درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۸: آب چاه (۴)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

مواردی که اقتضای نزح ۱۰ دلو را دارند

مواردی که اقتضای نزح ۱۰ دلو را دارند:

تا کنون شش مورد از منزوحات بئر بیان شد. اکنون مورد هفتم از منزواحات بئر بیان می‌شود. در مورد هفتم، ۱۰ دلو باید نزح شود. نجاست‌هایی که نزح ۱۰ دلو را اقتضا دارند عبارتند از:

۱) عذره یابس: در جلسات قبل بیان شد که از نظر مرحوم شهید، عذره رطبه نیاز به نزح ۵۰ دلو دارد. برخی از فقها در مقابل قائل بودند که رطبه و یابس بودن موضوعیت ندارد بلکه آنچه ملاک است، ذوبان و انتشار در آب است. برخی هم قائل بودند که چه مرطوب و چه ذوبان داشته باشد، حکم به لزوم نزح ۵۰ دلو می‌کردند.

اگر در عذره غیر یابس سه نظریه وجود داشته باشد، بر اساس آن چه که در عذره غیر یابس بیان شده است می‌توان عذره یابس را معنا نمود. یعنی اگر کسی عذره رطبه را ملاک ۵۰ دلو دانست، در اینجا مرادش عذره یابس، عذره غیر رطبه می‌باشد. اگر کسی عذره ذوب شده را ملاک نزح ۵۰ دانست در این جا مقصودش از عذره یابس، عذره غیر ذوب شده می‌باشد و کسی که عذره رطبه یا ذوب شده را ملاک نزح ۵۰ دلو می‌داند، در این جا مقصودش از عذره یابس، عذره غیر رطبه و غیر ذوب شده می‌باشد.

به عبارت دیگر عذره یابس در این قسمت در مقابل عذره رطبه‌ای که در نزح ۵۰ دلو بیان شده می‌باشد. بسته به آن چه که در در آن قسمت در نظر گرفتیم در این جا عذره یابس معنا می‌شود.

۲) خون کم: اگر خون کم درون چاه بریزد باید ۱۰ دلو آب از چاه کشیده شود. همانگونه که در خون کثیر، ملاک تشخیص عرف قرار داده شد در این جا نیز ملاک تشخیص قلت خون با عرف است. مثل این که خون مرغ ذبح شده درون چاه بریزد. عرفا این مقدار خون، خون کم محسوب می‌شود.

مشهور در قلیل الدم قائل به ۱۰ دلو است اما آنچه که در روایات بیان شده، غیر ۱۰ دلو است. در روایات «دلاء يسيرة» بیان شده و تعداد ۱۰ دلو بیان نشده است. مثلا در روایت چنین بیان شده است:... سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ ذَبَحَ دَجَاجَةً أَوْ حَمَامَةً فَوَقَعَتْ فِي بِئْرٍ هَلْ يَصْلُحُ أَنْ يُتَوَضَّأَ مِنْهَا قَالَ يُنْزَحُ مِنْهَا دِلاَءٌ يَسِيرَةٌ ثُمَّ يُتَوَضَّأُ مِنْهَا...

سوال: اگر در روایت دلاء یسیره ذکر شده است، چرا مرحوم شهید اول به ۱۰ دلو حکم می‌کند؟

پاسخ: برخی دلاء یسیره را به ۱۰ دلو تفسیر کرده‌اند. در پاسخ به این تفسیر گفته می‌شود که ۷ دلو نیز کم است. بنابر چه دلیل دلاء یسیره به ۷ دلو تفسیر نشد و به ۱۰ دلو تفسیر شد؟

دو توجیه در کتاب برای تفسیر دلاء یسیره به ۱۰ دلو ذکر شده است. هرچند که شهید ثانی هیچ یک از دو توجیه را نمی‌پذیرد.

توجیه نخست: لأنّه أكثر عددٍ يضاف إلى هذا الجمع. در روایت دلو را بصورت جمع بیان شده است. در اعداد گفته می‌شود ثلاث دلاء، خمس دلاء اما زمانی که به عدد یازده می‌رسیم می‌گوییم احد عشر دلواً. یعنی تمییز عدد ۲، ۳، ۴، ۵، ۱۰ بصورت دلاء است اما به ۱۱ که می‌رسد دلاء ذکر نمی‌شود بلکه گفته می‌شود دلواً.

در توجیه اول گفته می‌شود زیرا بالاترین عددی که اضافه به کلمه دلاء می‌شود، عدد ۱۰ است، لذا بالاترین عدد اخذ می‌شود.

شهید ثانی این توجیه را نمی‌پذیرد. به نظر می‌رسد اشکال این توجیه آن است که هیچ دلیلی بر اخذ بالاترین عدد مضاف وجود ندارد.

توجیه دوم: برخی چنین توجیه نموده‌اند: لأنّه أقلّ جمع الكثرة. جمع قلّه از ۳ تا ۱۰ است و جمع کثره بالاتر از آن است. در این توجیه بیان شده است که کمترین جمع کثره، عدد ۱۰ است.

اشکال این توجیه آن است که کمترین عدد جمع کثره ۱۰ نیست بلکه عدد ۱۰ مربوط به جمع قله است. کمترین عدد جمع کثره ۱۱ می‌باشد. بر این اساس هیچ یک از توجیهات از نظر شهید ثانی پذیرفته نمی‌شود.

نکته: اگر هیچ دلیلی بر تفسیر دلاء یسیره بر عدد ۱۰ وجود نداشته باشد، لازم است که به اندازه‌ای که دلاء یسیره بر آن اطلاق شود، نزح انجام شود.

۴

تطبیق مواردی که اقتضای نزح ۱۰ دلو را دارند

﴿ و ﴾ نزح ﴿ عشر ﴾ دلاء (نزح ۱۰ دلو) ﴿ ليابس العذرة ﴾ (یابس یعنی خشک. یابس العذره، اضافه صفت به موصوف است. در برخی موارد، دو کلمه در واقع صفت و موصوف هستند. یعنی عذره‌ای که چنین صفت دارد یابس است. اما در عبارت صفت را اول ذکر می‌کنند و به موصوف اضافه می‌کنند. این صورت را اضافه وصف به موصوف می‌نامند. عذره یابس به چه معنا است؟) وهو غير ذائبها، أو رطبها، أو هما (هما و رطب، عطف به ذائبها می‌باشد. یعنی غیر رطبها أو غیرهما. سوال: چه کسی یابس را به غیر ذائب معنای می‌کند؟ پاسخ: کسی که در تعریف قبلی عذره رطبه را به عذره ذائب معنا کرده است. همچنین کسی که عذره را در قسمت قبل به عذره رطبه معنا نمود در این جا به عذره غیر رطب معنا می‌کند. کسی در این جا غیرهما را مطرح می‌کند که در قسمت قبل معتقد بود هر دو یعنی هم رطب و هم ذائب باشد.) على الأقوال (بر اساس اقوالی که در آنجا مطرح بود در این جا نیز اقوالی مطرح می‌شود.) ﴿ وقليل الدم ﴾ (قلیل دم همانند چه چیزی؟) كدم الدجاجة المذبوحة (همانند مقدار خونی که از مرغ مذبوح خارج می‌شود) في المشهور. (طبق نظر مشهور فقها) والمرويّ: (آنچه که در روایت نسبت به قلیل الدم بیان شده است، ۱۰ دلو نیست بلکه) «دلاء يسيرة» وفسّرت بالعشر؛ (برخی دلاء یسیره را به ۱۰ دلو تفسیر نموده‌اند. دو دلیل بر این تفسیر بیان شده است.) لأنّه أكثر عددٍ يضاف إلى هذا الجمع (چون عدد ۱۰ بالاترین عددی است که اضافه به جمع مکسر می‌شود. هرچند این عدد بالاترین عددی است که اضافه می‌شود اما به چه دلیل دلاء یسیره را باید مطابق بالاترین عدد تفسیر کنیم؟)، أو لأنّه أقلّ جمع الكثرة (اشکال این توجیه آن است که اقل جمع کثره ۱۱ است نه عدد ۱۰) وفيهما نظر. (در هر دو دلیل اشکال است.)

۵

مواردی که اقتضای نزح ۷ دلو را دارند

مواردی که اقتضای نزح ۷ دلو را دارند:

در موارد ذیل باید ۷ دلو آب نزح شود.

۱) مردار پرنده: اگر آب چاه با مردار پرنده‌ای نجس شود، برای تطهیر آن باید ۷ دلو آب کشیده شود. البته مراد از پرنده، پرندگانی هستند که در حد کبوتر و بالاتر از آن باشند. زیرا در مورد پرندگانی که به اندازه گنجشک باشند، نزح ۱ دلو کافی است. بنابر این تمام پرندگان اقتضای ۷ دلو را ندارد.

۲) موش: البته در خصوص موش، مشهور قیدی را در نظر گرفته‌اند و آن این است که جسد موش، باد کرده باشد.

 هرچند که روایت این مورد نیز ضعیف السند است اما آنچه که در روایت بیان شده، قید انتفاخ نیست بلکه در روایت قید تفسخ به معنای متلاشی شدن است. در روایت چنین بیان شده است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا وَقَعَتِ اَلْفَأْرَةُ فِي اَلْبِئْرِ فَتَسَلَّخَتْ فَانْزَحْ مِنْهَا سَبْعَ دِلاَءٍ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى فَتَفَسَّخَتْ.

۳) بول صبی: اگر آب چاه با بول پسر بچه نجس شود، باید ۷ دلو نزح شود. در این جا پسر بچه‌ای مراد است که بیش از ۲ سال داشته باشد و به حد حُلُم (حد بلوغ) نرسیده باشد. چنانچه کمتر از ۲ سال داشته باشد اما غذا خور باشد، غذا خوردن او هم به گونه‌ای باشد که بیشتر یا مساوی با شیر مادر باشد، حکم پسر بچه بالای دو سال را دارد.

۴) غسل جنبی که بدن خالی از عین نجس باشد. خالی بودن از عین نجس مراد آن است که بدن از حیث عین نجاست تطهیر شده و بدنی پاک دارد و تنها غسل بر عهده او است. در این صورت اگر فرد غسل جنابت انجام دهد و آب غسل به چاه سرایت کند، باید ۷ دلو نزح کند.

پیش از بیان نظر شهید ذکر دو نکته ضروری است.

نکته نخست: اگر بدن جنب، خالی از عین نجاست نباشد. مثلا در بدن شخص، منی است. در این صورت باید به مقداری نزح انجام دهد که حکم منی اقتضا دارد. یعنی منی ملاک قرار می‌گیرد و حکم آن جاری می‌باشد.

نکته دوم: روایتی که در این خصوص وجود دارد به شرح ذیل است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا أَتَيْتَ اَلْبِئْرَ وَ أَنْتَ جُنُبٌ (اگر به چاهی رسیدی و جنب بودی) فَلَمْ تَجِدْ دَلْواً وَ لاَ شَيْئاً تَغْرِفُ بِهِ (چیزی نداشتی که با آن، آب را از چاه برداری) فَتَيَمَّمْ بِالصَّعِيدِ (تیمم کن و غسل نکن) فَإِنَّ رَبَّ اَلْمَاءِ رَبُّ اَلصَّعِيدِ (خدایی که آب را به عنوان طهور می‌پذیرد، خاک را نیز می‌پذیرد)، وَ لاَ تَقَعْ فِي اَلْبِئْرِ (درون چاه نرو و از آن استفاده نکن.) وَ لاَ تُفْسِدْ عَلَى اَلْقَوْمِ مَاءَهُمْ. (آب چاه را خراب نکن.)

علما در صدد هستند که از این روایت استفاده کنند، فرد به صرف این که جنب باشد (هرچند بدنش پاک باشد) باعث فساد آب و نجاست آب می‌شود.

مرحوم شهید می‌فرماید: مقتضای روایت آن است که آب بواسطه غسل جنب در آن فاسد و نجس می‌شود. هرچند که بدن فرد جنب پاک باشد.

برخی به گونه‌ای دیگر بیان نموده‌اند. آن‌ها گفته‌اند آب غسل نجس نمی‌شود اما در عین حال با این آب چاه نمی‌توان طهارت حاصل کرد. بلکه باید ابتدا ۷ دلو آب از آن کشیده شود و پس از آن می‌توان طهارت حاصل کرد.

مرحوم شهید این سخن را نمی‌پذیرد و معتقد است که آب نجس است. طبیعتا هنگامی که آب نجس باشد نه می‌توان از آن برای طهارت استفاده کرد و نه می‌توان آن را نوشید.

اگر بپذیریم که آب بوسیله غسل فرد جنب، نجس می‌شود اگر غسل ارتماسی کرده باشد (بصورت یکباره در آب فرو رفته است)، غسل صحیح است. زیرا پیش از آن که درون آب فرو رود، آب پاک بوده و غسل صورت گرفته است اما چون با فرو رفتن در آب، آب را نجس کرده است، بدنش نجس محسوب می‌شود.

اگر غسل ترتیبی انجام داده باشد. دو وجه در این صورت بیان شده است.

وجه اول: بعد از غسل اولین جزء (سر و گردن) آب چاه نجس می‌شود. طبعا دیگر نمی‌تواند باقی اجزاء را غسل کند. مگر آن که ۷ دلو نزح کند و پس از آن جزء دوم را غسل کند.

وجه دوم: بعد از غسل اولین جزء چون همچنان غسل کامل صورت نگرفته، آب چاه نیز نجس نشده است. یعنی نجاست آب چاه متوقف بر کامل شدن غسل است و تا غسل تکمیل نشود، آب چاه نجس نمی‌شود. در این صورت پس از اتمام غسل، آب چاه نجس می‌شود اما بدن فرد طاهر می‌باشد. زیرا قبل از غسل، بدن وی پاک بوده است و اکنون که غسل تمام شده است از آب نجس روی بدن او چیزی نریخته است.

نکته سوم: آیا این حکم مربوط به خصوص جنابت است یا هر حدث اکبری که نیازمند غسل است (حیض، استحاضه، مس میت) این حکم را دارد؟

پاسخ: دو احتمال وجود دارد.

احتمال نخست: عدم الحاق به جنب، به جهت عمل بر اصل. زیرا اصل آن است که بدن طاهر، آب چاه را نجس نمی‌کند.

احتمال دوم: الحاق سایر به جنب. مقصود روایت، خصوص جنب نیست بلکه مقصود روایت هر حدث اکبری است.

۵) خروج کلب بصورت زنده: اگر آب چاه به کلب زنده نجس شود، باید ۷ دلو برای طهارت آن چاه، نزح شود.

۶

تطبیق مواردی که اقتضای نزح ۷ دلو را دارند

﴿ و ﴾ نزح ﴿ سبع ﴾ دلاءٍ (نزح ۷ دلو مورد هشتم از منزوحات بئر می‌باشد.) ﴿ للطير ﴾ (برای مردار پرنده. مقصود از پرنده در اینجا عبارت است از) وهو الحمامة فما فوقها (کبوتر و بزرگتر از آن باشد. زیرا پرندگانی که کوچکتر از کبوتر هستند «گنجشک و مانند آن» یک دلو نیاز دارند.)، أي لنجاسة موته (برای نجاست موت «مردار» آن پرنده) ﴿ والفأرة مع انتفاخها ﴾ (فأره یعنی موش، انتفاخ یعنی بدن باد کند. مردار موش اگر باد کند؛ مقتضی نزح ۷ دلو می‌باشد.) في المشهور. (آنچه بیان شد بر اساس نظر مشهور است اما آنچه که روایت دارد، آن است که) والمرويّ ـ وإن ضعف ـ : (آنچه که روایت دارد، هرچند که روایتش ضعیف است) اعتبارُ تفسّخها (تفسخ معتبر دانسته شده است. راوی این روایت ابو سعید المکاری است. نسبت به این شخص تعبیر ملعون در علم رجال بکار رفته است. لذا روایتش قابل استناد نمی‌باشد.) ﴿ وبول الصبيّ ﴾ (بول پسر بچه‌ای که) وهو: الذكر (مذکر باشد) الذي زاد سنّه عن حولين (از دو سال بالاتر باشد) ولم يبلغ الحُلُم. (به حد بلوغ نرسیده باشد. حُلُم به معنای خروج منی از بدن می‌باشد که یکی از نشانه‌های بلوغ می‌باشد.) وفي حكمه (در حکم صبی است): الرضيع (پسر بچه‌ای که شیر خوار است. البته باید دانست شیر خواری مورد نظر است که) الذي يغلب أكله على رضاعه أو يساويه (غذا خوردنش از شیر مادر خوردنش بیشتر یا مساوی است. یعنی غذا را بیشتر از شیر مادر یا بصورت مساوی می‌خورد. لذا بچه‌ای که بیشتر شیر می‌خورد در حکم صبی نمی‌باشد.) ﴿ وغسل الجنب ﴾ (غسل جنب که) الخالي بدنه من نجاسةٍ عينيّة. (جنبی که از نجاست عینیه خالی می‌باشد. مقصود از الخالی بدنه من نجاسة عینیّة آن نیست که بدن شخص نجس است اما عین نجاست ندارد. بلکه مقصود آن است که بدن شخص حتی اگر پاک باشد بازهم این حکم در مورد او جاری می‌شود. سوالی که در این جا مطرح می‌شود آن است که اگر چنین شخصی با آب چاه غسل کرد آیا آب چاه نجس می‌شود و برای طهارت باید ۷ دلو از آن نزح شود یا آب چاه نجس نمی‌شود ولی در عین حال واجب است ۷ دلو نزح شود

در این جا دو مبنا وجود دارد. شهید در این خصوص می‌فرماید:) ومقتضى النصّ (مقتضای نص آن است که) نجاسة الماء بذلك (آب چاه به چنین غسل کردنی، نجس می‌شود) لا سلب الطهوريّة، (سلب الطهوریة، مبنای دیگری در این موضوع است. این مبنا چنین حکم می‌کند: بدن فرد پاک می‌باشد و زمانی که غسل کند، آب چاه نیز پاک باقی می‌ماند و نجس نمی‌شود اما طهوریت از آب چاه منتفی می‌شود و دیگر نمی‌توان با آن وضو و غسل انجام داد. برای بازگشت طهوریت نیازمند نزح ۷ دلو می‌باشد. اما مرحوم شهید می‌فرماید: مقتضای روایات آن است که آب چاه به سبب چنین غسلی نجس می‌شود. زیرا در انتهای روایت می‌فرماید: وَ لاَ تُفْسِدْ عَلَى اَلْقَوْمِ مَاءَهُمْ.) وعلى هذا (بنابر مبنایی که قائل بود آب چاه نجس می‌شود) فإن اغتسل مرتمساً (اگر بصورت ارتماسی غسل را انجام داد) طهر بدنه (بدن طاهر می‌شود) من الحدث (از حدث. یعنی جنابت از عین رفته است.) ونجس بالخبث. (اما بواسطه این که آب نجس بود، بدن او نیز نجس می‌شود. لذا برای نماز نیازی به غسل ندارد اما نیاز به آب کشی بدن دارد.) وإن اغتسل مرتّباً (اگر غسل ترتیبی انجام داد) ففي نجاسة الماء بعد غسل الجزء الأوّل مع اتّصاله به أو وصول الماء إليه، أو توقفه على إكمال الغسل، وجهان. (دو وجه وجود دارد در نجاست آب چاه. برخی معتقدند که آب چاه بعد از غسل جزء اول ـ سر و گردن ـ نجس می‌شود. این بدان معنا است که جزء دوم را نمی‌تواند غسل کند بلکه برای غسل باید ۷ دلو نزح شود و پس از آن غسل کند. البته زمانی آب چاه پس از غسل جزء اول نجاست پیدا می‌کند که مع اتّصاله به أو وصول الماء إليه؛ در صورتی که شستن سر و گردن متصل به آب چاه بوده یا آبی که برای غسل استفاده کرده به آب چاه رسیده است. بنابر این، یک مبنا این است که اگر آب مورد استفاده برای غسل به آب چاه متصل شد یا به آن آب رسید، پس از غسل جزء اول، آب چاه نجس می‌شود.

مبنای دیگر را مرحوم شهید با این عبارت توضیح می‌فرماید: أو توقفه على إكمال الغسل. توقفه عطف بر نجاسة الماء می‌باشد. مبنای دوم آن است که با تکمیل غسل، آب چاه نجس می‌شود. بنابر این مبنا، لازم نیست برای غسل دیگر اجزاء نزح انجام شود بلکه هم غسل صحیح است و هم بدن پاک می‌باشد اما برای وضو و غسل دیگر باید ۷ دلو نزح انجام شود.) ولا يلحق بالجنب غيره ممّن يجب عليه الغسل؛ (کسی که موظف به انجام غسل حیض، استحاضه یا مس میت است، را نمی‌توان به غسل جنب ملحق نمود) عملاً بالأصل، (اصل عدم وجوب نزح یا اصل عدم نجاست آب چاه. زیرا اصل آن است که آب چاه پاک است و برای نجس شدن نیازمند دلیل هستیم و دلیل تنها در مورد جنب وجود دارد.) مع احتماله. (البته در نهایت مرحوم شهید می‌فرماید: احتمال دارد که غیر جنب را به جنب الحاق کنیم. احتمال الحاق اینگونه است که گفته شود مقصود روایت از جنب خصوص جنب نیست بلکه مقصود حدث اکبر است.)

(آخرین موردی که نیازمند نزح ۷ دلو است، عبارت است از) ﴿ وخروج الكلب ﴾ من ماء البئر ﴿ حيّاً ﴾ (اگر سگ درحالی که زنده است، از چاه خارج شود، نیازمند ۷ دلو است. آیا می‌توان خوک زنده را به این مورد ملحق نمود؟ شهید در پاسخ می‌فرماید:) ولا يلحق به الخنزير، بل بما لا نصّ فيه. (خنزیر ملحق به ما لا نص فیه است که سه مبنا در خصوص موارد ما لا نص فیه وجود دارد.)

۷

مواردی که نیازمند نزح ۵ دلو است

مواردی که نیازمند نزح ۵ دلو است:

در صورتی که مرغ، درون چاه فضله بیاندازد، برای تطهیر آب چاه نیازمند نزح ۵ دلو می‌باشیم. البته این حکم بر اساس نظر مشهور بوده و روایتی در این زمینه وجود ندارد. لذا با توجه به این که فضله مرغ غیر جلال (حیوان جلال یعنی حیوان نجاست خوار و غیر جلال یعنی غیر نجاست خوار) نجس نیست، به چه دلیل باید آب چاه کشیده شود؟! لذا باید حکم نزح را در مورد فضله مرغ جلال جاری بدانیم، چنانچه مرحوم مصنف قید جلال را در کتاب البیان ذکر کرده است. ضمن این که در خصوص مرغ جلال هم بصورت قطعی نمی‌توان حکم ۵ دلو را صادر نمود. زیرا روایتی در این زمینه وجود ندارد. لذا احتمالات و نظرات مختلفی در این مورد وجود دارد.

۸

تطبیق مواردی که نیازمند نزح ۵ دلو است

﴿ و ﴾ نزح ﴿ خمسٍ لذرق الدجاج ﴾ مثلّث الدال في المشهور. (مثلث الدال یعنی دال به هر سه حرکت بیان می‌شود. فی المشهور مربوط به اصل نزح می‌باشد. یعنی مطابق نظر مشهور برای ذرق دجاج باید ۵ دلو نزح شود.) ولا نصّ عليه ظاهراً، (روایت ندارد که نزح ۵ دلو واجب باشد.) فيجب تقييده ب‍ «الجلّال» كما صنع المصنّف في البيان (علت فیجب آن است که روایت ندارد که گفته شود تعبدی است و فضله مرغ هم نجس نمی‌باشد. لذا مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: همچنان که مرحوم شهید اول در بیان فرموده است، باید مقید به جلال کرد.) ليكون نجساً. (تا نجس باشد والّا اصلا نجس نمی‌باشد که نیازمند نزح باشد.)

ولو خالط أحدها كفت الثلاثون إن لم يكن له مقدّر ، أو كان وهو أكثر أو مساوٍ ، ولو كان أقلّ اقتصر عليه. وأطلق المصنّف : أنّ حكم بعضها كالكلّ (١) وغيرُه : بأنّ الحكم معلّق (٢) بالجميع (٣) فيجب لغيره مقدّره أو الجميع. والتفصيل أجود.

﴿ و نزح ﴿ عشر دلاء ﴿ ليابس العذرة وهو غير ذائبها ، أو رطبها ، أو هما على الأقوال (٤) ﴿ وقليل الدم كدم الدجاجة المذبوحة في المشهور. والمرويّ : «دلاء يسيرة» (٥) وفسّرت بالعشر؛ لأنّه أكثر عددٍ يضاف إلى هذا الجمع ، أو لأنّه أقلّ جمع الكثرة (٦) وفيهما نظر.

____________________

(١) اُنظر البيان : ١٠٠ ، والذكرى ١ : ١٠٠.

(٢) في (ع) و (ف) : متعلّق.

(٣) اُنظر الشرائع ١ : ١٤ ، والتذكرة ١ : ٢٦ ، وكشف الالتباس ١ : ٦٩ ـ ٧٠.

(٤) الأوّل للصدوق في الهداية : ٧١ ، والمحقّق في المعتبر ١ : ٦٥. والثاني للشيخ في النهاية : ٧ ، وسلّار في المراسم : ٣٥ ، وابن حمزة في الوسيلة : ٧٥. والثالث للمفيد في المقنعة : ٦٧ ، وابن إدريس في السرائر ١ : ٧٩.

(٥) الوسائل ١ : ١٤١ ، الباب ٢١ من أبواب الماء المطلق ، الحديث الأوّل.

(٦) القائل بأنّ العشرة أكثر عدد يضاف إلى هذا الجمع : الشيخ في التهذيب [١ : ٢٤٥ ، ذيل الحديث ٧٠٥] وهو يدلّ على أنّه جمع قلّة ، والنظر في الأمرين معاً ، أمّا الجمع فظاهر أنّه جمع كثرة كما هو معلوم من قواعد العربيّة ، وأمّا الحمل على أكثره على تقدير تسلّمه فمنعه ظاهر ، فإنّ إطلاق الحكم بالجمع محمول على الاجتزاء بأقلّه كما هو معلوم من حال الشارع في جميع أبواب الفقه فحمله على الاجتزاء بالأقلّ أولى. والقائل بأ نّه جمع كثرة والاجتزاء بالعشرة العلّامة في المنتهى [١ : ٨١] والمختلف [١ : ١٩٩] وقد أصاب في الجمع دون مدلوله ، فإنّ أقلّ جمع الكثرة أحد عشر بلا خلاف ، فحمله على العشرة التي هي

﴿ و نزح ﴿ سبع دلاءٍ ﴿ للطير وهو الحمامة فما فوقها ، أي لنجاسة موته ﴿ والفأرة مع انتفاخها في المشهور. والمرويّ (١) ـ وإن ضعف ـ : اعتبارُ تفسّخها ﴿ وبول الصبيّ وهو : الذكر الذي زاد سنّه عن حولين ولم يبلغ الحُلُم. وفي حكمه : الرضيع الذي يغلب أكله على رضاعه أو يساويه ﴿ وغسل الجنب الخالي بدنه من نجاسةٍ عينيّة.

ومقتضى النصّ نجاسة الماء بذلك لا سلب الطهوريّة ، وعلى هذا فإن اغتسل مرتمساً طهر بدنه من الحدث ونجس بالخبث. وإن اغتسل مرتّباً ففي نجاسة الماء بعد غسل الجزء الأوّل مع اتّصاله به أو وصول الماء إليه ، أو توقفه على إكمال الغسل ، وجهان. ولا يلحق بالجنب غيره ممّن يجب عليه الغسل؛ عملاً بالأصل ، مع احتماله.

﴿ وخروج الكلب من ماء البئر ﴿ حيّاً ولا يلحق به الخنزير ، بل بما لا نصّ فيه.

﴿ و نزح ﴿ خمسٍ لذرق الدجاج مثلّث الدال في المشهور. ولا نصّ عليه ظاهراً ، فيجب تقييده ب‍ «الجلّال» كما صنع المصنّف في البيان (٢) ليكون

____________________

أكثر جمع القلّة ليس بسديد ، ومع ذلك لا يخفى أنّ الفرق بين الجمعين اصطلاح خاصّ يأباه العرف ، والحكم الشرعي منوط به كما يعلم ذلك في أبواب الأقارير والوصايا وغيرها وبذلك يظهر وجه النظر في القولين بل فسادهما رأساً. (منه رحمه‌الله).

(١) وهي رواية أبي سعيد المكاري ، اُنظر روض الجنان ١ : ٤٠٩ ، والوسائل ١ : ١٣٧ ، الباب ١٩ من أبواب الماء المطلق ، ذيل الحديث الأوّل. وأبو سعيد المكاري ملعون ، اُنظر المسالك ٨ : ١٢.

(٢) البيان : ١٠٠.

نجساً. ويحتمل حينئذٍ : وجوب نزح الجميع إلحاقاً له بما لا نصّ فيه إن لم يثبت الإ جماع على خلافه ، وعشرٍ إدخالاً له في العذرة ، والخمسِ للإ جماع على عدم الزائد إن تمّ. وفي الدروس صرّح بإرادة العموم ـ كما هنا ـ وجعل التخصيص ب‍ «الجلّال» قولاً (١).

﴿ وثلاث دلاءٍ ﴿ للفأرة مع عدم الوصف ﴿ والحيّة على المشهور ، والمأخذ فيها ضعيف (٢) وعُلّل : بأنّ لها نفساً فتكون ميتتها نجسة (٣) وفيه : ـ مع الشكّ في ذلك ـ عدم استلزامه للمدّعى.

﴿ و اُلحق بها ﴿ الوَزَغَة بالتحريك. ولا شاهد له كما اعترف به المصنّف في غير البيان (٤) وقطع بالحكم فيه (٥) كما هنا. واُلحق بها العقرب ، وربّما قيل بالاستحباب (٦) لعدم النجاسة ، ولعلّه لدفع وَهْم السمّ.

﴿ ودلو للعُصفور بضمّ عينه ، وهو ما دون الحمامة ، سواء كان مأكول اللحم أم لا. وألحق به المصنّف في الثلاثة (٧) بولَ الرضيع قبل اغتذائه بالطعام في

____________________

(١) الدروس ١ : ١٢٠.

(٢) قال قدس‌سره في روض الجنان (١ : ٤٠٣) : وكذا الحيّة على المشهور إحالةً على الفأرة ، وهو مأخذ ضعيف.

(٣) علّله المحقّق في المعتبر ١ : ٧٥.

(٤) اعترف في الدروس (١ : ١٢٠) بعدم الشاهد للحيّة ، وفي الذكرى (١ : ٩٨) بعدم النصّ صريحاً في العقرب ، واستشهد فيها للوزغة بقول الصادق عليه‌السلام.

(٥) البيان : ١٠٠.

(٦) قال به العلّامة في القواعد ١ : ١٨٨.

(٧) بل ألحق العصفورَ ببول الرضيع ، راجع الذكرى ١ : ٩٨ ، والدروس ١ : ١٢٠ ، والبيان : ١٠٠.