درس کفایة الاصول - جلد دوم

جلسه ۶۵: برائت ۱۴

 
۱

خطبه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین

۲

جواب مرحوم آخوند به اشکال

«قلت لا یخفى أن منشأ الإشكال هو تخیل كون القربة المعتبرة فی العبادة مثل سائر الشروط المعتبرة فیها مما یتعلق بها الأمر المتعلق بها فیشكل جریانه حینئذ».

پاسخ چهارم به اشکال احتیاط در عبادات

تا به حال سه پاسخ به اشکال احتیاط در عبادات بیان شد و مورد بررسی قرار گرفت، مرحوم آخوند در این جلسه اشکال چهارم را مطرح می‌کنند.

در این پاسخ به سراغ اساس این اشکال می‌رود، با تخریب مبنای اشکال دیگر جایی برای این اشکال باقی نمی‌ماند. اساس این اشکال این است که قصد قربت مانند بقیه شرایط در عبادت باید مورد لحاظ قرار گیرد. به عنوان مثال یک شرط استقبال است، یک شرط طهارت است، یک شرط ساتر است ویک شرط قصد قربت است.

قصد همان امری است که متعلق به همین عبادت است همان امری که متعلق به همین صلاة است. اگر قصد الامر و قصد القربه را مانند سائر شرائط دانستیم، این اشکال پیش می‌آید؛ کسی که می‌خواهد نماز احتیاطی بخواند نمی‌داند که به این نماز، آیا امر متعلق شده یا نشده و نمی‌تواند قصد امر متعلق به این نماز را داشته باشد. چون امرش معلوم نیست، کسی که می‌خواهد یک نماز احتیاطی بخواند، امر معلوم نیست و در نماز هم می‌گوییم قصد همان امری که متعلق به این نماز است، لازم است؛ پس نمی‌تواند قصد الامر کند و نمی‌تواند احتیاط تحقق پیدا کند.

اما اشکال این مطلب این است که همان طور که در بحث تعبدی و توصلی گذشت، قصد قربت با بقیه شرایط فرق می‌کند. قصد قربت از ماهیت نماز خارج است. عقل قصد قربت را دخیل در مامور به می‌داند. عقل می‌گوید در عبادت قصد قربت لازم است تا عبودیت محقق شود.

به عبارت اخری، قصد قربت از چیزهائی است که محصل غرض مولاست. یعنی مولائی که امر می‌کند به نماز خواندن، عقل می‌گوید: اگر شما بیائید نماز را بخوانید؛ اما بگویید من نه از این بابی که مولا گفته نماز می‌خوانم. اینجا محصل غرض مولا نیست. عقل می‌گوید: آنچه که در تحصیل غرض مولا دخیل است، باید اتیان شود. در نماز برای اینکه غرض مولا محقق بشود، باید با قصد قربت و قصد امر خوانده شود. بنابراین مرحوم آخوند می‌فرماید: قصد امر اگر یک شرط است یا یک جزء داخل در ماهیت صلاة باشد این اشکال پابرجاست.

یعنی دیگر احتیاط در این صلاة که امرش برای ما معلوم نیست، امکان ندارد؛ اما اگر بگوئیم قصد قربت خارج از ماهیت است، ایشان می‌فرماید: وقتی ما مسئله قصد قربت را یک شرط عقلی دانستیم که در غرض مولا دخالت دارد، شما در مواردی که علم دارید، مولا امری کرده است، نماز را به قصد آن امر اتیان می‌کنید، در مواردی که احتمال وجود امر را می‌دهید، عقل می‌گوید: شما می‌توانید فعل را به رجاء وجود امر، به احتمال وجود امر، به رجاء مطلوبیت واقعی اتیان کنید. دیگر در اینجا اشکالی وجود ندارد.

پس اشکال از اینجا متولد شد که ما وقتی می‌خواهیم نماز را در آن احتیاط کنیم، یک جزء نماز، قصد قربت است. قصد قربت یعنی قصد امر، قصد امر جائی است که امر از طرف مولا برای ما معلوم باشد و ما در موارد احتیاط نسبت به وجود امر شک داریم. پس احتیاط امکان ندارد. چون وقتی امر برای ما مشکوک شد، یک جزء نماز برای ما مشکوک است. وقتی این یک جزء برای ما مشکوک شد، قصد قربت برای ما محقق نمی‌شود. لذا احتیاط در عبادات امکان ندارد؛ اما اگر گفتیم قصد قربت خارج از ماهیت صلاة است، خارج از حقیقت صلاة است. قصد قربت از شرائط عقلیه است که چون در غرض مولا دخالت دارد، عقل می‌گوید: باید قصد قربت کنید.

پس ما همان نماز ذات الأجزاء والشرائط را می‌آوریم، به احتمال اینکه در واقع امری داشته باشد، به رجاء اینکه برای مولا مطلوب باشد. این جوابی است که مرحوم آخوند در اینجا در متن کفایه خودشان عنوان می‌کنند.

۳

اخبار من بلغ و کلام مرحوم شیخ و مرحوم آخوند

کلام شیخ در اخبار من بلغ

مرحوم شیخ معتقد است که اگر اخبار احتیاط نتواند مشروعیت احتیاط در عبادت را تصحیح کند، به اخبار من بلغ تمسک می‌کنیم و امکان احتیاط در عبادات را ثابت می‌کنیم. مفاد اخبار من بلغ این است که من بلغه عن النّبی صلّی الله علیه وآله وسلم، ثوابٌ. اگر کسی به نیت اینکه پیامبر عملی را فرموده‌اند: مثلا دعاء عند رویة الهلال را شک داشته باشد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده‌اند؟ انجام دهد ثواب داده می‌شود. برخی بنابر اخبار من بلغ استحباب عمل را ثابت کرده‌اند لو آن طریق ضعیف باشد. چراکه بین ثواب و امر و محبوبیت تلازم وجود دارد و اقل آن ملازمه استحباب است.

اشکال مرحوم شیخ

مرحوم شیخ اشکال می‌کنند که با این اخبار استحباب عمل ثابت نمی‌شود. ثوابی که داده می‌شود از باب انقیاد است. از مجموع فرمایشات شیخ این به دست می‌آید که برای مشروعیت در عبادت نیاز به امر داریم.

کلام مرحوم آخوند

مرحوم آخوند ثابت کردند که نیاز به امر نیست و مانند بقیه شرایط نیست که داخل در مامور به باشد. از این مطلب دو مسئله روشن می‌شود: یک مسئله این است که در جریان احتیاط در عبادات نیازی به امر نداریم. بگوییم این عبادت یک امری باید به این عبادت متعلق باشد تا اینکه احتیاط در این معلق امکان داشته باشد. چه امر باشد چه نباشد، آنی که می‌گوید قصد قربت معتبر است، عقل است. عقل می‌گوید: آنجائی که امر معلوم وجود دارد، شما فعل را به داعی آن امر معلوم انجام بده؛ اما آنجائی که امر برای شما محتمل است، وجود امر در این عمل یا محتمل است یا نیست.

آنجائی که امر نسبت به یک فعل محتمل است، عقل می‌گوید: باز هم فعل را انجام بده، به رجاء وجود امر. به احتمال اینکه امر در واقع وجود دارد. این فرد مهم است بین اینکه ما قصد قربت را یک شرط عقلی بدانیم و بین اینکه قصد قربت را یک جزئی از اجزاء مأمور به بدانیم، در همین است اگر یک جزء بدانیم اگر یک جزئی برای ما مشکوک شد، خود آن عبارت یعنی آن مرکب، تحققش برای ما مشکوک است. اما اگر ما قصد قربت را خارج از مرکب بدانیم، بگوییم یک شرط عقلی است. اینجا دیگر تحقق مرکب مشکوک نیست. می‌گوییم مرکب را دو گونه می‌توان آورد. به داعی آن امر معلوم بیاورید. آنجائی که احتمال می‌دهید صدور امر از مولا را، شما به داعی آن امر محتمل بیاورید.

در نتیجه نیاز به امر در مشروعیت احتیاط نداریم و اگر به دنبال امر باشیم این معنایش احتیاط نیست و اطاعت حقیقیه است. بین این دو تفاوت جوهری وجود دارد. اگر امر در مورد حتی احتیاط باشد سبب می‌شود اطاعت حقیقی شود ولی اگر امری در بین نبود و برای تحقق عبودیت عمل اتیان شود، امری در بین نبوده که به نامش را احتیاط گذاشته‌اند والا احتیاط دیگر معنا نداشت.

۴

تطبیق جواب مرحوم آخوند به اشکال

«قلت»، این قلت جواب چهارمی است که از آن ربما و یشکل است. اصلاً قلت جواب حقیقی ربما یشکل است، بین قلت و ربما یشکل سه جواب داده شد، قلت جواب خود آخوند است. «لا یخفى أنّ منشأ الإشكال هو تخیل كون القربة المعتبرة فی العبادة»، مرحوم آخوند می‌فرماید: ما اولاً اساس اشکال را باید بررسی کنیم و ما قیل که جوابش بود و ربما یشکل. قلت، اصلاً عرض کردم شما بعد از آن سطر ربما یشکل، قلت را بیاورید. قلت جواب آن ربما یشکل است. از حیث عبارتی و از حیث ترتیب هم جواب چهارم.

منشأ این اشکال تخیل این است که قربت معتبره در عبادت مانند سائر شروط معتبره در عبارت است. یعنی همانطور که استقبال یکی از شرائط معتبره شرعیه است، قصد قربت را هم بیاییم یک شرط شرعی قرار بدهیم، یا بیاییم یک جزء مأموربه قرار بدهیم یا جزء شرعی برای مأمور به قرار بدهیم. «مثل سائر الشروط المعتبرة فیها»، «مما»، می‌گوییم سائر شرائط چه خصوصیاتی دارد؟ «یتعلق بها الأمر المتعلق بها»، اصل شرائطی که متعلق به آن شروط معتبره امر متعلق به عبادت است. یعنی امر به متعلق عبادت به آن شرائط هم متعلق است. «فیشكل جریانه حینئذ». جریانه، یعنی جریان احتیاط. جریان احتیاط حالا مشکل می‌شود.

«لعدم التمكن من قصد القربة المعتبر فیها»، تمکن از قصد قربتی که معتبر است این قصد در عبادت وجود ندارد. مخصوص احتیاط در عبادات، حالا عبادات نماز یا غیره و لذا همان جوابی که آنجا مرحوم آخوند می‌دهد، همان جواب را از این اشکال می‌دهد. اساس بحث همین است. «و قد عرفت»، عرفت در بحث تعبدی و توسّلی، که « أنه فاسد»، أنّه یعنی این تخیل، فاسد است. اینی که بگوییم قصد قربت مانند سائر شرائط، حالا شرط دخیل در مأمور به هست، این یک چیز فاسدی است. اصلاً قصد قربت مثل استقبال و اینها نیست. جزء مأمور به هم نیست. یک چیزی خارج مأمور به است و چیزی هست که عقل هم او را می‌فهمد. «إنما اعتبر قصد القربة فیها»، در عبادت عقلاً، می‌گوییم عقل از کجا قصد قربت را می‌فهمد؟ عقل البته کاری به جزئیات ندارد، عقل همیشه قوانین کلیه را می‌گوید: عقل می‌گوید: من می‌گویم در باب اطاعت آنچه که در تحصیل غرض مولا دخالت دارد، باید انجام بدهید. این کبرا را عقل می‌گوید: صغرایش را هم ما می‌دانیم که قصد قربت از اموری است که در غرض مولا دخالت دارد. «لأجل أن الغرض منها»، از عبادت، «لا یكاد یحصل بدونه». بدون قصد قربت حاصل نمی‌شود.

این مطلق القصد را که ما بحث نمی‌کنیم ما قصد قربت را بحث می‌کنیم، قصد قربت یعنی قصد امر. می‌گوید آنی که در غرض مولا دخالت دارد تحصیل بکنید. ما خارجاً تعبدیات این را می‌دانیم تعبدی را اگر بخواهیم، تعریف بکنیم می‌گوییم تعبدی یعنی آن فعلی که اگر بخواهد غرض مولا حاصل بشود و امر مولا ساقط بشود، باید به قصد قربت بیاوریم، این را خارجاً می‌دانیم. در تعریف تعبدی این را می‌گوییم حالا می‌خواهیم ببنیم آیا قصد قربت را خود شارع می‌آورد جزء متعلق قرار می‌دهد، یعنی شارع می‌گوید من امر می‌کنم نماز بخوان، نمازت هم به قصد همین امری که من می‌گویم باشد. آنجا گفتیم دور لازم می‌آید. بر روی این مبنا اصلاً احتیاط هم دیگر امکان ندارد. چون احتیاط جائی است که امر مشکوک است اگر امر مشکوک شد قصد امر معنا ندارد.

ولی وقتی گفتیم نه، ما معنای تعبدی را می‌دانیم می‌گوییم مفروغ عنه است. می‌گوییم بین تعبدی و توسلی فرق است. تعبدی آن فعلی است که غرض مولا ثابت نمی‌شود، مگر با قصد قربت. حالا می‌رویم سراغ امر. امر می‌گوید هر چیزی که غرض مولا بدون او ساقط نشود او معتبر است، پس نتیجه می‌گیریم قصد قربت یکی از شرائط عقلیه است. تا اینجا توضیح اصل مبنا بود، این «علیه» می‌خواهد تطبیق بکند بر ما نحن فیه.

«و علیه كان جریان الاحتیاط»، علیهِ، برای اینکه قصد قربت یک شرط عقلی است، جریان احتیاط «فیه بمكان من الإمكان»، حالا اگر فیها بود اصح بود. جریان احتیاط در عبادات مکان من الامکان. چرا؟ «ضرورة التمكن من الإتیان»، این می‌تواند اتیان بکند «بما احتمل وجوبه»، آنچه که احتمال وجوبش را می‌دهد، «بتمامه و كماله»، همه را بیاورد، «غایة الأمر أنه لا بد أن یؤتى به»، یعنی به «محتمل الوجوب»، محتمل الوجوب آورده شود، «على نحو لو كان مأمورا به لكان مقربا»، اگر مأمور به باشد، این مقرب باشد. «بأن یؤتى به بداعی احتمال الأمر»، آورده شود به داعی احتمال امر. اگر قصد امر را معتبر بدانیم یا طبق این داعی احتمال امر یادداشت کنید طبق مبنای صاحب جواهر است.

«أو احتمال كونه محبوبا له تعالى»، یا به همین احتمال اینکه محبوب برای خداوند باشد، طبق مبنای کسانی که امر و قصد امر را معتبر نمی‌دانند، قصد محبوبیت ذاتیه را کافی می‌‌دانند. «فیقع حینئذ»، ببینید یک فعلی آوردیم به قصدی که محتمل الوجوب است به داعی اینکه یک امری دارد، حالا دو صورت دارد: اگر واقعاً امر هم داشته باشد این فعل اطاعت می‌‌‌شود. اگر واقعاً امری نداشته باشد این فعل انقیاد می‌شود. «فیقع» یعنی این یقع این فعل محتمل الوجوب حینئذ، حالائی که به این داعی آورده شده «على تقدیر الأمر به امتثالا لأمره تعالى» اطاعت خداوند «و على تقدیر عدمه انقیادا لجنابه تبارك و تعالى»، اگر هم واجب نباشد، امری هم نباشد این انقیاد است. «و یستحق الثواب على كل حال»، علی کل حال یعنی چه امری در واقع باشد یا چه نباشد، ثواب دارد. «إما على الطاعة أو الانقیاد».

«و قد انقدح»، شروع به اشکال به مرحوم شیخ انصاری و تعریض به مرحوم شیخ می‌کنند. می‌فرمایند «انقدح بذلك»، بذلک یعنی به همین که ما گفتیم قصد قربت از چیزهائی است که عقلاً دخالت دارد. «أنه لا حاجة فی جریانه فی العبادات إلى تعلق أمر بها»، احتیاجی نیست در جریان احتیاط در عبادت به تعلق امر به آن عبادت. ما گفتیم نیازی نداریم به اینکه امری متعلق باشد امری تعلق پیدا بکند. عرض کردیم این تعریف به مرحوم شیخ است. در کتاب رسائل می‌فرماید: اولاً این اوامر احتیاط در مشروعیت احتیاط در عبادات کافی است و ثانیاً اگر این اوامر احتیاط مشروعیت احتیاط کافی نباشدریال اخبار من بلغ صلاحیت اثبات مشروعیت را ندارد.

صلاحیت استحباب آن عملی را که عرض کردیم یک خبر ضعیفی اگر گفت دعاء عند رؤیت الهلال واجب است این خبر موضوع اخبار من بلغ را درست می‌کند. موضوع اخبار من بلغ چیست؟ بلوغ است. بلوغ یعنی رسیدن یک خبر از طرف پیامبر به شما این موضوع او را درست می‌کند و اخبار من بلغ می‌آید استحباب آن فعل را درست می‌کند وقتی استحبابش درست شد معنایش این است که ما نسبت به آن فعل امر داریم.

آنگاه بعد از علم به این امری که از اخبار من بلغ استفاده می‌شود شیخ می‌فرماید احتیاط در عبادت امکان دارد. مرحوم آخوند می‌فرماید: ما اصلاً نیازی به امر نداریم. ما برای اینکه بخواهیم یک احتیاطی را در عبادت بکنیم نه اوامر احتیاط را می‌خواهیم، نه امری که از راه اخبار من بلغ بدست می‌آید و نه غیر اینها، بعد بالاتر می‌فرمایند.

«بل لو فرض تعلقه بها»، اگر فرض شود تعلق امر به این عبادت، «لما كان من الاحتیاط بشی‏ء»، این که احتیاط نشد، «بل كسائر ما علم وجوبه»، سائر معلوم الوجوهات، شما نماز یومیه را علم به وجوبش دارید، وقتی نماز را علم دارید به وجوبش، می‌خوانید به آن بگوییم احتیاط می‌شود؟ خیر. یا معلوم الاستحباب نماز شب را علم به استحبابش دارید انجام می‌دهید که نمی‌شود به آن گفت استحباب که. «أو استحبابه منها كما لا یخفى». مرحوم شیخ می‌گوید: برای جریان به احتیاط در یک عبادت ما یک امری می‌خواهیم این را توضیحش را عرض کردیم. اگر این امر آمد ولو این امر باشد و لو اینکه شارع بگوید: اگر یک فعلی مشکوک الوجوب بود، آن فعل را انجام بدهد.

شما آمدید فعلی که مشکوک الوجوب است، یعنی نمی‌دانید که واجب است یا واجب نیست. انجام دادید به داعی همین امری که مولا کرده است، این اسمش احتیاط نیست. مرحوم شیخ می‌خواهد از راه اوامر احتیاط نظیر این حرف را بزند بگوید شارع مگر لازم نکرده یا احتیاط را مستحب نکرده است، همین امر به احتیاط شما فعل مشکوک الوجوب را به نیت همین امر به احتیاط انجام بدهید. مرحوم آخوند می‌گوید: این اسمش احتیاط نیست. اگر شما به نیت این امر انجام دادید، این فعلی است که به داعی امر معلوم می‌شود، حالا امر معلوم می‌خواهد امر وجوبی دارد یا امر استحبابی باشد. این عنوانش دیگر عنوان احتیاط نیست.

۵

تطبیق اخبار من بلغ و کلام مرحوم شیخ و مرحوم آخوند

«فظهر أنه لو قیل»، روشن شد که اگر گفته شود قائل شیخ انصاری است. «بدلالة أخبار من بلغه ثواب»، از پیامبر اگر کسی ثوابی به او برسد یعنی برسد که پیامبر فرمود عملی را که انجام بدهی ثواب دارد بر استحباب عملی که «على استحباب العمل الذی بلغ علیه الثواب و لو بخبر ضعیف لما كان یجدی»، این لما کان جواب برای آن لو قیل است. «فی جریانه»، احتیاط «فی خصوص ما دل على وجوبه أو استحبابه خبر ضعیف»، آنجائی که دلیل داریم بر وجوب یا استحباب و امر می‌‌آید و موضوع اخبار من بلغ درست می‌شود اینجا دیگر مسئله احتیاط نیست، «بل كان علیه مستحبا» اسم کان آن ما دلّ علی وجوبه استحبابه هست، آنچه که دلالت بر وجوب یا استحباب دارد. «كسائر ما دل الدلیل على استحبابه» استحباب بر آن عملی که بلغه الثواب. عملی که خبر ضعیف آمده می‌گوید: این عمل را اگر انجام بدهی ثواب دارد. «بل کان» آن ما دل بر این استحباب، آن ما دل مستحباً می‌شود. یعنی مستحب نفسی، «کسائر ما دل الدلیل علی استحبابه» سائر اموری که استحباب برایش دلالت دارد مثل نماز شب. اگر یک دلیلی بگوید که نماز شب مستحب است، شما نماز شب را انجام دادید می‌شود اسمش را احتیاط بگذاریم؟ خیر.

اینجا مرحوم آخوند می‌گوید: همین‌طور است خبر ضعیف آمده می‌گوید: دعاء عند رؤیت الهلال مستحب است. اگر کسی انجام بدهد فلان ثواب به آن می‌رسد. خبر ضعیف آمده این را می‌گوید، موضوع اخبار من بلغ درست می‌شود. نتیجه این می‌شود که این فعلی که آن خبر ضعیف الان دلالت بر آن دارد خودش مستحب می‌شود، مستحب مثل نماز شب می‌شود. اگر آن فعل را انجام دادید، دیگر عنوان احتیاط ندارد. لا یقال می‌گوید: این فعلی را که ما داریم انجام می‌دهیم، دو تا عنوان دارد یک عنوان اولی خودش را دارد و یک عنوان دیگری دارد. عنوان اولی عنوان خودش بگوییم دعاء عند رویت الهلال را بگوییم، خودش را ما اگر بخواهیم انجام بدهیم این می‌شود استحباب و بحثی از احتیاط ندارد.

اما اگر بعنوان اینکه محتمل الواقع است، یعنی محتمل الاستحباب است به این عنوان اگر انجام دادید اینجا دیگر چرا عنوان احتیاط نداشته باشد.

«لا یقال هذا»، هذا یعنی این حرفی که شما در رد مرحوم شیخ زدید، «لو قیل بدلالتها على استحباب نفس العمل»، اگر قائل بشویم به دلالت این اخبار در استحباب عمل. کدام عمل؟ «الذی بلغ علیه الثواب بعنوانه»، عملی که ثواب به عنوان آن عمل رسیده است و اما مستشکل می‌گوید: «و أما لو دل على استحبابه لا بهذا العنوان»، نه به این عنوانی که بلغ الثواب. این دعاء رؤیت الهلال دو تا عنوان دارد یک عنوان عنوان دعاء عند رؤیت الهلال که بلغ ثواب، به ما خبر رسید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده که اگر این را انجام بدهید، ثواب دارد عنوان بلغ دارد. تعبیری که خود مرحوم آخوند دارند «الذی بلغ علیه الثواب»، اما اگر دلالت بر استحباب بکند نه بعنوان بلغ علیه الثواب «بل بعنوان أنه محتمل الثواب»، به عنوان اینکه ما انجام بدهیم احتمال اینکه ثواب داشته باشد یک مسئله را مستشکل روی احتمال آورد.

مرحوم آخوند پافشاری‌اش در رد بر شیخ روی علم است. می‌گوید: شما اگر علم دارید این عمل به این عنوان مستحب است، شما هم به همین عنوان آوردید، فأین الإحتیاط. شما اگر دعا عند رؤیت الهلال را آوردید به عنوان اینکه بلغه الثواب. خب اگر به این عنوان آوردید، این دیگر احتیاط اسمش نیست. مستشکل می‌گوید: نه به این عنوان نمی‌آوریم ما، دعاء عند رؤیت الهلال را می‌آوریم به عنوان اینکه محتمل الثواب باشد. «لكانت دالة على استحباب الإتیان به بعنوان الاحتیاط»، دلالت می‌کند بر استحباب اتیان به آن عمل به عنوان احتیاط مانند اوامر احتیاط «كأوامر الاحتیاط لو قیل بأنها للطلب المولوی»، اگر ما بیاییم اوامر احتیاط و اخبار در احتیاط را بگوییم امر مولوی است، امر ارشادی نیست. چون اگر امر ارشادی باشد دلالت بر استحباب شرعی ندارد. اگر امر مولوی باشد حمل می‌کنیم بر امر مولوی و حمل بر استحباب شرعی می‌کنیم. پس این خلاصه اشکال شد که مستشکل مسئله را روی وادی احتمال انداخت. اینکه این فعل را بیاوریم نه به عنوان اینکه بلغ الثواب، بلکه به عنوان محتمل الثواب است.

مرحوم آخوند از این اشکال دو جواب می‌دهند: اولا دلیلی بر اوامر احتیاطی نداریم، اوامرش توصلی است نه تعبدی. ثانیا؛ اگر اوامر احتیاط تعبدی باشد باز اشکال دور سر جای خودش باقی است و به همان که فرار می‌کردیم می‌رسیم.

«فإنه یقال» دو تا جواب می‌دهیم. ۱ـ اوامر احتیاط از آن تعبدیت استفاده نمی‌شود. «إن الأمر بعنوان الاحتیاط و لو كان مولویا لكان توصلیا»، ولو اینکه مولوی باشد اما توصلی است و عبادی نیست. پس اگر قصد امر متعلق به احتیاط کردیم آن امر امر احتیاطی نیست. «مع أنه لو كان عبادیا»، اگر عبادی باشد، «لما كان مصححا للاحتیاط»، این مصحح احتیاط «و مجدیا فی جریانه فی العبادات» و مجدی در جریان عبادات نیست، «كما أشرنا إلیه آنفا.» چرا مجدی نیست؟ «للزوم الدور»، همان دوری که در اول ربما یشکل یعنی در اول آن و حسن الاحتیاط عقلاً لا یکاد یجدی، همان دوری که در آنجا گفتیم همان دور هم در اینجا مطرح می‌شود.

فيها (١) ، وهو كما ترى.

[الجواب الصحيح عن الإشكال المذكور]

قلت : لا يخفى أنّ منشأ الإشكال هو تخيّل كون القربة المعتبرة في العبادة مثل سائر الشروط المعتبرة فيها ممّا يتعلّق بها الأمر المتعلّق بها ، فيشكل جريانه حينئذ ، لعدم التمكّن من جميع ما اعتبر فيها (٢) ، وقد عرفت (٣) أنّه فاسد (٤) ، وإنّما اعتبر قصد القربة فيها عقلا لأجل أنّ الغرض منها لا يكاد يحصل بدونه ، وعليه كان جريان الاحتياط فيه بمكان من الإمكان ، ضرورة التمكّن من الإتيان بما احتمل وجوبه بتمامه وكماله ؛ غاية الأمر أنّه لا بدّ أن يؤتى به على نحو لو كان مأمورا به لكان مقرّبا ، بأن يؤتى به بداعي احتمال الأمر أو احتمال كونه محبوبا له تعالى ، فيقع حينئذ على تقدير الأمر به امتثالا لأمره تعالى ، وعلى تقدير عدمه انقيادا لجنابه تبارك وتعالى ، ويستحقّ الثواب على كلّ حال إمّا على الطاعة أو

__________________

(١) أي : والتزام بعدم جريان الاحتياط في العبادة.

(٢) وفي بعض النسخ : «لعدم التمكّن من قصد القربة المعتبر فيها».

(٣) راجع الجزء الأوّل : ١٣٩ ـ ١٤٠.

(٤) هذا. مع أنّه لو اغمض عن فساده لما كان في الاحتياط في العبادات إشكال غير الإشكال فيها. فكما يلتزم في دفعه بتعدّد الأمر فيها ليتعلّق أحدهما بنفس الفعل والآخر بإتيانه بداعي أمره كذلك فيما احتمل وجوبه منها كان على هذا احتمال أمرين كذلك ، أي أحدهما كان متعلّقا بنفسه والآخر بإتيانه بداعي ذاك الأمر ، فيتمكّن من الاحتياط فيها بإتيان ما احتمل وجوبه بداعي رجاء أمره واحتماله ، فيقع عبادة وإطاعة لو كان واجبا ، وانقيادا لو لم يكن كذلك. نعم ، كان بين الاحتياط هاهنا وفي التوصّليّات فرق ، وهو أنّ المأتيّ به فيها قطعا كان موافقا لما احتمل وجوبه مطلقا ، بخلافه هاهنا ، فإنّه لا يوافق إلّا على تقدير وجوبه واقعا ، لما عرفت من عدم كونه عبادة إلّا على هذا التقدير ، ولكنّه ليس بفارق ، لكونه عبادة على تقدير الحاجة إليه وكونه واجبا. ودعوى عدم كفاية الإتيان برجاء الأمر في صيرورته عبادة أصلا ولو على هذا التقدير مجازفة ، ضرورة استقلال العقل بكونه امتثالا لأمره على نحو العبادة لو كان ، وهو الحاكم في باب الإطاعة والعصيان ، فتأمّل جيّدا. منه [أعلى الله مقامه].

الانقياد (١).

وقد انقدح بذلك أنّه لا حاجة في جريانه في العبادات إلى تعلّق أمر بها ، بل لو فرض تعلّقه بها لما كان من الاحتياط بشيء ، بل [كان] (٢) كسائر ما علم وجوبه أو استحبابه منها ، كما لا يخفى.

[حول الجواب عن الإشكال بقاعدة التسامح في أدلّة السنن]

فظهر أنّه لو قيل (٣) ب «دلالة أخبار (من بلغه ثواب) (٤) على استحباب

__________________

(١) والحاصل : أنّ الإشكال المذكور في المتن انّما يلزم بناء على أنّ عباديّة العبادة متوقّفة على الإتيان بها بقصد الأمر الجزميّ. وليس الأمر كذلك ، بل يكفي في عباديّة العمل مجرّد إتيانه بداع قربيّ إلهيّ ، فيكفي أن يؤتى بالعمل برجاء المطلوبيّة أو المحبوبيّة مع احتمال تعلّق أمر المولى به. وحينئذ فإن كان المأتيّ به مأمورا به في الواقع صار المكلّف مطيعا ، وإن لم يكن مأمورا به صار منقادا.

وهذا الجواب تشبّث به كثير من المتأخّرين ، فراجع فرائد الاصول ٣ : ٤٠ ـ ٤١ ، نهاية الأفكار ٣ : ٢٧٤ ، أنوار الهداية ٢ : ١٢٥ ، مصباح الاصول ٢ : ٣١٦.

(٢) ما بين المعقوفتين ليس في النسخ.

(٣) كما قال به الشيخ الأعظم الأنصاريّ في فرائد الاصول ٢ : ١٥٢ ـ ١٥٣.

(٤) وهي أخبار كثيرة يستدلّ بها على قاعدة التسامح في أدلّة السنن :

منها : صحيحة هشام بن سالم الآتية في المتن آنفا.

ومنها : ما روي عن صفوان عن أبي عبد الله عليه‌السلام ، أنّه قال : «من بلغه شيء من الثواب على شيء من الخير فعمل به كان له أجر ذلك وإن كان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله لم يقله». وسائل الشيعة ١ : ٥٩ ، الباب ١٨ من أبواب مقدّمة العبادات ، الحديث ١.

ومنها : خبر محمّد بن مروان عن أبي عبد الله عليه‌السلام ، قال : «من بلغه عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله شيء من الثواب ففعل ذلك طلب قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله كان له ذلك الثواب ، وإن كان النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله لم يقله». وسائل الشيعة ١ : ٦٠ ، الباب ١٨ من أبواب مقدّمة العبادات ، الحديث ٤.

ومنها : خبره الآخر ، قال : سمعت أبا جعفر عليه‌السلام يقول : «من بلغه ثواب من الله على عمل فعمل ذلك العمل التماس ذلك الثواب اوتيه وإن لم يكن الحديث كما بلغه». المصدر السابق ، الحديث ٧.

ومنها : خبر آخر عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله عليه‌السلام ، قال : «من سمع شيئا من الثواب ـ

العمل الّذي بلغ عليه الثواب ولو بخبر ضعيف» لما كان يجدي في جريانه (١) في خصوص ما دلّ على وجوبه أو استحبابه خبر ضعيف ، بل كان ـ عليه ـ مستحبّا (٢) ، كسائر ما دلّ الدليل على استحبابه (٣).

__________________

ـ على شيء فصنعه كان له وإن لم يكن على ما بلغه». وسائل الشيعة ١ : ٦٠ ، الباب ١٨ من أبواب مقدّمة العبادات ، الحديث ٦.

وهذه الأخبار هي المدرك لقاعدة التسامح في أدلّة السنن الّتي مفادها إثبات الاستحباب بالخبر الضعيف. وسيأتي مزيد توضيح آنفا.

(١) أي : في جريان الاحتياط في العبادة.

(٢) أي : بل كان العمل ـ على القول بدلالة تلك الأخبار على استحبابه ـ مستحبّا.

(٣) غرض المصنّف قدس‌سره من العبارة هو الإشارة إلى ضعف جواب آخر عن إشكال الاحتياط في العبادة.

توضيح الجواب : أنّ الشيخ الأعظم الأنصاريّ ـ بعد ما أجاب عن إشكال الاحتياط في العبادة بما مرّ ـ تعرّض لجواب آخر ، وهو : أنّ مدار إشكال الاحتياط في العبادة هو عدم إحراز تعلّق الأمر بالعمل ، فإنّ الاحتياط في العبادة عبارة عن إتيان العمل العباديّ بجميع ما له دخل فيه ، حتّى قصد الأمر ؛ فإذا دار الأمر بين كون عمل واجبا وكونه غير مستحبّ شكّ في تعلّق الأمر به وعدمه ، وما لم يحرز تعلّق الأمر به لا يتمشّى منه قصد القربة ، وما لم يتمشّ قصد القربة لم يتحقّق الاحتياط في العبادة. هذا. ويمكن دفع الإشكال باستكشاف تعلّق الأمر به من أخبار «من بلغ» ، فإنّها تدلّ على ثبوت الثواب في كلّ عمل يأتي به المكلّف بداعى التماس الثواب ، وثبوت الثواب لعمل دليل على استحبابه ، فهذه الأخبار تكشف عن تعلّق الأمر الاستحبابيّ بالعمل الّذي كان أمره دائرا بين الوجوب وغير الاستحباب ، فإنّ المكلّف يأتي به بداعى التماس الثواب. فيمكن له أن يتقرّب به بقصد امتثال أمره.

ثمّ ناقش الشيخ في هذا الجواب بأن ثبوت الثواب غير ملازم للاستحباب ولا بكاشف عن تعلّق الأمر بالشيء ، لاحتمال كون الثواب على الانقياد. راجع فرائد الاصول ٢ : ١٥٣ ـ ١٥٤.

وأمّا المصنّف قدس‌سره فناقش في الجواب بوجه آخر ، حاصله : أنّه لو سلّم دلالة أخبار «من بلغ» على استحباب كلّ فعل يأتي به المكلّف بداعى التماس الثواب ، لم يكن الإتيان بالفعل الدائر بين الوجوب وغير الاستحباب بداعي أمره المستفاد من أخبار «من بلغ» من الاحتياط ، بل حينئذ يثبت الأمر الاستحبابيّ لهذا العمل حقيقة ، ويكون إتيانه مستحبّا واقعا ، فلا مساس له حينئذ بالاحتياط المتقوّم باحتمال الأمر.

وبالجملة : فلا يجدي الأمر الاستحبابيّ المستفاد من أخبار «من بلغ» في إمكان الاحتياط في العبادة.

لا يقال : هذا لو قيل بدلالتها على استحباب نفس العمل الّذي بلغ عليه الثواب بعنوانه (١) ، وأمّا لو دلّ (٢) على استحبابه لا بهذا العنوان ، بل بعنوان أنّه محتمل الثواب (٣) ، لكانت دالّة على استحباب الإتيان به بعنوان الاحتياط ، كأوامر الاحتياط لو قيل بأنّها للطلب المولويّ لا الإرشاديّ.

فإنّه يقال : إنّ الأمر بعنوان الاحتياط (٤) ولو كان مولويّا لكان توصّليّا (٥). مع أنّه لو كان عباديّا لما كان مصحّحا للاحتياط ومجديا في جريانه في العبادات ، كما أشرنا إليه آنفا(٦).

[مفاد أخبار من بلغ]

ثمّ أنّه لا يبعد دلالة بعض تلك الأخبار (٧) على استحباب ما بلغ عليه الثواب ، فإنّ صحيحة هشام بن سالم المحكيّة عن المحاسن عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال : «من بلغه عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله شيء من الثواب فعمله كان أجر ذلك له ، وإن كان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله لم يقله» (٨) ظاهرة في أنّ الأجر كان مترتّبا على نفس العمل الّذي

__________________

(١) أي : بعنوانه الأوّلي.

(٢) هكذا في جميع النسخ. ولكن الصحيح أن يقول : «لو دلّت».

(٣) بمعنى أنّها تدلّ على أنّ كلّ عمل متحمل الثواب مستحبّ.

(٤) هكذا في جميع النسخ. والصحيح أن يقول : «أنّ الأمر به بعنوان الاحتياط».

(٥) إذ لم يدل دليل على تعبّديّته ولا على توصّليّته ، والأصل حينئذ هو التوصّليّة. وإذا كان الأمر به ـ بعنوان الاحتياط ومحتمل الثواب ـ توصّليّا لم ينفع في تصحيح قصد القربة في العبادة المشكوكة.

(٦) حيث قال : «لما كان يجدي في جريانه ...». وحاصله : أنّه إذا دلّت أخبار «من بلغ» على استحباب محتمل الثواب صار العمل مستحبّا ، وحينئذ لا مجال للاحتياط المتقوّم باحتمال الأمر ، سواء صار نفس العمل مستحبّا بعنوانه الأوّلي أو صار مستحبّا بعنوان محتمل الثواب.

(٧) أي : أخبار «من بلغ».

(٨) المحاسن (للبرقيّ) ١ : ٢٥ ، الحديث ٢ ؛ وسائل الشيعة ١ : ٦٠ الباب ١٨ من أبواب مقدّمة العبادات ، الحديث ٣.