اما وجه دوم این بود که خبر مخالف عامه را مقدم میداریم لأنّ الرشد فی خلافهم، چون حق در خلاف آنها است، توضیح دادیم که اخبار مکذوبه، اخبار مجعوله که از آنها تعبیر میکنند به اخبار مدسوسه زیاد است ولی همه را کنار گذاشتند، به رحال ته ماندهای دارد و این ته مانده آن بیشتر در میان روایاتی است که با عامه موافق است، کم اتفاق میافتد در میان اخبار مخالف هم وجود داشته باشد، فلذا فرمود است دو خبر که با یکدیگر تعارض میکنند به مخالف أخذ کنید لأنّ فیه الرشد، چون در خبر مخالف رشد و حق وجود دارد و کذب بعید است.
شیخ انصاری میفرماید لأنّ فیه الرشد را چطور معنا میکنید؟ لأنّ فیه الرشد یعنی مخالف أقرب إلی الحق است، به این صورت معنا میکنید؟ در مخالف حق است، اگر اینطور معنا کنید دلیل از مدعی أخص میشود، به این صورت که مدعای شما این است که هر جائی دو خبر تعارض کردند یکی مخالف عامه بود، مخالف عامه را مقدم بر موافق عامه بداریم، در همه جا، در حالی که لأنّ فیه الرشد در همه جا درست نیست و در بعضی موارد درست است، یعنی در بعضی موارد میتوانیم بگوییم فیه الرشد و در بعضی موارد نمیتوانیم بگوییم فیه الرشد. یکدفعه این است که مسئله ذو قولین است، در مسئله دو قول وجود دارد، از آن دو قول هم یکی مطابق عامه است و یکی مخالف عامه است، مثلا یک عده میگویند جهر به بسم الله در نمازهای اخفاتیه واجب است و یک عده میگویند جهر به بسم الله حرام است، دو قول وجود دارد، واجب و حرام، عامه هم قائل به حرمت جهر به بسم الله هستند مثلا، در مسئله دو قول است یکی مطابق عامه و یکی مخالف عامه، دو حدیث متعارض هم داریم که یک حدیث میگوید جهراً بخوانید و یک حدیث میگوید اخفاتاً بخوانید، در اینجا أحد خبرین مطابق عامه است یعنی آن که میگوید حرام است و أحدهما با عامه مخالف است یعنی آن که میگوید واجب است، در این فرض میتوانیم بگوییم به مخالف أخذ کنید لأنّ فیه الرشد، چون حق در این است، چون این مخالف با عامه است در نتیجه حق است، عیبی ندارد با ضمیر فیه به این خبر مخالف اشاره کنید و بگویید فیه الحق و الرشد، در این خبر مخالف حق و رشد است. اگر در مسئله سه قول، چهار قول، پنج قول وجود داشت، مثلا در مسئله جهر به بسم الله میشود بگوییم أقوال زیاد است، در بین امامیه ممکن است پنج قول وجود داشته باشد، وجوب، حرمت، کراهت، استحباب، اباحه، یکی از این اقوال موافق عامه است و بقیه مخالف عامه است، دو خبر معارض هم در این مسئله داریم، یک خبر میگوید جهر به بسم الله واجب است و یک خبر هم میگوید جهر به بسم الله حرام است، اقوال پنج تا است و دو خبر متعارض هم داریم، یکی موافق عامه و یکی مخالف عامه، در اینجا شما میتوانید اشاره کنید و بگویید به خبر مخالف أخذ کنید لأنّ فیه الرشد، چون در این خبر مخالف حق وجود دارد، میتوانیم این را بگوییم؟ نه، چون مخالف عامه تنها این روایت نیست، علماء اقوال دیگری هم دارند که همه مخالف با عامه است، به همه آنها میشود اشاره کرد و گفت فیه الرشد، فیه الرشد، فیه الرشد، فیه الرشد، همه مخالف عامه هستند، آیا در این زمینه میشود بگوییم فیه الرشد؟ این خبر که مخالف با عامه است رشد در این است؟ مگر مخالف عامه منحصر در این است که تا رشد منحص در این باشد، مخالف عامه چهار قول است، کدام را میگویید فیه الرشد؟
اگر فیه الرشد را اینطور معنا کنیم که یعنی فیه الحق، در بعضی موارد میتوانیم بگوییم فیه الحق و آن در جائی است که مخالف منحصر باشد در همان خبر مخالف، این یک قول، اما در بعضی موارد نمیتوانیم بگوییم لأنّ فیه الحق و این در جائی است که مخالف زیاد است، چهار قول مخالف داریم، کدام فیه الحق است؟
بله در اینجا میتوانیم به این صورت بگوییم که در این چهارتا حق است، یعنی میتوانیم در این چهار مورد که مجموعاً مخالف عامه است بگوییم فیها الحق، ضمیر را به خبر مخالف برنگردانیم بلکه بگوییم فیها الحق، در این چهار تا حق وجود دارد و این غیر از این است که در خبر فیه الرشد باید باشد، نه این که در چهار قول، این چه مرجحی برای خبر میشود؟
بله میتوانیم بگوییم فیه الرشد به معنای فیه الحق نیست، حق در این خبر است، فیه الرشد را به این صورت معنا نکنیم تا در بعضی موارد درست شود و در بعضی موارد درست نشود، این فیه الرشد را طوری معنا میکنیم که در همه جا درست به نظر برسد، فیه الرشد یعنی أبعد عن الباطل، از باطل دورتر و کنارتر است، از خطر دورتر است، رشد یعنی أقرب إلی الحق، این در بعضی موارد درست است و در بعضی موارد درست نیست، رشد یعنی أبعد عن الباطل، این در همه جا درست است. مخالف عامه یکی باشد، دیگری را میتوانیم بگوییم أبعد عن الباطل است، چهار تا هم که باشد هرکدام را میتوانیم بگوییم أبعد باطل است، حتی این خبر مخالف هم به نوبه خود أبعد عن الباطل است. در همه جا نمیتوانیم بگوییم الخبر المخالف أقرب إلی الحق، اما در همه جا میتوانیم بگوییم الخبر المخالف أبعد عن الباطل.
ممکن است به ذهن آقایان بیاید که همین کفایت میکند، مگر یک مرجحی برای خبر مخالف نمیآورید؟ این هم مرجح، تفاوتی ندارد مرجح أقرب إلی الحق بودن باشد یا أبعد عن الباطل بودن باشد، این هم مرجح است، لأنّ فیه الرشد را به این صورت معنا کنیم و این هم مرجح حساب میشود و در همه جا درست است، چه مسئله دو قولی باشد و چه مسئله ده قولی باشد.
قلنا: این هم درست نیست، أبعد عن الباطل بودن هم درست نیست که بگوییم خبر موافق أقرب إلی الباطل و خبر مخالف أبعد عن الباطل است، این را در صورتی میتوانیم بگوییم که احکام و فتوای عامه شصت درصد، هفتاد درصد باطل باشد، بیست درصد، سی درصد، چهل درصد حق باشد که غلبه با باطل باشد، وقتی غلبه با باطل شد، آنوقت بگوییم این خبری که مطابق عامه است أقرب إلی الباطل است، أقرب به آن هفتاد درصد و شصت درصد است، آن که مخالف با عامه است أبعد عن الباطل، از باطل دورتر است ولی أنّا یمکن اثباته، از کجا میشود اثبات کرد که احکام عامه شصت درصد، هفتاد درصد، هشتاد درصد باطل است، شاید پنجاه درصد باطل باشد و پنجاه درصد صحیح باشد، چهل درصد صحیح باشد و شصت درصد صحیح باشد، وقتی در این شرائط قرار گرفت چطور میتوان گفت موافق عامه أقرب إلی الباطل است، مگر غلبه با بطلان است که آن أقرب إلی الباطل باشد و این أبعد باشد، باطل و حق آن مساوی هستند یا ممکن است باطل آن کمتر از حق آن باشد، با این شرائط چطور میتوانیم بگوییم هذا أقرب إلی الباطل و ذاک أبعد عن الباطل؟
فتلخص إلی هنا، این که لأنّ فیه الرشد، خبر مخالف را مقدم میداریم بخاطر این که فیه الرشد است و وجه دوم این بود، فیه الرشد را به هر معنایی در نظر بگیرید ناتمام است، اگر به معنای فیه الحق در نظر بگیرید دلیل از مدعی أخص خواهد شد، همه جائی نیست و در بعضی موارد است، لأنّ فیه الرشد را به معنای أبعد عن الباطل در نظر بگیرید، این در صورتی درست است که غلبه با بطلان باشد و أنّا یمکن اثباته.
آخرین حرف شما این است که خیلی خب خبر مخالف را مقدم میداریم و علت آن را هم أنّ فیه الرشد در نظر میگیریم منتها أنّ فیه الرشد را با محاسبه نمیتوانیم درست کنیم، چون هر طور محاسبه کردیم درست از آب درنیامد این لأنّ فیه الرشد، محاسبه نمیکنیم و میگوییم لأنّ فیه الرشد تعبداً، بدون حساب بگویید تعبداً فیه الرشد، در نهایت این است، چون هر طور محاسبه کردیم ناتمام ماند، در نتیجه بدون محاسبه بگوییم لأنّ فیه الرشد تعبداً.
این مطلب هم از وجه اول و سوم بدتر است، وجه اول و سوم را رد کردیم چون گفتیم وجه ترجیح باید با وجه حجیت تناسب داشته باشد و إلا حجیت اخبار از باب طریقت و ظن نوعی است اما وجه ترجیح آن تعبدی است، این حرف اخیر از آن هم بدتر است که علت آن تعبدی است، وجه ترجیح آن تعبدی نیست، وجه ترجیح آن این است که لأنّ فیه الرشد، بلکه خود علت تعبدی است، لأنّ فیه الرشد تعبداً.
این مطلب از وجه اول و سوم بدتر است، در آن دو ترجیح تعبدی بود، یعنی خداوند احکام تعبدی زیادی دارد مثلا نماز تعبداً واجب است، صوم هم تعبداً واجب است، ترجیح هم تعبداً واجب است، اگرچه گفتیم تناسبی با وجه حجیت ندارد ولی بالاخره یک مطلبی است که شارع تعبداً خواسته است که خبر مخالف را ترجیح بدهیم اما اینجا علت را تعبدی بدانیم عجیب است، و همیشه علت ارتکازی برای چیزی میآورند نه علت تعبدی.
دیدید که وجه دوم، لأنّ فیه الرشد، با محاسبه وارد شدیم و صحیح از آب درنیامد، کور کورانه که وارد شدیم از وجه اول و سوم هم بدتر شد.