درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۹۲: اصول عملیه ۸

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

اقول در استصحاب

بحث در نقل اقوال در باب استصحاب بود، هفت قول را ذکر کردیم، وارد میشویم به بقیه‌ی اقوال که در مسئله وجود دارد، پنج قول میباشد:

قول هشتم: منصوب به پاره‌ای از علمای اهل سنت است، میگویند اگر مستصحب ما حکم شرعی بود که به اجماع ثابت شده بود، اینجا استصحاب در آن جاری نیست، و بعبارت دیگر اگر متیقن ما حکم شرعی بود، که به اجماع ثابت شده بود استحصاب در آن جاری نیست اما اگر متیقن ما حکم شرعی بود که با آیات و روایات یا دلیل عقل یا قیاس ثابت شده بود استصحاب در آن جاری میباشد، این تفسیر مربوط به علمای بعضی از علمای اهل سنت میباشد.

سه تفسیر بعدی برای اینکه واضح بشود نیاز به دو مقدمه است که مربوط به این سه تفسیر بعدی میباشد:

مقدمه‌ی اول: در باب استصحاب شک انسان گاهی بر مقتضی است و گاهی بر رافع میباشد، اینجا توضیح مقتضی و رافع را دقت بفرمایید که با اصطلاحات دیگر مخلوط نشود، شک در رافع به این شکل است که شیء متیقن صلاحیت بقاء را دارد، و صلاحیت استمرار را دارد، شیء متیقن اگر مانعی نیاید خود به خود مستمر و باقی است، شک داریم در اینکه رافعی آمده است که آن را وضع کند یا خیر؟ پس مقتضی تمام است و تاثیر هم کرده است، خود به خود قابل استمرار هم هست، شک داریم رافعی آن را ازبین برده است یا خیر؟ مثلا انسان وقتی وضو گرفت، این طهارت خود به خود قابل استمرار است، مگر اینکه رافع و حدث بیاید و این طهارت را ازبین ببرد، حالا اینجا یقین به طهارت داریم، یعنی وضو گرفته‌ایم وضوی ما مسمر ثمر بوده است، یعنی طهارت ایجاد شده است، این طهارت هم مستمر هست، شک داریم حدث حادث شده است تا این طهارت ازبین برود؟ یا نشده است؟ به این میگوییم شک در رافع، قسم دوم شک در مقتضی است، شک در مقتضی به این معنا که نمیدانیم متیقن سابق ما، قابلیت بقا و استمرار را داشته است تا کنون، یا قابلیت بقا و استمرار را نداشته است، مثلا، یک چراغ با یک چهارم نفت در این اتاق روشن بوده است، این مقدار نفت مثلا دوازده ساعت میتواند این چراغ را روشن نگه دارد، حالا ما در ساعت سیزدهم شک داریم که چراغ روشن است یا خیر، اینجا شک ما در این نیست که آیا مانعی آمده چراغ را خاموش کرده است یا خیر؟ بلکه شک ما در این است که آن مقدار نفت هنوز استمرار دارد تا چراغ روشن شود، یا نه ازبین رفته است، و استمرار ندارد تا چراغ خاموش شود، پس بنابراین قسم اول شک در رافع بود و قسم دوم شک در استمرار مقتضی بود.

مقدمه‌ی دوم: دقت بفرمایید شک در رافع بر پنج قسم تقسیم میشود، که در آینده مفصلا این پنج قسم را خواهیم خواند، اینجا به طور خلاصه بعضی از اقسامش را اشاره میکنیم، ۱. گاهی شک درایم در اصل وجود رافع، شک داریم آیا رافعی وجود گرفته است که آن متیقن را ازبین ببرد یا خیر؟ مثلا یقین به طهارت داریم شک داریم نوم و غیر رافع وجود گرفت که طهارت ازبین برود یا خیر؟ ۲. شک داریم در رافعیت موجود، یقینا یک فعلی موجود شده است شک داریم که آیا رافع است یا نیست؟ این قسم خودش بر دو قسم تقسیم میشود، گاهی شبهه مصداقیه است، و گاهی شبهه مفهومیه است، شبهه‌ی مفهومیه مثل اینکه من وضو گرفته ام بعد از وضو به میّت دست زده ام، شک دارم که این مسّ میّتی که وجود گرفته است آیا رافع است یا نیست؟ قسم دوم شبهه‌ی مصداقیه است، وضو گرفته ام و یقین دارم که نوم رافع بوده است، شک دارم در اینکه این چرت زدن مصداق نوم هست یا نیست؟

این فعلا سه قسم از اقسام شک در رافع بود.

قوم نهم: مربوط به صاحب معارج است و شیخ انصاری هم همین تقسیم را تایید میکند، تفسیر نهم این است که اگر شک در رافع باشد مطلقا استصحاب جاری است، اگر شک در مقتضی باشد استصحاب جاری نمیباشد، این تفسیر نهم است.

قول دهم: مرحوم محقق سبزواری میفرمایند در شک در مقتضی استحصاب جاری نیست، و در شک در رافع استصحاب در صورتی جاری است که شک در وجود رافع باشد، نه شک در رافعیت موجود، بلکه شک در وجود رافع باشد، آیا رافعی وجود گرفت یا وجود نگرفت.

قول یازدهم: محقق خوانساری میفرمایند در شک در مقتضی استصحاب جاری نیست و در شک در رافع در دو مورد استصحاب جاری است: ۱. جایی که شک در اصل وجود رافع باشد، مثل قول قبلی ۲. نیز در صورتی که شک در رافعیت موجود باشد و شبهه مصداقیه باشد بازهم استصحاب جاری است، پس ایشان میفرمایند در یک صورت استصحاب جاری نیست، و آنجایی است که شک در رافعیت موجود و شبهه مفهومیه باشد در اینصورت استصحاب جاری نمیباشد.

این یازده قولی که مرحوم شیخ انصاری نقل میکنند و بعد اضافه میکنند و میفرمایند اگر کتب را مطالعه کنید اقوال بیشتری را به دست خواهید آورد، بعد مرحوم مظفر یک قول را از شیخ انصاری اضافه میکنند و بحث تمام میشود.

۴

تطبیق (اقوال در استصحاب)

الثامن: التفصيل بين ما ثبت بالإجماع وغيره (تفصیل بین مستصحبی که ثابت شده است به اجماع و غیر اجماع)، فلا يعتبر في الأوّل. (پس معتبر نیست استصحاب در اولی، یعنی جایی که مستصحب ما به اجماع ثابت شده باشد، اما اگر به غیر اجماع ثابت شده بود مثل قرآن و روایات و دلیل عقل و غیره استصحاب حجت میباشد)

التاسع: التفصيل بين كون المستصحب (تفصیل بین بودن مستصحب) ممّا ثبت بدليله (از چیزهایی که ثابت شده است استمرارش، وجود دارد، یعنی مقتضی ثابت شده است، حالا دقت کنید ثبوت مستصحب گاهی به دلیله است یعنی همان دلیلی که میگویند وضو موجب طهارت است همان دلیل هم میگوید طهارت مستمر است تا اینکه حدثی بیاید، و گاهی هم دلیل خارجی ثبوتش را بیان میکند، این دیگر فرقی ندارد، میفرمایند جایی که مستصحب ما ثابت شود به دلیل خودش) أو من الخارج استمراره (یا به دلیل خارجی، ثابت شود استمرارش، یعنی مقتضی استمرار را دارد)، فشكّ في الغاية الرافعة له (و شک در غایتی میباشد که برطرف میکند مستصحب را، یعنی شک در رافع باشد)، وبين غيره (و بین غیر آن که شک در خود مقتضی میباشد)، فيعتبر في الأوّل (پس معتبر است در اولی، یعنی اگر شک در رافع باشد استصحاب حجت است) دون الثاني (اما اگر شک در مقتضی باشد استصحاب حجت نیست)، كما هو ظاهر «المعارج». (ظاهر معارج هم همین است) 

العاشر: هذا التفصيل مع اختصاص الشكّ بوجود الغاية، كما هو الظاهر من المحقّق السبزواريّ فيما سيجيء من كلامه. (قول دهم همان تفصیل دهم را قائل شده است، یعنی فرموده است که شک در رافع حجت است و شک در مقتضی حجت نیست اما با این قید که فرموده است با اختصاص شک به وجود غایت، فرموده است شک در رافع در جایی حجت است که شک در وجود رافع باشد، نه شک در رافعیت موجود باشد، چنانچه این مسئله از ظاهر کلام محقق سبزواری برداشت میشود) 

الحادي عشر: زيادة الشكّ في مصداق الغاية (زیادی شک در مصداق غایت) من جهة الاشتباه المصداقيّ دون المفهوميّ (از جهت اشتباه مصداقی غیر از اشتباه مفهومی، این قول فرموده است در دو مورد شک در رافع حجت است، یکی شک در وجود غایت، یکی شک در رافعیت موجود اما از جهت اشتباه مصداقی، یعنی اگر شبهه، شبهه‌ی مصداقی باشد)، كما هو ظاهر ما سيجيء من المحقّق الخوانساريّ. 

ثمّ إنّه لو بني على ملاحظة ظواهر كلمات من تعرّض لهذه المسألة في الأصول والفروع (اگر بنا شود بر ملاحظه کردن ظواهر کلماتی که متعرض این مسئله شدند در اصول و فروع، مرادشان این است در اصول و فقه اگر بنا باشد که ما ظواهر کلمات کسانی را که مسئله‌ی استصحاب متعرض شدند نگاه کنیم) لزادت الأقوال على العدد المذكور بكثير (خیلی بیشتر از این مقداری میشود که ما ذکر کردیم)، بل يحصل لعالم واحد قولان (بلکه حاصل میشود برای یک عالم یک قول یا بیشتر در این مسئله)، أو أزيد في المسألة، إلاّ أنّ صرف الوقت في هذا ممّا لا ينبغي. (الّا اینکه صرف وقت در این مسئله از چیزهایی است که سزاوار نیست) 

والأقوى هو القول التاسع (اقوی قول تاسع است)، وهو الذي اختاره المحقّق». انتهى ما أردناه نقله من عبارة الشيخ الأعظم قدس‌سره. (پس شیخ انصاری هم از کسانی هستند که میفرمایند استصحاب در شک در رافع مطلقا حجت است و در شک در مقتضی مطلقا حجت نمیباشد)

۵

تفصیل آخر در مسئله

مرحوم مظفر میفرمایند به این یازده قول باید یک تفصیل دیگری را اضافه کنیم که از حرف شیخ انصاری فهمیده میشود، ولی این تفصیل را مرحوم شیخ انصاری در ضمن اقوال نقل نکرده‌اند، و آن تفصیل این است که میفرمایند: از روایت شیخ انصاری فهمیده میشود که مستصحب و متیقن ما بر دو قسم است: ۱. گاهی مستصحب ما ثابت میشود به دلیل عقلی و حکم عقل، ۲. گاهی مستصحب ما ثابت میشود به دلیل دیگری غیر از حکم عقل، مثل آیات و روایت و اجماع و غیره.

میفرمایند اگر مستصحب ما به حکم عقل ثابت شد استصحاب در آن جاری نمیشود، استصحاب حجت نیست، اگر مستصحب ما به ادله‌ی دیگر اثبات شد استصحاب در آن جاری میشود.

ان قلت: چرا شیخ انصاری این تفصیل را در ضمن اقوال ذکر نکردند، به عنوان قول دوازدهم آن را ذکر کنند.

مرحوم مظفر میفرمایند: علت آن شاید این باشد، به نظر مرحوم شیخ انصاری در حکم عقل اصلا شک معنا ندارد، چون حکم عقل یعنی اتفاق آرای عقلا، حکم عقل یا مقطوع البقاست یا مقطوع الزوال است، شک در حکم عقل برای انسان عاقل معنا ندارد، حکم عقل نسبت به انسان عاقل یا هست یا نیست، وقتی شک در آن معنا نداشت، اصلا موضوعا از باب استصحاب خارج است، چون استصحاب یقین سابق و شک لاحق است، وقتی در دلیل عقل و حکم عقل شک نداشت انسان دیگر اصلا جایه استصحاب نیست، پس استصحاب در «ما ثبت بدلیل العقلی» جاری نمیشود چون موضوع استصحاب وجود ندارد نه اینکه استصحاب در آنجا حجت نیست، بلکه اصلا جایه استصحاب آنجا نیست.

این حرفی است که مرحوم مظفر از شیخ انصاری استفاده کرده‌اند، به این حرف اساتید مرحوم مظفر اشکال کرده‌اند و این توجیه را قبول ندارند، که در دلیل عقلی شک معنا ندارد، این حرف را اساتید مرحوم مظفر قبول ندارند، برای مراجعه به مطلب به کتاب فوائد الاصول مرحوم کاظمی جلد چهارم صفحه‌ی ۱۷۰ مراجعه کنید تا اشکالات آن برایتان واضح شود.

۶

تطبیق (تفصیل آخر در مسئله)

وينبغي أن يزاد تفصيل آخر، لم يتعرّض له في نقل الأقوال (سزاوار است که زیاد شود تفصیل دیگری را که متعرض آن نشده است مرحوم شیخ انصاری در نقل اقوال)، وهو رأي خاصّ به (و این رای خاص خود شیخ انصاری است)؛ إذ فصّل (زیرا تفصیل داده است) بين كون المستصحب (بین بودن مستصحب) ممّا ثبت بدليل عقليّ (از چیزهایی باشد که ثابت شده باشد به دلیل عقلی)، فلا يجري فيه الاستصحاب (استصحاب در آن جاری نمیشود)، وبين ما ثبت بدليل آخر (و بین چیزی که به دلیل دیگری اثبات شود)، فيجري فيه. (پس جاری میشود استصحاب در آن) ولعلّه إنّما لم يذكره في ضمن الأقوال (شاید شیخ انصاری این قول را ذکر نکرده است در ضمن اقوال)؛ لأنّه يرى (بخاطر اینکه شیخ عقیده دارد) أنّ الحكم الثابت بدليل عقليّ (اینکه حکمی که ثابت میشود به دلیل عقلی) لا يمكن أن يتطرّق إليه الشكّ (ممکن نیست راه یابد به این قول شک، در حکم عقل شک معنا ندارد)، بل إمّا أن يعلم بقاؤه (بلکه حکم عقلی یا معلوم البقاء است)، أو يعلم زواله (یا اینکه انسان علم به زوالش دارد، پس حکم عقل وقتی مشکوک نبود خب از دایره‌ی استصحاب خارج میشود، چون شک یکی از ارکان استصحاب است)، فلا يتحقّق فيه ركن الاستصحاب وهو الشكّ. (پس محقق نمیشود در این دلیل عقلی رکن استصحاب که شک باشد) فلا يكون ذلك تفصيلا في حجّيّة الاستصحاب. (پس این تفصیل نمیباشد تفصیل در حجیت استصحاب، چون اصلا در آنجا استصحابی نیست تا بتوانیم در آن تفصیل قائل بشویم)

وقبل أن ندخل في مناقشة الأقوال (قبل از اینکه وارد مناقشه‌ی بین اقوال و ترجیح اقوال بشویم)، والترجيح بينها ينبغي أن نذكر الأدلّة على الاستصحاب (سزاوار است که ذکر کنیم ادله‌ی استصحاب را) التي تمسّك بها القائلون بحجّيّته (که تمسک کردند به آن ادله قائلین به حجیت استصحاب)، لنناقشها (تا اینکه مناقشه کنیم در این ادله)، ونذكر مدى دلالتها. (و ذکر کنیم مقدار دلالت این ادله را)

۷

ادله‌ی استصحاب: بناء عقلا

چهار دلیل برای حجیت استصحاب اقامه شده است:

دلیل اول: بنای عقلا، که با این دلیل کاملا آشنا هستید، چون در خیلی از موارد این بنای عقلا تمسک کرده‌اند، بنای عقلا مرکب از دو مقدمه‌ی قطعیه است.

مقدمه‌ی اول: میفرمایند شکی نیست که عقلا با همه‌ی اختلافاتشان و با دیدگاه‌های مختلفشان سیره‌ی عملی عقلا بر اخذ بر متیقن سابق در هنگام شک در لاحق میباشد، سیره‌ی عملیه‌ی علما این است که متیقن سابق را اخذ میکنند در وقت شک در لاحق، قبلا هم مثال‌هایش را عرض کرده‌ایم، که مثلا از خانه میاید بیرون برود نان بخرد، احتمال میدهد که مغازه‌ی نانوایی بسته باشد، ولی چون دیروز باز بوده است به شک امروز عمل نمیکند، بلکه به یقین دیروزش عمل میکند، هر روز برای انسان ده‌ها مرتبه پیش میاید که به شک لاحق عمل نمیکنند و به متیقن سابق عمل میکنند، میفرمایند والّا اگر انسان‌ها به متیقن سابق عمل نکنند و بخواهند به شک لاحق عمل کنند، اختلال نظام پیش میاید و همه چیز بهم میریزد، پس خلاصه‌ی مقدمه‌ی اول این است که تمام عقلا عملا به متیقن سابق عمل میکنند در هنگام شک، والا اخلال نظام پیش میاید، بعضی از علما این مقدمه را وسعت داده‌اند و فرموده‌اند عمل به متیقن سابق نه در نزد علما بلکه در نزد غیر ذی العقول هم مطرح است و حیوانات هم به متیقن سابق عمل میکنند، میبینید که از لانه‌ی خودش بیرون میاید، مهاجرت میکند به صدها کیلومتر آن طرف‌تر، بعد باز دو مرتبه همین راه را طی میکند و برمیگردد به لانه‌ی خودش، احتمال دارد خراب شده باشد ولی به شک اعتنا نمیکند و برمیگردد به خانه‌ی خودش، مرحوم مظفر میفرمایند ما این تعمیم را قبول نداریم، اینکه بگویید حیوانات هم این مسئله را دارند درست نیست، بخاطر اینکه حیوانات که شعور ندارند تا در هنگام شک به متیقن سابق عمل کنند، حیوانات کارهایشان به نحو غریزی است، از روی عادت است، اینگونه نیست که حیوانات از روی شعور و درک بیایند استصحاب کنند، پس در حیوانات که شعور ندارند تعمیم این بنای عقلا درست نیست.

مقدمه‌ی دوم: شارع مقدس در این مسئله با عقلا متحد المسلک نیست، شارع در این مسئله یعنی اخذ به متیقن سابق در نزد شک لاحق متحد المسلک نیست، چرا؟ چون شارع مقدس که شک لاحق ندارد، و لکن استصحاب در مرعی و منظر شارع واقع شده است، و شارع مقدس مردم را منع نکرده است، از اینکه منعی نکرده است، میفهمیم که استصحاب در نزد شارع هم حجت است، والا اگر حجت نمیبود باید شارع بیان میکرد، پس از سکوت شارع و عدم ردع شارع نتیجه میگیریم که شارع این مسئله را برای عرف متشرعه مورد پذیرش قرار داده است، و بنابراین استصحاب نزد شارع حجت میباشد.

۸

تطبیق (ادله‌ی استصحاب: بناء عقلا)

أدلّة الاستصحاب

الدليل الأوّل: بناء العقلاء

لا شكّ في أنّ العقلاء من الناس ـ على اختلاف مشاربهم وأذواقهم ـ (شکی نیست که عقلای عالم از مردم بر اختلاف مشارب و ذوق‌هایشان) جرت سيرتهم في عملهم (سیره‌ی عقلا در عملشان جاری شده است)، وتبانوا في سلوكهم العمليّ (و اتفاق دارند بر سلوک عملی خودشان) على الأخذ بالمتيقّن السابق (بر اخذ به متیقن سابق) عند الشكّ اللاحق في بقائه. (در وقت شک لاحق بر بنای آن متیقن) وعلى ذلك قامت معايش العباد (زندگی مردم بر همین اخذ به متیقن سابق قائم است)، ولو لا ذلك (اگر اخذ به متیقن سابق نباشد) لاختلّ النظام الاجتماعيّ (نظام اجتماعی مختل میشود)، ولما قامت لهم سوق وتجارة. (هیچ چیزی برای مردم باقی نمیماند)

وقيل: إنّ ذلك مرتكز (این اخذ به متیقن سابق حتمی است) حتى في نفوس الحيوانات (حتی در حیوانات)؛ فالطيور ترجع إلى أوكارها (پس پرندگان برمیگردند به لانه‌های خودشان)، والماشية تعود إلى مرابضها. (و چهار پایان برمیگردند به طویله‌های خودشان)

ولكن هذا التعميم للحيوانات محلّ نظر (این تعمیم به حیوانات محل نظر است)، بل ينبغي أن يعدّ من المهازل (این یک شوخی است یک حرف لغو است)؛ لعدم حصول الاحتمال عندها (بخاطر عدم حصول شک و احتمال در آن حیوانات) حتى يكون ذلك منها استصحابا (تا اینکه بگوییم متیقن سابق است و شک لاحق و استصحاب جاری میکنیم)، بل تجري في ذلك (بلکه مشی میکنند حیوانات در این مسئله) على وفق عادتها بنحو لا شعوريّ. (بر وفق عادت خودشان بنحو لاشعوری)

وعلى كلّ حال، فإنّ بناء العقلاء في عملهم (بنای عقلا در عملشان) مستقرّ على الأخذ بالحالة السابقة (مستقر است بر اخذ به حالت سابقه) عند الشكّ في بقائها (در شک در بقای حالت سابقه)، في جميع أحوالهم وشئونهم (در جمیع احوال و شئونشان)، مع الالتفات إلى ذلك، والتوجّه إليه. (با التفات به شک لاحق و توجه شک لاحق، عقلا به مجرد اینکه توجه به شک لاحق بکنند آنجا استصحاب جاری میکنند، یعنی اخذ به متیقن سابق میکنند)

وإذا ثبتت هذه المقدّمة (وقتی این مقدمه ثابت شد) ننتقل إلى مقدّمة أخرى (منتقل میشویم به یک مقدمه‌ی دیگری)، فنقول: إنّ الشارع من العقلاء، بل رئيسهم (شارع از عقلا است بلکه رییس عقلاست)، فهو متّحد المسلك معهم (ایشان میفرمایند شارع مقدس متحد المسلک است با عقلا در این عمل به استصحاب، این درست ضد آن حرفی است که ایشان با کمال صراحت در دو جا بیان کردند، یکی در باب حجیت قول لغوی و یکی هم در باب حجیت سیره، آنجا در هر دو مورد تصریح کردند که در باب بنای عقلا، شارع مقدس در بعضی از موارد متحد المسلک با آنهاست، ولی در بعضی از موارد مانع دارد و نمیتواند متحد المسلک با عقلا باشد، در کجا مانع وجود دارد؟ تصریح کردند که در باب استصحاب اینگونه است که شارع نمیتواند متحد المسلک با عقلا باشد چرا؟ چون شارع شک لاحق ندارد، بعد آنجا فرمودند که چون شارع نمیتواند متحد المسلک با عقلا باشد، کشف بنای عقلا به این شکل است که، این عمل در مرئی و منظر شارع انجام شده باشد و شارع منعی نکرده باشد)، فإذا لم يظهر منه الردع عن طريقتهم العمليّة (و آنگاه که از شارع ردعی بر این طریقه‌ی عقلا ظاهر نشد)، يثبت على سبيل القطع أنّه ليس له مسلك آخر غير مسلكهم (ثابت میشود بر طریق قطع که برای شارع راه دیگری نمیباشد غیر از مسلک عقلا)، وإلاّ لظهر، وبان، ولبلغ الناس. (والّا ظاهر میشد و آشکار بود و برای مردم آن مسلک را تبلیغ میکرد) وقد تقدّم مثل ذلك في حجّيّة خبر الواحد. (مثل این بنای عقلا را در حجیت خبر واحد هم ذکر کردیم) 

وهذا الدليل ـ كما ترى ـ يتكوّن من مقدّمتين قطعيّتين: (این دلیل چنانچه میبینید از دو مقدمه‌ی قطعیه تشکیل شده است)

١. ثبوت بناء العقلاء على إجراء الاستصحاب. (ثبوت نبای عقلا بر مجرای استصحاب)

٢. كشف هذا البناء عن موافقة الشارع، واشتراكه معهم. (کشف کنیم این بناء را از موافقت شارع و اشتراک شارع با این بنای عقلای عالم)

الثامن : التفصيل بين ما ثبت بالإجماع وغيره ، فلا يعتبر في الأوّل. (١)

التاسع : التفصيل بين كون المستصحب ممّا ثبت بدليله أو من الخارج استمراره ، فشكّ في الغاية الرافعة له ، وبين غيره ، فيعتبر في الأوّل دون الثاني ، كما هو ظاهر «المعارج». (٢)

العاشر : هذا التفصيل مع اختصاص الشكّ بوجود الغاية ، كما هو الظاهر من المحقّق السبزواريّ (٣) فيما سيجيء من كلامه.

الحادي عشر : زيادة الشكّ في مصداق الغاية من جهة الاشتباه المصداقيّ دون المفهوميّ ، كما هو ظاهر ما سيجيء من المحقّق الخوانساريّ. (٤)

ثمّ إنّه لو بني على ملاحظة ظواهر كلمات من تعرّض لهذه المسألة في الأصول والفروع لزادت الأقوال على العدد المذكور بكثير ، بل يحصل لعالم واحد قولان ، أو أزيد في المسألة ، إلاّ أنّ صرف الوقت في هذا ممّا لا ينبغي.

__________________

ـ المذكور فيه ، بل ثبوت هذه الأحكام التكليفيّة في الزمان الثاني بالنصّ ، لا بالثبوت في الزمان الأوّل حتى يكون استصحابا.

والحاصل : أنّ الفاضل التوني ذهب إلى أنّ محلّ النزاع في الاستصحاب هو الأحكام الوضعيّة ، واختار عدم حجيّته فيها ، وأمّا : التكليفيّة فهي خارجة عن محلّ النزاع ، وثبوتها في الزمان الثاني أمر مفروغ عنه بالنصّ لا بالاستصحاب ، فيمكن إرجاع كلامه إلى القول بعدم حجّيّته في مطلق الأحكام التكليفيّة والوضعيّة ، أمّا : الأحكام التكليفيّة فلأنّها خارجة من موضع النزاع وإن كان ثبوتها في الزمان الثاني قطعيّا ، إلاّ أنّه بالنصّ لا بالاستصحاب ، وأمّا الوضعيّة فلأنّ المستصحب لا بدّ وأن يكون بنفسه أثرا ، والوضعيّات ليست كذلك. هذا ما استفدناه من كلام الفاضل التوني في الوافية.

وأمّا : التقريب الذي ذكره العلاّمة العراقي ـ من أنّ الفاضل التوني فصّل بين الأحكام التكليفيّة والأحكام الوضعيّة بحجّية الاستصحاب في الأوّل ، دون الثانى ـ ، والتقريب الذي ذكره المحقّق النائينيّ ـ من أنّه فصّل بين الأحكام التكليفيّة والوضعيّة ، ففي الأوّل لا يجري الاستصحاب ، وفي الثاني يجري ـ فهما لا يستفادان من كلامه ، راجع نهاية الأفكار ٤ : ٨٧ ، وفوائد الأصول ٤ : ٣٧٩.

(١) وهذا ما اختاره الغزاليّ في المستصفى ١ : ٢٢٣ ـ ٢٢٤.

(٢) معارج الأصول : ٢٠٩ ـ ٢١٠.

(٣) ذخيرة المعاد : ١١٥ ـ ١١٦.

(٤) مشارق الشموس : ٧٥ ـ ٧٦.

والأقوى هو القول التاسع ، وهو الذي اختاره المحقّق». (١) انتهى ما أردناه نقله من عبارة الشيخ الأعظم قدس‌سره.

وينبغي أن يزاد تفصيل آخر ، لم يتعرّض له في نقل الأقوال ، وهو رأي خاصّ به ؛ إذ فصّل بين كون المستصحب ممّا ثبت بدليل عقليّ ، فلا يجري فيه الاستصحاب ، وبين ما ثبت بدليل آخر ، فيجري فيه. (٢) ولعلّه إنّما لم يذكره في ضمن الأقوال ؛ لأنّه يرى أنّ الحكم الثابت بدليل عقليّ لا يمكن أن يتطرّق إليه الشكّ ، بل إمّا أن يعلم بقاؤه ، أو يعلم زواله ، فلا يتحقّق فيه ركن الاستصحاب وهو الشكّ. فلا يكون ذلك تفصيلا في حجّيّة الاستصحاب.

تمرينات (٦٧)

١. ما هو مجرى الاستصحاب؟

٢. لم سمّيت قاعدة الاستصحاب بـ «الاستصحاب»؟

٣. ما هو تعريف الاستصحاب عند الشيخ الأنصاري؟

٤. اذكر ما أفاده المحقّق الخراساني في الاعتراض على تعريف الشيخ ، واذكر الجواب عنه.

٥. ما هي مقوّمات الاستصحاب؟

٦. ما الفرق بين قاعدة الاستصحاب وقاعدة اليقين؟

٧. ما الفرق بين قاعدة الاستصحاب وقاعدة المقتضي والمانع؟

٨. ما هو الاستصحاب القهقريّ؟

٩. هل توصف قاعدة الاستصحاب بالحجّة؟

١٠. هل الاستصحاب أمارة أو أصل؟ ما الدليل عليه؟

١١. اذكر الأقوال في حجّيّة الاستصحاب.

__________________

(١) فرائد الأصول ٢ : ٥٦٠ ـ ٥٦١.

(٢) فرائد الأصول ٢ : ٥٥٤.

وقبل أن ندخل في مناقشة الأقوال ، والترجيح بينها ينبغي أن نذكر الأدلّة على الاستصحاب التي تمسّك بها القائلون بحجّيّته ، لنناقشها ، ونذكر مدى دلالتها.

أدلّة الاستصحاب

الدليل الأوّل : بناء العقلاء

لا شكّ في أنّ العقلاء من الناس ـ على اختلاف مشاربهم وأذواقهم ـ جرت سيرتهم في عملهم ، وتبانوا في سلوكهم العمليّ على الأخذ بالمتيقّن السابق عند الشكّ اللاحق في بقائه. وعلى ذلك قامت معايش العباد ، ولو لا ذلك لاختلّ النظام الاجتماعيّ ، ولما قامت لهم سوق وتجارة.

وقيل : إنّ ذلك مرتكز حتى في نفوس الحيوانات ؛ فالطيور ترجع إلى أوكارها ، والماشية تعود إلى مرابضها.

ولكن هذا التعميم للحيوانات محلّ نظر ، بل ينبغي أن يعدّ من المهازل ؛ لعدم حصول الاحتمال عندها حتى يكون ذلك منها استصحابا ، بل تجري في ذلك على وفق عادتها بنحو لا شعوريّ.

وعلى كلّ حال ، فإنّ بناء العقلاء في عملهم مستقرّ على الأخذ بالحالة السابقة عند الشكّ في بقائها ، في جميع أحوالهم وشئونهم ، مع الالتفات إلى ذلك ، والتوجّه إليه.

وإذا ثبتت هذه المقدّمة ننتقل إلى مقدّمة أخرى ، فنقول : إنّ الشارع من العقلاء ، بل رئيسهم ، فهو متّحد المسلك معهم ، فإذا لم يظهر منه الردع عن طريقتهم العمليّة ، يثبت على سبيل القطع أنّه ليس له مسلك آخر غير مسلكهم ، وإلاّ لظهر ، وبان ، ولبلغ الناس. وقد تقدّم مثل ذلك في حجّيّة خبر الواحد. (١)

وهذا الدليل ـ كما ترى ـ يتكوّن من مقدّمتين قطعيّتين :

__________________

(١) تقدّم في الصفحتين : ٤٤٧ ـ ٤٤٨.

١. ثبوت بناء العقلاء على إجراء الاستصحاب.

٢. كشف هذا البناء عن موافقة الشارع ، واشتراكه معهم.

وقد وقعت المناقشة في المقدّمتين معا. ويكفي في المناقشة ثبوت الاحتمال ، فيبطل به الاستدلال ؛ لأنّ مثل هذه المقدّمات يجب أن تكون قطعيّة ، وإلاّ فلا يثبت بها المطلوب ، ولا تقوم بها للاستصحاب ونحوه حجّة.

أمّا الأولى : فقد ناقش فيها أستاذنا الشيخ النائينيّ رحمه‌الله (١) بأنّ بناء العقلاء لم يثبت إلاّ فيما إذا كان الشكّ في الرافع ، أمّا : إذا كان الشكّ في المقتضي فلم يثبت منهم هذا البناء ـ على ما سيأتي من معنى المقتضي والرافع اللذين يقصدهما الشيخ الأنصاريّ قدس‌سره (٢) ـ ، فيكون بناء العقلاء هذا دليلا على التفصيل المختار له ، وهو القول التاسع.

ولا يبعد صحّة ما أفاده من التفصيل في بناء العقلاء ، بل يكفي احتمال اختصاص بنائهم بالشكّ في الرافع. ومع الاحتمال يبطل الاستدلال ، كما سبق.

وأمّا المقدّمة الثانية : فقد ناقش فيها شيخنا الآخوند قدس‌سره في الكفاية (٣) بوجهين نذكرهما ، ونذكر الجواب عنهما :

أوّلا : أنّ بناء العقلاء لا يستكشف منه اعتبار الاستصحاب عند الشارع إلاّ إذا أحرزنا أنّ منشأ بنائهم العمليّ هو التعبّد بالحالة السابقة من قبلهم ـ أي إنّهم يأخذون بالحالة السابقة من أجل أنّها سابقة ـ ، لنستكشف منه تعبّد الشارع. ولكن ليس هذا بمحرز منهم لو لم يكن مقطوع العدم ؛ فإنّه من الجائز قريبا أنّ أخذهم بالحالة السابقة لا لأجل أنّها حالة سابقة ، بل لأجل رجاء تحصيل الواقع مرّة ، أو لأجل الاحتياط أخرى ، أو لأجل اطمئنانهم ببقاء ما كان ثالثة ، أو لأجل ظنّهم بالبقاء ولو نوعا رابعة ، أو لأجل غفلتهم عن الشكّ أحيانا خامسة. وإذا كان الأمر كذلك فلم يحرز تعبّد الشارع بالحالة السابقة الذي هو النافع في المقصود.

والجواب : أنّ المقصود النافع من ثبوت بناء العقلاء هو ثبوت تبانيهم العمليّ على الأخذ

__________________

(١) فوائد الأصول ٤ : ٣٣٣.

(٢) يأتي في الصفحة : ٦٣٨.

(٣) كفاية الأصول : ٤٣٩.