درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۲۵: مستحبات و مکروهات تخلی

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

مستحبات تخلی

در ادامه مستحبات تخلی می‌فرمایند:

مورد سوم از مستحبات تخلی

یکی دیگر از مستحبات تخلی آن است که شخص برای تخلی رو به ماه و خورشید نباشد. به گونه‌ای که فرج او رو به ماه و خورشید باشد. البته اگر صرفا در جهت ماه و خورشید باشد، مشکلی ندارد. مثل این که در جایی که بنا است، تخلی می‌کند در این موارد اگر رو به ماه یا خورشید باشد، اشکالی ندارد. مهم آن است که فرج مواجهه با ماه و خورشید نداشته باشد.

مورد چهارم از مستحبات تخلی

رو به باد یا پشت به باد، تخلی چه در بول و چه در غائط انجام نشود. این که مرحوم شهید هم بول و هم غائط را ذکر می‌کند، اطلاق خبر است. روایاتی که در این زمینه وجود دارد چنین است: سُئِلَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ (سوال شد از امام علیه السلام) مَا حَدُّ اَلْغَائِطِ (بحثی از بول نمی‌شود) قَالَ (حضرت فرمودند:) لاَ تَسْتَقْبِلِ اَلْقِبْلَةَ وَ لاَ تَسْتَدْبِرْهَا وَ لاَ تَسْتَقْبِلِ اَلرِّيحَ وَ لاَ تَسْتَدْبِرْهَا. (هم نسبت به قبله و هم نسبت به باد می‌فرماید: رو به قبله و پشت به قبله و رو به باد و پشت به باد نباشد)

در این روایت، سوالی که سائل نمود از غائط بود لذا بحثی از بول ندارد. مگر آن که به دو طریق بخواهیم بول را به این روایت اضافه کنیم.

چگونه بول را به این روایت اضافه کنیم در حالی که سوال در این روایت مربوط به حد الغائط است؟

۱) بول به طریق اولی نباید رو به باد یا پشت به باد انجام شود. نباید (نهی) در حد کراهت است. زیرا باد، بول را پخش می‌کند و حکم عدم استقبال و عدم استدبار بول برای آن است که باد آن را پخش نکند. بنابر این، زمانی که در غائط فرمود نباید رو به باد یا پشت به باد باشد، در بول به طریق اولی رو به باد یا پشت به باد نباید باشد.

۲) در روایت که فرمود ما حد الغائط؟ مراد از غائط، غائط در مقابل بول نیست بلکه مراد از غائط معنای لغوی غائط است. یعنی چاله‌ای که در آن بول و مدفوع را می‌ریزند. چون به خود آن چاله هم غائط می‌گویند. از این باب، منظور از غائط، مدفوع در مقابل بول نیست بلکه منظور چاله‌ای است که اعم از بول و غائط است.

روایت دیگر صراحتا در مورد بول است. روایت چنین است:... وَ لاَ يَسْتَقْبِلْ بِبَوْلِهِ اَلرِّيحَ.

به دلیل وجود این روایت برخی حکم را (حکم استحباب عدم استقبال ریح و عدم استدبار ریح) را به بول اختصاص داده‌اند و در مدفوع اشکال نمی‌دانند.

مرحوم شهید به عنوان مستحب چهارم از مستحبات تخلی می‌فرماید: ترک استقبال ریح و استدبار ریح به بول و غائط جزء مستحبات است. این که هم بول و هم غائط را متذکر شده‌اند، شهید ثانی می‌فرماید: لإطلاق الخبر. یعنی تعمیم به بول و غائط به جهت اطلاق خبر است. روایت دوم که قطعا اطلاق ندارد. چون روایت دوم، صراحتا بول را فرمود. طبیعتا باید گفت که منظور شهید ثانی روایت اول است با یکی از دو توجیهی که بیان شد. مثلا گفته شود که مراد از غائط، چاله است و اطلاق آن شامل بول و مدفوع می‌شود یا گفته شود که زمانی که غائط گفته می‌شود، بول به طریق اولی اضافه می‌شود. و الّا روایتی که اطلاق به این معنا که مرحوم شهید ثانی فرموده و ظاهر است، وجود ندارد.

پس از آن می‌فرماید: به همین جهت، مصنف، عبارت را در کتاب لمعه بصورت مطلق بیان نموده است گرچه در غیر کتاب لمعه مرحوم شهید اول، قید به بول زده و غائط را بیان نکرده است. یعنی فرموده است که در بول مستحب است که رو به باد و پشت به باد نباشد.

مورد پنجم از مستحبات تخلی:

پوشاندن سر هنگام تخلی یکی از مستحبات تخلی است. البته اگر سر برهنه باشد و اگر سر پوشیده باشد نیازی به پوشش دوم ندارد. علت پوشاندن سر آن است که از نفوذ رائحه خبیثه به مغز و مخ جلو گیری شود.

البته در روایت بیان شده است که خوب است علاوه بر پوشاندن سر، تَقَنُّع نیز انجام شود. تقنع از مقنعه مشتق شده و به معنای آن است که چیزی روی سر انداخته شود که گوش و گردن متخلی نیز پوشیده شود.

مورد ششم از مستحبات تخلی

اگر محل تخلی بنا است. مثل جایی که در خانه، مدرسه، مسجد و... برای تخلی ساخته می‌شود. بهتر آن است که با پای چپ وارد شود. اگر محل تخلی بیابان است، مستحب است که پای چپ آخرین پایی باشد که با آن قدم بر می‌دارد. یعنی وقت تخلی در فضای باز، آخرین قدم را با پای چپ بردارد و بعد برای تخلی بنشیند.

مورد هفتم از مستحبات تخلی

اگر محل تخلی، بنا است با پای راست خارج شود و اگر فضای باز و جایی است که بنا ندارد، پای راست اولین پایی باشد که بعد از تخلی با آن قدم بر می‌دارد و این در واقع بر عکس حکم مسجد است. در مسجد مستحب است که شخص با پای راست وارد و با پای چپ خارج شود. در تخلی مستحب است که با پای چپ وارد و با پای چپ خارج شود.

مورد هشتم از مستحبات تخلی

قرائت ادعیه مأثوره در هنگام تخلی یکی دیگر از مستحبات است. هنگام داخل شدن یک دعا دارد که عبارت است از: أَعُوذُ بِاللّٰهِ مِنَ الرِّجْسِ النَّجِسِ الْخَبِيثِ الْمُخْبِثِ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ

هنگام انجام تخلی دعای دیگر و هنگام رؤیت آب یک دعای دیگر دارد، موقع استنجاء یک دعا و هنگام دست کشیدن به شکم دعای دیگر دارد که مستحب است قرائت شود.

مورد نهم از مستحبات تخلی

تکیه کردن بر پای چپ در هنگام نشستن و باز کردن پای راست. منظور از باز کردن پای راست به این معنا است که بر پای راست تکیه نکند و آن را آزاد بگذارد. طبیعتا هنگامی که پا را آزاد می‌گذارد، پا مقداری باز می‌ماند نسبت به پایی که تکیه کرده است. پایی که روی آن تکیه کرده است، کاملا پا به ران می‌چسبد اما پایی که روی آن تکیه نکرده است مقداری باز می‌ماند.

۴

تطبیق استحبابات تخلی

﴿ وتركُ استقبال ﴾ جِرْم ﴿ النيّرين ﴾ (ترک کند استقبال شمس و قمر است) ـ الشمس والقمر ـ بالفرج، (فرج رو به ماه و خورشید نباشد. نفرمود به مقادیم بدن بلکه فرمود بالفرج یعنی فرج رو به ماه و خورشید نباشد) أمّا جهتهما فلا بأس (جهت مهم نیست لذا اگر در بنا تخلی می‌کند، طبیعتا رو به ماه و خورشید نیست ولو این که جهت به سمت ماه و خورشید باشد. این فرق دارد با قبله که جهت مورد اشکال بود و در قبله بیان می‌شد که جهت قبله مشکل دارد هرچند که در بنا باشد. مرحوم شهید در این قسمت می‌فرماید: با رو به قبله و پشت به قبله بودن این مسئله تفاوت دارد.) ﴿ و ﴾ تركُ استقبال ﴿ الريح ﴾ واستدبارها (ترک کند رو به باد نشستن و پشت به باد نشستن را) بالبول والغائط (چرا بول و غائط را ذکر می‌کند با این که روایات یکی سوال از غائط است و در روایت دیگر فقط بول ذکر می‌شود؟) لإطلاق الخبر (چرا مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: بخاطر اطلاق خبر این دو را ذکر کرد در حالی که روایتی که اطلاق خبر باشد به این شکل وجود ندارد. ظاهرا منظور روایت اول است با دو توجیهی که بیان شد. ذکر شد که منظور از حد الغائط یا آن است که به طریق اولی بول را شامل می‌شود و یا این که منظور از غائط، چاله‌ای است که بول و مدفوع در آن ریخته می‌شود. با توجه به این که بول و غائط را شامل می‌شود، می‌فرماید:) ومن ثَمّ أطلق المصنّف، (به این دلیل مصنف بصورت مطلق ذکر شد. یعنی در کنار ریح نفرمود که تنها بول یا غائط باشد اما) وإن قيّد في غيره ب‍ «البول». (اما در غیر متن لمعه به بول مقید نموده است. طبیعتا در کتب دیگر به روایت دوم توجه داشته است که تنها بول را مطرح نموده است.

ذکر یک نکته در این قسمت ضروری است. روایاتی که بیان شد، هر دو نهی داشت. لا تستقبل الریح و لا تستدبرها. این لا تستقبل و لا تستدبر، کراهت استقبال یا استحباب ترک استقبال را بیان می‌کنند؟ یا اصلا فرقی ندارند؟ در عبارت مصنف ترک استقبال النیرین عطف به التباعد است. یعنی یستحب التباعد، یستحب الجمع بین المطهرین و یستحب ترک استقبال النیرین. یعنی مرحوم شهید ترک استقبال نیرین و ترک استقبال ریح را مستحب می‌داند، نه آن که استقبال را مکروه بداند. یا باید بفرماید فرقی بین استحباب ترک استقبال و کراهت خود استقبال وجود ندارد یا معتقد باشد که استقبال کراهت ندارد بلکه ترک استقبال مستحب است که ظاهر آن است که از نظر ایشان ترک استقبال را مستحب می‌داند. جالب است که در صفحه بعد که مکروهات را ذکر می‌کند می‌فرماید: ويكره باليمنى و قائما و مطمّحا و فی الماء و الشارع و المشرع یعنی تخلی در این موارد مکروه است. به عبارت دیگر، مرحوم شهید، مستحبات را از مکروهات جدا کرده است. ظاهرا قدما بین این موارد تفکیک نمی‌کردند. متأخرین تفکیک می‌کنند. یعنی از نظر شهید چه گفته شود که ترک استقبال مستحب است و چه گفته شود استقبال مکروه است مساوی است. یعنی چه بسا اگر مرحوم شهید استقبال را در بحث مکروهات ذکر می‌کرد، از جهت فقهی تفاوتی نمی‌کرد. هرچند که این مسئله را در بحث مکروهات ذکر نکرده است. اما اگر روایت را ببینیم، روایت گاهی از امری نهی می‌کند و نهی را حمل بر کراهت می‌کند. در این صورت اثبات کراهت می‌شود. اما گاهی روایت، به مسئله‌ای امر می‌کند. به عبارت دیگر، از استقبال نیرین و ریح نهی می‌کند اما گاهی امر به ترک استقبال ریح می‌کند. اگر امر به ترک استقبال ریح باشد، استحباب استفاده می‌شود اما اگر از خود استقبال نهی کرده باشد، باید قائل باشیم که کراهت استقبال از روایت استفاده می‌شود نه استحباب ترک. ممکن است که استقبال کراهت داشته باشد اما ترک آن استحباب نداشته باشد. لذا چون متأخرین این دو را تفکیک می‌کردند و قدما تفکیک نمی‌کردند. بنابر این باید توجه داشت که در عبارات شهید برخی موارد را مستحب شمرده اما ترک آن را در روایات مکروه دانسته‌اند یا برعکس مثل این مسئله که مرحوم شهید ترک استقبال را مستحب دانست، در حالی که در روایات خود استقبال را مکروه دانسته‌اند.)

(مورد پنجم از استحبابات تخلی) ﴿ وتغطيةُ الرأس ﴾ (پوشاندن سر البته) إن كان مكشوفاً؛ (اگر سر مکشوف است و الّا اگر سر پوشیده است نیازی به پوشش دوباره نیست.) حذراً من وصول الرائحة الخبيثة إلى دِماغه، (برای آن که حذر کردن از رسیدن بوی خبیثه به مغز او) وروي: التقنّع معها. (معها یعنی مع تغطیة. علاوه بر پوشاندن سر، خوب است که تقنع کند یعنی چیز روی سر بکشد که گوش و گردن را نیز بپوشاند)

(مورد ششم از مستحبات تخلی) ﴿ والدخول ب‍ ﴾ الرجل ﴿ اليسرى ﴾ (داخل شود با پای چپ) إن كان ببناءٍ، (اگر محل تخلی بناء است) وإلّا (اگر بنا نیست و مثلا در بیابان است) جعلها (یعنی جعل الیسری. قرار دهد پای چپ را) آخر ما يقدّمه. (آخرین پایی که با آن قدم برمی دارد. مورد هفتم از استحبابات عبارت است از) ﴿ والخروج ب‍ ﴾ الرجل ﴿ اليمنى ﴾ كما وصفناه، عكس المسجد. (خروج با پای راست اگر در بنا است و اگر در بنا نیست اولین پایی که بعد از تخلی بر می‌دارد با پای راست باشد. کما وصفناه یعنی این نیز مانند یسری است و تفاوتی با آن ندارد. دخول با پای چپ و خروج با پای راست، عکس مسجد است. چون در مسجد مستحب است که با پای راست داخل و با پای چپ خارج شد.)

﴿ والدعاء في أحواله ﴾ (در حالات مختلف تخلی مستحب است که دعا کرده شود.) التي ورد استحباب الدعاء فيها (دعا‌هایی که وارد شده است) ـ وهي: عند الدخول (یک دعا وارد شده است)، وعند الفعل (زمان تخلی یک دعا دارد)، ورؤية الماء، والاستنجاء، وعند مسح بطنه (هر کدام یک دعا دارد) إذا قام من موضعه، وعند الخروج ـ (هنگام خروج از محل تخلی نیز یک دعا وارد شده است) بالمأثور. (به دعا‌هایی که از معصومین به ما رسیده است. مأثور یعنی آنچه که اثر اهل بیت است و به ما رسیده است. دعا‌های دیگر اگر خوانده شود، مأثور نیست و با این که قید بالمأثور را فرموده ظاهرا در صدد بیان این نکته است که اگر دعایی غیر از این ادعیه قرائت شود مستحب نیست.)

﴿ والاعتماد على ﴾ الرجل ﴿ اليسرى ﴾ وفتح اليمنى. (تکیه کند بر پای چپ در هنگام تخلی و پای راست را باز کند. زمانی که روی پای چپ تکیه شود طبیعتا پا به ران پا می‌چسبد و پای دیگر مقداری باز می‌شود. مراد از باز کردن، آزاد گذاشتن پای راست است.)

۵

ادامه مستحبات تخلی

مورد دهم از مستحبات تخلی:

استبراء یکی دیگر از استحبابت تخلی است. استبراء یعنی طلب پاک شدن مجرای بول که معمولا در مرد‌ها محقق می‌شود. در مرد‌ها به این صورت است که مجرای بول را از مخرج غائط تا بیخ آلت بول را سه بار دست بکشد. سپس آلت بول را با قوت سه بار فشار دهد که اگر بولی مانده خارج شود و پس از آن ختنه گاه را سه بار فشار دهد که اگر بولی باقی مانده است خارج شود. استحباب این کار به خاطر آن است که اگر استبراء نکند، اشکالی پدید نمی‌آید و اگر بعدا رطوبتی خارج نشد مشکلی ندارد اما اگر استبراء نکند و رطوبت خارج شود، حکم بول را دارد. مثلا اگر وضو داشته باشد و رطوبت خارج شود، وضو باطل می‌شود اما اگر استبراء کرده باشد و رطوبت خارج شود، حکم بول را ندارد.

مورد یازدهم از مستحبات تخلی:

تنحنح کردن یکی دیگر از مستحبات تخلی است. تنحنح یعنی اوح اوح گفتن. سه بار اوح اوح گفتن در حال استبراء مستحب است. در کتاب ذکری، تنحنح را به سلّار نسبت داده است زیرا دلیلی برای آن نیافته است لذا در کتاب ذکری استحباب تنحنح را به سلار نسبت داده است.

مورد دوازدهم از مستحبات تخلی:

استنجاء با دست چپ یکی دیگر از مستحبات تخلی است. یعنی شخص با دست چپ خودش را تطهیر کند. زیرا دست چپ قرار داده شده است تا انسان کارهای پست را انجام دهد. کما این که دست راست وضع شده است برای انجام کارهای شریف. مثلا بهتر است که انسان با دست راست غذا بخورد یا صورت را در وضو با دست راست بشوید.

در ادامه مرحوم شهید، با بیان مکروهات وارد می‌شود. می‌فرماید: با دست چپ مستحب است که استنجاء شود اما با دست راست مکروه است که استنجاء شود. در حالت اختیار مکروه است که با دست راست استنجاء انجام شود. مثلا کسی دستش در گچ است و نمی‌تواند با دست چپ استنجاء کند، این حکم شامل آن نمی‌شود اما در حال اختیار مکروه است که با دست راست استنجاء شود. جالب این است که می‌فرماید: لأنّه من الجَفاء. چون با دست راست، استنجاء کردن، جفا کردن به دست راست است. این فرمایش در روایت بیان شده است: اَلْبَوْلُ قَائِماً مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ مِنَ اَلْجَفَاءِ وَ اَلاِسْتِنْجَاءُ بِالْيَمِينِ مِنَ اَلْجَفَاءِ.

۶

مکروهات تخلی

ایستاده بول کردن از مکروهات است. زیرا برحذر بماند از این که شیطان، عقل متخلی را فاسد کند. در روایت نیز این نکته بیان شده است. شخصی خدمت امام صادق عليه‌السلام می‌رسد و عرض می‌کند: عَنْ سَعْدَانَ عَنْ حَكَمٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ يَبُولُ اَلرَّجُلُ وَ هُوَ قَائِمٌ قَالَ نَعَمْ (حضرت فرمودند حرام نیست) وَ لَكِنْ يُتَخَوَّفُ عَلَيْهِ أَنْ يَلْبِسَ بِهِ اَلشَّيْطَانُ أَيْ يَخْبِلَهُ. یخبله یعنی عقل او را فاسد کند.

مکروه دیگر، بول کردن مطمّحا است. یعنی بول خود را به هوا بپاشد.

بول کردن در آب جاری، آب راکد، کراهت است.

۷

تطبیق ادامه مستحبات تخلی و مکروهات تخلی

﴿ والاستبراء ﴾ (استبراء یکی از مستحبات تخلی است) وهو: طلب براءة المحلّ من البول بالاجتهاد (طلب کند، پاک شدن مجرای بول از بول به واسطه تلاش و کوشش. تلاش و کوشش چیست؟)، الذي هو: مسح (طبیعتا این مربوط به مردها است) ما بين المقعدة وأصل القضيب ثلاثاً، (دست بکشد بین محل خروج غائط تا بیخ آل بول، سه بار. یعنی این ما بین را سه بار دست بکشد) ثمّ نَتْره ثلاثاً، (یعنی خود قضیب را سه بار با قوت فشار دهد) ثمّ عصر الحشفة ثلاثاً. (سپس حشفه را سه بار فشار دهد. اگر این عمل را سه بار سه بار انجام دهد، استبراء محقق می‌شود. با تحقق استبراء آثار مذکور مترتب می‌شود.)

﴿ والتَّنَحْنُح ثلاثاً ﴾ (سه بار اوح اوح بگوید) حالة الاستبراء، (البته در حالت استبراء. برخی تصریح کرده‌اند که تنحنح سبب می‌شود که باقی مانده بول در مجری بطور کامل و راحت‌تر خارج شود اما ایشان می‌فرماید:) ونسبه المصنّف في الذكرى إلى سلّار لعدم وقوفه على مأخذه. (مصنف چون دلیلی برای این تنحنح پیدا نکرده است به سلار نسبت داده است و فرموده که سلار این مستحب را ذکر کرده است.)

(مورد دوازدهم و آخرین موردی که ایشان به عنوان مستحبات تخلی بیان فرموده است)﴿ والاستنجاء باليسار ﴾ (با دست چپ استنجاء شود) لأنّها موضوعةٌ للأدنى، (بخاطر آن که دست چپ وضع شده برای کارهای پست) كما أنّ اليمين (دست راست) للأعلى (برای انجام کار‌های با شرافت وضع شده است.) كالأكل والوضوء. (البته وضوء یعنی وضوء صورت زیرا در وضوء دست‌ها، دست راست دست چپ را می‌شوید و دست چپ دست راست را می‌شوید.)

(در ادامه مکروهات را بیان می‌فرماید اما بر اساس آنچه که ایشان فرموده و مقایسه آن با روایت گویی تفکیک نشده و قاطی است. یعنی برخی از موارد را باید جزء مکروهات بیان می‌نمود اما در مستحبات ذکر شده است) ﴿ ويكره باليمنى ﴾ (کراهت دارد استنجاء با دست راست) مع الاختيار؛ (در فرض اختیار و الّا اگر اضطرار باشد. مثلا دست چپ در گچ است یا دست چپ قطع شده است، چون دست ندارد مشکلی ندارد و کراهت نیز ندارد.) لأنّه من الجَفاء (بخاطر آن که استنجاء با دست راست از جفا و ستم است که متن روایت است) ﴿ و ﴾ يكره البول ﴿ قائماً ﴾ (بول کردن در حال ایستاده، کراهت دارد) حذراً من تخبيل الشيطان (برای آن که از تخبیل شیطان برحذر بماند که این نکته نیز در روایت بیان شده است. تخبیل به معنای فساد عقل است.) ﴿ ومطمِّحاً ﴾ (یعنی یکره البول مطمحا) به (به یعنی بالبول) في الهواء (یعنی بولش را در هوا بپاشد) للنهي عنه (به دلیل این که از این کار نهی شده است. روایتی که دال بر این نکته است چنین است: عَنِ اَلسَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: نَهَى اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْ يُطَمِّحَ اَلرَّجُلُ بِبَوْلِهِ مِنَ اَلسَّطْحِ وَ مِنَ اَلشَّيْءِ اَلْمُرْتَفِعِ فِي اَلْهَوَاءِ، پیامبر اکرم، نهی فرمودند از این که شخص بول خودش را از پشت بام بپاشد. روایات دیگر که بررسی شد، همگی پاشیدن بول از مکان مرتفع را بیان می‌فرماید. شهید قید من مکان مرتفع را بیان نکرده است. یعنی اگر سطح زمین باشد و بول به هوا بپاشد، روایات شاملش نمی‌شود. به نظر می‌رسد که این قید لازم است زیرا روایات این قید را بیان نموده اما مرحوم شهید این قید را بیان نکرده است.) ﴿ وفي الماء ﴾ (بول کردن در آب نیز مکروه است) جارياً وراكداً؛ (چه آب جاری باشد مثل رودخانه و چه راکد باشد مثل استخر.) للتعليل في أخبار النهي: بأنّ للماء أهلاً فلا تُؤذِهم بذلك. (به خاطر آن که در اخبار نهی علت آورده شده که برای آب اهلی است، به واسطه بول کردن در آب، اهل آب را اذیت نکنید. یعنی این کار باعث اذیت و ازار کسانی است که می‌خواهند از این آب استفاده کنند.

ظاهر عبارت آن است که تعلیل در متن روایت بیان شده است. اما بر اساس جستجوی انجام شده روایتی که این متن را بیان کرده باشد، پیدا نشد. در روایت تعابیر دیگری وجود دارد. مثلا تعبیر ان للماء اهلا در روایت بیان شده است. در حدیث ۳، باب ۲۴ احکام الخلوة این تعبیر وجود دارد.

در حدیث دوم چنین بیان شده است: یتخوف علیه من الشیطان.

در حدیث سوم بیان شده است که ان للماء اهلا.

در حدیث چهارم یورث النسیان بیان شده است.

حدیث پنجم بیان نموده که: فانه یکون منه ذهاب العقل

این احادیث با تعابیر مختلف وجود دارد اما در هیچ روایتی عبارت فلا تؤذهم بیان نشده است.)

۸

مکان‌های مکروه غائط

مورد پنجم از مکروهات تخلی:

مدفوع کردن در مواردی مکروه است که در ادامه بیان می‌شود. مرحوم شهید ۷ مورد را متذکر می‌شوند.

۱) فی الشارع: منظور از شارع، مسیری است که در آن رفت و آمد می‌شود و به عموم مردم تعلق دارد. علت این که گفته می‌شود به عموم تعلق دارد آن است که اگر به فرد یا افراد خاص باشد، این کار حرام است و مکروه نیست. لذا اگر کسی در مسیر خاص مثلا کوچه باریکی است که تنها یک خانه یا دو خانه در آن کوچه وجود دارد که راه اختصاصی آن دو خانه است که ملک آن دو نفر می‌شود. غائط کردن در این محل بدون اجازه مالکان، حرام است. اما راه‌های عمومی برای فرد خاصی نیست. در اینجا مکروه است.

۲) فی المشرع: مسیری که افراد برای آب برداشتن از رودخانه یا نهر، استفاده می‌کنند.

۳) فِناء: اطراف خانه و حریم خانه. واضح است که منظور خارج از محدوده ملک صاحبخانه است. زیرا در محدوده ملک، بدون اذن حرام است. اما خارج از محدوده ملک، غائط نمودن مکروه است.

۴) فی الملعن: ملعن به اعتبار محلی که اگر کسی در آن محل، غائط کند مورد لعن و نفرین قرار می‌گیرد. به این اعتبار آن محل را ملعن می‌نامند. از این روی این محل را به گونه‌های مختلفی تفسیر کرده‌اند. برخی این محل را محل اجتماع مردم می‌دانند. اگر در محل اجتماع مردم، کسی مدفوع کند، مردمی که در آن محل جمع شده‌اند، فاعل را نفرین و لعن می‌کنند.

برخی ملعن را به محل فرود آمدن مردم برای استراحت، معنا کرده‌اند.

محل آمد و شد، جلوی درب منازل و... معنا کرده‌اند. خلاصه کلام آن که ملعن یعنی جایی که اگر کسی این کار را انجام دهد، مورد لعن مردم قرار می‌گیرد.

۵) تحت شجره مثمره

۹

تطبیق مکان‌های مکروه غائط

﴿ و ﴾ الحدثُ (حدث در لغت به معنای مدفوع و غائط آمده، گرچه در روایات نسبت به برخی از مواردی که مرحوم شهید می‌فرماید: بول کردن نیز ذکر کرده است. یعنی بول نیز اضافه شده است والّا خود حدث در لغت به معنای مدفوع کردن است.) في ﴿ الشارع ﴾ وهو: الطريق المَسْلوك (هر راهی که در آن رفت و آمد می‌شود. البته به شرط آن که متعلق به شخص خاصی نباشد که اگر ملک افراد یا فرد خاص باشد، انجام این کار بدون اذن مالک حرام می‌شود.) ﴿ والمشرَع ﴾ (مشرع یعنی مسیری که برای آب برداشتن از رودخانه مورد استفاده قرار می‌گیرد) وهو: طريق الماء للواردة (وارد یعنی جماعتی که برای برداشتن آب، وارد می‌شوند.) ﴿ والفِناء ﴾ بكسر الفاء، وهو: ما امتدّ من جوانب الدار، (مقداری که امتداد دارد از اطراف خانه‌ها. این به چه معنا است؟) وهو (هو به ما بر می‌گردد.) حريمها (حریم الدار است. یعنی هرجایی که حریم خانه محسوب شود) خارج المملوك منها (من الدار. علت این که می‌فرماید خارج المملوک آن است که اگر داخل مملوک باشد، حرام است) ﴿ والملعَن ﴾ وهو: مجمع الناس (محل اجتماع مردم) أو منزلهم (یا جایی که نزول می‌کنند. مثلا در راه‌ها جا‌هایی را آماده کرده‌اند که مردم استراحت کند. اگر شخص در این مکان‌ها غائط نماید، مکروه است) أو قارعة الطريق (یا محل آمد و شد در راه‌ها) أو أبواب الدور (یا درب خانه‌ها. علت این که این موراد ملعن نامیده شد، آن است که اگر کسی در این مکان‌ها غائط نماید مورد لعن و نفرین قرار می‌گیرد.) ﴿ و ﴾ تحت الشجرة ﴿ المثمرة ﴾ (آخرین مورد، تحت شجره مثمره است. شجره مثمره یعنی درختی که بار می‌دهد. مراد از این درخت، درختی نیست که الآن بار می‌دهد بلکه هر درختی که در طول سال بار دهد، مثمره محسوب می‌شود. لذا می‌فرماید:) وهي: ما من شأنها أن تكون مثمرةً وإن لم تكن كذلك بالفعل، (هرچند که الآن میوه ندارد اما همین که تابستان‌ها میوه می‌دهد، نباید در زمستان نیز این کار انجام شود. تا چقدر از اطراف چنین درختی نباید غائط نمود؟ به اندازه‌ای که اگر میوه درخت از درخت بیفتد، تا آن محل برود. لذا می‌فرماید) ومحلّ الكراهة ما (جایی است که) يمكن أن تبلغه الثمار عادةً (ممکن است که برسد به آن محل میوه‌ها، بصورت عادتا) وإن لم يكن تحتها (ولو تحت خود شجره نباشد. اگر زمین مسطح باشد یا شیب داشته باشد یا شیب داشته باشد به طرف داخل متفاوت می‌شود.

در متن روایت نیز چنین است. در کتاب وسائل ج۱، ص۳۲۵ نمی‌فرماید تحت شجره بلکه می‌فرماید: مَسَاقِطَ اَلثِّمَارِ. مساقط الثمار یعنی محل افتادن این میوه‌ها. در این محل‌ها نباید غائط نمود.)

من إطلاق «المطهِّر» استحبابُ عددٍ من الأحجار يطهِّر (١) ويمكن تأدّيه بدونه لحصول الغرض.

﴿ وتركُ استقبال جِرْم ﴿ النيّرين ـ الشمس والقمر ـ بالفرج ، أمّا جهتهما فلا بأس ﴿ و تركُ استقبال ﴿ الريح واستدبارها بالبول والغائط لإطلاق الخبر (٢) ومن ثَمّ أطلق المصنّف ، وإن قيّد في غيره ب‍ «البول» (٣).

﴿ وتغطيةُ الرأس إن كان مكشوفاً؛ حذراً من وصول الرائحة الخبيثة إلى دِماغه ، وروي : التقنّع معها (٤).

﴿ والدخول ب‍ الرجل ﴿ اليسرى إن كان ببناءٍ ، وإلّا جعلها آخر ما يقدّمه. ﴿ والخروج ب‍ الرجل ﴿ اليمنى كما وصفناه ، عكس المسجد.

﴿ والدعاء في أحواله التي ورد استحباب الدعاء فيها ـ وهي : عند الدخول ، وعند الفعل ، ورؤية الماء ، والاستنجاء ، وعند مسح بطنه إذا قام من موضعه ، وعند الخروج ـ بالمأثور (٥).

﴿ والاعتماد على الرجل ﴿ اليسرى وفتح اليمنى.

﴿ والاستبراء وهو : طلب براءة المحلّ من البول بالاجتهاد ، الذي هو :

____________________

(١) في (ر) : مطهِّر.

(٢) في روض الجنان (١ : ٨٤) : «لا تستقبل الريح ولا تستدبرها» شاملة لهما ، راجع الوسائل ١ : ٢١٣ ، الباب ٢ من أبواب أحكام الخلوة ، الحديث ٦.

(٣) كما في البيان : ٤٢ ، والنفليّة : ٩١ ، لكن أطلقه في الذكرى ١ : ١٦٤ ، والدروس ١ : ٨٩ ، كما هنا.

(٤) اُنظر الوسائل ١ : ٢١٤ ، الباب ٣ من أبواب الطهارة ، الحديث ٢ و ٣.

(٥) أورده في روض الجنان ١ : ٨٢.

مسح ما بين المقعدة وأصل القضيب ثلاثاً ، ثمّ نَتْره (١) ثلاثاً ، ثمّ عصر الحشفة ثلاثاً.

﴿ والتَّنَحْنُح ثلاثاً حالة الاستبراء ، ونسبه المصنّف في الذكرى إلى سلّار (٢) لعدم وقوفه على مأخذه.

﴿ والاستنجاء باليسار لأنّها موضوعةٌ للأدنى ، كما أنّ اليمين للأعلى كالأكل والوضوء.

﴿ ويكره باليمنى مع الاختيار؛ لأنّه من الجَفاء ﴿ و يكره البول ﴿ قائماً حذراً من تخبيل الشيطان (٣) ﴿ ومطمِّحاً به في الهواء للنهي عنه (٤) ﴿ وفي الماء جارياً وراكداً؛ للتعليل في أخبار النهي : بأنّ للماء أهلاً فلا تُؤذِهم بذلك (٥).

﴿ و الحدثُ في ﴿ الشارع وهو : الطريق المَسْلوك ﴿ والمشرَع وهو : طريق الماء للواردة ﴿ والفِناء بكسر الفاء ، وهو : ما امتدّ من جوانب الدار ، وهو حريمها خارج المملوك منها ﴿ والملعَن وهو : مجمع الناس أو منزلهم أو قارعة الطريق أو أبواب الدور ﴿ و تحت الشجرة ﴿ المثمرة وهي : ما من شأنها أن تكون مثمرةً وإن لم تكن كذلك بالفعل ، ومحلّ الكراهة ما يمكن أن تبلغه الثمار عادةً وإن لم يكن تحتها ﴿ وفيء النُزّال وهو : موضع الظلّ المعدّ لنزولهم ، أو ما هو أعمّ منه كالمحلّ الذي يرجعون إليه وينزلون به ، من

____________________

(١) نتر الشيء : جذبه بشدّة.

(٢) الذكرى ١ : ١٦٨ ، وانظر المراسم : ٣٢.

(٣) اُنظر الوسائل ١ : ٢٤٩ ، الباب ٣٣ من أبواب أحكام الخلوة ، الحديث ٧.

(٤) المصدر نفسه ، ٢٤٨ ـ ٢٤٩ ، الأحاديث ١ ، ٤ ، ٨.

(٥) المستدرك ١ : ٢٧١ ، الباب ١٩ من أبواب أحكام الخلوة ، الحديث ٥.