درس کفایة الاصول - اصول عملیه و تعارض

جلسه ۲۶: اصل تخییر ۳

 
۱

خطبه

۲

کلام شیخ انصاری و بررسی آن

مرحوم شیخ می‌فرمایند: محل این وجوه خمسه که از جمله آنها اباحه شرعیه است، جایی است که وجوب و حرمت، هر دو یا احدهمای معین، تعبدی نباشد.

در محذورین، چهار صورت است:

۱. هر دو طرف تعبدی است.

۲. هر دو طرف توصلی است.

۳. یک طرف به طور معین تعبدی است.

۴. یک طرف به طور غیر معین تبعدی باشد.

حال مرحوم شیخ می‌فرماید این وجوه خمسه در جایی است که هر دو محذور تعبدی یا یکی از آنها به صورت معین تبعدی نباشد. چون:

صغری: اگر وجوب و حرمت، هر دو یا احدهمای معین تبعدی باشد، حکم به اباحه لازمه‌اش مخالفت قطعیه عملیه است.

چون اگر هر دو تعبدی باشد به اینکه هم وجوب دفن و هم حرمت دفن تعبدی باشد و شما بگوئید این دفن مباح اضت و فرد و کافر را بدون قصد قربت دفن کرد، حال حکم دفن کافر اگر در واقع دفن واجب باشد، انجام نداده ام چون باید با قصد قربت باشد و اگر دفن حرام باشد، کلا مخالفت انجام شده است.

و اگر یکی تعبدی باشد مثلا وجوب دفن تعبدی باشد و حرمت دفن توصلی باشد، حال شما می‌گوئید این دفن مباح است و فرد دوست دارد دفن بدون قصد قربت کند، حال اگر واجب باشد معصیت کرده است چون قصد قربت نیست و اگر حرام بوده باشد هم که مخالفت واضح است.

کبری: و اللازم باطل. مخالفت عملیه قطعیه با علم اجمالی حرام است.

نتیجه: فالملزوم مثله.

امر اگر هر دو توصلی باشد یا یکی به صورت غیر معین توصلی باشد، در این صورت مخالفت علمیه پیش نمی‌آید، چون یا کافر را دفن می‌کند یا نمی‌کند و اگر دفن کردی با حرام می‌خورد و اگر دفن نکردی، احتمال مخالفت است. در جایی که احدهمای غیر معین تعبدی باشد، هم همین حکم جاری است.

اشکال: در اینجا دو بحث وجود دارد:

۱. محل این وجوه خمسه که از جمله آنها اباحه شرعیه است، کجاست؟

در این بحث کلام مرحوم شیخ صحیح است، چون اگر جایی باشد که هر پنج نظریه پیاده شود، همانجایی است که شیخ انصاری می‌گوید.

۲. تخییر عقلی که این بحث برای آن منعقد شده است، کجاست؟ یعنی عقل کجا حکم به تخییر می‌کند؟

در این بحث، کلام مرحوم شیخ صحیح نیست. (نکته صاحب کفایه این را در جایی مطرح می‌کند که دو طرف تعبدی باشد و آخر بحث ما خواهیم گفت اگر یکی معین هم تعبدی باشد همین حرفها زده می‌شود) چون اگر وجوب و حرمت هر دو تعبدی باشد، عقل مکلف را مخیر بین دو عمل می‌کند که هیچکدام از این دو بر دیگری ترجیح ندارد:

۱. انجام عمل به قصد احتمال وجوب.

۲. ترک عمل به قصد احتمال حرمت.

و هکذا العمل در جایی که یکی به صورت معین، تعبدی باشد. چون عقل حکم به تخییر می‌کند:

۱. انجام عمل به قصد احتمال وجوب.

۲. ترک عمل بدون قصد.

استاد: مراد شیخ قسمت اول کلام آخوند است نه قسمت دوم. پس این اشکال وارد نیست.

۳

نکته

وجوب و حرمت، دو صورت دارد:

۱. احتمال ترجیح احدهما داده نمی‌شود که در این صورت عقل حکم به تخییر می‌کند.

۲. احتمال ترجیح احدهمای معین داده می‌شود که در این صورت عقل حکم به تخییر نمی‌کند بلکه عقل به تعیین آن احد می‌کند.

مثلا احتمال می‌دهیم وجوب دفن ترجیح داشته باشد، در این صورت عقل می‌گوید به قسمتی که احتمال ترجیح انجام را بدهد تا یقین به انجام وظیفه باشد.

۴

جواب نظریه دوم:

دفع مفسده همیشه بهتر از جلب منفع نیست. در اینجا اگر در ما نحن فیه دفن کافر کرده باشد و حال اگر در واقع دفن واجب بوده، مصلحت را جلب کرده و اگر در واقع دفن حرام بوده است، مفسده گیرش آمده است.

قول دوم می‌گوید دفع مفسده اولی از جلب منفعت است.

صاحب کفایه می‌گوید همیشه اینگونه نیست، مثلا در تزاحم که یک گاو و یک انسان در آب افتاده است اگر بخواهم انسان را نجات دهم باید از زمین غصبی عبور کند که حرام است، در اینجنا کسی نمی‌گوید دفع مفسده اولی از جلب منفعت است و همه می‌گویند باید در زمین غصبی برود و فرد را نجات بده.

۵

تطبیق کلام شیخ انصاری و بررسی آن

ثمّ إنّ مورد هذه الوجوه (وجوه خمسه) وإن كان (مورد) ما إذا لم يكن واحد من الوجوب والحرمة على التعيين تعبّديّا (هر دو تعبدی یا یکی به صورت معین تعبدی باشد)، إذ لو كانا تعبّديّين أو كان أحدهما (وجوب و حرمت) المعيّن كذلك لم يكن إشكال في عدم جواز طرحهما والرجوع إلى الاباحة، لأنّها (اباحه) مخالفة عمليّة قطعيّة (با علم اجمالی) ـ على ما أفاد شيخنا الأستاذ «قدس‌سره» ـ، (اشکال:) إلّا أنّ الحكم أيضا (مثل دو صورت دیگر که هر دو توصلی باشد یا احدهمای غیر معین تعبدی باشد) فيهما (وجوب و حرمت) إذا كانا كذلك (هر دو تعبدی یا احدهمای معین تعبدی باشد) هو (حکم) التخيير عقلا بين إتيانه (عمل) على وجه قربيّ (به قصد احتمال وجوب) ـ بأن يؤتى به (عمل) بداعي احتمال طلبه (عمل) (وجوب) ـ وتركه (عمل) كذلك (علی وجه القربی)، لعدم الترجيح، وقبحه (ترجیح) بلا مرجّح.

فانقدح أنّه لا وجه لتخصيص المورد بالتوصّليّين (یا یکی به صورت غیر معین تبعدی باشد) بالنسبة إلى ما (اصل تخییر) هو المهمّ في المقام، وإن اختصّ بعض (قول یک و پنجم) الوجوه، كما لا يخفى.

۶

تطبیق نکته

ولا يذهب عليك أنّ استقلال العقل بالتخيير إنّما هو (استقلال عقل) فيما لا يحتمل الترجيح في أحدهما على التعيين. ومع احتماله (ترجیح احدهمای معین) لا يبعد دعوى استقلاله (عقل) بتعيّنه (احدی که احتمال ترجیح دارد)، كما هو (استقلال عقل به تعیین) الحال في دوران الأمر بين التخيير والتعيين في غير المقام (دوران امر بین محذورین) (دوران امر بین تعیین و تخیر). ولكنّ الترجيح إنّما يكون لشدّة الطلب في أحدهما (وجوب و حرمت) وزيادته (طلب) على الطلب في الآخر بما (مقداری که) لا يجوز الإخلال بها في صورة المزاحمة، ووجب الترجيح بها. وكذا (عقلا) وجب ترجيح احتمال ذي المزيّة في صورة الدوران (بین المحذورین).

[تعميم محلّ النزاع]

ثمّ إنّ مورد هذه الوجوه وإن كان ما إذا لم يكن واحد من الوجوب والحرمة على التعيين تعبّديّا ، إذ لو كانا تعبّديّين أو كان أحدهما المعيّن كذلك لم يكن إشكال في عدم جواز طرحهما والرجوع إلى الاباحة ، لأنّها (١) مخالفة عمليّة قطعيّة ـ على ما أفاد شيخنا الأستاذ «قدس‌سره» (٢) ـ ، إلّا أنّ الحكم أيضا فيهما إذا كانا كذلك هو التخيير عقلا بين إتيانه على وجه قربيّ ـ بأن يؤتى به بداعي احتمال طلبه ـ وتركه كذلك ، لعدم الترجيح ، وقبحه بلا مرجّح.

فانقدح أنّه لا وجه لتخصيص المورد بالتوصّليّين بالنسبة إلى ما هو المهمّ في المقام ، وإن اختصّ بعض الوجوه (٣) ، كما لا يخفى.

[تقديم محتمل الأهميّة]

ولا يذهب عليك أنّ استقلال العقل بالتخيير إنّما هو فيما لا يحتمل الترجيح في أحدهما على التعيين. ومع احتماله لا يبعد دعوى استقلاله بتعيّنه (٤) ، كما هو الحال في دوران الأمر بين التخيير والتعيين في غير المقام (٥). ولكنّ الترجيح إنّما

__________________

(١) تعليل لقوله : «لم يكن إشكال». والضمير يرجع إلى الإباحة.

(٢) فرائد الاصول ٢ : ١٧٩.

(٣) وهو القول بالإباحة الظاهريّة.

(٤) أي : استقلال العقل بتعيّن محتمل الترجيح.

(٥) والحاصل : أنّ التخيير العقليّ في المقام مقيّد بما إذا لم يحتمل مزيّة أحدهما على الآخر ، فضلا عن العلم بها ، وإلّا فلا يبعد دعوى استقلال العقل بتعيّن محتمل الأهمّيّة ، فضلا عن معلومها.

وخالفه الأعلام الثلاثة ، بل السيّدان العلمان : الخمينيّ والخوئيّ.

فاختار الأعلام الثلاثة الحكم بالتخيير في المقام ، واختار السيّد الخوئيّ الحكم بالبراءة مطلقا ، واختار السيّد الإمام الخمينيّ جريان البراءة عن التعيينيّة إلّا فيما إذا كان أقوائيّة المحتمل بحيث يكون لازم الاحتياط عقلا أو شرعا ، كما لو دار الأمر بين كون المرأة زوجته الّتي حلف على وطئها وبين كونها أمّه ، فحينئذ يجب الاحتياط. راجع فوائد الاصول ٣ : ٤٥ ، ـ

يكون لشدّة الطلب في أحدهما وزيادته على الطلب في الآخر بما لا يجوز الإخلال بها في صورة المزاحمة ، ووجب الترجيح بها. وكذا وجب ترجيح احتمال ذي المزيّة في صورة الدوران.

[بطلان ترجيح احتمال الحرمة]

ولا وجه لترجيح احتمال الحرمة مطلقا (١) ، لأجل (٢) أنّ دفع المفسدة أولى من ترك المصلحة ، ضرورة أنّه ربّ واجب يكون مقدّما على الحرام في صورة المزاحمة بلا كلام ، فكيف يقدّم على احتماله في صورة الدوران بين مثليهما؟! فافهم (٣).

__________________

ـ نهاية الأفكار ٣ : ٢٩٥ ، نهاية الدراية ٢ : ٥٧١ ، مصباح الاصول ٢ : ٣٣٢ ـ ٣٣٣ ، أنوار الهداية ٢ : ١٨٠ ـ ١٨١.

(١) إشارة إلى القول الثاني من الأقوال في مسألة دوران الأمر بين المحذورين ، وهو وجوب الأخذ بأحدهما تعيينا بترجيح جانب الحرمة. فناقش فيه المصنّف قدس‌سره بأنّ غاية ما يمكن أن يقال في الاستدلال على ترجيح احتمال الحرمة هو أنّ دفع المفسدة أولى من جلب المنفعة.

وهو مردود ، لأنّ ربّ واجب ـ كالصلاة ـ يكون مقدّما على الحرام في صورة المزاحمة.

(٢) تعليل لقوله : «لترجيح ...».

(٣) تتمّة :

قد مرّت الإشارة إلى أنّ ما أفاده المصنّف قدس‌سره في الكتاب يختصّ بما إذا دار الأمر بين المحذورين مع وحدة الواقعة ، سواء كان الدوران بينهما في التوصّليّات أو في التعبّديّات. وأمّا إذا دار الأمر بينهما مع تعدّد الواقعة فلم يتعرّض له المصنّف قدس‌سره في المقام. فينبغي التعرّض له تتميما للبحث ، فنقول :

إذا تعدّدت الواقعة في دوران الأمر بين المحذورين كما إذا علم إجمالا بتعلّق التكليف الإلزاميّ بصلاة الجمعة في كلّ جمعة ، ودار أمره بين الفعل والترك ، فهل يكون التخيير بدويّا ، فلا يجوز للمكلّف أن يختار في الواقعة الثانية غير ما اختاره في الواقعة الاولى ، أو يكون استمراريّا ، فيجوز له أن يختار في الواقعة الثانية غير ما اختاره في الواقعة الاولى؟ مثلا : في مثل صلاة الجمعة الّتي دار أمرها بين الوجوب والحرمة هل يجوز للمكلّف أن يختار في الجمعة الاولى إتيان صلاة الجمعة ويختار في الجمعة الثانية تركها ، فيكون التخيير ـ