درس کفایة الاصول - اصول عملیه و تعارض

جلسه ۱۲۹: تعارض الدلیلین ۱۲

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

عقیده مشهور این است که اخبار تخییر را باید قید زد، یعنی یک روایاتی است که اگر دچار خبر متعارضین شدید، حکم، تخییر است مطلقا چه یک طرف مرجح داشته باشد یا نداشته باشد، حال باید این را تقیید زد به جایی که یکی از دو طرف، مرجح داشته باشد. پس می‌گوئیم حکم تخییر است مگر اینکه ترجیح با یکی طرف باشد.

دلیل اول بر این حرف مشهور اجماع بود که رد کردیم.

۳

دلیل دوم تقدم ادله ترجیح

دلیل دوم:

صغری: اگر اخذ به راجح لازم نباشد، لازمه‌اش جواز اخذ به مرجوح و نتیجا ترجیح مرجوح بر راجح است.

کبری: والازم باطل لانه قبیح بل ممتنع ذاتا

نتیجه: فلملزوم مثله.

توضیح:

این خبر می‌گوید نماز جمعه واجب است و اون خبر می‌گوید حرام است. الان این دو خبر با یکدیگر تعارض دارند. اما این خبر مرجح دارد. اگر اخذ به این خبری که مرجح دارد واجب باشد معنایش این است که باید این را بگیرید و به این خبر عمل کنید.

مشهور می‌گویند گرفتن این خبری که مرجح دارد لازم است. زیرا اگر گرفتن این خبری که مرجح دارد لازم نباشد (یعنی جایز باشد) معنایش این است که می‌توانید خبری را که مرجح ندارد بگیرد و به ان عمل کنید. حالا ما می‌رویم و اون روایتی را که مرجح ندارد می‌گیریم و به ان عمل می‌کنیم. و وقتی به ان عمل کردیم نتیجه‌اش ترجیح مرجوح بر راجح است.

و ترجیح مرجوح بر راجح باطل است زیرا قبیح است و بلکه امتناع ذاتی دارد.

۴

اشکال به دلیل دوم

اشکال‌های صاحب کفایه:

  • اشکال اول:

صغری: شرط ترجیح، احراز این مطلب است که عند الشارع مزیت، موجب تاکد ملاک حجیت خبر باشد.

کبری: احراز این مطلب منتفی است.

نتیجه: شرط ترجیح منتفی است.

توضیح: این دو خبر باهم تعارض کردند. این خبر می‌گویند نماز جمعه واجب و اون خبر می‌گوید حرام است. این خبر که می‌گوید واجب است مرجحاتی دارد. حالا صاحب کفایه می‌گوید اگر شما خواستید احد الخبرین را به واسطه‌ی مزایا ترجیح بدهید یک شرط دارد، و آن این است که باید احراز کنید که پیش شارع این مزیت، ملاک حجیت خبر را تاکیید و قوی و محکم می‌کند.

توضیح صغری: ملاک حجیت خبر واحد، ظن نوعی به اصابت است. یعنی اگر می‌گویند خبر واحد حجت است این بخاطر این است که، خبر واحد برای نوع مردم افاده‌ی ظن می‌کند. ظن به این که این خبر مطابق با واقع است.

حالا هر مزیتی که این ملاک (ظن نوعی به اصابت) را تقویت و تاکیید بکند، این مزیت پیش شارع مرجح است و وظیفه‌ی ما این است که این خبری را که دارای این مزیت است ترجیح بدهیم.

اما اگر این مزیت، ملاک حجیت را تاکیید نکرد، این مزیت می‌شود کالحجره فی جنب الانسان. یعنی همان طور که سنگی که در کنار انسان است، سبب نمی‌شود انسانیت انسان بیشتر شود، این مزیت هم هیچ اثری ندارد و سبب سنگین شدن ان خبر نمی‌شود.

پس اگر بخواهیم به وسیله‌ی یک مزیتی بخواهیم یک خبر را بر خبر دیگری ترجیح بدهیم باید احراز کنیم که این مزیت عند الشارع سبب تقویت ملاک حجیت می‌شود.

و احراز این مطلب منتفی است یعنی برای ما محرز نشده است که این مزایا عند الشارع سبب تاکد ملاک حجیت خبر است و بلکه احراز عدم شده است. تا الان می‌گفتیم عدم الاحراز اما الان می‌گوییم احراز العدم. یعنی احراز شده است که این مزایا ملاک حجیت خبر را تاکیید و تقویت نمی‌کنند.

از کجا احراز عدم شده است؟ از روایات ترجیح. زیرا اگر این مزایایی که شارع اسم انها را مرجحات گذاشته است مثل اوثق بودن و مطابق با مشهور، سبب بشود که ملاک حجیت خبر تاکیید بشود، باید ترجیح واجب بشود اما ما قبلا ثابت کردیم ترجیح مستحب است زیرا گفتیم که اگر بگوییم ترجیح واجب است، لازمه‌اش این است که با اخبار ترجیخ، اخبار تخییر را قید بزنید و حال آنکه اخبار تخییر آبیه عن التقیید.

نتیجه: شرط ترجیح منتفی است.

  • اشکال دوم:

شما گفتید ترجیح مرجوح بر راجح قبیح است بلکه ممتنع ذاتی است. در حالی که ممتنع ذاتی نیست.

ما دو اصطلاح داریم: ترجیح بلا مرجح و ترجح بلا مرجح و این دو با هم فرق دارند.

ترجیخ بلامرجح قبیح است لکن ممتنع ذاتی نیست. مثل این که دو کاسه جلوی شماست و شما کاسه‌ی سمت راستی را می‌گیرید با این که کاسه‌ی سمت چپ مزایا دارد به این می‌گویند ترجیح بلا مرجح که قبیح است اما ممتنع ذاتی نیست مثل اجتماع نقیضین.

اما ترجح بلامرجح یعنی معلول پیدا بشود بدون علت که این امتناع ذاتی دارد.

صاحب کفایه می‌فرماید ترجیح بلامرجح امتناع ذاتی ندارد هرچند قبیح است.

جواز اخذ به مرجوح، حکم شرعی است و این جواز از نوع اول یعنی ترجیح بلامرجح است.

۵

تطبیق دلیل دوم تقدم ادله ترجیح

ومنها (وجوه): أنّه لو لم يجب ترجيح ذي المزيّة (اگر واجب نباشد ترجیح دادن خبر دارای مزیت) لزم ترجيح المرجوح على الراجح، وهو (ترجیح مرجوح بر راجح) قبيح عقلا، بل ممتنع (ذاتا) قطعا.

۶

تطبیق اشکال به دلیل دوم

وفيه: (اشکال اول:) أنّه إنّما يجب الترجيح لو كانت المزيّة موجبة لتأكّد ملاك الحجّيّة (ظن نوعی به اصابت) في (متعلق به موجبة است) نظر الشارع، ضرورة إمكان أن تكون تلك المزيّة بالإضافة إلى ملاكها (حجیت) من قبيل الحجر في جنب الإنسان (حجر در نزد انسان سبب نمی‌شود انسانیت انسان بیشتر شود پس اگر این مزیت سبب تاکد ملاک حجیت خبر نباشد، مثل همان سنگ است و سبب ترجیح نمی‌شود)، و (عطف بر تکون از باب عطف مسبب بر سبب است) كان الترجيح بها (مرجوح) بلا مرجّح، وهو (ترجیح بلا مرجح) قبيح، كما هو واضح، هذا.

(اشکال دوم:) مضافا إلى ما (اشکالی که) هو (اشکال) في الإضراب من الحكم بالقبح إلى الامتناع (بیان اشکال:) من أنّ الترجيح بلا مرجّح في الأفعال الاختياريّة ـ ومنها (افعال اختیاریه) الأحكام الشرعيّة (مثل جواز اخذ به مرجوح) ـ لا يكون إلّا قبيحا (ترجیح بلامرجح فقط قبیح است)، ولا يستحيل وقوعه (ترجیح بلا مرجح)(محال بودنش هم بخاطر قبیح بودن و حکمت واجب تعالی است نه از باب امتناع ذاتی) إلّا على الحكيم تعالى، وإلّا (اگر پای حکیم در میان نباشد) فهو (ترجیح بلا مرجح) بمكان من الإمكان، لكفاية إرادة المختار علّة لفعله، وإنّما الممتنع (ترجّح بلا مرجح) هو وجود الممكن بلا علّة، فلا استحالة في ترجيحه (خداوند) تعالى للمرجوح إلّا من باب امتناع (قبح) صدوره (ترجیح) منه تعالى، وأمّا غيره (خدا) فلا استحالة في ترجيحه لما هو المرجوح ممّا باختياره (غیر خدا).

وبالجملة: الترجيح بلا مرجّح بمعنى «بلا علّة» محال، وبمعنى «بلا داع عقلائيّ» قبيح ليس بمحال، فلا تشتبه.

فتلخّص ممّا ذكرنا : أنّ إطلاقات التخيير محكّمة ، وليس في الأخبار ما يصلح لتقييدها.

[الاستدلال على وجوب الترجيح ، وما فيه]

نعم قد استدلّ على تقييدها ووجوب الترجيح في المتفاضلين بوجوه أخر :

منها : دعوى الإجماع على الأخذ بأقوى الدليلين (١).

وفيه : أنّ دعوى الإجماع ـ مع مصير مثل الكلينيّ إلى التخيير ، وهو في عهد الغيبة الصغرى ، ويخالط النوّاب والسفراء ، قال في ديباجة الكافي : «ولا نجد شيئا أوسع ولا أحوط من التخيير» (٢) ـ مجازفة.

ومنها : أنّه لو لم يجب ترجيح ذي المزيّة لزم ترجيح المرجوح على الراجح ، وهو قبيح عقلا ، بل ممتنع قطعا (٣).

__________________

(١) فرائد الاصول ٤ : ٤٨.

(٢) الكافي ١ : ٩.

ولا يخفى : أنّ في ما نسبه المصنّف رحمه‌الله إلى الكلينيّ من مصيره إلى التخيير مطلقا نظر ، بل يظهر من بعض كلماته القول بالترجيح ببعض المرجّحات ، فإنّه قال : «فاعلم يا أخي! أرشدك الله أنّه لا يسع أحدا تمييز شيء ممّا اختلفت الرواية فيه عن العلماء عليهم‌السلام» برأيه ، إلّا ما أطلقه العالم بقوله عليه‌السلام : «فاعرضوهما على كتاب الله ، فما وافق كتاب الله عزوجل فخذوه وما خالف كتاب الله فردّوه» ، وقوله عليه‌السلام : «دعوا ما وافق القوم ، فإنّ الرشد في خلافهم» ، وقوله عليه‌السلام : «خذوا بالمجمع عليه ، فإنّ المجمع عليه لا ريب فيه». ونحن لا نعرف من جميع ذلك إلّا أقلّه ، ولا نجد شيئا أحوط ولا أوسع من ردّ علم ذلك كلّه إلى العالم عليه‌السلام وقبول ما وسع الأمر فيه بقوله عليه‌السلام : «بأيّما أخذتم من باب التسليم وسعكم» ...» الكافي ١ : ٨ ـ ٩.

وأنت خبير بأنّه سلّم الترجيح بالإجماع وموافقة الكتاب ومخالفة العامّة. ولكن اعترف بقلّة الموارد الّتي نعرف فيها وجود تلك المرجّحات.

(٣) هذا الدليل نسبه السيّد الطباطبائيّ إلى النهاية والتهذيب والمبادئ والمنية وغاية البادئ.

راجع مفاتيح الاصول : ٦٨٧.

وفيه : أنّه إنّما يجب الترجيح لو كانت المزيّة موجبة لتأكّد ملاك الحجّيّة في نظر الشارع ، ضرورة إمكان أن تكون تلك المزيّة بالإضافة إلى ملاكها من قبيل الحجر في جنب الإنسان ، وكان الترجيح بها بلا مرجّح (١) ، وهو قبيح ، كما هو واضح ، هذا.

مضافا إلى ما هو في الإضراب من الحكم بالقبح إلى الامتناع من أنّ الترجيح بلا مرجّح في الأفعال الاختياريّة ـ ومنها الأحكام الشرعيّة ـ لا يكون إلّا قبيحا ، ولا يستحيل وقوعه إلّا على الحكيم تعالى ، وإلّا فهو بمكان من الإمكان ، لكفاية إرادة المختار علّة لفعله ، وإنّما الممتنع هو وجود الممكن بلا علّة ، فلا استحالة في ترجيحه تعالى للمرجوح إلّا من باب امتناع صدوره منه تعالى ، وأمّا غيره فلا استحالة في ترجيحه لما هو المرجوح ممّا باختياره.

وبالجملة : الترجيح بلا مرجّح بمعنى «بلا علّة» محال ، وبمعنى «بلا داع عقلائيّ» قبيح ليس بمحال ، فلا تشتبه.

ومنها : غير ذلك (٢) ممّا لا يكاد يفيد الظنّ ، فالصفح عنه أولى وأحسن.

[حكم تخيير المفتي في عمله وعمل مقلّديه]

ثمّ إنّه لا إشكال في الإفتاء بما اختاره من الخبرين في عمل نفسه وعمل مقلّديه. ولا وجه للإفتاء بالتخيير في المسألة الفرعيّة ، لعدم الدليل عليه فيها.

نعم ، له الإفتاء به في المسألة الاصوليّة (٣) ، فلا بأس حينئذ باختيار المقلّد غير ما اختاره المفتي ، فيعمل بما يفهم منه بصريحه أو بظهوره الّذي لا شبهة فيه.

__________________

(١) هكذا في النسخ. والأولى أن يقول : «فكان الترجيح بها بلا مرجّح».

(٢) راجع مفاتيح الاصول : ٦٨٧ ، وفرائد الاصول ٤ : ٥٣ ـ ٥٤.

(٣) وهي حجّيّة أحد الخبرين تخييرا.