درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۹۶: اصول عملیه ۱۲

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

دلیل چهارم: اخبار

بحث در ادله‌ی حجیت استصحاب بود، سه دلیل در مسئله گذشت، که بنای عقلا، حکم عقل و اجماع بود.

دلیل چهارم بر حجیت استصحاب اخبار میباشد، مرحوم مظفر میفرمایند عمده دلیل در باب حجیت استصحاب اخبار است، و توجه کردید که به نظر ایشان اجماع و حکم عقل به نحو موجبه‌ی کلی حجیتی نداشتند، و بنای عقلا هم بنظر ایشان فقط شک در رافع را شامل میشود، حالا ایشان میخواهند از اخبار استفاده کنند حجیت استصحاب را مطلقا، قبل از ذکر اخبار ایشان در چند سطر یکی دوتا اشکال که بر دلالت اخبار وارد شده است، اشاره میکنند و جوابش را هم ذکر میکنند و بعد وارد نقل اخبار میشوند.

اشکال اول: این است که عده‌ای گفتند که اخبار دال بر استصحاب خبر واحد میباشد، و خبر واحد هم مفید ظن است، در حالتی که دلیل بر استصحاب باید یک امر قطعی باشد.

مرحوم مظفر به طور فشرده اینجا جواب میدهند: میفرمایند ما در گذشته اثبات کردیم که خبر واحد خودش حجت است، و حجیت خبر واحد به ادله‌ی قطعیه ثابت شده است، یا حجیت خبر واحد به ادله‌ای ثابت شده است که حجیت آن ادله قطعی است، در هر صورت این سلسله مراتب منتهی به قطع میشود، پس بنابراین اشکالی ندارد که خبر واحدی که مفید ظن است دال بر حجیت استصحاب باشد، چون خود خبر واحد حجت است به دلیل قطعی، مخصوصا میفرمایند این خبر واحد در ما نحن فیه خبر مستفیض هم هست، چون میدانید که خبر واحد بر دو قسم است، خبر واحدی که یک خبر یا دو خبر یا سه خبر است، خبر واحد قلیل است، و قسم دوم خبر واحد مستفیض، یعنی خبری که از حد خبر واحد بودن خارج شده است، به حد شهرت رسیده و یک کمی مانده که به درجه‌ی تواتر برسد، یعنی خبری را که نه متواتر است و نه خبر واحد به آن مستفیض میگویند، حالا ایشان میفرمایند اخبار آحاد دال بر حجیت استصحاب مستفیض میباشند این یک نکته، نکته‌ی دیگر اینکه ما یک قرائن عقلی و نقلی داریم بر تایید این اخبار، که قرائن عقلی همان بناء عقلا است و قرائن نقلیه هم بعدا خواهد آمد، روایاتی است که آن روایات بالصراحت حجیت استصحاب را نمیفهماند اما آن ادله‌ی نقلیه میتوانند موید روایات باب استصحاب باشند که بعدا آن روایات را خواهیم خواند، پس خلاصه‌ی جواب از اشکال اول این است که قبول داریم اخبار دال بر استصحاب آحاد است ولی خبر واحد حجت است و ثانیا در اینجا اخبار آحاد مستفیض است و موید عقلیه و نقلیه دارد.

اشکال دوم: مرحوم شیخ انصاری مطرح کردند، میفرمایند اخبار باب استصحاب در دو قسم است، بعضی از این اخبار صریح است در حجیت استصحاب ولی سندشان ضعیف است، و بعضی از این اخبار هستند سندشان صحیح است ولی ظهورشان در استصحاب قوی نیست، پس این روایات حجت نیست.

مرحوم مظفر دو جواب از این حرف شیخ انصاری میفرمایند: جواب اول این است که اگر این اخبار ضعیف است، ما از باب استصحاب کتاب رسائل استفاده میکنیم که اعتماد و تکیه‌ی خود شیخ انصاری بر همین اخبار است، اگر این اخبار ضعیف است چرا خود شما به این اخبار اعتماد کردید؟ جواب دوم: میفرمایند خود شیخ انصاری در پشت این اشکال جواب داده‌اند و فرموده‌اند: «فلعلّ الاستدلال بالمجموع باعتبار التجابر والتعاضد» استدلال به مجموعه‌ی این اخبار به دو علت است، یک تجابر یعنی روایاتی که سندشان ضعیف است با عمل مشهور ضعف سند جبران میشود. دلیل دوم «تضاعد» است، یعنی موید بودن این اخبار به پاره‌ای از تاییدات عقلی و نقلی که باز به آن اشاره میکنیم، پس مرحوم مظفر در اول بحث از این دو اشکال به طور خلاصه جواب داده‌اند.

وارد میشوند تک تک روایات را ذکر میکنند و در هر کدام بحث میکنند و در آخر کار هم نتیجه گیری میکنند که روایات دال بر حجیت استصحاب است مطلقا.

۴

١. صحيحة زرارة الأولى

روایت اول: صحیحه‌ی اول زراره است، که در باب استصحاب معروف است به صحیحه‌ی اولی، از نظر سند ایشان ابتدا اشاره میکنند به یک اشکال که به این روایت وارد شده است، و آن اشکال این است که این حدیث مضمر است و به حدیث مضمر نمیتوان اعتماد کرد، حدیث مضمر یعنی حدیثی که ذکر امام علیه السلام در آن حدیث پنهان شده است، یعنی زراره با این جمله شروع میکند «قلت له» {به او گفتم} حالا مراد از مرجع ضمیر کیست؟ امام است؟ اگر مراد امام است مراد کدام امام است؟ مشخص نیست و حدیث مضمر است، مرحوم مظفر میفرمایند اجماع در این حدیث هیچگونه ضرری به حجیت حدیث نمیرساند، چرا؟ بعلت اینکه ما قرینه داریم که زراره از هیچ کس به جز امام روایت نقل نمیکند، شما تمام نقل‌های زراره را در خود احادیث مراجعه کنید، زراره فقط از امام حدیث نقل میکند، پس «قلت له» مراد امام علیه السلام است، مخصوصا بعید است زراره بیاید از غیر امام یک حکم شرعی را با این گستردگی و این دقت نقل کند، خب حالا وقتی مشخص شد که حتما از امام سوال کرده است دیگر فرقی ندارد هر امامی که باشد.

نکته‌ی دیگری که میفرمایند، مرحوم طباطبایی در کتاب فوائد الاصولشان میفرمایند مقصود از مرجع ضمیر در قلت له، امام باقر علیه السلام میباشد، در هر صورت اضمار این روایت ضرری به مقصود ما نمیرساند.

۵

تطبیق (دلیل چهارم: حکم عقل)

الدليل الرابع: الأخبار

وهي العمدة في إثبات الاستصحاب (و این اخبار عمده‌ی در اثبات استصحاب است)، وعليها التعويل (تکیه‌ی محققین از علما بر حجیت استصحاب بر همین اخبار است)، وإذا كانت أخبار آحاد (اگر این روایات اخبار آحاد میباشند اشکالی ندارد) فقد تقدّم حجّيّة خبر الواحد (حجیت خبر واحد گذشت، ما از خارج درست مقصود ایشان را توضیح دادیم، مقصود این آقایان که میگویند خبر واحد است این است که خبر واحد ظنی است و استصحاب باید به دلیل قطعی ثابت بشود، بعد جواب از اشکال آقایان این است که خبر واحد خودش به دلیل قطعی ثابت شده است یا لامحاله منتهی به قطع میشود پس این حکم استصحاب در اینجا منتهی به قطع خواهد شد)، مضافا إلى أنّها مستفيضة (مخصوصا به اینکه این اخبار آحاد در اینجا مستفیض هستند)، ومؤيّدة بكثير من القرائن العقليّة، والنقليّة. (و تایید میشوند با بسیاری از قرائن عقلیه و نقلیه) وإذا كان الشيخ الأنصاريّ قدس‌سره قد شكّ فيها بقوله (و اگر مرحوم شیخ انصاری در این اخبار شک کرده به قول خودش): «هذه جملة ما وقفت عليه من الأخبار المستدلّ بها للاستصحاب (بعد از اینکه اخبار را نقل کرده است ایشان فرموده است اینها پاره‌ای از آن روایاتی است که من وقوف پیدا کردم بر آنها که به آنها استدلال شده است در باب استصحاب)، وقد عرفت عدم ظهور الصحيح منها (شناختی تو عدم ظهور صیحیح از این اخبار را؛ بعضی از این اخبار که سندشان صحیح است ظهورشان صحیح نیست)، وعدم صحّة الظاهر منها» (اخباری که ظهور در استصحاب دارند سندشان صحیح نیست)، فإنّها في الحقيقة هي جلّ اعتماده في مختاره (خود این اخبار در حقیقت معضم اعتماد شیخ انصاری است در مختار خودش، یعنی با اینکه به این اخبار اشکال کرده است خود ایشان به همین اخبار استدلال کرده است)، وقد عقّب هذا الكلام بقوله: (پشت سر این کلام هم اینگونه فرموده است) «فلعلّ الاستدلال بالمجموع (شاید استدلال نمودن علما به مجموع این روایات) باعتبار التجابر والتعاضد» (به اعتبار تجابر و تعاضد باشد، که جبر ضعف سند به عمل مشهور و تعاضد به قرائن خارجیه)، ثمّ أيّدها بالأخبار الواردة في الموارد الخاصّة: (سپس شیخ انصاری تایید نموده است این اخبار باب استصحاب را به اخباری که وارد شده است در موارد خاصه، بعدا میخوانیم که پاره‌ای از اخبار در موارد خاصی وارد شده است که اینها کلی استصحاب را بیان نمیکنند ولی در موارد جزییه دلالت بر حجیت استصحاب میکنند)

۶

تطبیق (١. صحيحة زرارة الأولى)

١. صحيحة زرارة الأولى:

وهي مضمرة (این حدیث مضمر است)؛ لعدم ذكر الإمام المسئول فيها (به خاطر ذکر نشدن امام معصومی که از او سوال شده است)، ولكنّه (لکن شأن چنین است) ـ كما قال الشيخ الأنصاريّ قدس‌سره ـ لا يضرّها الإضمار (اضمار ضرری به این صحیحه نمیرساند)، والوجه في ذلك أنّ زرارة لا يروي عن غير الإمام (وجه‌اش این است که زراره از غیر امام معصوم روایت نمیکند) لا سيّما مثل هذا الحكم بهذا البيان (مخصوصا این حکم مهم با این بیان؛ که حدیث را میخوانیم که زراره با جزییات زیاد سوال کرده است که معلوم میشود از غیر امام نپرسیده است)، والمنقول عن فوائد العلاّمة الطباطبائيّ أنّ المقصود به الإمام الباقر عليه‌السلام. (آنچه که نقل شده است از فوائد علامه طباطبایی، این است که مقصود از امام در این روایت امام باقر علیه السلام است)

قال: قلت له (زراره میگوید به امام عرض کردم): الرجل ينام وهو على وضوء (فردی میخوابد در حالتی که وضو دارد)، أتوجب الخفقة والخفقتان عليه الوضوء؟ (آیا یک چرت یا دو چرت باطل میکند وضو را؟)

فقال: (قال امام علیه السلام) «يا زرارة! قد تنام العين ولا ينام القلب والأذن (ای زراره گاهی چشم میخوابد اما قلب و گوش بیدار است)، فإذا نامت العين والأذن والقلب (اگر چشم بخوابد و گوش و قلب هم بخوابد) فقد وجب الوضوء». (اینجا وضو واجب میشود و وضوی قبلی باطل میشود)

قلت: فإن حرّك في جنبه شيء وهو لا يعلم؟ (به امام عرض کردم که اگر کسی به این شکل در خواب است که کنارش یک چیزی را حرکت میدهند و او احساس نمیکند آیا این درست است؟) 

قال: «لا، حتى يستيقن أنّه قد نام (نه درست نیست تا اینکه یقین پیدا کند که خوابیده است)، حتى يجيء من ذلك أمر بيّن. (تا اینکه بیاید برای نومش یک امر بیّنی، یعنی یقین کند که خوابیده است) وإلاّ فإنّه على يقين من وضوئه. (والا اگر یقین به نوم نکند یقین به وضو داشته است) ولا ينقض اليقين بالشكّ أبدا. (نقض نمیشود یقین به شک هیچ وقتی) ولكنّه ينقضه بيقين آخر». (لکن نقض میشود به یقین دیگر) 

۷

فقه الحدیث روایت

مرحوم مظفر میفرمایند در این صحیحه ما دو بحث داریم: بحث اول یک بحث فقه الحدیثی است، ما ظاهر و لغات و ارتباط فرازهای روایت را باهم بفهمیم و بحث دوم این است که چگونه به این روایت استدلال شده است بر استصحاب و آیا مفید حجیت استصحاب هست یا نه؟

اما فقه الحدیث روایت: میفرمایند روایت را که بررسی میکنیم روایت و حدیث از دو سوال و جواب تشکیل شده است، سوال اول زراره سوال میکند آیا خفقه و خفقتان موجب وضو میشوند یا نمیشوند؟ این سوال چه نوع سوالی است؟ علما سه احتمال در این سوال داده‌اند: ۱. اینکه آقای زراره معنای نوم را لغتا نمیدانسته است که آیا به چرت زدن هم نوم گفته میشود یا خیر؟ از امام سوال میکند. احتمال اول این شد که سوال از معنای لغوی نوم است. ۲. این است که بگوییم آقای زراره معنای لغوی نوم را میدانسته است، و میدانسته است که نوم مبطله وضو است، زراره میخواهد بداند که آیا چرت زدن مستقلا مبطل وضو است یا خیر؟ یعنی اصلا به نوم ربطی ندارد، زراره میخواهد بداند آیا یکی دیگر از مبطلات وضو چرت زدن است یا خیر؟ مستقلا میخواهد از حکم چرت زدن بداند. ۳. احتمال سوم این است که آقای زراره معنای لغوی نوم را میداند از چرت زدن هم نمیخواهد سوال کند، بلکه زراره میخواهد سوال کند از نوم ناقض شرعی، زراره میخواهد بپرسد که آن نومی که شرعا ناقض وضو است کدام است؟ و بعبارت دیگر زراره سوالش از شبهه‌ی مفهومیه‌ی حکمیه است، یعنی میخواهد مفهوم نوم را شرعا که در رابطه را حکم شرعی است بداند. {صدای استاد قطع میشود...} یعنی نومی که وضو را نقض میکند و مبطل وضو است چیست؟ و آیا شامل چرت زدن هم میشود یا خیر؟

مرحوم مظفر میفرمایند: از بین این سه احتمال احتمال سوم درست است و احتمال اول و دوم غلط است، اما احتمال اول غلط است بخاطر اینکه معنا ندارد زراره‌ای که عالم به لغت عرب است معنای نوم را در لغت نداند، و ثانیا فرض میکنیم زراره معنای نوم را در لغت نمیدانست، مگر وظیفه‌ی امام علیه السلام معنای لغات است؟ امام نصب شده است برای بیان احکام الله نه بیان لغت. احتمال دوم هم که بگوییم زراره معنای نوم را میدانست، میدانست نوم مبطل است، سوال از خفقه و خفقتان است، این هم بعید است و با ظاهر روایت نمیسازد، چرا؟ چون زراره در سوال خودش کلمه‌ی نوم را بکار میبرد «الرجل ینام و هو علی وضوء» معلوم میشود بین نوم و این خفقه زراره یک رابطه‌ای میداند، اینها را مستقلا در نظر نمیگیرد، نکته‌ی دیگر در رد این توجیه دوم این است که اگر سوال مستقلا از خفقه و خفقتان است، خب امام باید اینگونه جواب دهند «الخفقة مبطل» در حالتی که میبینیم در جواب آن سوال امام معصوم علیه السلام میایند ملاک نوم مبطل را ذکر میکنند، پس بنابراین نتیجه میگیریم که سوال زراره از شبهه‌ی مفهومیه‌ی حکمیه است، به این معنا که زراره میخواهد محدوده‌ی نوم شرعی را که ناقض وضو است بداند، و امام علیه السلام جواب میدهند نومی ناقض وضو است که چشم و گوش و قلب در آن بخوابند.

۸

تطبیق (فقه الحدیث روایت)

ونذكر في هذه الصحيحة بحثين: (در این صحیحه دو بحث را ذکر میکنند) 

الأوّل: في فقهها (بحث اول در فقه الحدیث این روایت است)، ولا يخفى أنّ فيها سؤالين: (مخفی نماند که در این روایت دو سوال است)

أوّلهما: عن شبهة مفهوميّة حكميّة (سوال اول از شبهه‌ی مفهومیه‌ی حکمیه است) لغرض معرفة سعة موضوع النوم (بخاطر شناختن سعه‌ی موضوع نوم) من جهة كونه ناقضا للوضوء (از جهت اینکه ناقض وضو است؛ زراره میخواهد معنای نوم ناقض وضو را بداند)؛ إذ لا شكّ في أنّه ليس المقصود السؤال عن معنى النوم لغة (همانا شکی نیست که مقصود زراره سوال از معنای لغتی نوم نیست) ولا عن كون الخفقة أو الخفقتين ناقضة للوضوء على نحو الاستدلال في مقابل النوم (سوال زراره از این هم نیست که یک خفقه یا دو خفقه ناقض وضو است به نحو استدلال در مقابل نوم)، فينحصر أن يكون مراده (پس منحصر است که مراد زراره) ـ والجواب قرينة على ذلك أيضا ـ (در حالتی که جواب قرینه‌ی بر مراد است) هو السؤال عن شمول النوم الناقض للخفقة والخفقتين (مراد زراره از شمول نوم ناقض وضو است بر خفقه و دو خفقه، زراره میخواهد بداند که آیا محدوده‌ی نوم ناقض وضو شامل یک چرت یا دو چرت میشود یا خیر)، مع علم السائل (با اینکه سائل علم دارد) بأنّ النوم في نفسه له مراتب (با اینکه زراره میداند که نوم در لغت دارای مراتبی است که) تختلف شدّة وضعفا (مختلف میشود از جهت شدت و ضعف)، ومنها الخفقة والخفقتان (و از آن خفقه و خفقتان است)، ومع علمه بأنّ النوم ناقض للوضوء في الجملة (و با علم زراره به اینکه نوم ناقض وضو است فی الجمله)؛ فلذلك أجاب الإمام بتحديد النوم الناقض (بخاطر اینکه سوال از محدوده‌ی نوم ناقض است امام جواب میدهند به تحدید و تعریف کردن نوم ناقض)، وهو الذي تنام فيه العين، والقلب، والأذن معا. (و نوم ناقض نومی است که در آن چشم و قلب و اذن باهم بخوابند) أمّا: ما تنام فيه العين دون القلب والأذن (اما خوابی که در آن فقط چشم خواب است و قلب و اذن بیدار است) ـ كما في الخفقة والخفقتين ـ فليس ناقضا. (ناقض حدیث نمیباشد)(بنابراین تا اینجا ما قسمت اول فقه الحدیث فراز اول این روایت با توضیحات ایشان معلوم شد)

الطوسيّ قدس‌سره ، بل من قبله إلى زماننا الحاضر على ترتيب آثار الطهارة السابقة بلا نكير منهم ، وكذا في كثير من المسائل ممّا هو نظير ذلك. ومعلوم أنّ فرض كلامهم في مورد الشكّ اللاحق لا في مورد الشكّ الساري ، فلا يكون حكمهم بذلك من جهة قاعدة اليقين ، بل ولا من جهة قاعدة المقتضي والمانع.

والحاصل أنّ هذا ومثله يكفي في الاستدلال على اعتبار الاستصحاب في الجملة في مقابل السلب الكلّي ، وهو قطعيّ بهذا المقدار. ويمكن حمل قول منكر الاستصحاب مطلقا على إنكار حجّيّته من طريق الظنّ ، لا من أيّ طريق كان ، في مقابل من قال بحجّيّته لأجل تلك الملازمة العقليّة المدّعاة.

نعم ، دعوى الإجماع على حجّيّة مطلق الاستصحاب (١) ، أو في خصوص ما إذا كان الشكّ في الرافع (٢) في غاية الإشكال ، بعد ما عرفت من تلك الأقوال.

الدليل الرابع : الأخبار

وهي العمدة في إثبات الاستصحاب ، وعليها التعويل ، وإذا كانت أخبار آحاد فقد تقدّم حجّيّة خبر الواحد ، مضافا إلى أنّها مستفيضة ، ومؤيّدة بكثير من القرائن العقليّة ، والنقليّة. وإذا كان الشيخ الأنصاريّ قدس‌سره قد شكّ فيها بقوله : «هذه جملة ما وقفت عليه من الأخبار المستدلّ بها للاستصحاب ، وقد عرفت عدم ظهور الصحيح منها ، وعدم صحّة الظاهر منها» ، (٣) فإنّها في الحقيقة هي جلّ اعتماده في مختاره ، وقد عقّب هذا الكلام بقوله : «فلعلّ الاستدلال بالمجموع باعتبار التجابر والتعاضد» ، (٤) ثمّ أيّدها بالأخبار الواردة في الموارد الخاصّة (٥) :

__________________

(١) كما ادّعاه العلاّمة في : مبادئ الوصول كما مرّ.

(٢) كما هو مدّعى الشيخ الأنصاريّ ، واختاره المحقّق النائينيّ. راجع : فرائد الأصول ٢ : ٥٦٢ ، وفوائد الأصول ٤ : ٣٣٤.

(٣) فرائد الأصول ٢ : ٥٧٠.

(٤) فرائد الأصول ٢ : ٥٧٠.

(٥) فرائد الأصول ٢ : ٥٧١ ـ ٥٧٥.

١. صحيحة زرارة الأولى :

وهي مضمرة ؛ لعدم ذكر الإمام المسئول فيها ، ولكنّه ـ كما قال الشيخ الأنصاريّ قدس‌سره ـ لا يضرّها الإضمار ، والوجه في ذلك أنّ زرارة لا يروي عن غير الإمام (١) لا سيّما مثل هذا الحكم بهذا البيان (٢) ، والمنقول عن فوائد العلاّمة الطباطبائيّ أنّ المقصود به الإمام الباقر عليه‌السلام (٣).

قال : قلت له : الرجل ينام وهو على وضوء ، أتوجب الخفقة والخفقتان عليه الوضوء؟

فقال : «يا زرارة! قد تنام العين ولا ينام القلب والأذن ، فإذا نامت العين والأذن والقلب فقد وجب الوضوء».

قلت : فإن حرّك في (٤) جنبه شيء وهو لا يعلم؟ (٥)

قال : «لا ، حتى يستيقن أنّه قد نام ، حتى يجيء من ذلك أمر بيّن. وإلاّ فإنّه (٦) على يقين من وضوئه. ولا ينقض (٧) اليقين بالشكّ أبدا. ولكنّه ينقضه (٨) بيقين آخر». (٩)

ونذكر في هذه الصحيحة بحثين :

الأوّل : في فقهها ، ولا يخفى أنّ فيها سؤالين :

أوّلهما : (١٠) عن شبهة مفهوميّة حكميّة لغرض معرفة سعة موضوع النوم من جهة كونه ناقضا للوضوء ؛ إذ لا شكّ في أنّه ليس المقصود السؤال عن معنى النوم لغة ولا عن كون

__________________

(١) كما في الكفاية : ٤٤١.

(٢) من متانة المتن.

(٣) والناقل هو المحقّق الأصفهاني في نهاية الدراية ٣ : ٣٨. وفي الفصول أيضا يرويها عن الباقر عليه‌السلام ، الفصول الغرويّة : ٣٧٠.

(٤) وفي : الوسائل «على» ، وفي التهذيب «إلى».

(٥) وفي : الوسائل والتهذيب «ولم يعلم به».

(٦) وفي : التهذيب «وإلاّ فهو».

(٧) وفي : الوسائل : «ولا تنقض»

(٨) وفي : الوسائل : «وإنّما تنقضه».

(٩) التهذيب ١ : ٧ ـ ٨ ؛ الوسائل ١ : ١٧٤ ـ ١٧٥ ، الباب من أبواب نواقض الوضوء ، ح ١.

(١٠) وهو قول السائل : «أتوجب الخفقة والخفقتان عليه الوضوء؟»

الخفقة أو الخفقتين ناقضة للوضوء على نحو الاستدلال في مقابل النوم ، فينحصر أن يكون مراده ـ والجواب قرينة على ذلك أيضا ـ هو السؤال عن شمول النوم الناقض للخفقة والخفقتين ، مع علم السائل بأنّ النوم في نفسه له مراتب تختلف شدّة وضعفا ، ومنها الخفقة والخفقتان ، ومع علمه بأنّ النوم ناقض للوضوء في الجملة ؛ فلذلك أجاب الإمام بتحديد النوم الناقض ، وهو الذي تنام فيه العين ، والقلب ، والأذن معا. أمّا : ما تنام فيه العين دون القلب والأذن ـ كما في الخفقة والخفقتين ـ فليس ناقضا.

وأمّا السؤال الثاني : فهو ـ لا شكّ ـ عن الشبهة الموضوعيّة بقرينة الجواب ؛ لأنّه لو كان مراد السائل الاستفهام عن مرتبة أخرى من النوم ـ [وهي] التي لا يحسّ معها بما يتحرّك في جنبه ـ لكان ينبغي أن يرفع الإمام شبهته بتحديد آخر للنوم الناقض. ولو كانت شبهة السائل شبهة مفهوميّة حكميّة ، لما كان معنى لفرض الشكّ في الحكم الواقعي فى جواب الإمام ، ثمّ إجراء الاستصحاب ، ولما صحّ أن يفرض الإمام استيقان السائل بالنوم تارة ، وعدم استيقانه أخرى ؛ لأنّ الشبهة لو كانت مفهوميّة حكميّة لكان السائل عالما بأنّ هذه المرتبة هي من النوم ، ولكن يجهل حكمها كالسؤال الأوّل.

وإذا كان الأمر كذلك ، فالجواب الأخير إذا كان متضمّنا لقاعدة الاستصحاب ـ كما سيأتي ـ فموردها يكون حينئذ خصوص الشبهة الموضوعيّة ، فيقال حينئذ : لا يستكشف من إطلاق الجواب عموم القاعدة للشبهة الحكميّة الذي يهمّنا بالدرجة الأولى إثباته ؛ إذ يكون المورد من قبيل القدر المتيقّن في مقام التخاطب ، وقد تقدّم في المقصد الأوّل أنّ ذلك يمنع من التمسّك بالإطلاق وإن لم يكن صالحا للقرينيّة (١) ؛ لما هو المعروف أنّ المورد لا يخصّص العامّ ، ولا يقيّد المطلق.

نعم ، قد يقال في الجواب : إنّ كلمة «أبدا» لها من قوّة الدلالة على العموم ، والإطلاق ما لا يحدّ منها القدر المتيقّن في مقام التخاطب ، فهي تعطي في ظهورها القويّ أنّ كلّ يقين ـ مهما كان متعلّقه وفي أيّ مورد كان ـ لا ينقض بالشكّ أبدا.

الثاني : في دلالتها على الاستصحاب ، وتقريب الاستدلال بها أنّ قوله عليه‌السلام : «فإنّه على

__________________

(١) تقدّم في الصفحة : ١٩٨.