درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۹۴: اصول عملیه ۱۰

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خلاصه‌ی جلسه‌ی قبل

بحث در ادله‌ی حجیت استصحاب بود، اولین دلیل بر حجیت استصحاب بنای عقلا بود، بنای عقلا دو مقدمه داشت، بر مقدمه‌ی دوم مرحوم آخوند صاحب کفایه دو اشکال کرده بودند، خلاصه‌ی اشکال اول این شد که منشأ این بنای عقلا مختلف و متفاوت است، و در همه‌ی آنها نمیتوانیم کشف کنیم موافقت شارع را، پس بنابراین این بنای عقلا کاشف از موافقت شارع نمیباشد، از این اشکال جواب دادند.

۴

اشکال دوم مرحوم آخوند

اشکال دومی را مرحوم آخوند مطرح میفرمایند:

اشکال دوم بعد از تسلّم از اشکال اول است، میفرمایند سلّمنا که منشأ بنای عقلا در عمل به متیقن سابق یک چیز است، و آن منشأ هم تعبد به بقاء ما کان است، این را قبول میکنیم، که شش منشأ ندارد بنای عقلا و یک منشأ دارد، عقلا به متیقن سابق عمل میکنند فقط بخاطر تعبد، صرفا متعبد میشوند به ما کان، ولی اشکال دیگری وارد میشود، اشکال دیگر این است که چه دلیلی داریم که شما بر موافقت شارع با این بنای عملی عقلا؟ باید یک دلیل دیگری داشته باشیم بر اینکه شارع مقدس هم با عقلا در این مسئله شریک است، و این بناء در نزد شارع هم هست، چه دلیلی دارید بر موافقت شارع با این بنای عقلا، بعد میفرمایند نه تنها نمیتوانید دلیل اقامه کنید بر موافقت شارع بر این بنای عقلا بلکه ما دلیل داریم بر عدم موافقت شارع با این بناء، ما دلیل داریم بر مخالفت شارع مقدس بر این بنای عقلا، خب دلیلمان چیست؟ میفرمایند دو دلیل است: ۱. ادله‌ی عامه‌ی باب ظنون «انّ الظن لایغنی من الحق شیئا» ما ادله‌ی عامه‌ای داریم که مفادشان این است: اصل عدم جواز عمل به ظن است، این را در اول جلد دوم ثابت کردیم، یک قانون کلی در آیات و روایات گرفتیم که اصل این است که انسان به ظن عمل نکند، خب استصحاب هم مفید قطع نیست و مفید ظن است، پس داخل در ادله‌ی عامه‌ی ظنون است و اصل این است که حجت نمیباشد. ۲. ادله‌ی برائت و احتیاط مطلق است و شامل موارد استصحاب میشود، ادله‌ی برائت و احتیاط میگوید در موارد استصحاب هم یا برائت جاری است و یا احتیاط جاری است، پس اصلا نوبت به استصحاب نمیرسد، پس ما دو دلیل داریم از شارع مقدس که مفاد این دو دلیل این است که به استصحاب عمل نکنیم. یک بخاطر اینکه ظن است و ظن حجت نیست دوم بخاطر اینکه در موارد استصحاب یا برائت میشود جاری کرد و یا احتیاط، و ادله‌ی برائت واحتیاط شامل موارد استصحاب میشود.

پس بنابراین نه تنها دلیلی بر اینکه شارع موافق با این بنا نیست، بلکه دلیل داریم بر مخالفت شارع مقدس با این بنای عقلا.

۵

تطبیق (اشکال دوم مرحوم آخوند)

ثانيا: بعد التسليم بأنّ منشأ بناء العقلاء هو التعبّد ببقاء ما كان (ما از اشکال گذشته صرف نظر میکنیم، و قبول میکنیم که منشأ بنای عقلا یک چیز است و آن منشأ هم تعبد به بقاء ما کان میباشد)، نقول: (ولی میگوییم) إنّ هذا لا يستكشف منه حكم الشارع (از این بنای عقلا کشف نمیشود حکم شارع) إلاّ إذا أحرزنا رضاه ببنائهم (مگر وقتی که احراز کنیم ما رضایت شارع را به بنای عقلا، وقتی این بنای عقلا کاشف از حکم شارع است که ما از یک دلیل خارجی علم پیدا کنیم که شارع هم با عقلا در این بناء شریک است، شارع هم موافقت دارد با این بناء)، وثبت لدينا أنّه ماض عنده. (باید ثابت شود در نزد ما که این بناء گذراست در نزد شارع) ولكن لا دليل على هذا الرضا والإمضاء (لکن هیچ دلیلی بر رضایت شارع و امضای شارع نداریم)، بل إنّ عمومات الآيات والأخبار (بلکه عمومات آیات و اخباری که) الناهية عن اتّباع غير العلم (نهی میکند از متابعت غیر علم) كافية في الردع عن اتّباع بناء العقلاء. (کافی است در ردع از اتباع بناء عقلا؛ میفرمایند آیاتی که میگویند به غیر علم عمل نکن، اینجا استصحاب هم مفید علم نیست و مفید ظن است، اینجا عموم آیات و روایات استصحاب را هم دربر میگیرد) وكذلك ما دلّ على البراءة والاحتياط في الشبهات. (همچنین آن روایات و آیاتی که دلالت بر برائت و احتیاط میکنند در باب شبهات) بل احتمال عمومها للمورد كاف في تزلزل اليقين بهذه المقدّمة. (باز هم میفرمایند یقین لازم نیست همینقدر که ما احتمال بدهیم عمومیت آیات و اخبار شامل این مورد میشود کافی است در تزلزل به یقین در مقدمه‌ی دوم، و ما گفتیم مقدمات عقلیه باید قطعی باشد، همینقدر که احتمال خلاف بدهیم مقدمه را باطل میکند) فلا وجه لاتّباع هذا البناء (پس وجهی نیست برای اتباع این بناء)؛ إذ لا بدّ في اتّباعه من قيام الدليل (زیرا چاره‌ای نیست از اتباع این بنای عقلا از قیام دلیل مستقلی) على أنّه ممضى من قبل الشارع، ولا دليل. (بر اینکه این بناء امضا شده است از طرف شارع، و بر این مطلب دلیلی نداریم)

۶

جواب اشکال دوم مرحوم آخوند

مرحوم مظفر از هر دو مرحله‌ی این اشکال جواب میدهند، اما مرحله‌ی اول که صاحب کفایه فرمودند که باید یک دلیل مستقلی برای امضای شارع این بنای عقلا را داشته باشیم.

مرحوم مظفر میفرمایند: این حرف یک حرف جدیدی است در باب بنای عقلا، ما قبلا گفته‌ایم که در باب بنای عقلا سکوت شارع کافی است، و عدم ردع شارع از این بناء کافی است، همینقدر که شارع مقدس مارا نهی نکند و نهی نکند از این بنای عقلا، برای حجیتش کافی است، یعنی ما از سکوت شارع کشف میکنیم که شارع با این بنای عقلا موافقت دارد، پس خود بنای عقلا و سکوت شارع، کاشف از رضایت شارع است، نیازی به دلیل مستقلی در این مسئله نداریم، در بنای عقلا غیر از بنای عقلا یک دلیل مستقلی بر رضایت شارع نباید داشته باشیم، همینقدر که بنای عقلا بود و شارع هم نهی نکرده بود خودش میشود دلیل بر رضایت شارع.

اما جواب از مرحله‌ی دوم که ایشان فرمودند ما دو دلیل داریم بر عدم حجیت استصحاب.

مرحوم مظفر میفرمایند: حساب میکنیم ببینیم این دو دلیل شما مانع از حجیت استصحاب است یا خیر؟ اما آیات و اخبار که شما گفتید که نهی میکند ما را از اتباع غیر علم، این آیات و روایات شامل استصحاب نمیشود، ما در گذشته از این مسئله به طور مفصل جواب دادیم و اینجا هم اشاره میکنیم، میفرمایند استصحاب خروج تخصصی دارد از این آیات و روایات، بعلت اینکه این آیات و روایات میفرمایند برای رسیدن به واقع به غیر علم عمل نکن، مورد این آیات و روایات مخصوص است به آن ادله‌ای که طریق به واقع باشند، این آیات و روایات میگویند برای رسیدن به واقع به غیر علم عمل نکن، خب استصحاب که طریق به واقع نیست، استصحاب مورد جهل به واقع است، و بعبارت دیگر این آیات و روایات میگویند برای رسیدن به حکم واقعی به غیر علم عمل نکن، استصحاب مفادش حکم ظاهری است، پس موضوع استصحاب غیر از موضوع این آیات و روایات میباشد، استصحاب از این آیات و روایات خروج تخصصی خواهد داشت.

اما اینکه گفتید برائت و احتیاط موارد استصحاب را هم شامل میشود، میفرمایند این حرف از مرحوم آخوند بعید است، برائت جزء اصول عملیه است، احتیاط هم جز اصول عملیه است و استصحاب هم جزء اصول عملیه است، اینها در عرض هم هستند، چرا برائت و احتیاط بر استصحاب مقدم باشد، تازه در یک مورد اگر هم برائت جاری میشد و هم استصحاب آنجا باهم تعارض میکنند، باید در باب تعارض اصول عملیه بخوانیم که کدام یک از این دو مقدم است، و ایشان میفرمایند ما دلیل داریم که اسصحاب مقدم بر اصول عملیه‌ی دیگر است، پس بنابراین شما که گفتید برائت و احتیاط مقدم بر استصحاب است چنین نیست، بلکه همه در عرض هم هستند، آخرین چیزی که میتوان گفت این است که باهم تعارض میکنند و در هنگام تعارض هم ما اثبات خواهیم کرد که استصحاب مقدم بر اصول عملیه‌ی دیگر است، نه اینکه در مورد استصحاب بیاید برائت جاری بشود و بعد بگوییم استصحاب حجت نیست.

پس خلاصه‌ی کلام این شد که نه آیات و اخبار شامل استصحاب میشود و نه برائت و احتیاط مانع از استصحاب میباشد.

۷

تطبیق (جواب اشکال دوم مرحوم آخوند)

والجواب ظاهر من تقريبنا للمقدّمة الثانية على النحو الذي بيّنّاه (جواب از حرف مرحوم آخوند ظاهر میشود از تقریب ما برای مقدمه‌ی دوم به نحوی که بیان کردیم)، فإنّه لا يجب في كشف موافقة الشارع (پس به درستی که واجب نیست در کشف موافقت شارع) إحراز إمضائه من دليل آخر (احراز امضاء شارع از یک دلیل دیگری؛ لازم نیست در باب بنای عقلا که ما یک دلیل دیگری داشته باشیم که آن دلیل بگوید شارع مقدس بنای عقلا را حجت قرار داده است)؛ لأنّ نفس بناء العقلاء هو الدليل (بخاطر اینکه خود بنای عقلا دلیل است)، والكاشف عن موافقته (و کاشف است از موافقت شارع) ـ كما تقدّم ـ ، فيكفي في المطلوب عدم ثبوت الردع (پس در مطلوب ما کافی است عدم ثبوت ردع؛ همینقدر که شارع منعی از این بنای عقلا نکرده باشد دلیل بر امضای شارع است)، ولا حاجة إلى دليل آخر على إثبات رضاه وإمضائه. (و نیازی نیست به یک دلیل دیگری بر اثبات رضایت و امضا نمودن شارع این بنای عقلا را)

وعليه (بنابراین)، فلم يبق علينا (باقی نمیماند بر علیه ما) إلاّ النظر في الآيات والأخبار الناهية عن اتّباع غير العلم (مگر نظر در آیات و اخباری که نهی میکند از متابعت غیر علم) في أنّها صالحة للردع في المقام (در اینکه این آیات و اخبار صالح هستند برای منع از حجیت استصحاب در این مقام)، أو غير صالحة؟ (یا صالح نمیباشند) والحقّ أنّها غير صالحة (حق این است که آن آیات و اخبار صلاحیت برای منع از حجیت استصحاب ندارند)؛ لأنّ المقصود من النهي عن اتّباع غير العلم (بخاطر اینکه مقصود از نهی از اتباع غیر علم) هو النهي عنه لإثبات الواقع به (نهی از غیر علم است بخاطر اثبات واقع به سبب آن غیر علم، یعنی موضوع آن آیات و روایات در جایی است که ما بخواهیم واقع را با غیر علم اثبات کنیم، اینجا میفرمایند غیر علم برای اثبات واقع حجت نیست)، وليس المقصود من الاستصحاب إثبات الواقع (استصحاب نمیخواهد واقع را اثبات کند)، فلا يشمل هذا النهي الاستصحاب الذي هو قاعدة كلّيّة يرجع إليها عند الشكّ (پس شامل نمیشود این نهی در آیات و روایات استصحابی را که این اسصحاب قاعده‌ی کلیه است که رجوع میشود به این قاعده‌ی کلیه در هنگام شک در واقع)، فلا ترتبط بالموضوع الذي نهت عنه الآيات والأخبار (پس ربطی ندارد قاعده‌ی استصحاب به آن موضوعی که نهی کرده است از این موضوع آیات و اخبار تا اینکه شامل شود مثل این استصحاب را)، حتى تكون شاملة لمثله، أي إنّ الاستصحاب خارج عن الآيات والأخبار تخصّصا. (خلاصه‌ی کلام این است که استصحاب از این آیات و اخبار تخصصا خارج است)

وأمّا: ما دلّ على البراءة أو الاحتياط (اما شما گفتید که برائت و احتیاط شامل مورد استصحاب میشود پس دیگر استصحاب حجت نیست) فهو في عرض الدليل على الاستصحاب (این برائت و احتیاط در عرض دلیل استصحاب هستند)، فلا يصلح للردع عنه (پس صلاحیت ندارند این «ما دلّ علی البراءة او الاحتیاط برای ردع از آن استصحاب)؛ لأنّ كلاّ منهما موضوعه الشكّ (بخاطر اینکه هر یک از اینها موضوعشان شک است)، بل أدلّة الاستصحاب مقدّمة على أدلّة هذه الأصول (وقتی عم عرض هم بودند باهم تعارض میکنند و ما ثابت میکنیم که ادله‌ی استصحاب مقدم بر ادله‌ی این اصول {برائت و احتیاط} است)، كما سيأتي. (چنانچه در جایه خودش خواهد آمد)

(اینجا دو نکته را ذکر میکنیم: ۱. مرحوم آخوند در باب استصحاب میفرمایند که این آیات و اخبار شامل بنای عقلا میشود، اینجا میفرمایند آیات و اخباری که نهی میکند از متابعت غیر علم شامل بنای عقلا میشود، در باب حجیت خبر واحد خود مرحوم آخوند در کفایه تصریح میکنند، آنجا باز اشکال میشود به ایشان که چرا این اخبار شامل خبر واحد نمیشود، چون خبر واحد هم ظنی است، به ایشان میگویند چرا این اخبار شامل خبر واحد نمیشود؟ ایشان دلیل میاورند و میگویند که بخاطر اینکه خبر واحد حجیتش به بنای عقلا ثابت شده است، و هر چه حجیتش به بنای عقلا ثابت شده بود از این آیه خروج تخصصی دارد، اینجا باز بر علیه آن حرفشان حرف میزنند و میگویند استصحاب ولو اینکه به بنای عقلا ثابت شده است اما این آیات و اخبار شامل این بنای عقلا میشود، بین این دو حرفشان تعارض و نتاقص است. ۲. اینکه مرحوم مظفر در باب سیره توجیه کردند که بنای عقلا بر سه قسم است، یا شارع متحد المسلک با عقلا است یا نیست، بعد فرمودند جایی که شارع با عقلا متحد المسلک نباشد مثل باب استصحاب، این بنای عقلا وقتی حجت است که این بنا در مرئی و منظر شارع واقع شده باشد و شارع از این بنا نهی نکرده باشد، خب ما سوال میکنیم که شما چه دلیلی دارید که استصحاب در مرئی و منظر شارع واقع شده است و شارع از آن نهی نکرده است؟ ما دلیلی بر این مسئله نداریم، ما نمیتوانیم جایی را پیدا کنیم که عقلا در نزد شارع مقدس به یقین سابق خودشان عمل کرده باشند و شارع مقدس آنها را نهی نکرده باشد، چون نمیتوانیم همچین موردی را پیدا کنیم، لذا این مقدمه‌ی دوم شما با خود آن بیانی که در باب سیره داشتید، حجت نیست، یعنی ما نمیتوانیم یقین پیدا کنیم که استصحاب در نزد شارع انجام شده است و شارع از آن نهی نکرده است)

۸

دلیل دوم: حکم عقل

دلیل دوم بر حجیت استصحاب حکم عقل است، مرحوم مظفر این دلیل را ذکر میکنند بعد وارد یک تاریخچه‌ی کوتاهی میشوند در باب دلیل استصحاب و بعد هم دو جواب میدهند از حکم عقل، سه مطلب را در این دلیل ثانی ایشان متعرض میشوند.

اما مطلب اول: حکم عقل که دلیل دوم ماست، مرکب از دو مقدمه میباشد، مقدمه‌ی اول: میگویند که عقل حکم میکند هر جا ما یقین سابق داشتیم و شک لاحق آنجا ظن به بقاء متیقن سابق پیدا میکنیم، پس به طور کلی عقل حکم میکند که هر جا یقین سابق بود و شک لاحق انسان ظن به بقاء یقین سابق دارد، دیروز لباس انسان پاک بود، امروز شک داریم {متاسفانه صدای استاد قطع میشود...} به مجردی که انسان توجه به یقین سابق میکند احتمال قوی میدهد که آن طهارتش باقی باشد، پس بعد از شک میگویند به حکم عقل ما همیشه احتمال قوی داریم یا بگوییم ظن قوی یا بگوییم رجحان بقاء آن متیقن سابق، ما ظن قوی داریم به اینکه آن متیقن سابق باقی است، و بعبارت دیگر عقل حکم میکند به اینکه رجحان دارد بقاء آن متیقن سابق، این مقدمه‌ی اول بود که عقل حکم میکند به رجحان بقاء متیقن سابق. مقدمه‌ی دوم: «کلّما حکم به العقل، حکم به الشرع» شرع هم حکم میکند به رجحان بقاء آن متیقن سابق در این زمان، پس بنابراین با این دو مقدمه اثبات میکنند حجیت استصحاب و حجیت بقاء متیقن سابق را، این خلاصه‌ی دلیل دوم حکم عقل میباشد.

ایشان اضافه میکنند که مراد ما از حکم عقل در اینجا حکم عقل نظری است، نه حکم عقل عملی، ما در سابق به طور مفصل بیان کردیم که حکم عقل به دو گونه است، حکم عقل نظری و حکم عقل عملی، عقل نظری درک میکند «ما ینبقی ان یعلم» را و عقل عملی درک میکند «ما ینبقی ان یفعل» را، اینجا عقل درک میکند رجحان بقاء را، این رجحان بقاء از وجوه علمیه است، یعنی عقل علم دارد به رجحان بقاء، این حکم عقل نظری است یک شیء مربوط به عمل نیست، عقل درک میکند و علم دارد به رجحان بقاء، عقل درک میکند رجحان بقاء متیقن سابق را، پس بنابراین اینجا حکم، حکم عقل نظری است نه حکم عقل عملی، این تا اینجا حکم عقل بود.

ایشان میفرمایند حکم عقل در ما نحن فیه حجت نمیباشد، قبل از اینکه وارد اشکالات بشوند تاریخچه‌ای را از دلیل استصحاب ذکر میکنند:

ایشان میفرمایند قدمای اخبار چه اهل سنت و چه شیعه برای استصحاب یک دلیل بیشتر نداشتند، و آنهم حکم عقل بوده است، یک مقداری که این موضوع گسترش پیدا کرد مرحوم علامه‌ی حلی در کتاب نهایه برای حجیت استصحاب تمسک کردند به بنای عقلا، یک مقداری که گذشت مرحوم شیخ عبد الصمد والد شیخ بهایی اولین کسی بودند که برای حجیت استصحاب تمسک کردند به اخبار، بعد میفرماید بعلت اینکه قدمای اصحاب دلیلشان بر استصحاب فقط حکم عقل بود، و این حکم عقل هم در اینجا دارای اشکالات فراوانی است لذا میبینیم که قدمای امامیه استصحاب را حجت نمیدانستند، اینها چون میدیدند تنها دلیل استصحاب حکم عقل است، حکم عقل هم چنانچه بعدا میگوییم دارای اشکالات فراوانی است، به آن روایات هم نرسیده بودند، اولین کسی که فهمید به چند روایت میتوان برای حجیت استصحاب تمسک کرد پدر شیخ بهایی بود، آقایان دقت نکرده بودند که از روایات هم میشود حجیت استصحاب را فهمید لذا تنها دلیل را حکم عقل میدانستند از این جهت میگفتند استصحاب حجت نیست چون حکم عقل دارای مناقشاتی میباشد، کسانی که از قدما میگفتند استصحاب حجت است تنها دلیلشان حکم عقل بوده است، یک موید هم از علمای اهل سنت ذکر میکنند میگویند عضدی که از علمای اصولی اهل سنت است، ایشان در تعریف استصحاب نکته‌ای را ذکر میکنند که از آن نکته انسان میفهمد که تنها دلیلشان بر حجیت استصحاب حکم عقل بوده است، که آن نکته را از رو خواهیم خواند.

در آخر این تاریخچه میخوانیم که بله از یکی از عبارت‌های ابن ادریس در کتاب سرائر میتوانیم استفاده کنیم که آقای ابن ادریس هم روایات باب استصحاب را درک کرده بوده است، و ایشان هم برای حجیت استصحاب به آن روایات نظر داشته است، به چه علت؟ بعلت اینکه میبینیم در عبارت خودش در وقتی که مسئله‌ی استصحاب در یک مورد خاصی مطرح بوده است، ایشان یک قسمتی از آن روایات باب استصحاب را نقل کرده است و از اینکه یک مقداری از این روایات را نقل کرده است میفهمیم ایشان برای استصحاب به آن روایات نظر داشته‌اند، ولی خب بیان نکرده است و درست شرح نداده‌اند و این مسئله رایج نبوده است تا زمان پدر شیخ بهایی که ایشان اولین کسی است که صریحا و مستقیما برای حجیت استحصاب به روایات تمسک کرده است.

۹

تطبیق (دلیل دوم: حکم عقل)

الدليل الثاني: حكم العقل (دلیل دوم حکم عقل است)

والمقصود منه هنا هو حكم العقل النظريّ لا العمليّ (مقصود در اینجا حکم عقل نظری است نه عقل عملی)؛ إذ يذعن (زیرا این عقل نظری اذعان دارد) بالملازمة بين العلم بثبوت الشيء في الزمان السابق وبين رجحان بقائه في الزمان اللاحق عند الشكّ في بقائه (به ملازمه‌ی بین علم به ثبوت شیء در زمان سابق و بین رجحان به بقاء آن در زمان لاحق در وقت شک به بقاء؛ عقل میگوید وقتی علم داشتی یک چیزی در زمان سابق بوده است حالا شک داشتی، بمجرد اینکه توجه به یقین سابق کنید، رجحان و بقاء پیدا میکنید، اینجا عقل درک میکند همین رجحان و بقاء را)، أي إنّه إذا علم الإنسان بثبوت شيء في زمان (وقتی انسان علم داشت به ثبوت طهارت در دیروز مثلا) ثمّ طرأ (سپس عارض شد) ما يزلزل العلم ببقائه في الزمان اللاحق (شکی که متزلزل مینمود علم به بقاء را در زمان لاحق) فإنّ العقل يحكم برجحان بقائه (عقل حکم میکند به رجحان بقاء آن متیقن)، وبأنّه مظنون البقاء. (عقل حکم میکند به آن متیقن سابق الان انسان ظن به بقاء دارد) وإذا حكم العقل برجحان البقاء (اگر حکم نمود عقل به رجحان بقاء) فلا بدّ أن يحكم الشرع أيضا برجحان البقاء. (شارع هم باز حکم میکند به رجحان بقاء)

وإلى هذا يرجع ما نقل عن العضديّ في تعريف الاستصحاب (به همین حکم عقل رجوع میکند آنچه را که نقل شده از عضدی در تعریف استصحاب) بأنّ: «معناه (به اینکه معنای استحصاب این است) أنّ الحكم الفلانيّ قد كان ولم يعلم عدمه (فلان حکم بوده است و الان علم به عدمش نداریم)، وكلّ ما كان كذلك فهو مظنون البقاء». (هر چه چنین باشد مضنون البقاء است، این مضنون الباء یعنی چه؟ عقل حکم میکند به ظن به بقاء، پس از این مظنون البقائی که ایشان استفاده کرده است میفهمیم که ایشان هم نظر داشته است که حجیت استصحاب از باب حکم عقل است، چون عقل حکم میکند به ظن به بقاء) 

أقول: وهذا الحكم من العقل لا ينهض دليلا على الاستصحاب على ما سنشرحه (این حکم عقل نمیتواند قیام کند به عنوان یک دلیل بر استصحاب بنابر آنچه که بزودی شرح خواهیم داد او را؛ حالا اشکالات را بعدا ذکر میکنند)، والظاهر أنّ القدماء القائلين بحجّيّته (ظاهر این است که علمای متقدمی که قائل به حجیت استصحاب بودند) لم يكن عندهم دليل عليه، غير هذا الدليل (نبوده است در نزد آنها دلیلی بر حجیت استصحاب غیر از حکم عقل)، كما يظهر جليّا من تعريف العضدي المتقدّم (چنانچه ظاهر میشود از تعریف عضدی به طور آشکار که گذشت)؛ إذ أخذ فيه نفس حكم العقل هذا (زیرا اخذ نموده است عضدی در تعریف خودش، خود این حکم عقل را)، ولعلّه لأجل هذا (شاید بخاطر اینکه تنها دلیل بر حجیت استصحاب حکم عقل بوده است) أنكره من أنكره من قدماء أصحابنا (انکار نموده است این استصحاب را کسی که انکار کرده است او را از قدمای اصحاب ما)؛ إذ لم يتنبّهوا إلى أدلّته الأخرى على ما يظهر (زیرا تنبّه پیدا نکردند به ادله‌ی دیگره استصحاب چنانچه ظاهر میشود)، فإنّه أوّل من تمسّك ببناء العقلاء العلاّمة الحلّيّ قدس‌سره في النهاية (پس اولین کسی که تمسک کرده است برای حجیت استصحاب به بنای عقلا مرحوم علامه‌ی حلی در کتاب نهایه بوده است)، وأوّل من تمسّك بالأخبار الشيخ عبد الصمد والد الشيخ البهائيّ قدس‌سرهما (و اولین کسی که تمسک کرده است به اخبار شیخ عبد الصمد پدر شیخ بهایی بوده است)، تبعه صاحب الذخيرة (و متابعت نموده است ایشان را صاحب ذخیره)، وشارح الدروس (و شارح دروس)، وشاع بين من تأخّر عنهم (سپس شایع شده بین کسانی که متاخر هستند از آنها)، كما حقّق ذلك الشيخ الأنصاريّ قدس‌سره في رسائله في الأمر الأوّل من مقدّمات الاستصحاب (چنانچه ثابت نموده است این مطلب را مرحوم شیخ انصاری در کتاب رسائل خودش در امر اول از مقدمات استصحاب)، ثمّ قال: (سپس خود شیخ انصاری فرموده است) «نعم، ربما يظهر من الحلّيّ في السرائر (بله چه بسا ظاهر میشود از ابن ادریس حلی در کتاب سرائر) الاعتماد على هذه الأخبار (اعتماد داشتن بر این اخبار در حجیت استصحاب)، حيث عبّر (مرحوم حلی تعبیر نموده است) عن استصحاب نجاسة الماء المتغيّر (از استصحاب نجاست ماء متغیر) بعد زوال تغيّره من قبل نفسه (بعد از زوال تغیّرش از قِبل نفسش) بعدم نقض اليقين إلاّ باليقين. (به عدم نقض یقین به یقین، ایشان در کتاب سرائر خودشان فرموده‌اند که دیروز آبی بوده است که متغیر لون بوده است، در نتیجه نجس شده است، بعد به خودی خود آن رنگ ازبین رفته است، آیا امروز میتوانیم بگوییم این آب پاک است؟ ایشان فرموده است حکم میکنیم به نجاست این آب، چرا؟ نگفته است بخاطر اینکه استصحاب میکنیم، بلکه فرموده است بخاطر اینکه نقض یقین به شک درست نیست بلکه نقضی یقین به یقین درست است، این عبارت عین عبارتی است که امام علیه السلام در روایاتی که دال بر حجیت استصحاب است بکار برده است، از اینکه ابن ادریس عین عبارت را بکار برده است، میفهمیم به آن روایات در باب استصحاب توجه داشته است) وهذه العبارة ظاهرة في أنّها مأخوذة من الأخبار». (این عبارت ظاهر است در اینکه این عبارت اخذ شده است از اخبار؛ پس بنابراین در بین علمای متقدم تنها ابن ادریس بوده است که نظر به اخبار داشته است)

بالحالة السابقة ، وهذا ثابت عندهم من غير شكّ ، أي إنّ لهم قاعدة عمليّة تبانوا عليها وو اتّبعوها أبدا ، مع الالتفات والتوجّه إلى ذلك (١). أمّا : فرض الغفلة من بعضهم أحيانا فهو صحيح ، ولكن لا يضرّ في ثبوت التباني منهم دائما مع الالتفات ؛ ولا يضرّ في استكشاف مشاركة الشارع معهم في تبانيهم اختلاف أسباب التباني عندهم ، من جهة مجرّد الكون السابق ، أو من جهة الاطمئنان عندهم ، أو الظنّ لأجل الغلبة ، أو لأيّ شيء آخر من هذا القبيل ، فهي قاعدة ثابتة عندهم ، فتكون ثابتة أيضا عند الشارع ، ولا يلزم أن يكون ثبوتها عنده من جميع الأسباب التي لاحظوها. وإذا ثبتت عند الشارع فليس ثبوتها عنده إلاّ التعبّد بها من قبله ، فتكون حجّة على المكلّف ، وله. (٢)

نعم ، احتمال كون السبب في بنائهم ولو أحيانا رجاء تحصيل الواقع ، أو الاحتياط من قبلهم قد يضرّ في استكشاف ثبوتها عند الشارع كقاعدة ؛ لأنّها لا تكون عندهم كقاعدة ؛ لأجل الحالة السابقة ، ولكنّ الرجاء بعيد جدّا من قبلهم ما لم يكن هناك عندهم اطمئنان ، أو ظنّ ، أو تعبّد بالحالة السابقة ؛ لاحتمال أنّ الواقع غير الحالة السابقة ، بل قد يترتّب على عدم البقاء أغراض مهمّة ، فالبناء على البقاء خلاف الرجاء. وكذلك الاحتياط قد يقتضي البناء على عدم البقاء. فهذه الاحتمالات ساقطة في كونها سببا لتباني العقلاء ولو أحيانا.

ثانيا : بعد التسليم بأنّ منشأ بناء العقلاء هو التعبّد ببقاء ما كان ، نقول : إنّ هذا لا يستكشف منه حكم الشارع إلاّ إذا أحرزنا رضاه ببنائهم ، وثبت لدينا أنّه ماض عنده. ولكن لا دليل على هذا الرضا والإمضاء ، بل إنّ عمومات الآيات والأخبار الناهية عن اتّباع غير العلم كافية في الردع عن اتّباع بناء العقلاء. (٣) وكذلك ما دلّ على البراءة والاحتياط في الشبهات. بل احتمال عمومها للمورد كاف في تزلزل اليقين بهذه المقدّمة. فلا وجه لاتّباع هذا البناء ؛ إذ لا بدّ في اتّباعه من قيام الدليل على أنّه ممضى من قبل

__________________

(١) أي مع التوجّه إلى ذلك التباني والاتّباع.

(٢) أي : تكون حجّة للشارع على المكلّف ، وللمكلّف على الشارع.

(٣) وهذا ينافي ما تقدّم منه في حجيّة خبر الواحد من أنّ الآيات الناهية عن العمل بما وراء العلم لا يمكن أن تكون رادعة إلاّ على وجه دائر ، ضرورة أنّه لا فرق في اعتبار السيرة العقلائيّة بين المقامين.

الشارع ، ولا دليل.

والجواب ظاهر من تقريبنا للمقدّمة الثانية على النحو الذي بيّنّاه ، فإنّه لا يجب في كشف موافقة الشارع إحراز إمضائه من دليل آخر ؛ لأنّ نفس بناء العقلاء هو الدليل ، والكاشف عن موافقته ـ كما تقدّم ـ ، فيكفي في المطلوب عدم ثبوت الردع ، ولا حاجة إلى دليل آخر على إثبات رضاه وإمضائه.

وعليه ، فلم يبق علينا إلاّ النظر في الآيات والأخبار الناهية عن اتّباع غير العلم في أنّها صالحة للردع في المقام ، أو غير صالحة؟ والحقّ أنّها غير صالحة ؛ (١) لأنّ المقصود من النهي عن اتّباع غير العلم هو النهي عنه لإثبات الواقع به ، وليس المقصود من الاستصحاب إثبات الواقع ، فلا يشمل هذا النهي الاستصحاب الذي هو قاعدة كلّيّة يرجع إليها عند الشكّ ، فلا ترتبط بالموضوع الذي نهت عنه الآيات والأخبار ، حتى تكون شاملة لمثله ، أي إنّ الاستصحاب خارج عن الآيات والأخبار تخصّصا. (٢)

وأمّا : ما دلّ على البراءة أو الاحتياط فهو في عرض الدليل على الاستصحاب ، فلا يصلح للردع عنه ؛ لأنّ كلاّ منهما موضوعه الشكّ ، بل أدلّة الاستصحاب مقدّمة على أدلّة هذه الأصول ، كما سيأتي.

الدليل الثاني : حكم العقل

والمقصود منه هنا هو حكم العقل النظريّ لا العمليّ ؛ إذ يذعن بالملازمة بين العلم بثبوت الشيء في الزمان السابق وبين رجحان بقائه في الزمان اللاحق عند الشكّ في بقائه ، أي إنّه إذا علم الإنسان بثبوت شيء في زمان ثمّ طرأ ما يزلزل العلم ببقائه في الزمان اللاحق فإنّ العقل يحكم برجحان بقائه ، وبأنّه مظنون البقاء. وإذا حكم العقل برجحان البقاء فلا بدّ أن يحكم الشرع أيضا برجحان البقاء.

وإلى هذا يرجع ما نقل عن العضديّ في تعريف الاستصحاب بأنّ : «معناه أنّ الحكم

__________________

(١) خلافا للمحقّق الخراسانيّ ، حيث ذهب إلى أنّها صالحة للردع عن السيرة العقلائيّة فيما نحن فيه.

(٢) كما في فوائد الأصول ٤ : ٣٣٣.

الفلانيّ قد كان ولم يعلم عدمه ، وكلّ ما كان كذلك فهو مظنون البقاء». (١)

أقول : وهذا الحكم من العقل لا ينهض دليلا على الاستصحاب على ما سنشرحه ، والظاهر أنّ القدماء القائلين بحجّيّته لم يكن عندهم دليل عليه ، غير هذا الدليل ، كما يظهر جليّا من تعريف العضدي المتقدّم ؛ إذ أخذ فيه نفس حكم العقل هذا ، ولعلّه لأجل هذا أنكره من أنكره من قدماء أصحابنا ؛ إذ لم يتنبّهوا إلى أدلّته الأخرى على ما يظهر ، فإنّه أوّل من تمسّك ببناء العقلاء العلاّمة الحلّيّ قدس‌سره في النهاية ، (٢) وأوّل من تمسّك بالأخبار الشيخ عبد الصمد والد الشيخ البهائيّ قدس‌سرهما ، (٣) تبعه صاحب الذخيرة (٤) ، وشارح الدروس ، (٥) ، وشاع بين من تأخّر عنهم ، (٦) كما حقّق ذلك الشيخ الأنصاريّ قدس‌سره في رسائله في الأمر الأوّل من مقدّمات الاستصحاب ، ثمّ قال : «نعم ، ربما يظهر من الحلّيّ في السرائر الاعتماد على هذه الأخبار ، حيث عبّر عن استصحاب نجاسة الماء المتغيّر بعد زوال تغيّره من قبل نفسه بعدم نقض اليقين إلاّ باليقين. وهذه العبارة ظاهرة في أنّها مأخوذة من الأخبار». (٧)

وعلى كلّ حال ، فهذا الدليل العقليّ فيه مجال للمناقشة من وجهين :

الأوّل : في أصل الملازمة العقليّة المدّعاة. ويكفي في تكذيبها الوجدان ؛ فإنّا نجد أنّ كثيرا ما يحصل العلم بالحالة السابقة ، ولا يحصل الظنّ ببقائها عند الشكّ ؛ لمجرّد ثبوتها سابقا.

الثاني : على تقدير تسليم هذه الملازمة ، فإنّ أقصى ما يثبت بها حصول الظنّ بالبقاء ، وهذا الظنّ لا يثبت به حكم الشرع إلاّ بضميمة دليل آخر يدلّ على حجّيّة هذا الظنّ

__________________

(١) هذا نقله عنه الشيخ الأنصاريّ في فرائد الأصول ٢ : ٥٤٢. وراجع شرح مختصر الأصول ٢ : ٤٥٣.

(٢) راجع كلامه المنقول في المقام في مفاتيح الأصول : ٤٦٠.

(٣) العقد الطهماسبي (مخطوط) : ٢٨.

(٤) ذخيرة المعاد : ٤٤ و ١١٥ ـ ١١٦.

(٥) مشارق الشموس : ٧٦ و ١٤١ ـ ١٤٢.

(٦) كالمحقّق البحرانيّ ، والمحقّق القمّي ، وصاحب الفصول. الحدائق الناضرة ١ : ١٤٢ ـ ١٤٣ ، الفصول الغرويّة : ٣٧٠ ؛ قوانين الأصول ٢ : ٥٥.

(٧) فرائد الأصول ٢ : ٥٤٣ ، وراجع كلام الحلّي : السرائر ١ : ٦٢.