درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۴۸: احکام الاموات (۱۱)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

اضافه شدن جنازه جدید به جنازه‌ای که در حال نماز بر او هستند

یکی از مباحثی که در مسئله نماز میت مطرح است، آن است که اگر کسی بر میتی نماز می‌خواند و جنازه دیگری در وسط نماز، جلوی نمازگزار قرار دادند. در صورت بروز این مسئله حکم چیست؟

(برخی از فروضی که مرحوم شهید متذکر می‌شود، در شرایط عادی اگر تصور شود احساس می‌شود که این فرض خیلی فرض بعیدی است. چرا ایشان این فروض را مطرح فرموده است؟

هرچند که در شرایط عادی این فروض بعید به نظر می‌رسد؛ اما اگر شرایط خاصی باشد، این فروض خیلی محتمل است. مثل جایی که زلزله عظیمی رخ داده و تعداد زیادی از اشخاص از دنیا رفته باشند که در این صورت بروز چنین مسئله‌ای احتمال زیادی دارد.)

مرحوم شهید می‌فرماید: افضل آن است که نماز را بر میت اول تمام کند و نماز دیگری بر میت دوم اقامه کند. البته در فرضی که خوف بر جنازه دوم نباشد.

برخی از علما فرموده‌اند: اگر نماز بر جنازه دوم، مستحب باشد (نه واجب). مثل این که میت دوم، بچه زیر شش سال باشد. در این صورت اختلاف وجه دارند. یعنی نماز بر میت اول واجب و نماز بر میت دوم مستحب است. در این صورت، برخی گفته‌اند که تعیّن دار که نمازِ میت اول را تمام کنیم و پس از آن نمازی دیگر بر میت دوم اقامه کنیم. به عبارت دیگر به نظر این دسته از علما، اصلا نمی‌توان نماز آن دو را یکی کرد. چون اختلاف وجه میان آن دو میت وجود دارد.

شهید ثانی می‌فرماید: این نظر درستی نیست. زیرا قصد وجه را در نماز میت لازم نمی‌دانیم. یعنی لازم نیست که نماز گزار بگوید این نماز یا واجب است یا مستحب.

مرحوم علامه و جماعتی فرموده‌اند: نماز گزار در این صورت می‌تواند دو کار انجام دهد.

الف) نماز را قطع کند و نماز دیگری بر هر دو شروع کند.

ب) نماز اول را تکمیل کند و نماز دیگری بر میت دوم اقامه کند.

دلیل علامه و این جماعت روایت است. روایت عبارت است از این که: عليّ بن جعفر عن أخيه عليه‌السلام: «في قوم كبّروا على جنازةٍ تكبيرةً أو تكبيرتين (جماعتی نماز را شروع کرده‌اند و یک تکبیر یا دو تکبیر گفتند) ووضعت معها اُخرى (سپس، میت دیگری را جلوی این قوم قرار دادند)، قال عليه‌السلام (امام فرمودند که دو راه دارند): إن شاؤوا تركوا الاُولى حتّى يفرغوا من التكبيرة الأخيرة، وإن شاؤوا رفعوا الاُولى وأتمّوا التكبير على الأخيرة، كلّ ذلك لا بأس به» (هر یکی از این دو کار را انجام دهند اشکال ندارد.)

مرحوم علامه فرمود: می‌تواند نماز را قطع کند و رها کند و یک نماز را از اول بر هر دو اقامه کند و می‌تواند نماز اولی را تمام کند و یک نماز جداگانه از ابتدا برای میت دوم اقامه کند. این رأی از کجا روایت استنباط می‌شود؟ إن شاؤوا تركوا الاُولى حتّى يفرغوا من التكبيرة الأخيرة، وإن شاؤوا رفعوا الاُولى وأتمّوا التكبير على الأخيرة.

گویا مرحوم علامه و قائلین به این نظر که به این روایت استناد کرده‌اند، روایت را اینگونه معنا کرده‌اند: إن شاؤوا تركوا الاُولى (اگر می‌خواهند، نماز بر میت اول را رها کنند. که چه چیزی محقق شود؟) حتّى يفرغوا من التكبيرة الأخيرة (تا این که نماز جدیدی بر آن‌ها اقامه کنند تا انتهای تکبیر بر جنازه دوم.)، وإن شاؤوا رفعوا الاُولى (اگر هم می‌خواهند نماز اول را تمام کنند و افراد میت اول را بردارند و بعد) وأتمّوا التكبير على الأخيرة (نماز دوم بر میت دوم بخوانند.)

مرحوم مصنف در کتاب الذکری سخنی دارد که در واقع جواب استدلال به این روایت محسوب می‌شود. یعنی معنایی که علامه و پیروانش از این روایت ارائه داده است را نپذیرفته و معنای دیگری برای روایت در نظر گرفته است.

شهید اول در کتاب الذکری فرموده: روایت در صدد بیان مدعای علامه نیست. بلکه ظاهر روایت آن است که ما بقی تکبیر که از جنازه اول باقی مانده، برای هر دو میت به حساب می‌آید. مثلا جنازه اول، دو تکبیرش تمام شده و الآن می‌خواهند تکبیر سوم را بگویند. در این جا، ما بقی تکبیراتی که از جنازه اول باقی مانده (سه تکبیر آخر) برای هر دو میت محسوب می‌شود. یعنی تکبیر سوم را که گفت به نیت هر دو میت می‌گوید. سپس، ذکر بعد از تکبیر اول را برای میت دوم می‌گوید (چون تکبیر اول، میت دوم محسوب می‌شود) و ذکر بعد از تکبیر سوم را برای میت اول می‌گوید. پس از آن تکبیر چهارم را بیان می‌کند و ذکر بعد از تکبیر دوم را برای میت دوم و ذکر بعد از تکبیر چهارم را برای جنازه اول می‌گوید. سپس تکبیر پنجم را می‌گوید. با بیان تکبیر پنجم، نماز میت اول تمام می‌شود. اما تکبیر سوم برای جنازه دوم محسوب می‌شود و آن را ادامه می‌دهد.

در واقع می‌فرماید: ما بقی تکبیر از جنازه اول، برای هر دو به حساب می‌آید و بعد از این که نماز میت اول تمام شد، نماز میت دوم را ادامه می‌دهد. روایت می‌فرماید: زمانی که سه تکبیر مشترک را تمام کردید إن شاؤوا تركوا الاُولى حتّى يفرغوا من التكبيرة الأخيرة. اگر خواستید جنازه اول را رها کنید و به آن دست نزنید تا تکبیر آخر جنازه دوم تمام شود. اگر هم خواستید می‌توانید جنازه اول را بردارید، چون نماز او تمام شده است. وإن شاؤوا رفعوا الاُولى وأتمّوا التكبير على الأخيرة.

معنا بر اساس این سخن، روان‌تر است. گویی امام، این تصور را کرده‌اند که شخص این نکته را می‌داند که تکبیر‌های باقی مانده از میت اول را باید بر هر دو میت انجام دهد و اذکار هر یک از دو میت را نیز باید بیان کند. سوال راوی این است، زمانی که تکبیر‌های میت اول تمام شد اما هنوز تکبیرهایی برای جنازه دوم باقی مانده است، میت اول را باید چه کار کرد؟ امام در پاسخ این سوال می‌فرماید: اگر می‌خواهی او را رها کن تا از تکبیرات میت دوم فارغ شود و اگر هم می‌خواهی می‌توانی میت اول را برداری.

این معنایی است که مصنف در کتاب الذکری بیان کرده است. گرچه این معنا با ظاهر معنا کردن روایت سازگار است اما دارای یک مشکل است. مشکلی که در این معنا وجود دارد آن است که باید فرض کرد که مأموم می‌دانسته باید چه کار کند. یعنی او می‌دانسته که باید تکبیرات باقی مانده را برای هر دو قرار دهد و سوال او این است که بعد از اتمام تکبیر بر میت اول و هنوز تکبیرهایی برای میت مانده، باید چه کار کرد. اما این فرض، خلاف ظاهر سوال سائل است. سوال سائل این است: في قوم كبّروا على جنازةٍ تكبيرةً أو تكبيرتين ووضعت معها اُخرى کیف یصنعون؟ ظاهر این سوال آن است که سائل اصلا نمی‌داند زمانی که میت دیگری ملحق شد باید چه کرد. نه این که می‌داند باید باقی تکبیر‌ها را برای هر دو میت قرار دهد و نمی‌داند زمانی که تکبیر بر میت اول تمام شد، میت را باید چه کار کرد. به عبارت دیگر، ترجمه‌ای که مرحوم مصنف در کتاب الذکری بیان نموده است با سوال سائل سازگار نیست. گرچه در معنا کردن خود پاسخ امام، روان‌تر است.

مرحوم شهید اول، در کتاب لمعه نیز سخن ذکری را تکرار می‌کند. البته به روایت توجهی ندارد ولی سخنی که در کتاب الذکری بیان نموده را تأیید می‌فرماید. یعنی باید باقی تکبیر‌ها را برای هر دو میت قرار دهد و پس از آن که نماز میت اول تمام شد، تکبیر‌ها را تا پایان، ادامه دهد برای میت دوم.

مرحوم مصنف در کتاب الذکری، به حدیث اشکالی مطرح نموده است. اشکال عبارت است از این که در حدیث، سخنی از نیت برای جنازه دوم مطرح نشده است. چون نیت از ارکان نماز میت است. یعنی در روایت بیان نشد که هرگاه میت دوم را قرار دادند، مصلی باید نیت کند برای میت دوم. چگونه بدون نیت باقی تکبیرات را به میت دوم برگردانیم؟ با این که هر عمل عبادی متوقف بر نیت و قصد قربت است. البته خود مصنف در کتاب الذکری چنین پاسخ داده: ممکن است که روایت را حمل کنیم بر این که لازم است که مصلی از زمان الحاق میت دوم، نیت کند که باقی تکبیرات برای هر دو جنازه باشد. هرچند که در روایت سخنی از نیت مطرح نشده است.

شهید ثانی در خصوص این پاسخ می‌فرماید: این پاسخی است که راه فراری از آن نیست و باید همین کار را انجام داد. گرچه روایت تصریح به آن نکرده است. چون نیت یک امر قلبی است.

۴

تطبیق اضافه شدن جنازه جدید به جنازه‌ای که در حال نماز بر او هستند

﴿ ولو حضرت جنازةٌ في الأثناء ﴾ (اگر حاضر شود جنازه دومی در اثنا. در اثنا یعنی چه؟) أي في أثناء الصلاة على جنازةٍ اُخرى (جنازة اخری یعنی جنازه اول. در وسط نماز بر جنازه اول، جنازه دومی حاضر شود) ﴿ أتمّها (اتم الصلاة. تمام می‌کند نماز بر میت اول را) ثم استأنف ﴾ الصلاة ﴿ عليها ﴾ أي على الثانية (نماز دیگری را شروع کند بر میت دوم)، وهو الأفضل (افضل آن است که این کار را انجام دهد) مع عدم الخوف على الثانية (به شرط آن که خوف بر جنازه دوم وجود نداشته باشد. خوف بر دومی نداشته باشد یعنی این که جنازه دوم بدون نماز بماند یا درنده‌ای آن را بدرد یا بدنش فساد شود). وربّما قيل: بتعيّنه (برخی قائل شده‌اند که تعیّن دارد که نماز میت اول را تمام کند و نماز دیگری بر میت دوم اقامه کند. چه زمانی این کار تعیّن پیدا می‌کند؟) إذا كانت الثانية مندوبةً (زمانی که نماز اول واجب و نماز دوم مستحب باشد. چرا؟)؛ لاختلاف الوجه (چون نماز اولی واجب و نماز دومی مستحب است. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید). وليس بالوجه (حکم به تعیّن صحیح نیست. چون قصد وجه را اصلا لازم نمی‌دانیم).

وذهب العلّامة وجماعةٌ من المتقدّمين والمتأخّرين إلى أنّه يتخيّر بين قطع الصلاة على الاُولى واستئنافها عليهما (علامه و جماعتی از متقدمین و متأخرین قائل شده‌اند به این که مصلی، بین دو کار متخیر است: الف: نماز اولی را رها کند و یک نماز برای هر دو میت بخواند)، وبين إكمال الاُولى (ب: نماز میت اول را تمام کند) وإفراد الثانية بصلاةٍ ثانية (و نماز دیگری برای جنازه دوم اقامه کند. دلیل این گروه چیست؟)، محتجّين (استدلال کننده هستند به) برواية عليّ بن جعفر عن أخيه (موسی بن جعفر) عليه‌السلام: «في قوم كبّروا على جنازةٍ (تکبیرة الاحرام را بر جنازه‌ای گفتند) تكبيرةً أو تكبيرتين (یا دو تکبیر را بر جنازه اول تمام کردند.) ووضعت معها اُخرى (جنازه دیگری همراه جنازه اول گذاشته شد. در این صورت باید چه کار کرد؟)، قال عليه‌السلام: إن شاؤوا تركوا الاُولى حتّى يفرغوا من التكبيرة الأخيرة (طبق احتجاج علامه باید اینگونه معنا کرد: نماز بر میت اول را رها کنند تا این که بتوانند فارغ شوند از تکبیر اخیره. یعنی یک نماز بر هر دو بخوانند)، وإن شاؤوا رفعوا الاُولى (اگر هم خواستند نماز میت اول را تمام کنند) وأتمّوا التكبير على الأخيرة (سپس نماز بر دمی را تمام کنند)، كلّ ذلك لا بأس به».

قال المصنّف في الذكرى (جناب مصنف در الذکری، استدلال به این روایت را برای اثبات نظر علامه، نمی‌پذیرد. یعنی روایت را به گونه دیگری معنا فرموده است): والرواية قاصرةٌ عن إفادة المدّعى (روایت قاصر است از این که مدعا علامه را اثبات کند. زیرا)؛ إذ ظاهرها أنّ ما بقي من تكبير الاُولى محسوبٌ للجنازتين (اگر دو تکبیر بر جنازه اول گفته و سه تکبیر باقی مانده، این سه تکبیر باقی مانده برای هر دو جنازه محسوب می‌شود.)، فإذا فرغوا من تكبير الاُولى (زمانی که تکبیرهای اولی تمام شد. یعنی سه تکبیر مشترک را بیان کرد و نماز میت اول تمام شد) تخيّروا بين تركها بحالها حتى يُكملوا التكبير على الأخيرة (چون فرمود: إن شاؤوا تركوا الاُولى حتّى يفرغوا من التكبيرة الأخيرة)، وبين رفعها (رفع جنازه. جنازه را بردارند) من مكانها (از محلش بلند کنند) والإتمام على الأخيرة (سپس بر جنازه دوم، تکبیرها را تمام کنند)، وليس في هذا دلالةٌ على إبطال الصلاة على الاُولى بوجه (این بدان معنا نیست که جایز است، نماز اول را ابطال کرد. ضمن این که باید توجه داشت)، هذا مع تحريم قطع الصلاة الواجبة (دلیل عام وجود دارد که نماز واجب را نمی‌توان قطع کرد. این نیز نماز واجب محسوب می‌شود). نعم، لو خيف على الجنائز قُطعت الصلاة ثمّ استأنف عليها (اگر واقعا بر جنازه ترس وجود داشته باشد، می‌تواند نماز را قطع کند و بر تمام جنازه‌ها یک نماز از اول اقامه کند)؛ لأنّه قطعٌ لضرورة (در این جا قطع نماز به جهت ضرورت است و اشکالی ندارد. نظر مرحوم شهید اول، در کتاب لمعه چیست؟ مرحوم شهید ثانی می‌فرماید:) وإلى ما ذكره أشار هنا بقوله (به همان مطلبی که در کتاب الذکری بیان فرموده، در کتاب لمعه نیز اشاره کرده با این قول که فرموده): ﴿ والحديث ﴾ الذي رواه عليّ بن جعفر عليه‌السلام (آن حدیث) ﴿ يدلّ على احتساب ما بقي من التكبير * لهما ثمّ يأتي بالباقي للثانية (که مطلب ذکری است)، وقد حقّقناه في الذكرى (در کتاب لمعه نیز می‌فرماید توضیح این مطلب را در کتاب الذکری بیان کردیم) ﴾ بما حكيناه عنها (شهید ثانی می‌فرماید: به همان مطلبی که ما حکایت کردیم آن را از ذکری).

ثمّ استشكل بعد ذلك الحديث (مصنف بعد از سخن مذکور، در کتاب ذکری اشکال کرده به حدیث به این که): بعدم تناول النيّة أوّلاً للثانية (حدیث شامل نیت نمی‌شود از ابتدا برای نماز بر جنازه دوم. اولاً للثانیة یعنی از ابتدا نماز بر میت دوم. به عبارت دیگر، در حدیث بیان نشده که باید از ابتدا برای نماز میت دوم، نیت داشته باشد) فكيف يُصرف باقي التكبيرات إليها (چگونه باقی تکبیرات را به جنازه دوم برگردانیم)، مع توقّف العمل على النيّة؟ (مگر می‌شود عمل بدون نیت باشد؟) وأجاب (بعد از این که اشکال را مطرح کرده خود مصنف چنین پاسخ داده است): بإمكان حمله (حمل حدیث) على إحداث نيّةٍ من الآن (من الآن یعنی از زمانی که جنازه دوم را قرار می‌دهند و مصلی می‌خواهد بر آن تکبیر بگوید. چون بعدش نمی‌توان نیت کرد بلکه نیت باید اول نماز بر جنازه دوم باشد. و اول نماز بر جنازه دوم، وسط نماز اول است نه بعد از اتمام نماز اولی. به عبارت دیگر، جنازه دوم که گذاشته‌اند و مصلی دو تکبیر بر جنازه اول گفته است؛ الآن که میخواهد تکبیر سوم را بر جنازه اول و دوم باهم بگوید، باید نیت کند. من الآن یعنی از همان زمانی که می‌خواهد نماز بر جنازه دوم را شروع کند که در واقع وسط نماز اولی است) لتشريك باقي التكبير على الجنازتين (برای این که باقی تکبیرات بر هر دو جنازه شریک است. یعنی الله اکبر که گفته می‌شود برای هر دو جنازه گفته می‌شود و لذا باید در همان زمان نیت کرد. مرحوم شهید می‌فرماید: این پاسخ صحیح است). وهذا الجواب لا معْدل عنه (معدل اسم مکان است. عدل، یعدل، معدل. یعنی محل عدول و راه فراری از آن نیست)، وإن لم يصرّح بالنيّة في الرواية (گرچه در روایت به نیت تصریح نشده است. چرا راه فراری نیست و باید این سخن را بیان نمود؟)؛ لأنّها أمرٌ قلبيٌّ (چون نیت امر قلبی است) يكفي فيها مجرّد القصد إلى الصلاة على الثانية إلى آخر ما يُعتبر فيها (همین که شخص قصد داشته باشد که نماز را بر هر دو جنازه بخواند و قصد قربت داشته باشد، کافی است).

وقد حقّق المصنّف في مواضع (مرحوم مصنف تحقیق کرده در مواضعی): أنّ الصدر الأوّل (الصدر الاول یعنی متقدمون) ما كانوا يتعرّضون للنيّة لذلك (لذلک یعنی لأنها امر قلبی. نیاز به مؤونه ندارد)، وإنّما أحدث البحث عنها المتأخّرون (متأخرون شهید اول)، فيندفع الإشكال (لذا آقایان خیلی از نیت سخن نمی‌گفتند. چون امری روشن است).

وقد ظهر من ذلك أن لا دليل على جواز القطع (از سخنانی که بیان کردیم، مشخص می‌شود که دلیلی بر جواز قطع نداریم. یعنی نمی‌توان نماز بر میت اول را قطع کرد و یک نماز بر هر دو جنازه خواند)، وبدونه (بدون دلیل) يتّجه تحريمه (تحریم القطع. خوب است که بگوییم قطع نماز حرام است).

۵

اشکال شهید ثانی به اشکال اول

مرحوم مصنف در کتاب الذکری فرموده بود: قطع نماز میت در صورت خوف بر جنائز اشکالی ندارد.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این سخن واضح نیست. خوف در این جا به چه معنا است؟ مسئله از دو حال خارج نیست.

۱) خوف بر همه جنازه‌ها از جمله جنازه اول، وجود دارد یا خوف بر خصوص جنازه اولی وجود دارد. در این صورت قطع نماز احتمال فساد را نسبت به جنازه اول، بیشتر می‌کند، نه این که خوف را زائل کند. اگر مصلی بخواهد نماز را قطع کند و یک نماز بر هر دو جنازه اقامه کند، نماز بر جنازه اول بیشتر طول می‌کشد. لذا اگر خوف بر جنازه اول باشد، بی‌معنا می‌شود.

۲) خوف بر جنازه دوم است که جنازه دوم به مقدار یک نماز کامل باید مکث کند. چه مصلی نماز را قطع کند و نماز جدیدی بر هر دو جنازه شروع کند و چه از وسط تکبیر‌ها را برای هر دو جنازه قرار دهد و سپس برای جنازه دوم ادامه دهد. در هر دو صورت، جنازه دوم به اندازه یک نماز دوم معطل می‌شود. به عبارت دیگر، برای جنازه دوم نیز تفاوتی ندارد که نماز قطع شود یا ادامه پیدا کند.

بنابر این، چه خوف بر جنازه اول باشد و چه خوف بر جنازه دوم باشد، تفاوتی نمی‌کند.

تنها یک نکته در اینجا وجود دارد، اگر از زمان الحاق دومی بخواهیم نماز را برای هر دو ادامه دهیم، در اینجا لازم است که یک تکبیر به نیت هر دو میت گفته شود اما دو ذکر خوانده شود. یک ذکر مربوط به شماره تکبیر جنازه اول که مثلا تکبیر سوم آن است و یک ذکر هم مربوط به شماره تکبیر جنازه دوم که مثلا تکبیر اول است. تکبیر چهارم جنازه اول و تکبیر دوم جنازه دوم را که بگوییم، باید دو ذکر بگوییم و این موجب اطاله زمان است. اما اگر مصلی نماز را قطع کند و از اول یک نماز بر هر دو اقامه کند دیگر لازم نیست که دوبار ذکر گفته شود. بلکه ضمیر‌ها را بصورت تثنیه بیان می‌کند و با یک ذکر نماز هر دو را تمام می‌کند.

ممکن است کسی بگوید صرف این که دو ذکر را بیان کند موجب فساد جنازه می‌شود که البته فرضش بعید به نظر می‌رسد.

۶

تطبیق اشکال شهید ثانی به اشکال اول

وما ذكره المصنّف: من جواز القطع (مِن بیان ما است. آنچه که مصنف ذکر کرد که جایز است نماز را قطع کند) على تقدير الخوف على الجنائز (اگر خوف بر جنائز وجود داشته باشد می‌تواند نماز را قطع کند و یک نماز بر هر دو بخواند. ایشان می‌فرماید: این ما ذکره المصنف)، غير واضح (غیر واضح خبر ما است. این روشن نیست زیرا)؛ لأنّ الخوف إن كان على الجميع أو على الاُولى (علی الجمیع می‌گوید چون جنازه اول نیز در آن است. اگر خوف بر همه جنازه‌ها یا بر جنازه اول است. در این صورت) فالقطع يزيد الضرر على الاُولى (قطع نماز بر اولی زیاد می‌کند و کم نمی‌کند. چون اگر نماز دوم ملحق می‌شد، نماز اولی زودتر تمام می‌شد) ولا يزيله (زائل نمی‌کند ضرر را)؛ لانهدام ما قد مضى من صلاتها (چون دو یا سه تکبیری که قبلا بر جنازه اول گفته شده از بین می‌رود. بخاطر از بین رفتن آن مقداری که از نماز اولی گذشته) الموجب لزيادة مكثها (خود این باعث می‌شود که جنازه اول بیشتر مکث کند)، وإن كان الخوف على الأخيرة (اما اگر خوف بر جنازه دومی است که ملحق شده. این جنازه دوم هم باید در هر صورت به اندازه یک نماز مکث کند) فلا بدّ لها من المكث مقدار الصلاة عليها، وهو يحصل مع التشريك الآن والاستئناف (چه از الآن تشریک کند و چه از اول نماز را بخواند، جنازه دوم به اندازه یک نماز کامل معطل می‌شود). نعم، يمكن فرضه نادراً (ممکن است آنچه که مصنف فرمود را فرض کنیم نادرا) بالخوف على الثانية (که بگوییم خوف بر جنازه دوم است اما اگر قطع نشود مقداری بیشتر معطل می‌شود)، بالنظر إلى تعدّد الدعاء مع اختلافهما فيه (با توجه به تعدد دعا با اختلاف دو جنازه در آن دعا. یعنی اگر تکبیر اول جنازه دوم با تکبیر سوم جنازه اول یکی شود؛ باید دعا مخصوص تکبیر اول و دعا مخصوص تکبیر سوم را جداگانه بیان کنیم)، بحيث يزيد ما يتكرّر منه (من الدعاء) على ما مضى من الصلاة (مقدار نمازی که گذشته را باید برای جنازه دوم تکرار کنیم).

وحيث يختار التشريك بينهما (زمانی که تشریک بین آن دو را اختیار کنیم. یعنی قرار شد هنگامی که جنازه دوم ملحق شد، به جنازه اول ملحق کنیم و نماز اول را قطع نکنیم) فيما بقي (در آن مقدار نمازی که باقی مانده) ينوي بقلبه على الثانية (اول نیت می‌کند این تکبیر سومی که مثلا می‌خواهد بگوید برای دومی هم باشد)، ويكبّر تكبيراً مشتركاً بينهما (یک تکبیر مشترک بین هر دو می‌گوید) ـ كما لو حضرتا ابتداءً ـ (مثل زمانی که از ابتدا جنازه دوم حاضر بود. همانگونه که یک تکبیر برای هر دو جنازه کافی بود، در این صورت نیز یک تکبیر کافی است) ويدعو لكلّ واحدةٍ بوظيفتها من الدعاء (دعا می‌خواند برای هر یک از تکبیر‌ها. یعنی تکبیری که الآن می‌گوید، تکبیر اول جنازه دوم و تکبیر سوم جنازه اول است. در این زمان، آیا اول دعا تکبیر اول جنازه دوم را بخواند و بعد دعا تکبیر سوم جنازه اول را بخواند یا به عکس عمل کند؟ ایشان می‌فرماید تفاوتی ندارد) مخيّراً في التقديم إلى أن يُكمل الاُولى (تا زمانی که تکبیر‌های جنازه اول تمام شود)، ثمّ يُكمل ما بقي من الثانية (این همان سخنی است که از ابتدا توضیح داده شد).

والأولى قراءة «يُصلّي» في الفعلين مبنيّاً للمعلوم ، أي يُصلّي مَن أراد الصلاة على الميّت إذا لم يكن هذا المريد قد صلّى عليه ولو بعد الدفن المدة المذكورة أو دائماً ، سواء كان قد صُلّي على الميّت أم لا. هذا هو الذي اختاره المصنّف في المسألة (١).

ويمكن قراءته مبنيّاً للمجهول ، فيكون الحكم مختصّاً بميّتٍ لم يُصلَّ عليه ، أمّا من صُلّي عليه فلا تُشرَع الصلاة عليه بعد دفنه. وهو قولٌ لبعض الأصحاب (٢) جمعاً بين الأخبار (٣) ومختار المصنّف أقوى.

﴿ ولو حضرت جنازةٌ في الأثناء أي في أثناء الصلاة على جنازةٍ اُخرى ﴿ أتمّها ثم استأنف الصلاة ﴿ عليها أي على الثانية ، وهو الأفضل مع عدم الخوف على الثانية. وربّما قيل : بتعيّنه إذا كانت الثانية مندوبةً؛ لاختلاف الوجه (٤). وليس بالوجه.

وذهب العلّامة (٥) وجماعةٌ من المتقدّمين (٦) والمتأخّرين (٧) إلى أنّه يتخيّر بين قطع الصلاة على الاُولى واستئنافها عليهما ، وبين إكمال الاُولى وإفراد الثانية

____________________

(١) البيان : ٧٧ ، والذكرى ١ : ٤٠٧ ، والدروس ١ : ١١٢.

(٢) وهو العلّامة في المختلف ٢ : ٣٠٥ ـ ٣٠٦.

(٣) الأخبار المانعة والمجوّزة ، راجع الوسائل ٢ : ٧٩٤ ، الباب ١٨ من أبواب صلاة الجنازة.

(٤) قاله العلّامة في نهاية الإحكام ٢ : ٢٧١ ، والتذكرة ٢ : ٨٦.

(٥) في كتبه كالتذكرة ٢ : ٨٦ ، ونهاية الإحكام ٢ : ٢٧١ ، والقواعد ١ : ٢٣٢.

(٦) كالصدوق في الفقيه ١ : ١٦٤ ، ذيل الحديث ٤٧٠ ، والشيخ في النهاية : ١٤٦ ، والحلّي في السرائر ١ : ٣٦١.

(٧) كالمحقّق في الشرائع ١ : ١٠٧ ، والمعتبر ٢ : ٣٦٠.

بصلاةٍ ثانية ، محتجّين برواية عليّ بن جعفر عن أخيه عليه‌السلام : «في قوم كبّروا على جنازةٍ تكبيرةً أو تكبيرتين ووضعت معها اُخرى ، قال عليه‌السلام : إن شاؤوا تركوا الاُولى حتّى يفرغوا من التكبيرة الأخيرة ، وإن شاؤوا رفعوا الاُولى وأتمّوا التكبير على الأخيرة ، كلّ ذلك لا بأس به» (١).

قال المصنّف في الذكرى : والرواية قاصرةٌ عن إفادة المدّعى؛ إذ ظاهرها أنّ ما بقي من تكبير الاُولى محسوبٌ للجنازتين ، فإذا فرغوا من تكبير الاُولى تخيّروا بين تركها بحالها حتى يُكملوا التكبير على الأخيرة ، وبين رفعها من مكانها والإتمام على الأخيرة ، وليس في هذا دلالةٌ على إبطال الصلاة على الاُولى بوجه ، هذا مع تحريم قطع الصلاة الواجبة. نعم ، لو خيف على الجنائز قُطعت الصلاة ثمّ استأنف عليها؛ لأنّه قطعٌ لضرورة (٢) وإلى ما ذكره أشار هنا بقوله :

﴿ والحديث الذي رواه عليّ بن جعفر عليه‌السلام ﴿ يدلّ على احتساب ما بقي من التكبير * لهما ثمّ يأتي بالباقي للثانية ، وقد حقّقناه في الذكرى بما حكيناه عنها.

ثمّ استشكل بعد ذلك الحديث : بعدم تناول النيّة أوّلاً للثانية فكيف يُصرف باقي التكبيرات إليها ، مع توقّف العمل على النيّة؟ وأجاب : بإمكان حمله على إحداث نيّةٍ من الآن لتشريك باقي التكبير على الجنازتين (٣).

وهذا الجواب لا معْدل عنه ، وإن لم يصرّح بالنيّة في الرواية؛ لأنّها أمرٌ قلبيٌّ

____________________

(١) الوسائل ٢ : ٨١١ ، الباب ٣٤ ، من أبواب صلاة الجنازة ، الحديث الأوّل ، مع اختلاف يسير.

(٢) و (٣) الذكرى ١ : ٤٦٣.

(*) في (ق) : التكبيرات.

يكفي فيها مجرّد القصد إلى الصلاة على الثانية إلى آخر ما يُعتبر فيها. وقد حقّق المصنّف في مواضع : أنّ الصدر الأوّل ما كانوا يتعرّضون للنيّة (١) لذلك ، وإنّما أحدث البحث عنها المتأخّرون ، فيندفع الإشكال.

وقد ظهر من ذلك أن لا دليل على جواز القطع ، وبدونه يتّجه تحريمه.

وما ذكره المصنّف : من جواز القطع على تقدير الخوف على الجنائز ، غير واضح؛ لأنّ الخوف إن كان على الجميع أو على الاُولى فالقطع يزيد الضرر على الاُولى ولا يزيله؛ لانهدام ما قد مضى من صلاتها الموجب لزيادة مكثها ، وإن كان الخوف على الأخيرة فلا بدّ لها من المكث مقدار الصلاة عليها ، وهو يحصل مع التشريك الآن والاستئناف. نعم ، يمكن فرضه نادراً بالخوف على الثانية ، بالنظر إلى تعدّد الدعاء مع اختلافهما فيه ، بحيث يزيد ما يتكرّر منه على ما مضى من الصلاة.

وحيث يختار التشريك بينهما فيما بقي ينوي بقلبه على الثانية ، ويكبّر تكبيراً مشتركاً بينهما ـ كما لو حضرتا ابتداءً ـ ويدعو لكلّ واحدةٍ بوظيفتها من الدعاء مخيّراً في التقديم إلى أن يُكمل الاُولى ، ثمّ يُكمل ما بقي من الثانية.

ومثله ما لو اقتصر على صلاةٍ واحدةٍ على متعدّد ، فإنّه يُشرِّك بينهم فيما يتّحد لفظه ويُراعي في المختلف ـ كالدعاء لو كان فيهم مؤمن ومجهول ومنافق وطفل ـ وظيفة كلّ واحد ، ومع اتّحاد الصنف يُراعي تثنية الضمير وجمعه وتذكيره وتأنيثه ، أو يذكّر مطلقاً مؤوّلاً ب‍ «الميّت» أو يؤنّث مؤوّلاً ب‍ «الجنازة» والأوّل أولى.

____________________

(١) اُنظر الذكرى ٢ : ١٠٤ ـ ١٠٥.