إن قلت: منافات ندارد که بگوییم استعمالِ لفظ اگر مفرد باشد، در اکثر از معنا یا محال است و یا مجاز است، ولی در تثنیه و جمع بگوییم یا محال نیست و یا مجاز نیست، زیرا ‹ رجلان › به منزلهٔ تکرار است یعنی ‹ رجلٌ و رجلٌ › و منافاتی ندارد که یک رجل در مرأة استعمال شود و یک رجل هم در رجل استعمال شود، یا هر رجلش با قیدِ وحدت استعمال شود تا دو رجل بشود دو تا.
قلتُ: (والتثنیة والجمع وإن کانا بمنزلةِ التکرارِ فى اللّفظ، إلاّ أنّ الظاهر أنّ اللفظ فیهما کأنّه کرِّرَ وأُرید مِن کلِّ لفظٍ فردٌ مِن أفراد معناه) یعنی تثنیه و جمع اگرچه به منزلهٔ تکرار هستند الاّ این که ظاهر این است که لفظ در تثنیه و جمع، گویا تکرار شده و اراده شده از هر کدام از این لفظها، یک فرد از افرادِ آن معنا، نه این که هر کدامیک از این لفظها یک معنایی غیر از آن معنا از آن لفظ اراده شده باشد، (لا أنّه أُرید منه معنی مِن معانیه، فإذا قیلَ مثلاً: « جئنى بعینین » أُرید فردان مِن العین الجاریة، لا العین الجاریة والعین الباکیة)، نه این که اراده شده باشد از هر لفظی، یک معنایی از معانیش، یعنی وقتی میگوییم ‹ رأیتُ عینین › به منزلهٔ تکرار است، به این معنا نیست که از لفظِ ‹ عینین ›، دو معنای مختلف اراده شده باشد، به این که از یک فردش عین جاریه و از یک فردش هم عین باکیه اراده شده باشد، بلکه دو فرد از یک معنا اراده شده است، یعنی مراد از لفظِ ‹ عینین › یا میتواند دو تا عینِ جاریه باشد و یا دو تا عینِ باکیه باشد.
إن قلت: به ذهن میآید که اگر با تثنیه و جمع، دو یا سه فرد از معنا اراده شود، پس باید در أعلام و معارف، تثنیه و جمع محال باشد، زیرا عَلَم که دو فرد ندارد، پس این که تثنیه و جمع در أعلام و معارف صحیح است، معنایش این است که تثنیه به معنای دو تا فرد نیست، بلکه به معنای دو تا معنا میباشد.
قلت: (والتثنیة والجمع فى الأعلام إنّما هو بتأویلِ المفرد إلی المسمّیٰ بها)، یعنی تثنیه و جمع در عَلَمها و معرفهها این گونه است که ابتدا لفظِ مفرد را از معنای خودش خالی میکنند، مثلاً زید را در معنای ‹ زید بن عمرو › استعمال نمیکنند، بلکه در هر کسی که اسمش زید باشد استعمال میکنند، یعنی زید را در ‹ المسمّیٰ بزیدٍ › استعمال میکنند، و این زید، چندین فرد میتواند داشته باشد، پس تثنیه و جمع در أعلام و معارف، به سبب تأویل بردنِ مفرد میباشد به آنچه که اسم این اعلام بر آن نامیده شود.
ممکن است کسی بگوید: ما این حرف را اصلا قبول نداریم، یعنی وقتی میگوییم ‹ جائنی زیدان ›، مقصود این نیست که دو نفر که اسمشان زید است آمدند، بلکه مقصود این است که ‹ زید بن بکر › و ‹ زید بن عمرو › آمدند.
مرحوم آخوند میفرماید: بر فرض که شما بگویید اینجا لفظِ زید در ‹ المسمّیٰ بزید › استعمال نشده، ولی این تثنیه در صورتی جایز است که در تثنیه، احد الأمرین یعنی یا اتّحاد لفظی و یا اتّحاد معنایی لازم باشد، امّا شما میگویید اتّحاد معنوی لازم نیست و اتّحاد لفظی کافی است، پس باز هم مراد دو لفظ میشود، یعنی مراد از ‹ جائنی زیدان › این است که دو تا لفظِ زید نزد من آمدند، و وقتی که مراد دو تا لفظِ زید شد، پس باز هم استعمال لفظ در اکثر از معنا نشده است.
و این مطلب مقصود از عبارت بعدی است که میفرماید: (مع أنّه لو قیل بعدم التأویل) با این که شأن چنین است که اگر گفته شود به عدمِ تأویل یعنی زید را در ‹ المسمّیٰ بزیدٍ › استعمال نکرده باشیم (وکفایة الإتّحاد فى اللفظ فى استعمالها حقیقةً)، و گفته شود إتّحادِ لفظ کافیست و در تثنیه و جمع، اتّحاد در معنا لازم نیست، (بحیث جاز إرادةُ عینٍ جاریة وعینٍ باکیة مِن تثنیة العین حقیقةً)، به طوری که از تثنیهٔ عین، ارادهٔ عین جاریه و عین باکیه جایز باشد حقیقتاً، پس اگر چنین چیزی گفته شود، (لَما کان هذا) الاستعمال (مِن باب استعمال اللفظ فی الأکثر)، این استعمال، از باب استعمالِ لفظ در اکثر از یک معنا نمیشود، چرا؟ (لأنّ هیئتهما إنّما تدلّ علیٰ إرادةِ المتعدّد ممّا یرادُ مِن مفردهما)، زیرا هیئتِ تثنیه و جمع دلالت میکند بر متعّددِ از آنچه که از مفردشان اراده میشود؛ و نتیجه این میشود که لفظِ ‹ زیدان › مقصودش دو نفر باشد که در لفظِ ‹ زید › مشترکند و اگرچه در معنا متفاوت باشند، بنا بر این از مفرد، یک معنا اراده شده و از هیئت، دو تای این معنا که هر دو لفظِ زید دارند اراده شده است.
پس یک جواب این شد که وقتی مثلاً لفظِ ‹ زید › تثنیه بسته میشود، مراد از زید، ‹ المسمّیٰ بزیدٍ › میشود، پس استعمال لفظ در اکثر از معنا نمیشود، بنا بر این چه بگوییم از زید، ‹ ما یسمّیٰ بزید › اراده شده یا بگوییم از زید، خودِ معنای زید اراده شده و از هیئت، دو تای از معنا که در لفظ مشترکند اراده شده، هیچ کدام استعمالِ لفظ در اکثر از معنا نخواهد بود، (فیکون استعمالُها وإرادةُ المتعدّد مِن معانیه، استعمالَها فى معنی واحد)، پس استعمالِ این تثنیه یا جمع و ارادهٔ متعدّد از معانی مفردش، استعمال در معنای واحد میباشد. درست است که وقتی شما بگویی ‹ جائنی زیدان ›، مقصودت زید بن بکر و زید بن عمرو است، اما شما زید را در ‹ المسمّیٰ بزیدٍ › استعمال کردی، یا زید را در معنا استعمال کردی و لکن در تثنیه، اتّحاد در لفظ را کافی دانستی، (کما إذا استُعملا وأُریدَ المتعدّد مِن معنی واحد منهما، کما لا یخفیٰ)، همانند موقعی که این تثنیه و جمع استعمال شوند و اراده شود متعدّدِ از یک معنای واحد؛ یعنی همان طور که اگر میگفت ‹ عینین › و دو عینِ جاریه یا دو عینِ باکیه مقصودش بود، استعمالِ لفظ در اکثر از معنا نمیشد، حالا هم که گفته ‹ عینین › و عینِ جاریه و عینِ باکیه مقصودش هست، باز هم استعمالِ لفظ در اکثر از معنا نمیشود، زیرا ابتدا عین را به معنای ‹ما یسمّی بعینٍ › استعمال کرده و بعد گفته دو تا عین.
توضیح مطلب: گاهی مفردِ عین را در عینِ جاریه و به معنای حقیقی خودش استعمال میکنید، این درست است، امّا گاهی مفردِ عین را در هر چیزی که اسمش عین باشد استعمال میکنید، اینجا هر دو فرقی ندارند و فقط در مورد دوم، در مادّه تصرّف کردهاید، یعنی معنای لفظِ عین را ‹ ما یسمّیٰ بعینٍ › گرفتهاید و در عین جاریه و عین باکیه، حقیقتاً استعمال نمودهاید و این را استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد نمیگویند، بلکه در اینجا برای لفظ، یک معنای واحد بیشتر وجود ندارد و آن هم ‹ ما یسمّیٰ بعین › میباشد.
(نعم لو أُرید مثلاً مِن عینین، فردان مِن الجاریة، وفردان مِن الباکیة، کان مِن استعمال العینین فى المعنیین)، بله اگر از ‹ عینین › دو فرد از باکیه و دو فرد از جاریه ـ یعنی مجموعاً چهارتا ـ اراده شود، در این صورت از باب استعمال لفظ در دو معنا میشود، (إلّا أنّ حدیثَ التکرار لا یکاد یجدى فى ذلک اصلاً، فإنّ فیه إلغاءُ قیدِ الوحدةِ المعتبرةِ أیضاً)، و این که تثنیه به منزلهٔ تکرار لفظ است، این مطلب، مشکل را حلّ نمیکند و این استعمال را از مَجازیت خارج نمیکند، زیرا در اینجا هم قیدِ وحدت إلغاء شده است.
توضیح مطلب: مرحوم آخوند میفرماید: اگر شما رجل را در رجل و مرأة استعمال کنید، این مجاز است، زیرا رجل برای رجلِ تنها وضع شده، ولی شما آن را در رجل به علاوهٔ زن استعمال کردهاید، و عینِ این اشکال در تثنیه هم هست، یعنی تثنیه برای دو تای تنها وضع شده، ولی شما آن را در چهار تا استعمال کردهاید، یعنی دو تای بعلاوهٔ دو تا، پس اینجا هم مجاز میشود، زیرا همانا در این استعمال، الغاءِ قیدِ وحدت که معتبر است نیز میباشد، چرا؟
(ضرورةَ أنّ التثنیة عنده) یعنی نزدِ صاحب معالم[۱] که قیدِ وحدت را فرموده (إنّما تکون لمعنیین أو لفردین بقید الوحدة)، یعنی تثنیه در نزد صاحب معالم برای دو تا معنا یا دو تا فرد با قیدِ وحدت میباشد، یعنی تثنیه به معنای یک بستهٔ دو تایی است، ولی شما آن را در دو بستهٔ دو تایی استعمال کردهاید و معنا را بر هم زدهاید و این استعمال در غیر موضوعٌ له و مَجاز میباشد.
(والفرق بینها) أى بین التثنیة (وبین المفرد إنّما یکون فى أنّه) أى أنّ المفرد (موضوعٌ للطبیعة وهى) أى التثنیة (موضوعة لفردین منها أو معنیین، کما هو أوضح مِن أن یخفیٰ)، فرق بین تثنیه و مفرد فقط در این است که مفرد برای طبیعت وضع شده، ولی تثنیه برای دو فرد از طبیعت و یا برای دو معنا وضع شده است؛ پس اگر قرار است که در مفرد مَجاز شود، در تثنیه و جمع هم مجاز خواهد شد.