درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۲۶: مباحث حجت ۸

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خلاصه‌ی جلسه‌ی قبل

بحث در ادله‌ی اقامه شده بر حجیت خبر واحد بود، عرض شد سه آیه را مرحوم مظفر بیان میکنند آیه‌ی اول آیه‌ی نبأ بود، «ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا» در رابطه با این آیه بعنوان مقدمه مرحوم مظفر سه جمله‌ی آیه را از نظر فقه اللغة و از نظر ادبی توضیح دادند، معنای «تبین» معلوم شد، از نظر ادبی هم «ان تصیبوا قوما بجهالة» رابطه‌اش با قبل معلوم شد و معنای کلمه‌ی جهالت هم واضح شد.

۴

استدلال به آیه‌ی نبأ

بعد از بیان این سه نکته وارد میشوند در اصل بیان استدلال به آیه‌ی شریف بر حجیت خبر واحد.

یک استدلال دارند که به دو بیان بسیار نزدیک باهم همین استدلال را بیان میکنند، استدلال سه مقدمه دارد:

مقدمه‌ی اول: میفرمایند ما از این آیه‌ی شریفه یک نتیجه میگیریم و آن نتیجه این است که مردم تا زمان نزول این آیه‌ی شریفه به خبر بما هو خبر عمل میکردند، چه خبر عادل و چه خبر فاسق مردم تا وقتی آیه نازل نشده بود سیره شان و شیوه شان این بوده است که به خبر بما هو خبر عمل میکردند چه عادل و چه فاسق، از کجای این آیه این قانون کلی را میفهمیم؟ از اینکه خداوند فرموده است که به خبر فاسق عمل نکنید، اگر مردم خودشان به خبر فاسق عمل نمیکردند خب لغو بود که خداوند بفرمایند «ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا»، پس از اینکه خداوند این آیه را نازل کرده‌اند و دستور داده‌اند که خبر فاسق را قبول نکنید و تفحص کنید، معلوم میشود که شیوه‌ی زندگانی مردم این بوده که به خبر مطلقا عمل میکردند، پس این یک مقدمه اول بود.

مقدمه‌ی دوم: خداوند تبارک و تعالی در این آیه در منطوق آیه تصریح میفرمایند که از حال به بعد اگر فاسقی برای شما خبر آورد قبل از تفحص ترتیب اثر به آن ندهید، چرا؟ چون خبر فاسق محتمل الکذب است، انسان غیر ملتزم امکان زیادی دارد دروغ بگوید اگر بدون جستجو به خبرش ترتیب اثر دادید اصابه‌ی به جهل میشود و امکان ضرر به یک قوم است، در نتیجه پشیمانی برای شما وجود دارد، پس مقدمه‌ی دوم ذکر منطوق آیه است، که منطوق آیه میگوید در خبر فاسق تجسس و تفحص لازم است.

مقدمه‌ی سوم: در مورد مفهوم آیه است، آیه جمله‌ی شرطیه است، «ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا» جمله‌ی شرطیه اثبات کرده‌ایم که مفهوم دارد، مقدمه‌ی سوم مفهوم آیه است و مفهوم آیه نمیشود اگر عادلی خبر آورد چون در خبر عادل احتمال کذب بسیار کم است، خبر عادل را تفحص و تجسس نکنید، یعنی قبولش کنید. نتیجه‌ی این سه مقدمه، حجیت خبر واحد است، پس بنابراین آیه‌ی شریفه به مفهوم شرط دلالت میکند بر اینکه خبر عادل حجت است.

همین استدلال را به یک بیان دیگری میفرمایند: از آیه استفاده میکنیم که مردم تا زمان نزول آیه اعتماد دارند و ترتیب اثر میدهند، چه خبر فاسق باشد و چه خبر عادل باشد، آیه‌ی شریفه این سیره‌ی مردم و عرف را در خبر فاسق محدود کرده است، یعنی در خبر فاسق آیه میفرماید به خبر فاسق بدون جستجو ترتیب اثر نده، اما نسبت به خبر عادل آیه آن سیره را محدود نکرده است، بلکه که مفهوم این آیه آن سیره‌ی عرف را امضا کرده است، که عرف به خبر واحد ترتیب اثر میدهند شارع هم به مفهوم آیه میگوید به خبر عادل ترتیب اثر بدهید و خبر واحد حجت است، در پایان میفرمایند با این بیانی که ما ذکر کردیم دیگر بسیاری از اشکالاتی که بر این آیه‌ی شریفه شده است به خودی خود برطرف میشود، بعضی از علما تا ۲۰ اشکال را بر این آیه ذکر کرده‌اند مرحوم شیخ انصاری در رسایل ده اشکال را ذکر میکنند و جواب میدهند، ایشان میفرمایند با این بیان ما اشکالات خود به خود مرتفع میشود و نیازی به ذکر اشکالات و رفعش نمیباشد.

۵

تطبیق (استدلال به آیه‌ی نبأ)

إذا عرفت هذه الشروح لمفردات الآية الكريمة (آنگاه که شناختی این بیان‌ها و شرح‌ها را برای مفردات آیه‌ی کریمه، کلمات آیه را که معنا کردیم) يتّضح لك معناها (معنای آیه برای انسان واضح میشود)، وما تؤدّي إليه (و آنچه که منجر میشود به آن چیز آیه‌ی شریفه) من دلالة على المقصود في المقام (و آن شیء بیان است از دلالت مقصود بر بیان) أنّها تعطي (این آیه‌ی شریفه نتیجه میدهد) (مقدمه‌ی اولی که از این آیه استفاده میکنند) أنّ النبأ من شأنه (از شأن خبر این است که) أن يصدّق به عند الناس (تصدیق شود آن خبر در نزد مردم)، ويؤخذ به من جهة أنّ ذلك من سيرتهم (و اخذ بشود آن خبر از جهت اینکه این تصدیق به خبر و اخذ به خبر از سیره‌ی مردم است)، وإلاّ (اگر این استفاده را از آیه نکنیم) فلما ذا نهى عن الأخذ بخبر الفاسق (اگر سیره‌ی مردم نبوده که به خبر عمل کنند چرا خداوند نهی کرده از اخذ به خبر فاسق) من جهة أنّه فاسق؟ (از این جهت که فاسق است، گفته است که چون فاسق است عمل نکنید، اگر مردم خودشان علم نمیکردند چرا خداوند فرموده است عمل نکنید گویا مطلب لغوی فرموده است اگر خود مردم این کار را نمیکردند، پس نتیجه میگیریم که سیره‌ی مردم این بوده است که به خبر مطلقا عمل میکردند)

فأراد (تعالى) (پس خداوند تبارک و تعالی خواسته است) أن يلفت أنظار المؤمنين (اینکه توجه دهد مسلمانان را) إلى أنّه لا ينبغي (به اینکه سزاوار نیست) أن يعتمدوا على كلّ خبر من أيّ مصدر كان (اینکه اعتماد نمایند مردم به هر خبری از هر مصدری که باشد)، بل إذا جاء به فاسق (بلکه اگر مخبر خبر فاسق باشد) ينبغي ألاّ يؤخذ به (سزاوار است به اینکه خبر اخذ نشود به آن خبر) بلا تروّ (بدون تأمل)، وإنّما يجب فيه (همانا لازم است در این خبر) أن يتثبّتوا (اینکه تجسس کنند) [من] أن يصيبوا قوما بجهالة (اصابه‌ی قومی را به جهالت)، أي بفعل ما فيه سفه وعدم حكمة (جهالت را معنا میکنند، نتیجه‌ی اینکه انسان خبر فاسق را قبول کند و به آن ترتیب اثر بدهد این است که انجام میدهد فعلی را که در این فعل سفاهت و عدم حکمت است) قد يضرّ بالقوم. (که گاهی به قوم ضرر میرساند) والسرّ في ذلك (حالا علت اینکه در خبر فاسق باید تجسس کرد والا انسان مرتکب امر سفهی و خلاف میشود) أنّ المتوقّع من الفاسق ألاّ يصدق في خبره (آنچه که انسان دارد از آدم فاسق یعنی غیر ملتزم به مسائل شرعی، این است که راست نگوید در خبر خودش)، فلا ينبغي أن يصدّق ويعمل بخبره. (پس سزاوار نیست که تصدیق بشود و عمل بشود به خبر فاسق)

فتدلّ الآية ـ بحسب المفهوم ـ على أنّ خبر العادل يتوقّع منه الصدق (بر اینکه خبر عادل توقع دارد انسان از آن خبر عادل صدق را)، فلا يجب فيه الحذر (پس لازم نیست از این خبر واحد حذر کردن) والتثبّت من إصابة قوم بجهالة. (و جستجو کردن از اصابه‌ی قومی به جهالت) ولازم ذلك أنّه حجّة. (خبر عدل را نمیخواهد تفحص کنید و بدون تفحص حجت است)

والذي نقوله (آنچه که ما میگوییم) ونستفيده (و استفاده میکنیم از آیه‌ی شریفه) وله دخل في استفادة المطلوب من الآية (و برای این مطلب دخالت است در استفاده نمودن مدعای خودمان از آیه‌ی شریفه) أنّ النبأ في مفروض الآية (اینکه خبر در فرض آیه) ممّا يعتمد عليه عند الناس (از آیه استفاده میکنیم که خبر از چیزهایی است که مردم به آن اعتماد میکردند و عمل میکردند)، وتعارفوا الأخذ به (و در عرف مردم تعارف اخذ به خبر است، یعنی در عرف مردم این مطلب مسلم است که مردم عمل میکنند به آن خبر) بلا تثبّت (بدون تجسس)، وإلاّ (والا اگر خود مردم به خبر فاسق عمل نمیکردند، بلکه خودشان جستجو میکردند دیگر نیازی نبود که خداوند بفرماید «ان جائکم بنبأ فتبینوا» لغو بود، معلوم میشود مردم خودشان به خبر فاسق عمل میکردند بدون جستجو) لما كانت حاجة للأمر فيه (همانا نبود حاجتی برای امر کردن در این قرآن) بالتبيّن في خبر الفاسق (به جستجو در خبر واحد)، إذا كان النبأ من جهة ما هو نبأ لا يعمل به الناس. (اگر خبر از جهتی که خبر است به آن عمل نمیکردند، دیگر خداوند تصریح نمیکرد در آیه که به خبر واحد بدون تفحص عمل نکنید، معلوم میشود که قبلا عمل میکردند حالا خداوند از این سیره نهی میکند)

ولمّا علّقت الآية وجوب التبيّن والتثبّت (چون معلق نموده است آیه وجوب تبین و تثبت را) على مجيء الفاسق (بر آمدن فاسق، آیه‌ی شریفه گفته است «ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا») يظهر منه (از آن آیه ظاهر میشود که) بمقتضى مفهوم الشرط (به مقتضی مفهوم شرط) أنّ خبر العادل ليس له هذا الشأن (خبر عادل این شأن برایش نیست یعنی وجوب تفحص ندارد)، بل الناس لهم (بلکه برای این مردم است) أن يبقوا فيه على سجيّتهم (اینکه باقی بمانند در این خبر عادل بر همان سیره‌ی خودشان، که آن سیره‌ی مردم بیان بود) من الأخذ به (از اخذ به این خبر عادل) وتصديقه من دون تثبّت وتبيّن (تصدیق خبر عادل بدون تتبع و تبین) لمعرفة صدقه من كذبه (برای شناختن صدق از کذبش)، من جهة خوف إصابة قوم بجهالة. (از جهت خوف اصابت قوم بجهالت، لازم نیست در باب خبر عادل تفحص کنند ببینند راست است یا نه، چون ترس از اصابه قومی به جهالت نیست) وطبعا لا يكون ذلك (و طبعا اینکه جستجو در خبر عادل لازم نیست علتش نیست) إلاّ من جهة اعتبار خبر العادل وحجّيّته (مگر از جهت معتبر بودن خبر عادل و حجیت آن)؛ لأنّ المترقّب منه الصدق (آنچه که انسان انتظار دارد از خبر عادل صدق است)، فيكشف ذلك (پس کشف میکند این عدم تفحص) عن حجّيّة قول العادل عند الشارع (از حجیت قول عادل در نزد شارع)، وإلغاء احتمال الخلاف فيه. (و الغاء احتمال خلاف را در او، شارع هم مثل عرف با مفهوم این آیه بیان میکند که اگر چه احتمال خلاف هم در خبر عادل دیدید ولی این احتمال خلاف را الغاء میکنید)

والظاهر أنّه بهذا البيان للآية (ظاهر این است که با این بیان برای آیه) يرتفع كثير من الشكوك (رفع میشود بسیاری از اشکالاتی که) التي قيلت على الاستدلال بها على المطلوب (آنچنان شبهاتی که گفته شده است بر استدلال این آیه‌ی شریفه بر مطلوب ما)، فلا نطيل في ذكرها وردّها. (چون با این بیان ما این اشکالات رفع میشود، دیگر وقتی نمیگیریم در ذکر این شبهات و رد آنها)

(پس نتیجه‌ای که از آیه‌ی اول میگیریم حجیت خبر واحد عادل است، با قید عدالت، این نکته را برای این عرض کردم بخاطر این است که مطالبی که از آیات میگیریم متفاوت است، و بعد در استدلال‌های بعدی را که میخواهیم حد حجیت خبر واحد را بیان کنیم لازم میاید که کدام خبر واحد حجت است، فقط عادل باشد یا نه ثقه باشد یا امامی باشد)

۶

آیه‌ی دوم: آیه‌ی نفر

{استاد در حال پاسخ به سوال شاگردان...}

دومین آیه‌ای که مرحوم مظفر به آن استدلال میکنند آیه‌ی نفر است در سوره‌ی توبه: «وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً» {شایسته نیست که مسلمانان کوچ کنند برای تعلم دین همه شان} «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ» {چرا کوچ نمیکنند از هر فرقه‌ی یک طائفه‌ای} «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ» {تا تفقه در دین پیدا کنند} « وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» {تا انذار کنند قوم خودشان را} «إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» {آنگاه که برگشتند به آنها تا اینکه قبول کنند حذر را و خود را جدا کنند از محرمات}

مرحوم مظفر در این آیه در دو مبحث بحث میکنند، مرحله‌ی اول بعنوان مقدمه‌ی دلیل صدر آیه را معنا میکنند این جمله را «وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً»، این جمله را ابتدا در مرحله‌ی اول بیان میکنند این میشود مقدمه‌ی بحثمان بعد در مرحله‌ی دوم دنباله‌ی آیه را توضیح میدهند، که در این مرحله‌ی دوم در حقیقت استدلال بر حجیت خبر واحد نهفته است.

مرحله‌ی اول: دو مطلب را ایشان بیان میکنند، مطلب اول این است که در صدر آیه گفته شده «وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً» این متعلق نفر چیست؟ شایسه نیست کوچ کنند همه‌ی مسلمانان، نفر به چه چیز؟ اختلاف شده است، پاره‌ای از مفسرین گفته‌اند مراد از این آیه نفر به جهاد است، شایسته نیست همه‌ی مسلمانان بروند و کوچ کنند به طرف جهاد، به چه دلیل؟ دلیلشان آیات قبلی این آیه است، میگویند آیات قبلی آیات جهادیه است و بمناسبت آنها این آیه هم مراد نفر به جهاد است، مرحوم مظفر این تفسیر را قبول ندارند و میفرمایند مراد از نفر و کوچ کردن رفتن به مدینه است به خدمت پیامبر برای تعلم مسائل دینی، شایسته نیست همه‌ی مسلمانان کوچ کنند و بروند به شهر مدینه برای تعلم احکام از پیامبر، به چه دلیل؟ میفرمایند به قرینه‌ی ذیل آیه‌ی شریفه، «الکلام یفسر بعضه بعضا» کلام بعضی بعض دیگرش را تفسیر میکند، اینجا ذیل آیه صدر آیه را تفسیر میکند، همه‌ی مسلمانان کوچ نکنند، اما چرا کوچ نمیکنند عده‌ای تا اینکه تفقه در دین پیدا کنند، خب واضح است تفقه در دین در میدان جهاد حاصل نمیشود، آنجا میدان مبارزه و عمل است، این تفقه در دین در محضر علم و محضر پیامبر است، پس مطلب اول اینکه مراد از «نفر» در صدر آیه یعنی نفر به سمت رسول خدا تا تفقه در دین پیدا کنند.

مطلب دوم این است که این جمله‌ی «وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً»، یک جمله‌ی اخباریه است، جمله‌ی خبریه است، اینجا اختلاف شده است بعضی از علما میگویند جمله‌ی خبریه در مقام انشاء است، یعنی شارع میگوید خداوند میفرمایند نمیخواهد همه‌ی مردم کوچ کنند برای تعلم دین به شهر مدینه، شارع دستور میدهد که همه‌ی مردم برای تعلم احکام دین نمیخواهد به شهر مدینه هجرت کنند، این یک بیان که جمله‌ی خبریه است در مقام انشاء و طلب، اما بعضی گفته‌اند نه این آیه جمله‌ی خبریه است در مقام اخبار نه انشاء، خداوند خبر میدهد که همه‌ی مسلمانان به شهر مدینه برای تعلم احکام دین کوچ نمیکنند، فقط خبر میدهد، اینگونه نیست که مسلمانان همه شان به شهر مدینه برای تعلم دین کوچ کنند، چرا همه کوچ نمیکنند؟ علتش هم معلوم است چون این مسئله محال است که تمام مردم از اطراف کشور اسلامی برای یادگیری مسائل دینی به شهر مدینه بیایند، اسلام تا کنار دروازه‌ی چین نفوذ کرده و از آن طرف هم تا اروپا رفته است بعد همه‌ی این مردم به شهر مدینه بیایند برای تعلم احکام دین، این یا محال عادی است یا عسر و حرج دارد، خلاصه خداوند با این آیه‌ی شریفه خبر میدهد که مردم همه شان اینکار را نمیکنند، مردم کوچ نمیکنند به شهر مدینه همه شان برای تعلم دین، فقط در مقام اخبار است، چه بگوییم صدر آیه فقط در مقام اخبار است یا بگوییم جمله‌ی خبریه در مقام انشاء است، نتیجه این میشود که کوچ کردن همه‌ی مردم به شهر مدینه واجب نیست، نهایت در بیان اولی کلام بالمطابقه دلالت میکند و در بیان دوم کلام بالالتزام دلالت میکند که کوچ کردن همه‌ی مردم به شهر مدینه واجب نیست و موجب عسر و حرج یا استحاله میشود.

پس صدر آیه عدم وجود نفر همه‌ی مردم را به شهر مدینه بیان میکند.

۷

تطبیق (آیه‌ی دوم: آیه‌ی نفر)

الآية الثانية: آية النفر 

وهي قوله (تعالى) في سورة التوبة: «وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».

إنّ الاستدلال بهذه الآية الكريمة على المطلوب (استدلال به آیه‌ی شریفه بر مطلوب ما که خبر واحد است) يتمّ بمرحلتين من البيان (تمام میشود با دو مرحله‌ی از کلام):

١ ـ الكلام في صدر الآية: «وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً؛» تمهيدا للاستدلال (بخاطر مقدمه چینی برای استدلال)؛ فإنّ الظاهر من هذه الفقرة (ظاهر از این جزء از آیه‌ی شریفه) نفي وجوب النفر على المؤمنين كافّة (نفی وجوب نفر است بر همه‌ی مسلمانان تماما)، والمراد من النفر ـ بقرينة باقي الآية ـ النفر إلى الرسول (نفر به خدمت حضرت رسول است) للتفقّه في الدين (برای تفقه در دین)، لا النفر إلى الجهاد، وإن كانت الآيات التي قبلها واردة في الجهاد (ولو آیاتی که قبل از این آیه است وارد شده است در مسئله‌ی جهاد)؛ فإنّ ذلك وحده (اینکه آیات قبلی ظاهر در جهاد باشد) غير كاف ليكون قرينة (کافی نیست که ما آیات قبل را قرینه بگیریم که این آیه هم در مورد جهاد است) مع ظهور باقي الآية في النفر إلى التعلّم والتفقّه (با اینکه ظهور دارد باقی آیه در کوچ کردن به تعلم و تفقه)، فإنّ الكلام الواحد يفسّر بعضه بعضا. (کلام واحد تفسیر میکند بعضی بعض دیگر را)

وهذه الفقرة (این قسمت از آیه) إمّا جملة خبريّة يراد بها إنشاء نفي الوجوب (اراده میشود به این جمله‌ی خبریه انشاء نفی وجوب یعنی شارع مستقیما انشاء کرده است نفی وجوب را، یعنی معنای آیه این است که واجب نیست کوچ کردن همه‌ی مسلمانان به سمت مدینه) فتكون في الحقيقة جملة إنشائيّة (در حقیقت میباشد جمله‌ی انشائیه)، وإمّا جملة خبريّة (و یا جمله‌ی خبریه است که) يراد بها الإخبار (خداوند میخواهد به سبب این جمله خبر بدهد) جدّا عن عدم وقوعه من الجميع (فقط خبر است، خداوند خبر میدهد که از تمام مسلمانان این کوچ کردن به سمت مدینه واقع نمیشود)؛ (چرا واقع نمیشود؟) إمّا لاستحالته عادة (یا بخاطر محال بودن نفر به سمت مدینه برای همه‌ی مردم عادتا)، أو لتعذّره (و یا بخاطر اینکه متعذر است، یعنی اگر محال نباشد موجب عسر و حرج است) اللازم له عدم وجوب النفر عليهم جميعا (آنچنان تعذری که لازم دارد عدم وجوب نفر را بر همه‌ی مسلمانان جمیعا)، فتكون دالّة بالدلالة الالتزاميّة (پس این جزء از آیه دلالت میکند با دلالت التزامی) على عدم جعل مثل هذا الوجوب من الشارع. (بر عدم جعل مثل این وجوب از شارع) وعلى كلا الحالين (هر جور که بگوییم این جلمه را) فهي تدلّ على عدم تشريع وجوب النفر (دلالت میکند بر عدم تشریع وجوب نفر) على كلّ واحد واحد (بر هر شخصی تک به تک)، إمّا إنشاء، أو إخبارا. (آیه یا به انشاء یا به اخبار دلالت میکند بر اینکه نفر بر تمام مسلمانان برای تعلم دین به سمت مدینه واجب نیست)

۸

اشکال و جواب مطرح شده

بر این بیان ایشان یک اشکال وارد میشود، اشکال این است که شما فرمودید صدر آیه برای بیان عدم وجوب نفر است، رفتن به سمت مدینه برای همه واجب نیست، شارع در این آیه بیان نموده است عدم وجوب نفر را.

اشکال: در جای خود ثابت شده است که وظیفه‌ی شارع جعل حکم است نه نفی حکم، شارع بما هو شارع کارش این است که احکام را جعل کند نه اینکه بیان کند نفی و عدم وجود حکم را، چون عدم حکم و عدم وجود مطابق با اصل است، اصل اولی عدم الحکم است، اصل اولیه اباحه‌ی هر شیء است، و عدم وجود هر شیء است، وظیفه‌ی شارع این است که شیئی واجب باشد بگوید واجب است والا سکوت کند، شأن شارع جعل حکم است و نه نفی حکم، و اینجا شما میگویید شارع مقدس با این آیه‌ی شریفه نفی حکم نموده است، این کار وظیفه‌ی شارع نیست.

جواب: میفرمایند ما قبول داریم که وظیفه‌ی شارع جعل حکم است نه نفی حکم اما در یک صورت است که در این صورت وظیفه‌ی شارع نفی حکم است از شیء، و آن صورت جایی است که مردم اعتقاد داشته باشند یا توهم کنند یا احتمال بدهند وجوب یک شیء را، مردم اگر اعتقاد داشته باشند به وجوب یک شیء و آن شیء در واقع واجب نباشد وظیفه‌ی شارع است که بیان کند نفی حکم را، وظیفه‌ی شارع است که بیان کند این حکم اینجا وجود ندارد، سوال: مگر در اینجا مردم احتمال میدادند وجوب نفر را؟ میفرمایند بله، مردم به حکم عقل احتمال قوی میدهند وجوب نفر به خدمت رسول الله را برای تعلم احکام دین، چرا؟ بیان مطلب این است که مردم همه میدانند بعد از اینکه دین اسلام را پذیرفتند یک وظایفی دارند، عقل حکم میکند که این وظایفشان را یاد بگیرند و به آنها عمل کنند، بهترین راه یاد گرفتن وظایف انسان این است که به رهبر دین مراجعه کنند، راهی که صددر صد انسان به وظایفش میرسد این است که به انسان به رهبر دین برسد، پس عقل حکم میکند که تعلم مسائل دینی با رفتن خدمت رسول الله واجب و لازم است، باید انسان این زحمت را متحمل بشود و برود خدمت رسول خدا و معالم دینش را یاد بگیرد، چون مردم این احتمال را میدادند لذا آیه‌ی شریفه نفی میکند این را میگوید لازم نیست همه‌تان به خدمت رسول خدا بروید و احکام دینتان را مستقیم از حضرت یاد بگیرید چرا؟ چون موجب عسر و حرج است، خب حالا سوال سومی پیش میاید، یاد گرفتن وظایف لازم است همه هم نمیخواهد خدمت رسول خدا بروند پس چیکار کنند؟ اصلا یاد نگیرند که نمیشود، آیه‌ی شریفه با ذیل خودش یک وظیفه‌ی دیگری را مشخص کرده است، آیه میگوید حالا که مشکل است رفتن همه به خدمت رسول خدا و وظایفتان را یاد بگیرید، و چون عسر و حرج دارد من میگویم همه نمیخواهد بروید، یک تعدادی از شما بروند خدمت رسول خدا احکام دین را یاد بگیرند آن تعداد بیایند به بقیه احکام دین را بگویند و بقیه بیایند از آنها اطاعت کنند و خبر آنها برای بقیه حجت باشد، پس به این شکل به صورت سر بسته از آیه نتیجه میگیریم حجیت خبر واحد را، البته بیان مفصل آن خواهد آمد.

۹

تطبیق (اشکال و جواب مطرح شده)

ولكن ليس من شأن الشارع بما هو شارع (شما گفتید صدر آیه دلالت میکند بر عدم وجوب نفر، لکن نیست از شأن شارع بما هو شارع اینکه نفی کند وجوب شیء را، شأن شارع جعل حکم است و نه نفی حکم، فرقی ندارد که با زبان انشاء باشد یا با زبان اخبار باشد) أن ينفي وجوب شيء، إنشاء أو إخبارا، (میفرمایند قبول داریم که شأن شارع نفی وجوب حکم نیست) إلاّ إذا كان في مقام رفع توهّم الوجوب لذلك الشيء (مگر در آنجایی که شارع در مقام رفع بر طرف کردن توهم وجوب برای آن شیء باشد) أو اعتقاده. (یا در مقام رفع اعتقاد به وجوب آن شیء باشد) واعتقاد وجوب النفر (و معتقد بودن وجوب نفر به سمت رسول خدا) أمر متوقّع لدى العقلاء (امری است که مورد انتظار بوده است در نزد عقلا)؛ لأنّ التعلّم واجب عقليّ على كلّ أحد (بخاطر اینکه تعلم واجب عقلی است بر هر شخصی، هر شخصی وظیفه‌اش این است که وظایف دینش را یاد بگیرد)، وتحصيل اليقين فيه (و بر هر شخصی واجب است تحصیل یقین در آن مسائل دینی) المنحصر عادة في مشافهة الرسول (آنچنان واجبی که منحصر است عادتا با روبرو شدن با رسول خدا) أيضا واجب عقليّ. فحقّ أن يعتقد (پس درست است که اعتقاد داشته باشند مسلمانان) المؤمنون بوجوب النفر إلى الرسول شرعا لتحصيل المعرفة بالأحكام. (پس از یک طرف مسلمانان عقلشان حکم میکند که همه بروند خدمت رسول خدا احکام دین را کسب کنند)

ومن جهة أخرى، فإنّه ممّا لا شبهة فيه (شکی نیست) أنّ نفر جميع المؤمنين في جميع أقطار الإسلام (کوچ کردن همه‌ی مسلمانان از تمام اطراف حکومت اسلامی) إلى الرسول لأخذ الأحكام منه بلا واسطة ـ كلّما عنت حاجة (هر وقت حاجتی پیش میاید) وعرضت لهم مسألة (و درست میشود بر مسلمانان مسئله‌ای) ـ أمر ليس عمليّا من جهات كثيرة (از جهات فراوان این امری است که عملی نیست)؛ فضلا عمّا فيه (فضلا از اینکه در این عمل) من مشقّة عظيمة لا توصف (مشقت بزرگی است که وصف نمیشود، مثلا هر شخصی در هر شهری فورا تا به یک مشکلی بر میخورد باید برود از رسول خدا جوابش را بگیرد و بیاید)، بل هو مستحيل عادة. (این محال است عادتا)

إذا عرفت ذلك (حالا که چنین است و از آن طرف هم عقلا میگویند تحصیل علم در مسائل دینی واجب است)، فنقول: إنّ الله (تعالى) أراد بهذه الفقرة (ارده نموده است به این قسمت) ـ والله العالم ـ أن يرفع عنهم هذه الكلفة (برطرف کند از آن مسلمانان این زحمت و مشقت را) والمشقّة برفع وجوب النفر؛ رحمة بالمؤمنين. (با برطرف کردن وجوب نفر بخاطر رحمت و ترحمش به مسلمانان)

ولكن هذا التخفيف (حالا معنای این تخفیف این نیست که دیگر هیچ کس لازم نیست به دنبال تفقه برود، همه نمیخواهد بروند اما یک عده‌ای باید بروند) ليس معناه أن يستلزم رفع أصل وجوب التفقّه (هر کسی که بگوید خدمت رسول خدا رفتن مشکل است پس من هیچ وظیفه‌ای ندارم)، بل الضرورات تقدّر بقدرها. (ضرورات اندازه گیری میشود به اندازه‌ی خودش) ولا شكّ أنّ التخفيف (شکی نیست که تخفیف) يحصل برفع الوجوب على كلّ واحد واحد (خداوند میگوید بر هر فرد فرد واجب نیست)، فلا بدّ من علاج لهذا الأمر (باید علاج شود این امر) اللازم تحقّقه على كلّ حال (آنچنان امری که اثباتش در هر حالی واجب است) ـ وهو التعلّم ـ بتشريع طريقة أخرى للتعلّم (اینکه شارع قرار بدهد شارع یک طریقه‌ی دیگر را برای تعلم) غير طريقة التعلّم اليقينيّ من نفس لسان الرسول. (غیر از طریقه‌ی تعلم یقینی از زبان رسول خدا) وقد بيّنت بقيّة الآية (بیان مینماید بقیه‌ی آیه همین علاج و همین راه را) هذا العلاج وهذه الطريقة، وهو قوله (تعالى): «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ...» (همه نمیخواهد کوچ کنند اما چرا از هر قومی یک عده‌ای کوچ نمیکنند) والتفريع بالفاء (اینکه با عنوان فاء تفریع آورده است) شاهد على أنّ هذا علاج (شاهد است بر اینکه این امر دوم) متفرّع على نفي وجوب النفر على الجميع. (فرع بر امر اولی است، یعنی حالا که همه نمیخواهد بروند چرا یک عده‌ای نمیروند)

۱۰

بیان نکته‌ی آخر

اشاره به یک نکته‌ی کوتاه هم میکنند، و آن این است که بعضی از علما صدر آیه را چیزی از آن ذکر نکرده‌اند، از همان «فلولا نفر من کل فرقة....» ذکر کرده‌اند، اگر دقت کنید میبینید صدر آیه یک مقدمه‌ی جالب میشود برای بیان حجیت خبر واحد و باید صدر آیه هم برای بیان استدلال ذکر بشود، تعلم واجب است و کل فرد فرد نمیشود تعلم کنند پس باید یک عده‌ای تعلم کنند.

ومن هذا البيان يظهر أنّ هذه الفقرة (صدر الآية) لها الدخل الكبير (دخالت فراوان دارد) في فهم الباقي من الآية (در فهم باقی از آیه) الذي هو موضع الاستدلال على حجّيّة خبر الواحد. (آنچنان باقی که موضع استدلال به خبر واحد است) وقد أغفل هذه الناحية المستدلّون بهذه الآية على المطلوب (به غفلت گذرانده‌اند این قسمت را کسانی که استدلال نموده‌اند این آیه را بر مطلوب)، فلم يوجّهوا الارتباط بين صدر الآية وبقيّتها (توجیه نکردند ارتباط بین صدر آیه و بقیه‌ی آیه را) للاستدلال بها (برای استدلال نمودن به آیه به شکلی که خواهد آمد)، على نحو ما يأتي.

 

إذا عرفت هذه الشروح لمفردات الآية الكريمة يتّضح لك معناها ، وما تؤدّي إليه من دلالة على المقصود في المقام أنّها تعطي أنّ النبأ من شأنه أن يصدّق به عند الناس ، ويؤخذ به من جهة أنّ ذلك من سيرتهم ، وإلاّ فلما ذا نهى عن الأخذ بخبر الفاسق من جهة أنّه فاسق؟

فأراد (تعالى) أن يلفت أنظار المؤمنين إلى أنّه لا ينبغي أن يعتمدوا على كلّ خبر من أيّ مصدر كان ، بل إذا جاء به فاسق ينبغي ألاّ يؤخذ به بلا تروّ ، وإنّما يجب فيه (١) أن يتثبّتوا [من] أن يصيبوا قوما بجهالة ، أي بفعل ما فيه سفه وعدم حكمة قد يضرّ بالقوم. والسرّ في ذلك أنّ المتوقّع من الفاسق ألاّ يصدق في خبره ، فلا ينبغي أن يصدّق ويعمل بخبره.

فتدلّ الآية ـ بحسب المفهوم ـ على أنّ خبر العادل يتوقّع منه الصدق ، فلا يجب فيه الحذر والتثبّت من إصابة قوم بجهالة. ولازم ذلك أنّه حجّة.

والذي نقوله ونستفيده وله دخل في استفادة المطلوب من الآية أنّ النبأ في مفروض الآية ممّا يعتمد عليه عند الناس ، وتعارفوا الأخذ به بلا تثبّت ، وإلاّ لما كانت حاجة للأمر فيه بالتبيّن في خبر الفاسق ، إذا كان النبأ من جهة ما هو نبأ لا يعمل به الناس.

ولمّا علّقت الآية وجوب التبيّن والتثبّت على مجيء الفاسق يظهر منه بمقتضى مفهوم الشرط أنّ خبر العادل ليس له هذا الشأن ، بل الناس لهم أن يبقوا فيه على سجيّتهم من الأخذ به وتصديقه من دون تثبّت وتبيّن لمعرفة صدقه من كذبه ، من جهة خوف إصابة قوم بجهالة. وطبعا لا يكون ذلك إلاّ من جهة اعتبار خبر العادل وحجّيّته ؛ لأنّ المترقّب منه الصدق ، فيكشف ذلك عن حجّيّة قول العادل عند الشارع ، وإلغاء احتمال الخلاف فيه.

والظاهر أنّه بهذا البيان للآية يرتفع كثير من الشكوك التي قيلت على الاستدلال بها على المطلوب ، فلا نطيل في ذكرها وردّها. (٢)

الآية الثانية : آية النفر

وهي قوله (تعالى) في سورة التوبة : ﴿وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِ

__________________

(١) أي في الأخذ به.

(٢) وإن شئت فراجع فرائد الأصول ١ : ١١٧ ـ ١١٨ ؛ كفاية الأصول : ٣٤٠ ـ ٣٤١.

فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (١).

إنّ الاستدلال بهذه الآية الكريمة على المطلوب يتمّ بمرحلتين من البيان :

١ ـ الكلام في صدر الآية : ﴿وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ؛ تمهيدا للاستدلال ؛ فإنّ الظاهر من هذه الفقرة نفي وجوب النفر على المؤمنين كافّة (٢) ، والمراد من النفر ـ بقرينة باقي الآية ـ النفر إلى الرسول للتفقّه في الدين ، لا النفر إلى الجهاد ، وإن كانت الآيات التي قبلها واردة في الجهاد ؛ فإنّ ذلك وحده غير كاف ليكون قرينة مع ظهور باقي الآية في النفر إلى التعلّم والتفقّه ، فإنّ الكلام الواحد يفسّر بعضه بعضا.

وهذه الفقرة إمّا جملة خبريّة يراد بها إنشاء نفي الوجوب فتكون في الحقيقة جملة إنشائيّة ، وإمّا جملة خبريّة يراد بها الإخبار جدّا عن عدم وقوعه (٣) من الجميع ؛ إمّا لاستحالته عادة ، أو لتعذّره اللازم له عدم وجوب النفر عليهم جميعا ، فتكون دالّة بالدلالة الالتزاميّة على عدم جعل مثل هذا الوجوب من الشارع. وعلى كلا الحالين فهي تدلّ على عدم تشريع وجوب النفر على كلّ واحد واحد ، إمّا إنشاء ، أو إخبارا.

ولكن ليس من شأن الشارع بما هو شارع أن ينفي وجوب شيء ، إنشاء أو إخبارا ، إلاّ إذا كان في مقام رفع توهّم الوجوب لذلك الشيء أو اعتقاده. واعتقاد وجوب النفر أمر متوقّع لدى العقلاء ؛ لأنّ التعلّم واجب عقليّ على كلّ أحد ، وتحصيل اليقين فيه المنحصر عادة في مشافهة الرسول أيضا واجب عقليّ. فحقّ أن يعتقد المؤمنون بوجوب النفر إلى الرسول شرعا لتحصيل المعرفة بالأحكام.

ومن جهة أخرى ، فإنّه ممّا لا شبهة فيه أنّ نفر جميع المؤمنين في جميع أقطار الإسلام إلى الرسول لأخذ الأحكام منه بلا واسطة ـ كلّما عنت حاجة وعرضت لهم مسألة ـ أمر (٤) ليس

__________________

(١) التوبة (٩) الآية : ١٢٢.

(٢) يستفيد بعضهم من الآية ، النهي عن نفر الكافّة. وهي استفادة بعيدة جدّا ، وليست كلمة «ما» من أدوات النهي ، إذن ليس لهذه الآية أكثر من الدلالة على نفي الوجوب ـ منه قدس‌سره ـ.

(٣) أي عدم وقوع النفر.

(٤) قوله : «أمر» خبر «أنّ» أي : أنّ نفر جميع المؤمنين في جميع الأقطار إلى الرسول أمر ليس عمليّا.

عمليّا من جهات كثيرة ، (١) ؛ فضلا عمّا فيه من مشقّة عظيمة لا توصف ، بل هو مستحيل عادة.

إذا عرفت ذلك ، فنقول : إنّ الله (تعالى) أراد بهذه الفقرة ـ والله العالم ـ أن يرفع عنهم هذه الكلفة والمشقّة برفع وجوب النفر ؛ رحمة بالمؤمنين. ولكن هذا التخفيف ليس معناه أن يستلزم رفع أصل وجوب التفقّه ، بل الضرورات تقدّر بقدرها. ولا شكّ أنّ التخفيف يحصل برفع الوجوب على كلّ واحد واحد ، فلا بدّ من علاج لهذا الأمر اللازم تحقّقه على كلّ حال ـ وهو التعلّم ـ بتشريع طريقة أخرى للتعلّم غير طريقة التعلّم اليقينيّ من نفس لسان الرسول. وقد بيّنت بقيّة الآية هذا العلاج وهذه الطريقة ، وهو قوله (تعالى) : ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ ... والتفريع بالفاء شاهد على أنّ هذا علاج متفرّع على نفي وجوب النفر على الجميع.

ومن هذا البيان يظهر أنّ هذه الفقرة (صدر الآية) لها الدخل الكبير في فهم الباقي من الآية الذي هو موضع الاستدلال على حجّيّة خبر الواحد. وقد أغفل هذه الناحية المستدلّون بهذه الآية على المطلوب ، فلم يوجّهوا الارتباط بين صدر الآية وبقيّتها للاستدلال بها ، على نحو ما يأتي.

٢ ـ الكلام عن نفس موقع الاستدلال من الآية على حجّيّة خبر الواحد المتفرّع هذا الموقع على صدرها ؛ لمكان فاء التفريع ، فإنّه (تعالى) ـ بعد أن بيّن عدم وجوب النفر على كلّ واحد ، تخفيفا عليهم ـ حرّضهم (٢) على اتّباع طريقة أخرى بدلالة «لو لا» التي هي للتحضيض ، والطريقة هي أن ينفر قسم من كلّ قوم ليرجعوا إلى قومهم فيبلّغوهم الأحكام بعد أن يتفقّهوا في الدين ، ويتعلّموا الأحكام ، وهو في الواقع خير علاج لتحصيل التعليم ، بل الأمر منحصر فيه.

فالآية الكريمة بمجموعها تقرّر أمرا عقليّا ، وهو وجوب المعرفة والتعلّم ، وإذ تعذّرت المعرفة اليقينيّة بنفر كلّ واحد إلى النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ليتفقّه في الدين فلم يجب ، رخّص الله (تعالى) لهم لتحصيل تلك الغاية ـ أعني التعلّم ـ بأن تنفر طائفة من كلّ فرقة. والطائفة المتفقّهة هي التي تتولّى حينئذ تعليم الباقين من قومهم ، بل إنّه لم يكن قد رخّصهم فقط بذلك ، وإنّما

__________________

(١) كبعد المسافة وكثرة الأحكام وغيرهما.

(٢) أي : بعثهم ، بالفارسيّة : «آنها را تحريك كرد وبرانگيخت».