موضوع بحث، کتاب کشف المراد تألیف علامه حلی که شرح کتاب تجرید الاعتقاد از خواجه نصیر الدین طوسی میباشد. با تأکید میتوان ادعا نمود، معروفترین کتاب کلامی شیعه، کتاب تجرید الاعتقاد است. هیچ کتابی در تاریخ شیعه به این اندازه شرح و تعلیقه و بحث در موردش وجود ندارد. یکی از محققین معاصر کتابی تألیف نموده به نام «کتابشناسی تجرید الاعتقاد» که توسط کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی به چاپ رسیده است. در کتاب مذکور،۲۳۱ اثر در شرح و تعلیقه بر کتاب تجرید الاعتقاد شناسایی شده است. که البته این تعداد، بخشی از آثاری است که در حول کتاب تجرید الاعتقاد خواجه نصیر طوسی نوشته شده است.
کتاب تجرید الاعتقاد، خلاصهترین کتاب کلامی شیعه نیز میباشد اما در این حال بیشترین توجه را به خود جلب نموده است. میزان توجه علما به این کتاب سبب شده است که بر اصل کتاب شرح و حاشیه بنویسند و بر شرحها شرحی دیگر نوشته شود. حتی در برخی موارد تا چهار یا پنج مورد بر حاشیهها، حاشیهای دیگر نوشته شده است. علاوه بر علمای شیعه، علمای اهل سنت نیز به استقبال این کتاب آمدهاند و بخشهایی از این کتاب را مورد بحث قرار دادهاند. بخشهای توحید و نبوت را مورد بحث قرار دادهاند و مطالب آن را پذیرفتهاند، به قسمت امامت که رسیدهاند، مورد نقد جدّی قرار دادهاند. بر امامت پژوهان لازم است که این نقدها را بشناسند.
با توجه به این که دوره حاضر برای افراد متخصص مباحث امامت تدریس میشود، بخش امامت این کتاب در این دوره حذف و به آن پرداخته نمیشود.
مطلبی که در این دوره بدان پرداخته میشود؛ تجرید الاعتقاد و شرح علامه حلی میباشد.
قبل از ورود به بحث، مسائلی بصورت مقدماتی بیان میشود.
مقدمه نخست: کتاب تجرید الاعتقاد جزء کتبی است که در اواخر دوران زندگی خواجه نصیر محسوب میشود. از قرائن و شواهد بدست میآید، این کتاب جزء کتابهایی است که در اواخر دوران زندگی ایشان تألیف شده است. عبارات این کتاب از وزانت علمی خواجه طوسی خبر میدهد. برخی از محققین معتقدند کتاب مذکور در سال ۶۶۶ قمری نگاشته شده است. مرحوم خواجه متوفی ۶۷۲ قمری است، بنابر این در ۶ سال پایانی عمر مبارک این کتاب را نگاشتند.
مقدمه دوم: کتاب متشکل از ۶ بخش میباشد. (صاحب کتاب، بخشها را مقصد نامیده است.)
مقصد اول به بحثهای هستی شناسی مربوط میباشد. در این مقاصد مباحث وجود و عدم، وجود و ماهیت، وجوب و امکان و دیگر مسائلی که مربوط به وجود میباشد، بحث شده است.
مقصد دوم تجرید الاعتقاد، به جهانشناسی مربوط میشود. مرحوم خواجه از این مقصد به جوهر و عرض تعبیر فرموده است. مقصود از جوهر و عرض کل نظام جهانشناسی و به تعبیر قدما، طبیعیات میباشد.
از مقصد سوم تا مقصد ششم، پنج اصل اعتقادی است. مقصد سوم در توحید، مقصد چهارم در نبوت، مقصد پنجم در امامت و مقصد ششم در معاد است. توحید دراین کتاب شامل عدل نیز میشود.
توحید که مقصد سوم است، مشتمل بر سه بخش میباشد.
۱. بحث مربوط به ذات
۲. بحث مربوط به صفات
۳. بحث مربوط به افعال
از قدیم تا اکنون مباحث مربوط به افعال الاهی را اصطلاحا "عدل الاهی" مینامند. این که گفته میشود، اصول دین ۵ مورد است. توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد؛ عدل در حقیقت از شؤون توحید است. توحید افعالی را عدل مینامند. مرحوم خواجه مباحث عدل را در همان مقصد ثالث ذیل توحید بیان فرمودهاند و به عنوان افعال الله بحث کردهاند.
با توجه به این که مقصد اول و دوم به مسائل اعتقادی مربوط نیست، معمولا این دو مقصد مورد تدریس قرار نمیگیرد. بنابر این در دوره حاضر، دو مقصد ابتدایی کتاب با توجه به این که مربوط به مسائل کلامی نیست (هر چند در کتابهای اعتقادی از آنها استفاده میشود ولی چون در کتابهای دیگر به آن پرداخته میشود در این دوره به آن پرداخته نمیشود) و همچنین مقصد پنجم که مربوط به امامت است مورد تدریس قرار نمیگیرد چون این دوره برای دانشجویان رشته امامت تدریس میشود که در کتابهای دیگر به تفصیل به موضوع امامت میپردازند. پس سه مقصد مربوط به توحید، نبوت و معاد در این دوره مورد توجه است.
مقدمه سوم: شرحهای کتاب تجرید الاعتقاد.
سه شرح را میتوان به عنوان مهمترین شروح این کتاب نام برد که با مطالعه این سه شرح تقریبا عصاره مطالبی که در کتابهای مختلف حول کتاب تجرید نوشته شده را مطلع میشوند.
۱- «کشف المراد» تألیف علامه حلی، نخستین شرحی است که در مورد این کتاب به رشته تحریر در آمده. این شرح معروف به «شرح قدیم» است.
۲- حدود دو قرن پس از علامه حلی، ملا علی قوشچی معروف به فاضل قوشچی که از علمای اهل سنت و اشعری الاعتقاد بود؛ شرحی انتقادی بر کتاب تجریدالاعتقاد نگاشته است. تعابیری که فاضل قوشچی از این کتاب دارد قابل توجه است. شرح فاضل قوشچی از اسم خاصی بهره نبرده و از آن به «شرح تجرید الاعتقاد» نام برده میشود. این شرح به «شرح جدید» نیز معروف است.
در شرح علامه حلی (کشف المراد)، نظام آموزشی رعایت شده. علامه، اقوال، صورت مسأله، ادله و ترجیح میان اقوال را بیان میکنند. اما در شرح قوشچی چنین ترتیبی رعایت نشده است. وی قسمتهای مهم تجرید الاعتقاد را که دارای پیچیدگی یا ابهاماتی است را توضیح و تبیین نموده و بخشهایی که به نظرش دارای ایراد و اشکال است را مورد نقد قرار داده است.
۳- دیگر شرحی که در این زمینه نگاشته شده است، شرح مرحوم ملاعبدالرزاق لاهیجی معروف به فیاض در قرن ۱۱ است.
یکی از ویژگیهای دو شرح قوشچی و لاهیجی آن است که ناظر به شرحهای قبلی نگاشته شده است. مرحوم علامه حلی اولین شرح را بر کتاب تجرید نگاشته است، اقوال گذشتگان و استاد خویش (خواجه طوسی) را بیان میکند و گاهی خود نظر میدهد. اما تا زمان قوشچی و لاهیجی در مورد تجرید الاعتقاد شروح متعددی نگاشته شده است. طبیعتا این دو عالم با توجه به سخنانی که علمای قبل بیان نمودهاند، کتاب خویش را نوشتهاند و اگر کسی این دو شرح را ببیند عصاره حرفهایی که درباره تجرید الاعتقاد نوشته شده را مطلع میشود. بنابر این کتاب تجرید از دو زاویه مورد شرح قرار گرفته است. قوشچی یک سنی اشعری و لاهیجی یک شیعه متکلم و فیلسوف میباشد. زاویه سوم، خود علامه حلی است که خودش یک متکلم کاملا خالص شیعی است.
فردی که این سه شرح را در کنار تجرید الاعتقاد مورد توجه قرار دهد، با توجه به جامعیت خود تجرید میتوان ادعا نمود که حدود ۴ قرن کلام شیعه در همین سه شرح درج شده. متن تجرید الاعتقاد و این سه شرح که یکی مربوط به اوایل قرن۸ و دیگری مربوط به قرن ۹ و دیگری مربوط به قرن ۱۱ است، تقریبا حدود ۴ قرن را اصل کتاب و شروح مربوط به آن مورد پوشش قرار میدهند. به عبارت دیگر اگر کسی میخواهد مذاق کلامی شیعی و همچنین نگاه اهل سنت به کلام شیعه را بدست بیاورد، میتوان با این کتب تحصیل کند.
مقدمه چهارم: ادوار کلام شیعه امامیه
اساسا کلام شیعه از زمان خواجه طوسی تا زمانی که به لاهیجی رسیده است از چه ویژگیهایی برخوردار بوده، مختصات آن چه بوده. همچنین کلام شیعه قبل و بعد از این دوره تاریخی از چه وضعیتی برخوردار بوده است. درک این نکته، در فهم عبارات و مطالبی که امروز با آن درگیر هستیم بسیار مهم است.
نکته: یکی از اشکالاتی که مطرح میشود، آن است که چرا در بحثی مانند کلام که نوآمدیهای بسیاری در آن هست بایستی کتاب کشف المراد که کتابی قدیمی است خوانده شود؟
پاسخ: یکی از ضرورتها آن است که هرچند کتاب کشف المراد مربوط به قرون گذشته کلامی شیعه است اما مربوط به دورهای است که از اهمیت بسزایی برخوردار است. دورهای است که پس از یک دوره خاص در کلام امامیه آمده و پس از آن اتفاقات جدیدی رخ داده است.
برای روشن شدن این نکته لازم است، توضیحی تاریخی ارائه گردد. (روش تدریس این دوره به این سبک است که ابتدا مطالب توضیح داده میشود و پس از آن تطبیق میشود و مطالب مورد بحث به کتابهای پیش از کشف المراد و کتابهای بعد از کشف المراد نیز ارجاع داده میشود تا این کتاب را به کتابهای پیش از علامه و بعد از علامه گره بزنیم و یک کلام مقارن شیعی شیعی را بخوانیم.)
سرگذشت و سرنوشت کلام شیعه در طول ۱۲ قرن:
کلام شیعه تقریبا ۴ مقطع تاریخی را طی کرده است. میتوان در این رابطه به مقاله «کلام امامیه ریشهها و رویش ها» (تألیف استاد سبحانی) مراجعه نمود. در این مقاله بصورت مختصر به این بحث پرداخته شده است که اجمال آن را عرض میکنم:
کلام امامیه در طول ۱۲ قرن ۴ دوره را پشت سر گذاشته است:
دوره نخست، دوره حضور است. در این دوره اصحاب ائمه در کنار ائمه حضور دارند و به هدایت و ارشاد ائمه مباحث کلامی را دنبال میکنند. عدهای به نوشتن رساله و عدهای به تبویب روایات و برخی به مناظره میپردازند. برای نمونه میتوان به رجال نجاشی و یا فهرست شیخ طوسی مراجعه کرد. هشام بن حکم دارای رساله بود. در این دوران با دو جریان اصلی کلامی در میان اصحاب مواجه هستیم:
گروه اول، محدثانی هستند که فعالیتهای کلامی دارند (محدثان متکلم). ابان بن تغلب، محمد بن مسلم، جابر بن یزید جعفی، عبدالله بن ابی یعفور، ابن ابی عمیر از این گروه هستند. این بزرگواران، محدث هستند و کار اصلی آنها اخذ روایات اهل بیت و انجام کار فقهی و استنباطی و عرضه آنها میباشد. اما کار کلامی میکنند و به وجود دقائق و ظرائف در کلمات ائمه و استنباط آن هم توجه دارند.
گروه دوم، متکلمین هستند (متکلمان محدث). هرچند این افراد نیز جزء راویان محسوب میشود اما در شغل علمی خودشان متمرکز بر مباحث علمی، تحلیلی و مناظره و امثال آن است. هشام بن حکم، مؤمن الطاق، یونس بن عبدالرحمن جزء این گروه محسوب میشود.
این دو گروه با یکدیگر اختلافاتی نیز دارند. به عنوان نمونه محدثان خدمت ائمه حاضر میشدند و در باب متکلمان استفتاء میکنند. در مقابل، متکلمین به نقد سخنان محدثان میپردازند. ائمه علیهم السلام نیز به داوری در مورد هر دو گروه پرداختهاند. گاهی اوقات متکلمین را مورد نکوهش قرار دادهاند و در برخی اوقات از آنها برای مناظره با مخالفین دعوت نمودهاند. در مورد محدثان نیز چنین مسائلی را میتوان مشاهده کرد. گاهی حضرات معصومین، روایت صرف را نکوهش نمودهاند و به درایت امر کردهاند و گاهی از آنان تمجید کردهاند.
دوره دوم: با پایان یافتن عصر حضور، در تفکر کلام شیعه این دو جریان باقی میماند. پایگاه جریان نخست (محدثان متکلم) قم میشود و مدرسه قم. مرحوم احمد بن محمد برقی (صاحب کتاب محاسن)، محمد بن حسن صفار (صاحب کتاب بصائر الدرجات)، مرحوم علی بن ابراهیم قمی، کلینی، شیخ صدوق جزء این جریان هستند. این بزرگواران محدث - متکلم محسوب میشوند. قم به پایگاه محدث متکلمان تبدیل میشود و تمام میراث «حدیثی کلامی» شیعه از کوفه به قم منتقل میشود.
در نقطه مقابل، اندیشه کلامی شیعه در بغداد متمرکز میشود. کسانی همچون آل نوبخت، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی بزرگان بغدادیان شیعه میباشد. در حقیقت بغدادیان شیعه، ادامه خط متکلمان محسوب میشوند.
منشا اختلاف دو رویکرد مدرسه قم و مدرسه بغداد:
نیاز به توضیح است که مذاق مختلف این دو گروه (مذاق محدث - متکلم که مبتنی بر روایات و متن روایات، مذاق متکلمان شیعه که روایات را دارند و به تحلیل و تبیین میپردازند) با وجود این که در اصول اشتراک دارند اما در فروع اختلاف نظر دارند. در این قسمت به منشأ اصلی اختلاف اصلی خط محدث - متکلمان شیعه و خط متکلمان یعنی مدرسه قم و مدرسه بغداد؛ پرداخته میشود.
برخی میگویند محدثان عقل و استدلال را نمیپذیرند. آنها تنها به روایات توجه دارند اما متکلمین، با توجه به اصول ثابت شده عقلی به استدلال میپردازند.
این مطلب صحیح نیست. محدثان شیعه منکر عقل و استدلال نیستند. به عنوان نمونه مرحوم کلینی کتاب کافی را با روایات عقل و جهل شروع میکند و روایات متعددی را در حجیت عقل نقل میفرماید. در آخر مقدمه کتاب کافی، میفرماید: سبب تالیف این کتاب نامهای است که برخی از برادران به من نوشتند که عصر حاضر، عصر شبهات است و معارف و علوم حقیقی آل محمد صلی الله علیه و آله در حال تعطیلی است. برخی به بهانه عقل و عقل ورزی؛ ما را از علوم حقیقی باز میدارند. راه چیست؟ شما کتابی تألیف نمایید که ما را فضای حیرت خارج نماید.
در پایان مقدمه این کتاب، مرحوم کلینی مینویسد: من این کتاب را با کتاب العقل شروع کردم چون عقل، آن سنگ و محور اساسی آسیاب معرفت است و هرکاری که بخواهیم انجام دهیم باید بر اساس عقل باشد.
مرحوم کلینی در کتاب العقل و الجهل تصریح میکند که حجت نهایی عقل است و با نبود عقل چیزی پذیرفته نیست. ایشان نیز به این سخن عمل کرده است زیرا کتاب التوحید را با باب"حدوث العالم و اثبات المحدث" شروع مینماید همچنین اولین باب کتاب الحجه، «الاضطرار الی الحجة» است که بحثی عقلی به شمار میآید و تمام روایات منقول در این باب، روایات و مناظرات عقلی ائمه در اثبات توحید و حجت و امام است.
در کتب مرحوم صدوق شاهد مناظرات و مباحث عقلی سنگین هستیم. بنابر این انگونه نیست که محدثان به عقل توجه نداشته باشند.
از طرف دیگر این گونه نیست که متکلمان شیعه آیات و روایت را کنار گذاشته و تنها به عقل توجه داشته باشند. همان رفتاری که معتزلیان نمودند. (معتزلیها، عقل را حجت میدانند و میگفتند در بحثهای اعتقادی نیازی به آیات و روایات نداریم و آیات و روایات را فقط برای احکام مناسب میدیدند.)
متکلمان شیعه، اینگونه نبودند که آیات و روایات را کنار گذاشته باشند. شیخ مفید در اوائل المقالات دائم به اخبار اهل بیت علیهم السلام استناد میکند.
با توجه به توضیح فوق متوجه میشویم که منشأ اختلاف آن گونه نیست که برخی ادعا کردهاند. زیرا نه محدثان به عقل بیتوجه بودهاند و نه متکلمین به آیات و روایات استناد نمیکردند.
تفاوت قضیه در این است، محدثان معتقدند عقل حجت نهایی محسوب میشود اما چون قرآن و روایات اهل بیت معارف عمیق عقلی دارد و با بهترین بیان، این معارف عقلی را مطرح نموده است؛ ما بینیاز از یک بیان بیرونی جدای از کتاب و سنت هستیم. محدث، قائل به استدلال است و وقتی به روایات مراجعه میکند میبیند که امام صادق علیه السلام در مقابل مخالفین مثل صابئین و دهریه به استدلالات عقلی پرداختهاند. زمانی که بیان عقلی در روایات و قرآن وجود دارد، نیازی به بیان بیرون از کتاب و سنت نیست.
مرحوم کلینی و صدوق به روایات توجه میکنند، تعارضات و تفاوتهای موجود میان روایات را در نظر میگیرند و با عقل به استنباط و اجتهاد میپردازند اما در نهایت زمانی که معارف را میخواهند بیان کنند، بهترین بیان را بیان امام صادق میدانند. زمانی که این بیان در باب توحید، صفات، جبر و اختیار، معاد و... در کلمات ائمه وجود دارد؛ به بیانی بیرون از بیانات ائمه نیازی وجود ندارد. تنها در موقع ضرورت است که بیانات خارج از بیانات ائمه را مطرح میکنند.
در نقطه مقابل، متکلمین قائل بودند، بیانات ائمه را داریم اما حق تفسیر و تبیین آنها را هم داریم. برای تبیین آیات و روایات باید از ادبیات آشنا استفاده شود. به همین جهت است که متکلمین به راحتی از ادبیات مختلف استفاده میکنند، از جمله ادبیات علمی روز را میتوان در گفتار متکلمین مشاهده کرد.
متکلمین قائلند چه اشکالی دارد تا مراجعه کرد و دید در مورد جهانشناسی در روزگار کنونی چه مطالب و نظریاتی وجود دارد. در رابطه جوهر و عرض، در رابطه ماهیت و وجود چه مطالبی در امروز مطرح است. متکلم، مطالب علوم را دریافت کرده و از آنها برای تبیین و تفسیر معارف دین استفاده میکند.
از این جا، دو جریان و دو خط شکل میگیرد. خط محدثان و خط متکلمان.
باید توجه داشت که محدثان شیعه را نباید اهل حدیث تلقی کرد. زیرا اهل حدیثِ اهل سنت، منکر عقل هستند اما محدثین شیعه چنین اندیشهای ندارند. متکلمین شیعه نیز همچون متکلمین اهل سنت نیستند. به همین دلیل است که میان محدثان و متکلمین در شیعه اشتراکاتی وجود دارد. در این رابطه به مقاله مرحوم محمد رضا جعفری که در مجله تراثنا چاپ شده است؛ مراجعه شود. در مقدمه مجموعه آثار شیخ مفید نیز وجود دارد. در این مقاله توضیح داده شده است که در میان محدثین و متکلمین شیعه چه اشتراکاتی وجود دارد.
بنابر این متکلمان معتقدند برای تبیین مباحث اعتقادی غیر از کتاب و سنت و منابع وحیانی نیازمند ادبیات روز هستیم. از نظر آنان باید از این ادبیات برای اثبات وجود خدا و دیگر مسائل بهره گرفت. در مقابل محدثان معتقدند به چنین ادبیاتی نیاز نیست و از دریچه خود آیات و روایات میتوان در این مسائل بهره جست و تنها در ضرورت است که میتوان از ادبیاتهای غیر وحیانی استفاده کرد.
لذا از آنجا که متکلمان شیعه معتقدند در بحثهای اعتقادی باید به علوم روز مراجعه کرد و دستاوردهای بشری را نیز به حساب آورد؛ در هر دوره تاریخی، متکلم شیعه سراغ مباحث عقلی روز رفته و معارف را از طبیعیات و هستی شناسی اخذ میکند و در ادله به کار میبرد. به همین دلیل است که در هر دوره تاریخی، متکلمین دلیل جدید یا تقریر جدیدی ارائه میکنند.
از همین روی است که همیشه کتابهای کلامی در مقدمه یا در کنار مباحث کلامی یک کتاب درباره هستی شناسی و یا جهان شناسی، وجود دارد. یک دسته از مباحث [که مبحث اصلی است]، مباحث اعتقادی است مثل توحید و نبوت اما دسته دیگر، مباحثی است که مربوط به امور عامه و پایه است، مقدمات علمی است مثل مقصد اول و دوم تجرید الاعتقاد که در آن به عنوان مثال از وجود و ماهیت، جوهر و عرض بحث میشود در حالی که به اعتقاد مربوط نمیشود ولی مقدمه اعتقاد است و برای استدلال بر وجود خداوند یا حدوث عالم به این اطلاعات نیاز است. پس در بین متکلمان همواره دو دسته مباحث وجود دارد که مربوط به اعتقاد است. یکدسته مباحث مقدماتی، یکدسته مباحث اصلی.
تحول در مباحث مقدماتی
در یک دوره تاریخی [دوره دوم] که از بغداد و پس از عصر حضور شروع میشود یعنی از شیخ مفید تا قبل از زمان خواجه طوسی، مباحث طبیعیات در علم روز به گونه خاصی است و تفسیر خاصی از آن دارند در این دوره، متکلمان قسمت مقدماتی که مطالب دقیق پایهای بود را، "لطیف الکلام" مینامیدند و گاهی به جای این عبارت از عبارت "دقیق الکلام" استفاده میکردند. این قسمت مشتمل بر مباحث مقدماتی (هستی شناسی، جهانشناسی) بود. و قسمت دوم که اصول اعتقادات بود، در این دوره با عبارت "جلیل الکلام" معرفی میشد. جلیل الکلام مشتمل بر مسائل اصلی کلامی بود.
همیشه در تاریخ در نزد متکلمان و نه محدثان، در کنار اصول عقائد یک دانش پایه قرار دارد که این دانش پایه از علوم زمان گرفته میشود. تا زمان خواجه طوسی، قسمت مقدماتی کلام شیعه امامیه با کلام معتزلی هماهنگ بود. معتزلیها و شیعیان یک دانش روز در باب طبیعیات داشتند و بر اساس آن دانش سخن گفته میشد. از زمان مرحوم خواجه طوسی، در کلام امامیه اتفاق مهمی پدید آمد. قسمت مقدماتی که تا پیش از خواجه بر اساس هستی شناسی و جهانشناسیِ مشترک با معتزله بود؛ تغییر یافت.
[دوره سوم]
خواجه طوسی، اولین فردی در میان شیعه است که [در قسمت مقدماتی] دقیق الکلام گذشتگان را حذف میکند و به جای آن امور عامه فلسفی را جایگزین میکند. از زمان خواجه طوسی، مبادی کلامی در کلام امامیه از فلسفه مشاء گرفته میشود چون علم فلسفی آن دوره، فلسفه مشاء بود. خواجه طوسی هرچند منتقد ابن سینا است اما از رهروان او محسوب میشود.
خواجه طوسی، برخلاف شیخ مفید و سید مرتضی که از ادبیات علمی معتزلی استفاده میکردند؛ دستگاه فلسفه مشا را جایگزین نمود. از این رو کتاب تجرید الاعتقاد دارای دو قسمت است، مقصد اول و ثانی مباحث امور عامه فلسفی و از مقصد سوم به بعد مباحث جلیل الکلام آغاز میشود.
بیان شد که کلام امامیه دارای ۴ دوره میباشد.
دوره نخست: دوره حضور
دوره دوم: از زمان عصر غیبت تا قبل از زمان خواجه طوسی
دوره سوم: از زمان خواجه طوسی دوره سوم شروع میشود.
ویژگی دوره اول: متکلمان بر اساس ادبیات موجود در روایات و سیره خود شیعه بحث میکردند.
ویژگی دوره دوم: در این دوره متکلمان به ادبیات معتزلی رجوع کردند.
ویژگی دوره سوم: از زمان خواجه طوسی، این مقدمات به امور عامه فلسفه مشا تغییر کرد.
[دوره چهارم]
این روند تا زمان ملاصدرا ادامه پیدا کرد. از زمانی که حکمت متعالیه ظهور میکند، گروهی از متکلمان بجای مبادی کلامی مشائی از مبادی کلامی حکمت متعالیه استفاده کردند. به همین دلیل است که در میان برخی از متکلمان مباحثی مثل وحدت تشکیکی، حرکت جوهری ظهور پیدا میکند.
دوره چهارم، از زمانی است که حکمت متعالیه در تفکر شیعه بوجود میآید و متکلمان شیعه بجای آن امور عامه کلام مشاء از مبادی حکمت متعالیه استفاده میکنند.
دوره چهارم تقریبا از فیاض لاهیجی شروع میشود البته فیاض هنوز به فلسفه مشاء توجه دارد اما از فیاض لاهیجی که بگذریم دوره چهارم از زمان حاکمیت حکمت متعالیه است، کسانی که فیلسوف - متکم اند مانند خواجه سبزواری، ملا علی نوری، مدرس زنوزی.
در دوره معاصر تمام مسلکهای مذکور، طرفدارانی دارد. کسانی هستند که بر اساس لطیف الکلام میاندیشند، که تعداد محدودی هستند. برخی معتقدند که به همین اندازه هم نباید از ادبیات دیگران استفاده نمود که به عصر حضور بازگشت دارند و معتقدند باید به کتاب و سنت مراجعه و از ادبیات آنها استفاده شود. گروهی دیگر طرفدار مبنای خواجه طوسی هستند و عدهای نیز معتقدند این مبنا را باید به دوران حکمت متعالیه تغییر داد.
اهمیت کتاب تجرید این است که در دوره سوم کلام امامیه است. بنابر این کتاب تجرید الاعتقاد، کتابی است کلامی که عمدتا مبتنی است بر مبادی برگرفته از فلسفه مشاء.
[تفاوت میان دوره سوم و چهارم]
تفاوت میان دوره سوم و چهارم را میتوان اینگونه بیان کرد. افرادی همچون خواجه طوسی، از ادبیات فلسفی استفاده میکنند اما لزوما معتقدات فلسفی را نمیپذیرند [اما در دوره چهارم با پذیرش معتقدات فلسفی مطالب خود را بیان میکنند]. پذیرش ادبیات علمی روز، یک مسئله است. تن دادن و معتقد شدن به آن نظریات دینی مسئلهای دیگر است.
به عنوان نمونه، فردی در نقش متکلم ظاهر میشود. میخواهد در مورد انسان و مبدأ پیدایش انسان سخن بگوید. نمیتواند بدون آگاهی به زیست شناسی و کیهان در مجامع علمی سخن بگوید. متکلم زمانی که میخواهد از منشأ پیدایش انسان سخن بگوید باید نظریه داروین، مسائل زیست شناسی و نظرات دیگران را بداند. آیا دانستن این موارد به معنای آن است که نتائج آن نیز پذیرفته تلقی شود؟! بدیهی است که چنین لزومی وجود ندارد. یک ملحد ممکن است از این دادهها استفاده کند و به انکار خداوند بپردازد و متکلم ممکن است از این دادهها برای اثبات وجود خداوند استفاده کند.
[در دوره سوم،] خواجه طوسی، علامه حلی و شاگردان این مکتب قائلند هرچند از ادبیات علمی فلسفی استفاده میکنیم و در مقدمه بحثمان میآوریم اما اولا تمام ادبیات را مورد استفاده قرار نمیدهیم و آنچه را که از نظر عقلی باطل میدانیم کنار میگذاریم در ثانی چنانچه فلاسفه مبتنی بر امور به نتائجی دست یافتهاند که از نظر ما برخلاف عقل و وحی میباشد؛ نمیپذیریم. پذیرش مقدمات و ادبیات فلسفی چیزی است. پذیرش نتائجی که فیلسوفان از این مقدمات گرفتهاند چیز دیگری است.
مرحوم خواجه در مقصد اول و ثانی نظریات ابن سینا را مطرح کرده است اما زمانی که به مبدأ پیدایش عالم رسیده، بحث حدوث زمانی را مطرح میکند که خلاف نظر ابن سینا است. زیرا ابن سینا قائل است، حدوث زمانی وجود ندارد بلکه تنها حدوث ذاتی وجود دارد.
از نظر ابن سینا، بر اساس نظریه علیت، فعل خداوند ازلی و تابع حق تعالی است. اراده به معنای اراده آزاد در مورد خداوند بیمعنا بلکه محال است اما خواجه طوسی، مبنای علیت را بیان میفرماید اما در بحث اراده الاهی معتقد است، اراده الاهی نتیجه ذات نیست. حقیقتا اراده آزاد وجود دارد.
ابن سینا در باب معاد معتقد است طبق این مقدمات، معاد روحانی وجود دارد و معاد جسمانی قابل اثبات نیست. اما خواجه طوسی با توجه به دیگر مبادی عقلی، معاد جسمانی را اثبات میکند.
در مسائل مهمی که بین متکلمان و فیلسوفان اختلاف وجود دارد تقریبا در نود در صد از موارد خواجه طوسی نظر متکلمان را میپذیرد.
پس اگر متکلم شیعه در دورههای تاریخی مبادی علمی روز را مورد استفاده قرار میدهد و روزی از مبادی معتزلی، روز دیگر از مبادی فلسفی و دیگر روز از مبادی حکمت متعالیه استفاده میکند؛ به اقتضای علم کلام است.
واینکه متکلم، نتائجی که فیلسوف از مقدمات احراز نموده را بپذیرد و لوازمی که بر این مقدمات بار کرده است را ملتزم شود؛ بحثی کلامی است. برخی از متکلمان، نظرات فلاسفه را میپذیرند و عدهای این نظرات را نمیپذیرند.
نکته مهم بحث این است که خواجه طوسی در کتب کلامیشان، ابن میثم بحرانی، علامه حلی، فخرالمحققین، شهید اول، فاضل مقداد هرچند از ادبیات فلسفی هم استفاده میکنند و اصطلاحات فلاسفه را بکار میبرند اما در بحثهای اعتقادی مانند شیخ مفید و سید مرتضی مانند متکلمان امامیه میاندیشند. به همین دلیل است که در هر مسئلهای که امر دائر مدار نظر متکلمان امامیه و نظریه فیلسوفات است، خواجه طوسی نظر متکلمان را ترجیح و تقویت میکند و نظرات فلاسفه را یا به صراحت و یا به اشاره رد میکند.
پس تفاوت دوره سوم و چهارم در این میشود که در دوره سوم ادبیات فلسفی است اما اعتقادات کلامی است و در دوره چهارم فیلسوف متکلمانی که نام بردیم هم ادبیات فلسفی است و هم اعتقادات فلسفی است و لوازم فلسفی را میپذیرند و در مباحث اعتقادی طوری توضیح میدهیم تا با مبانی فلسفی منافاتی نداشته باشد. از این باب متکلم اند چون اینان شخصیتهای شیعی هستند که به دنبال تبیین و دفاع از اعتقادات دینی اند.
برای اینکه ببینیم چرا متکلم باید لطیف الکلام یا امور عامه داشته باشد، باید وظایف متکلم را بشماریم: ابتدا، هر بحث اعتقادی از دیدگاه متکلم باید تبیین شود سپس اثبات شود و در مقابل شبهاتی که بر آن وارد میشود دفاع گردد مثلا معنای خلق و خالق بودن تبیین شود در مرحله بعد باید خالق بودن خداوند اثبات شود بعد باید در برابر شبهات دفاع گردد.
گزارههای اعتقادی دینی را به روشنی تبیین کند، با ادله مناسب و نه فقط عقلی (گاهی دلیل عقلی گاهی دلیل تجربی گاهی دلیل تاریخی گاهی دلیل وحیانی) آن را اثبات کند و در مقابل شبهاتی که بر آن وارد میشود دفاع کند. حال برای تبیین کردن نیازمند ادبیاتی هستند که دیگران بفهمند و نیز برای اثبات کردن نیازمند دلیل معقولی است که دیگران بپذیرند و دلیل معقول را باید از علوم و یافتههای بشر کمک بگیرد و دلیلی بیاورد که مشترک بین متکلم و مخالفینش باشد و در دفاع هم نیازمند ادبیات بیرونی مشترک هستیم، لذا چون متکلم در گزارههای اعتقادی دینی خودش را عهده دار تبیین، اثبات و دفاع میداند و هر سه اینها در نظر او بدون یک ادبیات بیرونی ممکن نیست، پس کلام همیشه یک ضمیمه دارد.
اما محدثان خود را نیازمند ادبیات بیرونی نمیبینند و تنها در مقام دفاع و پاسخ به شبهه از ادبیات بیرونی استفاده میکنند، صدوق و مجلسی هم استفاده میکنند.
پس ادبیات غالب کتاب کشف المراد امور عامه فلسفه مشاء است اما نتائجی که خواجه میگیرد نتائج متکلمان است