درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۸۳: شرط ششم نماز: تروک

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

اشکال مرحوم شهید ثانی به شهید اول در مسئله کلام

مرحوم شهید ثانی، فرمودند: مرحوم مصنف در سایر کتب خویش و برخی از فقها فرموده‌اند: کلامی که ترک کردنش شرط صحت نماز است، عبارت است از کلامی که از دو حرف یا بیشتر ترکیب شده باشد. خواه در لغت و اصطلاح به آن کلام بگویند یا خیر.

کلامی که فقط از یک حرف تشکیل شده است اما مفید معنا است و به نوعی کلام لغوی و اصطلاحی محسوب می‌شود، حکم کلام دو حرفی است. چون مشتمل بر مقصود کلام است. همچنین حرف مدّ را نیز به کلام اضافه کرده‌اند.

مرحوم شهید ثانی به بیان فوق اشکال دارد و در این رابطه چنین می‌فرماید: تفسیر کلام به کلامی که متشکل از دو حرف یا بیشتر باشد ولو این که در لغت یا اصطلاح به آن کلام اطلاق نشود، این معنا در روایات وجود ندارد. هنگامی که روایت وجود نداشته باشد باید به کلام در لغت و اصطلاح مراجعه شود تا مقصود از کلام، فهمیده شود. یعنی بگوییم مراد امام عليه‌السلام که فرموده در نماز، از مصلی کلام صادر نشود؛ کلام لغوی یا اصطلاحی است. بنابر این، باید رجوع به کلام در لغت یا اصطلاح شود.

همچنین نسبت به حرف مدّ، مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: حرف مدّ هرچه کشیده شود باعث نمی‌شود که حرف مدّ از یک حرف بودن خارج شود. طبق سخن محققان، مدّ نه حرف و نه حرکت است بلکه زیاده نفس نسبت به یک حرف است و این باعث نمی‌شود که مدّ به کلام تبدیل شود.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: تعجب در آن است که برخی نسبت به دو حرف و بیشتر قائل شده‌اند که کلام است و نماز را باطل می‌کند اما در مثل ق و ع که کلام لغوی و اصطلاحی هست، چون یک حرف دارد، برخی توقف کرده‌اند. چگونه می‌شود که در یک حرف که در لغت و اصطلاح حتما کلام است، توقف می‌کنند اما در دو حرفی که هیچ معنا ندارد و نه در لغت و نه در اصطلاح کلام محسوب نمی‌شود، بصورت قطعی قائل می‌شوید که مبطل نماز است.

ذکر دو نکته:

نکته نخست: اساسا در این که دو حرفی که مبطل نماز است، آیا شرط است که برای معنا وضع شده باشد یا وضع برای معنا شرط نیست؟ در این مسئله دو نظر وجود دارد.

برخی معتقدند که اعتبار معنا شرط نیست. مرحوم مصنف از این دسته فقها است. نتیجه این دیدگاه آن است که اگر کسی در نماز سرفه کند یا آه بکشد و از سرفه و آه کشیدن، دو حرف از دهان مصلی خارج شود، نماز طبیعتا باطل است. هرچند که آن دو حرف، هیچ معنایی نداشته باشد.

اما در مقابل، مرحوم علامه، دو حرفی که در مثل سرفه کردن و آه کشیدن، از دهان خارج می‌شود را مبطل نماز نمی‌داند. گویا ایشان، اعتبار معنا را شرط می‌داند. استدلال مرحوم علامه این است که دو حرف بی‌معنا از جنس کلام نیست.

مرحوم شهید ثانی، نظر علامه را اختیار می‌فرماید.

نکته دوم: مورد اول از تروک، ترک الکلام بود. در وسط صفحه ۱۸۵ کتاب، دومین از تروک را فعل الکثیر عادة و... بیان شده است. ایشان می‌فرماید: این که ترک کلام، ترک قهقه، ترک بکاء، ترک فعل کثیر، ترک سکوت را جزء شروط نماز دانستیم، مجاز است و حقیقت نیست. زیرا به چیزی شرط گفته می‌شود که مقدم بر مشروط باشد. مثل وضو که شرط نماز است. زیرا مقدم از نماز باید طهارت داشته باشیم، لذا طهارت شرط نماز محسوب می‌شود. اما تروکی که بیان شدند، مقدم بر نماز نیستند. در این مسئله آنچه که شرط است آن است که مقارن با خود نماز، کلام، قهقه، بکاء و سکوت طویل محقق نشود. لذا ایشان می‌فرماید: تروک مقدم بر نماز نیستند که شرط بنامیم، در حقیقت این موارد نباید مقارن با نماز محقق شوند و چون مقدم بر نماز نیستند، اطلاق کلمه شرط بر این موارد، اطلاق مجازی است.

۴

تطبیق اشکال مرحوم شهید ثانی به شهید اول در مسئله کلام

ويُشكل: بأنّ النصوص خاليةٌ عن هذا الإطلاق (سخن مصنف که گفتند ما ترکب من حرفین فصاعدا ولو کلام لغوی و اصطلاحی نباشد، مشکل است. چون نصوص خالی از این اطلاق هستند. منظور از اطلاق یعنی اطلاق کلام بر هرچه ترکب من حرفین فصاعدا، چه در لغت و اصطلاح، کلام باشد و چه در لغت و اصطلاح، کلام نباشد. نصوص تنها بیانگر آن است که در نماز نباید کلام محقق شود)، فلا أقلّ من أن يرجع فيه إلى الكلام لغةً أو اصطلاحاً (پس حداقل باید مراجعه کنیم در کلامی که مبطل نماز است، به کلام لغوی و اصطلاحی.

نکته: اگر در روایت، عبارتی به کار رود و ندانیم که مراد امام عليه‌السلام از این عبارت چیست. مثلا امام عليه‌السلام فرمودند: یجب علیکم أن یترک الکلام فی الصلاة. اولین مقامی که باید برای دانستن مراد به آن مراجعه کنیم، خود شرع است. یعنی ابتدا باید بدانیم که شارع مقدس برای کلمه، معنای خاصی ارائه داده است یا خیر. مثلا در جای دیگر، شارع فرموده باشد که مراد از کلام در این موارد، ما ترکب من حرفین فصاعدا است. در این صورت این معنا پذیرفته می‌شود. اما اگر شارع، برای کلمه، معنای خاصی را ارائه نداده است. در این صورت باید به عرف و لغت مراجعه کرد و معنای آن کلمه دانسته شود. در صورتی که عرف و لغت نیز معنایی برای آن کلمه ارائه نداند، باید به اصطلاح مراجعه کرد. در برخی موارد میان عرف و لغت، تفاوت وجود دارد. مثلا کلمه سیاره در لغت به معنای بسیار سیر کننده است. اما سیاره در عرف به معنای ماشین است.

مقصود شهید ثانی از عبارتی که فرمود، توضیح بالا است. یعنی معنای شرعی در این مسئله وجود ندارد و در روایات، کلام به معنای ما ترکب من حرفین فصاعدا، بیان نشده است. بنابر این چاره‌ای نیست که به لغت و اصطلاح مراجعه نمود)

. وحرف المدّ وإن أطال مدَّه (حرف مدّ که فرمودید اگر کشیده شود همانند ما ترکب من حرفین فصاعدا است، چون مشتمل بر دو حرف است. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: هرچند که حرف مد طولانی شود) بحيث يكون بقدر أحرفٍ (به گونه‌ای که به اندازه چند حرف شود) لا يخرج عن كونه حرفاً واحداً في نفسه (حرف مد خارج نمی‌شود از این که حرف مد، حرف واحد باشد. یعنی هرچه کشیده شود، یک حرف است و اینگونه نیست که دو حرف یا سه حرف شود)، فإنّ المدّ ـ على ما حقّقوه ـ (بنابر آنچه که علما تحقیق کرده‌اند) ليس بحرفٍ ولا حركةٍ (کشیدن -مدّ- حرف و حرکت نیست)، وإنّما هو (مدّ) زيادةٌ في مطّ الحرف والنفَس به (النفس، عطف به مطّ می‌شود. مط یعنی کشیدن. در حقیقت مدّ، زیاده در کشیدن حرف و زیاده نفس به آن حرف است. یعنی نفس زیاد می‌شود و آن حرف کشیده می‌شود)، وذلك لا يُلحقه بالكلام (این زیاده کشیدن، ملحق نمی‌کند مدّ را به کلام).

والعجب (تعجب است)! أنّهم (فقها) جزموا بالحكم الأوّل مطلقاً (جزم پیدا کرده‌اند به حکم اول. حکم اول یعنی این که کلام عبارت است از ما ترکب من حرفین فصاعدا، خواه معنا داشته باشد یا معنا نداشته باشد و یا در لغت و اصطلاح کلام تلقی شود یا خیر)، وتوقّفوا في الحرف المُفهم (اما در حرف مفهِم مثل ق، توقف کرده‌اند) من حيث كون المبطل الحرفين فصاعداً (از این حیث توقف کرده‌اند که قاعده آن است که آنچه که مبطل نماز است، دو حرف به بالا است، در حالی که ق، دو حرف ندارد.)، مع أنّه (با این که کلام مفهم) كلامٌ لغةً واصطلاحاً (هم در لغت و هم در اصطلاح، کلام است. چگونه می‌شود که چیزی که از نظر لغت و اصطلاح، کلام محسوب می‌شود، متوقف می‌شوید اما در آن چیزی که لغت و اصطلاح، کلام محسوب نمی‌کند، توقف نمی‌کنید و جزم پیدا می‌کنید؟!).

وفي اشتراط كون الحرفين موضوعين لمعنىً وجهان (در این که آیا شرط است که دو حرف، وضع برای معنا باشد یا خیر، دو وجه وجود دارد)، وقطع المصنّف بعدم اعتباره (مرحوم مصنف، در سایر تألیفات خود قطع پیدا کرده به عدم اعتبار معنا) وتظهر الفائدة في الحرفين الحادثين من التنحنح (سرفه کردن) ونحوه (مانند سرفه کردن مثل آه کشیدن). وقطع العلّامة بكونهما حينئذٍ غير مبطلين (مرحوم علامه فرموده دو حرف حادث از سرفه و نحو سرفه، مبطل نیست. چون این دو حرف معنا ندارد)، محتجّاً بأ نّهما ليسا من جنس الكلام (چون معنا ندارند از جنس کلام نیستند) وهو حسن (مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این نظریه حسن است).

واعلم (این نکته مربوط به خصوص ترک کلام نیست بلکه به همه تروک می‌باشد) أنّ في جعل هذه التروك (هذه التروک یعنی هم ترک کلام که در ابتدا بیان شد و هم ترک فعل کثیر، ترک سکوت و ترک قهقه و...) من الشرائط (قرار دادن این تروک از شرائط) تجوّزاً ظاهراً (مجاز گویی ظاهر است. چون شرط باید قبل از مشروط محقق شده باشد)، فإنّ الشرط يعتبر كونه متقدّماً على المشروط و مقارناً له (مثل طهارت که باید قبل و مقارن نماز محقق شده باشد اما این امور اینگونه نیستند)، والأمر هنا ليس كذلك (در این تروک اینگونه نیست. لازم نیست که مصلی قبل از صلاة ترک کلام، ترک قهقه و ترک بکاء داشته باشد.)

۵

مورد دوم از تروک: ترک فعل کثیر عادتا

مورد دوم از تروک: ترک فعل کثیر عادتا

مصلی باید فعلی که عرفا کثیر محسوب می‌شود را در نماز ترک کند. یعنی جزء قواطع الصلاة می‌باشد، فعلی که بواسطه آن فعل، فاعل از مصلی بودن خارج است. ملاک کثیر بودن آن است که کار را به اندازه‌ای انجام دهد که هنگامی که عرف آن را می‌بیند، بگوید این شخص نماز نمی‌خواند و کار دیگری انجام می‌دهد. مثلا اگر کسی در نماز انگشتش را تکان دهد، عرف نمی‌گوید که نماز نمی‌خواند اما اگر کسی دو بار با پا به چیزی بزند، عرف می‌گوید که این شخص نماز نمی‌خواند.

بنابر این، ملاک فعل کثیر، اعتبار عدد خاص نیست. بلکه گاهی فعل عددا کثیر است اما عرف آن را قلیل حساب می‌کند. اما فعل از حیث عدد قلیل است اما عرف آن را کثیر حساب می‌کند. البته گاهی به گونه‌ای است که اگر با فاصله چند بار انجام دهد، فعل کثیر محسوب نمی‌شود اما اگر بدون فاصله آن فعل را انجام دهد، فعل کثیر محسوب می‌شود. مثل این که ابتدای رکعت اول یک قدم به جلو برداشت و آخر سوره هم دوباره یک قدم به جلو برداشت و در وسط رکعت دوم نیز یک قدم به جلو برداشت. چند قدم برداشت اما با فاصله این قدم‌ها را برداشت. در این صورت عرف، این قدم‌ها را فعل کثیر محسوب نمی‌کند. اما اگر این قدم‌ها را بدون فاصله بردارد، عرف حکم می‌کند که این شخص نماز اقامه نمی‌کند. بنابر این می‌توان گفت در این که فعلی، فعل کثیر محسوب شود یا خیر، وجود فاصله زمانی نیز مؤثر است.

اگر فعل قلیل باشد، مضر نیست. در روایات بیان شده که حتی کشتن مار و عقرب، باعث خروج از نماز نمی‌شود. البته به شرطی که لازم نباشد، به جایی برود تا چیزی بردارد که با آن مار و عقرب را بکشد بلکه به این مقدار که اگر عقرب یا مار در کنار او بود، او را بکشد.

۶

تطبیق مورد دوم از تروک: ترک فعل کثیر عادتا

﴿ و ﴾ ترك ﴿ الفعل الكثير عادة ﴾ (یکی از تروک نماز و قواطع الصلاة، ترک فعل کثیر است عادتا. عادتا، قید فعل کثیر است یعنی عادتا باید آن فعل کثیر باشد) و (فعل کثیر عادتا) هو ما يخرج به فاعلُه عن كونه مصلّياً عرفاً (آن فعلی است که خارج شود بواسطه آن، فاعل آن کار، از این که مصلی باشد عرفا. یعنی از مصلی بودن که خارج باشد، فعل کثیر انجام شده است). ولا عبرة بالعدد (عدد در فعل کثیر ملاک نیست)، فقد يكون الكثير فيه قليلاً (گاهی کثیر در عدد فعل، قلیل محسوب می‌شود. مثل حرکت دادن انگشت) كحركة الأصابع، والقليل فيه كثيراً (گاهی قلیل در عدد و فعل، کثیر محسوب می‌شود) كالوَثْبَة الفاحشة (مثل پریدن فاحش).

ويعتبر فيه التوالي (معتبر است در فعل کثیر، توالی و پشت سر هم انجام دادن)، فلو تفرّق بحيث حصلت الكثرة في جميع الصلاة ولم يتحقّق الوصف (اگر متفرقا کاری را انجام دهد به گونه‌ای که اگر تمام آن‌ها را کنار یکدیگر قرار دهیم، زیاد محسوب می‌شود. مثلا در مجموع نماز، هشت قدم رو به جلو برداشته است. کثرت در جمیع نماز حاصل است اما لم یتحقق الوصف. منظور از وصف، وصف خروج از مصلی بودن بصورت عرفی است. این وصف محقق نشد) في المجتمع (در مجموع نماز) منها (منها یعنی از افعال متفرقه. محقق نشد خروج از مصلی بودن در مجموع نماز از افعال متفرقه) لم يضرّ (ضرر ندارد و نماز صحیح است)، ومن هنا كان النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله يحمل اُمامة ـ وهي ابنة ابنته ـ ويضعها كلّما سجد ثمّ يحملها إذا قام (امامة، دختر زینب است و زینب دختر یا دخترخوانده پیامبر است. هنگامی که پیامبر برای قرائت نماز بلند می‌شدند، امامه که کودک بود را در بغل می‌گرفتند، سپس که به سجده می‌رفتند، بچه را روی زمین قرار می‌دادند و دوباره که برای قرائت بلند می‌شدند، بچه را در بغل می‌گرفتند. مرحوم شهید می‌فرماید: این بغل گرفتن‌ها اگر بدون فاصله انجام شود، فعل کثیر محقق شده اما اگر با فاصله انجام شود، اشکال ندارد).

ولا يقدح القليلُ (انجام فعل قلیل در نماز اشکال ندارد. یعنی عرف نگوید که از حال مصلی خارج شده است)، كلُبس العمامة (مثل قرار دادن عمامه روی سر) والرداء (عبا را روی دوش خودش انداخت) ومسح الجبهة (پاک کردن پیشانی) وقتلِ الحيّة والعقرب (قتل مار و عقرب)، وهما منصوصان (قتل مار و عقرب روایت دارد.

در روایت چنین بیان شده است: عَنْ زُرَارَةَ: أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ رَجُلٌ يَرَى اَلْعَقْرَبَ وَ اَلْأَفْعَى وَ اَلْحَيَّةَ وَ هُوَ يُصَلِّي -شخصی در حالی که نماز می‌خواند عقرب و مار می‌بیند- أَ يَقْتُلُهَا -آیا می‌تواند او را بکشد؟ طبیعتا مقصود آن است که آیا می‌تواند در نماز او را بکشد؟ والا بعد نماز که سوال ندارد- قَالَ نَعَمْ إِنْ شَاءَ فَعَلَ -حضرت فرمودند اشکالی ندارد و اگر می‌خواهد می‌تواند او را بکشد.-).

۷

مورد سوم از تروک: ترک السکوت الطویل

مورد سوم از تروک: ترک السکوت الطویل

گاهی فردی در قرائت یا رکوع یا سجده سکوت می‌کند اما به قدری طولانی نیست که بگویند این شخص از نماز خارج شد. اما گاهی به اندازه این سکوت طولانی است که عرف او را از حال نماز خارج می‌داند.

ایشان می‌فرماید: گاهی سکوت به اندازه‌ای کم است که سبب خروج از نماز نمی‌شود، همچنین از حال قاری بودن نیز خارج نمی‌شود. در صورتی که سکوت زیاد شود، ممکن است که شخص را از حال قاری بودن خارج کند اما از حال مصلی بودن خارج نکند. ایشان می‌فرماید اگر سکوت به اندازه‌ای بود که شخص را از حال قاری بودن خارج کرد اما از حال مصلی بودن خارج نکرد، نماز صحیح است. زیرا عرف نمی‌گوید که این شخص نماز نمی‌خواند اما قرائت او باطل است و باید دوباره قرائت را از اول پیگیری کند.

ترک سکوت، سه بخش شده است.

۱. سکوت به قدری کم است که نه از حال مصلی بودن و نه از حال قاری بودن، خارج نمی‌شود.

۲. سکوت به قدری می‌شود که از حال قاری بودن خارج می‌شود اما از حال مصلی بودن خارج نمی‌شود.

۳. سکوت به قدری می‌شود که از حال مصلی بودن خارج می‌شود.

صورت دوم، قرائت باطل می‌شود اما نماز صحیح است. صورت سوم، نماز باطل می‌شود.

۸

تطبیق مورد سوم از تروک: ترک السکوت الطویل

﴿ وترك السكوت الطويل ﴾ (باید سکوت طویل را ترک کند. ترک سکوتی که) المخرج عن كونه مصلّياً (خارج می‌کند از مصلی بودن. اگر سکوت مخرج باشد از مصلی بودن، نماز باطل است) ﴿ عادة ﴾ (عادة یعنی ملاک آن عرف است) ولو خرج به (بالسکوت) عن كونه قارئاً (اگر به قدری سکوت نمود که از قاری بودن خارج شود) بطلت القراءة خاصّة. (قرائت او باطل است و باید از اول بخواند اما نمازش صحیح است زیرا از مصلی بودن خارج نشده است.)

﴿ الشرط الخامس : طهارة البدن من الحدث والخبث

﴿ وقد سبق بيان حكمها (١) مفصّلاً (٢).

﴿ الشرط السادس : ترك الكلام في أثناء الصلاة

وهو ـ على ما اختاره المصنّف (٣) والجماعة (٤) ـ : ما تُركّب من حرفين فصاعداً وإن لم يكن كلاماً لغةً ولا اصطلاحاً.

وفي حكمه الحرف الواحد المفيد ـ كالأمر من الأفعال المعتلّة الطرفين ، مثل «ق» من الوقاية ، و «ع» من الوعاية؛ لاشتماله على مقصود الكلام وإن أخطأ بحذف هاء السكت ـ وحرفُ المدّ؛ لاشتماله على حرفين فصاعداً.

ويُشكل : بأنّ النصوص خاليةٌ عن هذا الإطلاق ، فلا أقلّ من أن يرجع فيه إلى الكلام لغةً أو اصطلاحاً. وحرف المدّ وإن أطال (٥) مدَّه بحيث يكون بقدر أحرفٍ لا يخرج عن كونه حرفاً واحداً في نفسه ، فإنّ المدّ ـ على ما حقّقوه (٦) ـ

____________________

(١) في (ف) : حكمهما.

(٢) سبق في أحكام النجاسات ، وأحكام الطهارات الثلاث.

(٣) الذكرى ٤ : ١٢ ، الدروس ١ : ١٨٥ ، الألفيّة : ٦٦ ، البيان : ١٨٢.

(٤) كالشيخ في الخلاف ١ : ٤٠٧ ، المسألة ١٥٥ ، وابن زهرة في الغنية : ٨٢ ، والمحقّق في الشرائع ١ : ٩١ ، والعلّامة في القواعد ١ : ٢٨٠.

(٥) في (ش) و (ر) : طال.

(٦) لم نعثر عليه.

ليس بحرفٍ ولا حركةٍ ، وإنّما هو زيادةٌ في مطّ (١) الحرف والنفَس به ، وذلك لا يُلحقه بالكلام.

والعجب! أنّهم جزموا بالحكم الأوّل مطلقاً ، وتوقّفوا في الحرف المُفهم من حيث كون المبطل الحرفين فصاعداً ، مع أنّه كلامٌ لغةً واصطلاحاً.

وفي اشتراط كون الحرفين موضوعين لمعنىً وجهان ، وقطع المصنّف بعدم اعتباره (٢) وتظهر الفائدة في الحرفين الحادثين من التنحنح ونحوه. وقطع العلّامة بكونهما حينئذٍ غير مبطلين ، محتجّاً بأ نّهما ليسا من جنس الكلام (٣) وهو حسن.

واعلم أنّ في جعل هذه التروك من الشرائط تجوّزاً ظاهراً ، فإنّ الشرط يعتبر كونه متقدّماً على المشروط و (٤) مقارناً له ، والأمر هنا ليس كذلك.

﴿ و ترك ﴿ الفعل الكثير عادة وهو ما يخرج به فاعلُه عن كونه مصلّياً عرفاً. ولا عبرة بالعدد ، فقد يكون الكثير فيه قليلاً كحركة الأصابع ، والقليل فيه كثيراً كالوَثْبَة الفاحشة.

ويعتبر فيه التوالي ، فلو تفرّق بحيث حصلت الكثرة في جميع الصلاة ولم يتحقّق الوصف في المجتمع منها لم يضرّ ، ومن هنا كان النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله يحمل اُمامة ـ وهي ابنة ابنته (٥) ـ ويضعها كلّما سجد ثمّ يحملها إذا قام (٦).

ولا يقدح القليلُ ، كلُبس العمامة والرداء ومسح الجبهة وقتلِ الحيّة

____________________

(١) في (ف) مطّة. ومطّ الشيء مطّاً : مدّه.

(٢) راجع الذكرى ٤ : ١٤.

(٣) راجع نهاية الإحكام ١ : ٥١٦.

(٤) في (ف) : أو.

(٥) هي زينب زوجة أبي العاص بن ربيعة.

(٦) نقله البخاري في صحيحه ١ : ١٣٧ ، والنسائي في سننه ٣ : ١٠.

والعقرب ، وهما منصوصان (١).

﴿ وترك السكوت الطويل المخرج عن كونه مصلّياً ﴿ عادة ولو خرج به عن كونه قارئاً بطلت القراءة خاصّة.

﴿ وترك البكاء بالمدّ ، وهو ما اشتمل منه على صوتٍ ، لا مجرّد خروج الدمع. مع احتماله؛ لأنّه «البكا» مقصوراً ، والشكّ في كون الوارد منه في النصّ (٢) مقصوراً أو ممدوداً ، وأصالة عدم المدّ معارضٌ بأصالة صحّة الصلاة ، فيبقى الشكّ في عروض المبطل مقتضياً لبقاء حكم الصحّة.

وإنّما يشترط ترك البكاء ﴿ للدنيا * كذهاب مالٍ وفقد محبوب وإن وقع على وجهٍ قهريٍّ في وجهٍ (٣) واحترز بها عن الآخرة ، فإنّ البكاء لها ـ كذكر الجنّة والنار ودرجات المقرّبين إلى حضرته ودركات المبعدين عن رحمته ـ من أفضل الأعمال (٤) ولو خرج منه حينئذٍ حرفان فكما سلف.

﴿ وترك القهقهة وهي الضحك المشتمل على الصوت وإن لم يكن فيه ترجيعٌ ولا شدّة. ويكفي فيها وفي البكاء مسمّاهما ، فمن ثَمّ أطلق. ولو وقعت على وجهٍ لا يمكن دفعه ففيه وجهان. واستقرب المصنّف في الذكرى البطلان (٥).

﴿ والتطبيق وهو وضع إحدى الراحتين على الاُخرى راكعاً بين ركبتيه؛

____________________

(١) الوسائل ٤ : ١٢٦٩ ، الباب ١٩ من أبواب قواطع الصلاة.

(٢) الوسائل ٤ : ١٢٥٠ ، الباب ٥ من أبواب قواطع الصلاة.

(*) في (ق) : لاُمور الدنيا.

(٣) والوجه هو أنّ الأصل في كلّ مبطل الإطلاق ما لم يدلّ دليل على التقييد ، ذكره الفاضل في المناهج السويّة : ٧٢.

(٤) راجع الوسائل ٤ : ١٢٥٠ ، الباب ٥ من أبواب قواطع الصلاة ، الحديث ٤.

(٥) الذكرى ٤ : ١٢.