءَ اَلْخَطَأُ وَ اَلنِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لاَ يَعْلَمُونَ وَ مَا لاَ يُطِيقُونَ وَ مَا اُضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ اَلْحَسَدُ وَ اَلطِّيَرَةُ وَ اَلتَّفَكُّرُ فِي اَلْوَسْوَسَةِ فِي اَلْخَلْوَةِ مَا لَمْ يَنْطِقُوا بِشَفَةٍ.

چنانچه در روایت بیان شده ما اضطروا الیه یکی از موارد مذکور است. رفع ما اضطروا الیه یعنی شارع مقدس آنچه که مورد اضطرار واقع شود را برداشته است. هنگامی که شارع آن را برداشته باشد، در خنده غیر اختیاری نیز اضطرار پدید آمده و در نتیجه نماز با خنده غیر اختیاری باطل نیست.

مرحوم شهید می‌فرماید حدیث رفع، مؤاخذه را برمی دارد. یعنی اگر شخصی در بیابان مضطر شد و یک شیشه شراب را یافت و اگر آن را نخورد از تشنگی می‌میرد. اگر شخص آن شراب را در آن حال بخورد، به این معنا نیست که مست نمی‌شود و دیگر لازم نیست دهانش را تطهیر کند. بلکه لازم است بعدا دهانش را تطهیر کند اما در روز قیامت بخاطر این شرب خمر، مؤاخذه نمی‌شود. بنابر این، رفع ما اضطر الیه به این معنا نیست که شارع مقدس تمام احکام را برداشته است بلکه به این معنا است که مؤاخذه برداشته شده است. لذا این حدیث توجه به بطلان و صحت نماز ندارد، لذا ممکن است نمازگزار به انجام کاری مضطر شود و نمازش هم باطل شود.

۶

تطبیق مورد چهارم از تروک: ترک البکاء

﴿ وترك البكاء ﴾ بالمدّ (نماز گزار باید بکاء به مد را ترک کند.)، وهو (بکاء بالمد یعنی) ما اشتمل منه على صوتٍ (آن بکائی که مشتمل بر صوت است. اگر گریه با صدا باشد بکاء گفته می‌شود.)، لا مجرّد خروج الدمع (نه صرف خارج شدن اشک. چون صرف خروج بکاء، به قصر تلفظ می‌شود). مع احتماله (البته احتمال این که گریه بدون صدا را نیز مبطل نماز بدانیم، وجود دارد.)؛ لأنّه «البكا» مقصوراً (زیرا گریه بدون صدا و مجرد خروج اشک، بکاء به قصر است. چه چیزی باعث شک شده است؟)، والشكّ في كون الوارد منه في النصّ مقصوراً أو ممدوداً، وأصالة عدم المدّ معارضٌ بأصالة صحّة الصلاة (شک بخاطر آن است که آیا آنچه که در نص وراد شده است، مقصور یا ممدود است. اگر مقصور باشد، مجرد خروج اشک، مبطل نماز می‌باشد و اگر ممدود باشد، فقط گریه با صدا، مبطل نماز می‌باشد.

ممکن است کسی قائل باشد که اصل عدم مد است. یعنی امام در هنگام فرمایش این روایت، بکاء را بصورت مقصور تلفظ فرمودند. مرحوم شهید می‌فرماید: هرچند که اصل عدم مدّ است اما این اصل دارای معارض است. معارض آن اصل صحت نماز است.

ظاهر آن است که ریشه هر دو اصل، استصحاب است. اصل عدم مدّ گویای آن است که قبل از این که واژه بکاء از معصوم عليه‌السلام صادر شود، مدّ وجود نداشته است. پس از این که بکاء از لسان مبارک معصوم صادر شد؛ شک می‌کنیم که آیا مد فرمود یا بدون مد آن را تلفظ فرمودند. در این جا استصحاب عدم مد جاری می‌کنیم.

مرحوم شهید می‌فرماید: اصل عدم مد، معارض است با اصل صحت نماز. اصل صحت نماز یعنی تا پیش از حدوث بکاء، نماز صحیح بوده است. پس از حدوث بکاء بدون گریه، آیا صحت قبلی را از بین می‌برد یا خیر؟ در این جا استصحاب صحت نماز جاری می‌شود. این دو اصل معارض می‌شوند و در نتیجه ساقط می‌شود و یک اصل دیگر باقی می‌ماند)، فيبقى الشكّ في عروض المبطل (نهایتا شک می‌کنیم که آیا مبطلی عارض شده است یا خیر؟ شک در عروض مبطل مقتضی چیست؟) مقتضياً لبقاء حكم الصحّة (اصل آن است که مبطلی عارض نشده است. هنگامی که مبطل عارض نشده باشد، نماز صحیح است. اقتضا دارد بقاء حکم صحت نماز را).

وإنّما يشترط ترك البكاء ﴿ للدنيا * ﴾ (شرط شده ترک بکاء برای دنیا. یعنی اگر بکاء برای مسائل دنیوی باشد، مبطل نماز است) كذهاب مالٍ (مثل این که بخاطر از دست دادن مال دنیا گریه کند) وفقد محبوب (یا بخاطر از دست دادن محبوبی گریه کند) وإن وقع على وجهٍ قهريٍّ في وجهٍ (اگرچه بکاء به وجه قهری یعنی بدون اختیار، محقق شود. البته این بنابر یک نظر است. وجه دیگر آن است که اگر به وجه قهری باشد، مبطل نیست.

کسانی که قائل هستند حتی بر وجه قهری نماز باطل می‌شود، دلیلشان اطلاق روایات است. در روایات بصورت مطلق بیان شده است که گریه مبطل نماز است. خواه قهری باشد یا غیر قهری باشد.

کسانی که قائل هستند بر وجه قهری نماز باطل نمی‌شود، دلیلشان، ما اضطروا الیه است. این دلیل را ایشان، اشاره نکرده است ولی در قسمت ترک قهقه بیان فرموده است.)

 واحترز بها عن الآخرة (مرحوم مصنف بواسطه قید دنیا، از گریه برای آخرت، احتراز کرد. یعنی بکاء برای آخرت اشکالی ندارد)، فإنّ البكاء لها (برای آخرت) ـ كذكر الجنّة والنار ودرجات المقرّبين إلى حضرته (الی حضرته، قید مقربین است. درجات مقربین به خدا) ودركات المبعدين عن رحمته (عن رحمته، قید مبعدین است. درکات، جمع درکه به معنای درجات است که برای خصوص درجات پایین و پست استفاده می‌شود.) ـ من أفضل الأعمال (از افضل اعمال است) ولو خرج منه حينئذٍ حرفان فكما سلف (اگر از بکاء برای آخرت است ولی از آن بکاء، دو حرف خارج شود، بسته به آن مبنایی دارد که در ترک الکلام بیان شد. برخی حتی خروج دو حرف که معنایی نداشته باشد را مبطل نماز می‌دانند اما مرحوم شهید ثانی فرمود: حتما باید در لغت یا اصطلاح، کلام نامیده شود و الا صرف بیان دو حرف که معنایی نداشته باشد، مبطل نماز محسوب نمی‌شود).

۷

تطبیق مورد پنجم از تروک: ترک قهقه

﴿ وترك القهقهة ﴾ (در نماز باید قهقه، ترک شود. قهقه به چه معنا است؟) وهي الضحك المشتمل على الصوت (خنده‌ای که مشتمل بر صدا باشد) وإن لم يكن فيه ترجيعٌ (هر چند در آن ترجیع نباشد. ترجیع یعنی تردید الصوت فی الحق.-قطع و وصل شدن صدا یا بالا و پایین آمدن صدا در حلق-) ولا شدّة. ويكفي فيها (فی القهقهة) وفي البكاء مسمّاهما (لازم نیست که مدتی طول بکشد بلکه اگر یک ثانیه هم محقق شود، کافی است که نماز را باطل کند)، فمن ثَمّ أطلق (به این دلیل مرحوم مصنف بصورت مطلق بیان کرد و نفرمود ترک البکاء الشدید، ترک البکاء الطولانی در قهقه هم این قیود را ذکر نفرمود). ولو وقعت (قهقه) على وجهٍ لا يمكن دفعه (اگر قهقه به گونه‌ای باشد که اختیاری نباشد) ففيه وجهان (یک وجه اطلاق روایات است و وجه دیگر آن است که گفته شود ما اضطروا، آن را بر می‌دارد. که طبیعتا مرحوم شهید در پاسخ می‌فرماید: ما اضطروا، رفع مؤاخذه را دارد و احکام وضعی را رفع نمی‌کند. یعنی بطلان نماز پا برجاست اما مؤاخذه نمی‌شود. ما اضطروا در حقیقت بیانگر آن است که مضطر عقاب نمی‌شود اما این گونه نیست که احکام وضعی هم رفع می‌شود). واستقرب المصنّف في الذكرى البطلان (مرحوم مصنف در کتاب ذکری قول به بطلان را قریب دانسته است. یعنی فرموده: هرچند که اختیاری هم نباشد، نماز باطل است).

۸

مورد ششم از تروک: التطبیق

مورد ششم از تروک: التطبیق

التطبیق عطف به القهقهة می‌شود. یعنی ترک التطبیق. تطبیق یعنی شخصی در حال رکوع به جای آن که دست‌ها را روی زانو قرار دهد، کف دستان را به یکدیگر بچسباند و بین دو زانو قرار دهد.

تطبیق به جهت نهی در روایات، یکی از مبطلات نماز محسوب می‌شود.

شهید ثانی می‌فرماید: روایتی که برای تطبیق ارائه شده است، ضعیف السند است و قابل استناد نیست. چون قابل استناد نیست، نمی‌توان تطبیق را به عنوان یکی از مبطلات نماز محسوب کنیم.

اشکال: بدون توجه به روایت، خود عمل تطبیق از باب فعل کثیر بودن یا از باب منافات با خضوع و خشوع و امثال آن‌ها، مبطل نماز محسوب می‌شود.

پاسخ: مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این‌ها پذیرفته نیست. نه از جهت فعل کثیر بودن منافات با نماز دارد. چون فعل کثیر نیست. همچنین با خضوع و خشوع منافات ندارد. آیا هرکاری که به این حد با خضوع و خشوع منافات داشت، مبطل نماز محسوب می‌شود؟! اگر کسی مثلا دست در گوش کند، آیا نمازش باطل می‌شود؟! مسلما اینگونه نیست. بنابراین، به نظر مرحوم شهید ثانی، تطبیق مبطل نماز محسوب نمی‌شود.

مرحوم شهید اول، مبطل بودن تطبیق را در کتاب ذکری نپذیرفته است اما در این کتاب آن را به عنوان یکی از مبطلات نماز ذکر فرموده است.

۹

مورد هفتم از تروک: ترک کتف

مورد هفتم از تروک: ترک کتف

ترک کتف یکی دیگر از مواردی است که لازم است ترک شود. نام دیگر کتف، تکتف یا تکفیر است. تکتف یا تکفیر به این معنا است که نمازگزار یکی از دو دست خود را روی دست دیگر قرار دهد. مثلا کف دست را روی ساعد دست قرار دهد یا با یک دست، مچ دست دیگر را بگیرد. خواه حائل وجود داشته باشد یا بدون حائل باشد. مثلا با دستکش مچ دست را بگیرد. خواه بالای ناف یا پایین ناف باشد.

اهل تسنن در هنگام قرائت نماز، چنین کاری را انجام می‌دهند.

مرحوم شهید می‌فرماید انجام این کار در نماز سبب بطلان نماز می‌شود. البته در فرض تقیه به مقداری که تقیه به آن حاصل می‌شود، انجام تکتف اشکالی ندارد. بلکه در فرض ظن ضرر به ترک تقیه، انجام تکتف واجب است. یعنی اگر از ترک تکتف ضرری به شخص برسد، انجام تکتف واجب است. گرچه تکتف نزد اهل تسنن امری مستحب است. به این دلیل است که شیعیان در زمان معاصر که به مکه و مدینه سفر می‌کنند بخاطر تقیه در هنگام نماز از مهر استفاده نمی‌کنند اما تکتف نمی‌کنند. چون اهل تسنن انجام تکتف را واجب نمی‌دانند.

از نظر مرحوم شهید هرچند که تکتف بخاطر تقیه واجب باشد، اما اگر شخصی آن را انجام ندهد و بدون تکتف نماز را اقامه کند، نمازش صحیح است.

بحثی در اصول مطرح است مبنی بر این که آیا نهی در عبادات موجب فساد است یا موجب فساد نیست.

نهی گاهی به خود عبادت برمی گردد. یعنی مثلا شارع می‌فرماید: در حمام نماز نخوانید. اما گاهی نهی به جزء عبادت بازگشت دارد. مثلا در وضو که متشکل از شستن صورت، دست راست، دست چپ، مسح سر و مسح پا است، شارع مقدس بفرماید: در مقام تقیه واجب است به جای مسح پا، پا شسته شود. شستن پا، جزء عبادت است. به عبارت دیگر، وضو عبادتی است که یک جزء آن شستن پا است. اما گاهی نهی نه به خود عبادت و نه به جزء عبادت، بازگشت ندارد بلکه نهی به امری خارج از خود عبادت و جزء عبادت بازگشت دارد. مثل تکتف. شارع می‌فرماید: در مقام تقیه و جایی که خوف ضرر وجود دارد، دست باز نماز نخوان. یعنی تکتف را انجام بده. در این جا، از دست باز نماز خواندن نهی شده است. اما دست باز نماز خواندن که مورد نهی قرار گرفته است، نه کل نماز و نه جزء نماز است. رکوع و سجده جزء نماز است اما این که دست باز نماز اقامه شود، جزئی از نماز نیست بلکه امری خارج از نماز است.

در اصول بیان شده است که آیا نهی در عبادات موجب فساد عبادت است یا موجب فساد در عبادت نیست.

علما معتقدند که اگر نهی به خود عبادت یا جزء عبادت بازگشت داشته باشد، عبادت باطل است. اما اگر نهی به امری خارج از عبادت بازگشت داشته باشد، در این صورت عبادت بواسطه عمل نمودن به منهی عنه، باطل نیست. مثلا شارع مقدس فرموده است که به نامحرم نگاه نکن. اگر کسی این نهی را عمل نکرد و در اثناء نماز به نامحرم نگاه کرد. چون نهی به امر خارج از نماز بازگشت دارد، نمازش صحیح است. اما اگر شارع مقدس بفرماید که به گونه‌ای خاص رکوع انجام نشود ولی شخص نمازگزار این نهی را عمل نکرد و مطابق کیفیت منهی عنه رکوع را انجام داد، نمازش باطل است.

سوال: بنابر توضیح فوق، باید نهی از نماز در حمام و امثال آن موجب بطلان نماز بدانیم در حالی که فقها قائل هستند نماز در حمام باطل نیست.

پاسخ: در این موارد نهی مولوی نیست بلکه ارشاد به کمتر بودن ثواب است.

۱۰

تطبیق مورد ششم از تروک: التطبیق

﴿ والتطبيق ﴾ (التطبیق، عطف به قهقه است. یعنی ترک التطبیق) وهو (تطبیق عبارت است از:) وضع إحدى الراحتين على الاُخرى (این که کف دست را روی کف دست دیگر قرار دهد) راكعاً بين ركبتيه (بین دو زانو قرار دهد. یعنی به جای این که در رکوع دست‌ها روی زانوها قرار گیرد، کف دست را روی کف دست دیگر قرار دهد و بین دو زانو قرار دهد. چرا این عمل باعث بطلان نماز است؟)؛ لما روي من النهي عنه (چون در روایت از انجام آن نهی شده است) والمستند ضعيف (مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: مستند این مسئله ضعیف است.)، والمنافاة به من حيث الفعل منتفية (منافات تطبیق از حیث فعل یعنی این فعل با خشوع و خضوع منافات دارد یا این که تطبیق، فعل کثیر است و چون فعل کثیر است، با نماز بودن منافات دارد. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این منافات منتفی است. یعنی ما قبول نداریم که این کار فعل کثیر است و منافات با خضوع و خشوع است)، فالقول بالجواز أقوى، وعليه المصنّف في الذكرى (مرحوم مصنف در کتاب ذکری نظر شهید ثانی را بیان فرموده است).

والعقرب ، وهما منصوصان (١).

﴿ وترك السكوت الطويل المخرج عن كونه مصلّياً ﴿ عادة ولو خرج به عن كونه قارئاً بطلت القراءة خاصّة.

﴿ وترك البكاء بالمدّ ، وهو ما اشتمل منه على صوتٍ ، لا مجرّد خروج الدمع. مع احتماله؛ لأنّه «البكا» مقصوراً ، والشكّ في كون الوارد منه في النصّ (٢) مقصوراً أو ممدوداً ، وأصالة عدم المدّ معارضٌ بأصالة صحّة الصلاة ، فيبقى الشكّ في عروض المبطل مقتضياً لبقاء حكم الصحّة.

وإنّما يشترط ترك البكاء ﴿ للدنيا * كذهاب مالٍ وفقد محبوب وإن وقع على وجهٍ قهريٍّ في وجهٍ (٣) واحترز بها عن الآخرة ، فإنّ البكاء لها ـ كذكر الجنّة والنار ودرجات المقرّبين إلى حضرته ودركات المبعدين عن رحمته ـ من أفضل الأعمال (٤) ولو خرج منه حينئذٍ حرفان فكما سلف.

﴿ وترك القهقهة وهي الضحك المشتمل على الصوت وإن لم يكن فيه ترجيعٌ ولا شدّة. ويكفي فيها وفي البكاء مسمّاهما ، فمن ثَمّ أطلق. ولو وقعت على وجهٍ لا يمكن دفعه ففيه وجهان. واستقرب المصنّف في الذكرى البطلان (٥).

﴿ والتطبيق وهو وضع إحدى الراحتين على الاُخرى راكعاً بين ركبتيه؛

____________________

(١) الوسائل ٤ : ١٢٦٩ ، الباب ١٩ من أبواب قواطع الصلاة.

(٢) الوسائل ٤ : ١٢٥٠ ، الباب ٥ من أبواب قواطع الصلاة.

(*) في (ق) : لاُمور الدنيا.

(٣) والوجه هو أنّ الأصل في كلّ مبطل الإطلاق ما لم يدلّ دليل على التقييد ، ذكره الفاضل في المناهج السويّة : ٧٢.

(٤) راجع الوسائل ٤ : ١٢٥٠ ، الباب ٥ من أبواب قواطع الصلاة ، الحديث ٤.

(٥) الذكرى ٤ : ١٢.

لما روي من النهي عنه (١) والمستند ضعيف ، والمنافاة به من حيث الفعل منتفية ، فالقول بالجواز أقوى ، وعليه المصنّف في الذكرى (٢).

﴿ والكتف وهو وضع إحدى اليدين على الاُخرى بحائلٍ وغيره فوق السُرّة وتحتها بالكفّ عليه وعلى الزَّنْد؛ لإطلاق النهي عن التكفير (٣) الشامل لجميع ذلك ﴿ إلّالتقيّةٍ فيجوز منه ما تأدّت به ، بل يجب ـ وإن كان عندهم سنّة ـ مع ظنّ الضرر بتركها ، لكن لا تبطل الصلاة بتركها حينئذٍ لو خالف؛ لتعلّق النهي بأمرٍ خارج ، بخلاف المخالفة في غسل الوضوء بالمسح.

﴿ والالتفات إلى ما وراءه إن كان ببدنه أجمع ، وكذا بوجهه عند المصنّف (٤) وإن كان الفرض بعيداً. أمّا إلى ما (٥) دون ذلك ـ كاليمين واليسار ـ فيكره بالوجه ويبطل بالبدن عمداً من حيث الانحراف عن القبلة.

﴿ والأكل والشرب وإن كان قليلاً كاللقمة ، إمّا لمنافاتهما وضع الصلاة ، أو لأنّ تناول المأكول والمشروب ووضعه في الفم وازدراده (٦) أفعال كثيرة. وكلاهما ضعيف؛ إذ لا دليل على أصل المنافاة. فالأقوى اعتبار الكثرة فيهما عرفاً ، فيرجعان إلى الفعل الكثير ، وهو اختيار المصنّف في كتبه الثلاثة (٧) ﴿ إلّافي

____________________

(١) راجع صحيح البخاري ١ : ٢٠٠ ، وسنن ابن ماجة ١ : ٢٨٣ ، الحديث ٨٧٣.

(٢) الذكرى ٣ : ٣٧٢.

(٣) الوسائل ٤ : ١٢٦٤ ، الباب ١٥ من أبواب قواطع الصلاة.

(٤) لم نجد التصريح به في كتبه ، نعم عدّ من منافيات الأفضليّة : الالتفات يميناً وشمالاً وإن كان بوجهه ما لم يرَ ما وراءه ، راجع البيان : ١٨٥.

(٥) لم يرد «ما» في (ع) و (ف).

(٦) ازدرد اللقمة : ابتلعها.

(٧) الدروس ١ : ١٨٥ ، الذكرى ٤ : ٨ ، البيان : ١٨٢.