مقدمه (بیان انواع سه گانه جمع)
جمع بین دلیلین سه نوع تصور میشود:
- یکی جمع دلالی است.
- یکی جمع عملی است.
- یکی جمع تبرعی است.
جمع دلالی همین بود که در نص و ظاهر و أظهر و ظاهر، قانون الجمع اولی را اختیار کردیم که به سند هر دو أخذ میکنیم و در دلالت أحدهما را قرینه صارفه بر دیگری در نظر میگیریم، این جمع دلالی است که امکان عرفی داشت.
جمع عملی برای تعارض بینات است، دو بینه با یکدیگر تعارض کردند، بینهای قائم شد بر این که خانه برای زید است، بینهای قائم شد خانه برای عمرو است، جمع به این است که نصف خانه را به زید و نصف خانه را به عمرو بدهید، به این میگویند جمع عملی.
جمع تبرعی این است که دو دلیل را قانوناً نتوانستیم جمع کنیم، مثلا ثمن العذرة سحت و لابأس ببیع العذرة، گفتیم قانون این قابل جمع نیست، کسی که فتوا میدهد به یکی أخذ میکند و بر طبق آن فتوا میدهد، یا ثمن العذرة را و یا لابأس ببیع العذرة را و لکن تبرعاً بعد از آن که انسان یکی را أخذ کرد و دیگری را طرح کرد و بر طبق آن فتوا داد، مستحب است که بعداً بگوید یُحتمل ثمن العذرة سحتٌ برای عذره نجسه باشد و لابأس ببیع العذرة برای عذره طاهره باشد، مستحب است که انسان بعد از آن که یکی را أخذ کرد و دیگری را طرح کرد و مطابق آن چیزی که أخذ شده است فتوا داد، مستحب است این احتمالات را پیش بکشد، جمع تبرعی، لذا فقهای ما با این که قانون رفتار میکنند، یعنی یکی را أخذ میکنند و دیگری را طرح میکنند، این احتمالات را هم در تحقیقات خودشان ذکر میکنند. جمع وجوبی نیست بلکه تبرعی است، بخاطر این است که روایات از اعتبار و استحکام ساقط نشود این احتمالات را پیش میآورند.
با جمع تبرعی کاری نداریم. جمع دلالی را بیان کردیم که چه مواردی جای جمع دلالی است و چه مواردی جای جمع دلالی نیست.
تفریع مرحوم شهید ثانی بر قاعده اولویت جمع
اما جمع عملی که برای تعارض بینات است، این را مرحوم شهید عنوان کردند که بله الجمع مهما أمکن أولی من الطرح، ایجاب میکند که اگر بینات با یکدیگر تعارض کردند بینهما را انسان عملاً جمع کند.
مرحوم شهید دو فرع مطرح میفرمایند:
فرع اول
فرمودند مثلا دو نفر بر سر خانهای ادعا دارند و این خانه در دست هر دو است، هر دو ذو الید هستند، و أقاما بینة، هر دو هم بینه برای مدعای خودشان اقامه کردند، تعارض بینات میشود، یُحکم بتنصیف الدار، در اینجا خانه را تنصیف میکنند، نصف به این و نصف به آن میدهند، چون الجمع مهما أمکن اولی من الطرح.
مرحوم قمی به این فرع اشکال دارند: اشکال این است که در اینجا که فقها میگویند خانه را نصف کنید نه از جهت جمع بین دلیلین است، اینجا جمع بین دلیلین نیست، بلکه از باب ترجیح إحدی البینتین است.
بیان مطلب: اگر تمام خانه دست یک نفر بود و این خانه دو مدعی داشت، یکی ذو الید و یکی غیر ذو الید، هر دو هم برای ادعای خودشان بینه داشتند، در اینجا هم ذو الید بینه دارد و هم خارج ید بینه دارد، مرحوم قمی میفرماید در اینجا بعضی معتقدند که بینة الداخل مقدم است، یعنی بینه کسی که ذوالید است ترجیح دارد، به راجح أخذ میکنند و مرجوح را طرح میکنند، بینه ذو الید را أخذ میکنند و بینه خارج را طرح میکنند، تمام خانه در دست ذو الید باقی میماند.
عدهای میگویند بینة الخارج ترجیح دارد، از روایات استفاده میکنیم بینة الخارج راجح است، بنابراین بینه خارج را أخذ میکنند و بینه داخل را طرح میکنند و همه خانه از ذو الید گرفته میشود و به خارج یعنی کسی که ذو الید نیست داده میشود.
در نتیجه در تعارض بینات، این که بینه داخل راجح است یا بینه خارج؟ اختلاف است، بعضی میگویند آن راجح است و بعضی میگویند این راجح است.
اگر این خانه در دست دو نفر بود که محل بحث همین است، خانه در دست هر دو مدعی است و هر دو بینه دارند، باز همان بحث جاری میشود، بینه داخل مقدم است یا بینه خارج، کدام خارج است و کدام داخل؟ هر دو ذو الید هستند، هرکدام نسبت به نصف داخل است و نسبت به نصف خارج است، در این صورت اگر گفتیم بینة الداخل ترجیح دارد، به بینه داخل أخذ میکنیم و بینه خارج را طرح میکنیم، این شخص مدعی است و نصف خانه در دست اوست، بینه هم اقامه کرده است، این نصفی که در دست اوست به حکم ترجیح بینه داخل باید در دست او باقی بماند، او هم که نصف خانه در دست اوست، به حکم ترجیح بینه داخل، آن نصف باید در دست او باقی بماند. نصف برای این و نصف برای آن و هر دو بخاطر ترجیح بینة الداخل است.
این شخص بینه اقامه کرده است برای تمام، درست است برای تمام خانه بینه اقامه کرده است اما نسبت به نصف بینه خارج محسوب میشود و بینه خارج را باید طرح کرد و به بینه داخل باید أخذ کرد، هر کدام هم نسبت به نصف بینه داخل دارند.
بعضی گفتند بینه خارج مقدم است، در این صورت هم باز هرکدام نسبت به نصف بینه خارج دارند، اگرچه برای تمامی بینه اقامه کردهاند هر دو اما نسبت به نصف بینه داخل محسوب میشود و یطرح و نسبت به نصف بینه خارج محسوب میشود و یؤخذ.
مرحوم قمی میفرماید این تنصیف از باب جمع بین البینتین نیست، بلکه از باب ترجیح بینة الداخل یا ترجیح بینة الخارج است و در اینجا فرقی ندارد بینة الداخل را ترجیح بدهید یا بینة الخارج را ترجیح بدهید، در هر دوصورت نصف به هرکدام میرسد. مرحوم قمی به شهید این اعتراض را دارد که این از باب جمع عملی بین البینتین نیست بلکه از باب ترجیح إحدی البینتین علی الاخری است، یا بینه داخل و یا بینه خارج فلذا از هرکدام نصف بینه طرح میشود و نصف بینه أخذ میشود.
فرع دوم
شهید رحمه الله فرع دیگری را برای آن مورد ذکر میکند و آن این است که دو نفر ادعا میکنند این خانه برای ما است و هر کدام بینه اقامه میکنند و هیچکدام ذوالید نیستند، در این صورت دیگر تعارض بینات است و معنا ندارد بگوییم آیا بینه داخل مقدم است یا بینه خارج، هر دو خارج هستند و هیچکدام ذو الید نیستند، فلذا آن مطلب در اینجا معنا ندارد. شهید فرموده است در اینجا فقها فتوا دادهاند که نصف خانه را به این مدعی و نصف را به آن مدعی میدهند، این تنصیف برای این است که الجمع العملی بین البینات باشد، جمع عملی حاصل شود فیما بین بینات و آن اشکال مرحوم قمی در اینجا پیش نمیآید، این که ترجیح بینة الداخل باشد یا خارج، در اینجا داخل و خارج نیست، هر دو خارج هستند، در اینجا تنصیف لیس إلا از جهت جمع عملی بین دلیلین، به نحو جمع عملی.
شیخ انصاری میفرماید اگرچه من در هر دو فرع اشکال دارم، غیر از اشکال مرحوم قمی، اشکال دیگری دارم که در هر دو فرع جاری میشود. اشکال این است که وقتی بینات با یکدیگر تعارض میکنند، مشکل است که دلیلی بر ترجیح إحدی البینتین داشته باشیم فلذا قاعده این است که تعارضا تساقطا، این دو با یکدیگر تساقط میکنند، وقتی این بینهها تساقط کردند إما یرجع إلی القرعة، یا انسان باید به قرعه مراجعه کند که به اسم هرکدام درآمد خانه را به او بدهند، یا این که نصف خانه به این و نصف خانه به او، جمعاً بین الحقین باشد لاجمعاً بین الدلیلین، برای این که حق هر دو محفوظ باشد و روایتی هم در این مورد داریم که لو کان لأحد الودعیین درهم و للآخر درهماً، جمعاً بین الحقین ممکن است.
شیخ انصاری میفرماید إنما الکلام در دلیل این جمع است. شهید که میفرماید بینتین را جمع میکنیم، این جمع عملی که نصف خانه را به این و نصف را به او میدهیم، دلیل این جمع عملی چیست؟ این جمع عملی خلاف قانون به نظر میآید، چون این جمع عملی به معنای این است که یک خبر هم صادق باشد و هم کاذب، خب بینه قائم شده است، دو نفر عادل میگویند این خانه برای زید است، قضیه خبر یک موضوع، یک محمول و یک نسبت بینهما دارد، این نسبت با صادق است یا کاذب است، خب نصف خانه را به این بدهید و نصف خانه را به او بدهید یعنی هم صادق است و هم کاذب است، آن یکی هم همینطور، در حالی که خبر یک نسبت دارد و بسیط است، معقول نیست که هم صادق باشد و هم کاذب، این چطور معقول است؟
میفرماید بله توجیه آن اینچنین است، اگر این جمع را توجیه کنیم به این است که بنابر این که الجمع مهما أمکن اولی من الطرح، عمومیت داشته باشد هم شامل ادلة الاحکام و هم ادلة الموضوعات مثل بینات را شامل شود که شهید چنین ادعایی دارد که الجمع مهما أمکن در همه جا جریان دارد، هم در ادله احکام و هم در ادله موضوعات، باید اینطور جمع کنیم و بگوییم در ادلة الاحکام جمع دلالی معقول است، جمع عملی معقول نیست، به دلیل این که متعلق ادلة الاحکام حکم است، ادله احکام پیام آور حکم خداست، این دلیل یک حکم خدا را میآورد، آن دلیل حکم دیگر را میآورد، حکم قابل تنصیف نیست که این حکمها را نصف کنیم، حکم چیزی نیست که قابل تبعیض و تنصیف باشد فلذا اگر بخواهیم ادلة الاحکام را جمع کنیم، راه جمع آن همان جمع دلالی است یعنی به سند هر دو أخذ کنیم و سراغ دلالت برویم، هرکدام قویّ الدلالة بود آن را قرینه صارفه در نظر بگیریم برای ضعیف الدلالة، مثلا نص بر ظاهر، أظهر بر ظاهر قرینه صارفه است، این راه جمع است و تنصیف معقول نیست. در موضوعات هم جمع دلالی معقول نیست، تنصیف معقول است، اما جمع دلالی معقول نیست به جهت این که جمع دلالی برای جایی است که یکی نص باشد و یکی ظاهر، یکی أظهر باشد و دیگری ظاهر، در ادله موضوعات نص و ظاهر معنا ندارد، دو شاهد عادل اعلام میکنند که این خانه برای زید است، آن یکی هم اعلام میکند این خانه برای عمرو است، این دیگر نص و ظاهر و أظهر و ظاهر ندارد که یکی را تأویل کنیم و یکی را قرینه صارفه در نظر بگیریم، این معنا ندارد، آدم حی و حاضر وکیل نیاز ندارد که حرف او را توجیه و تأویل کند فلذا جمع دلالی در اینجا معقول نیست، بله جمع عملی معقول است، چون متعلق بینات خانه است، خانه شش دنگ و قابل تبعیض است، در اینجا هم اگر بخواهیم جمع کنیم به این صورت باید جمع کنیم. هذا غایة توجیهٍ به این جمعی که شهید میفرماید الجمع مهما أمکن اولی من الطرح همه جا را فراگیر است، هم ادله احکام و هم ادله موضوعات را، اگر همه جا را فراگیر شود و بخواهیم جمع کنیم، در هرکدام یک نوع جمع معقول است و جور دیگر معقول نیست، در ادلة الاحکام جمع دلالی معقول است و جمع عملی معقول نیست، در ادلة الموضوعات بعکس است، عکس آن معقول است.