درس کفایة الاصول - جلد دوم

جلسه ۴۵: حجیت خبر واحد ۱۱

 
۱

خطبه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین

۲

وجه سوم دلیل عقلی

«ثالثها ما أفاده بعض المحقّقین بما ملخّصه».

وجه سوم دلیل عقلی

مرحوم مرحوم تقی اصفهانی برادر صاحب فصول که کتاب هدایه المسترشدین از اوست، این وجه را ایشان بیان می‌کند و مرحوم شیخ و آخوند به صورت خلاصه بیان کرده‌اند؛ اما حق مطلب را بیان نکرده‌اند و برخی از نکات ایشان را مطرح نکرده‌اند.

مقدمه اول

به ضرورت و اجماع و روایات قطعیه ما مکلف به رجوع به قرآن و سنت هستیم، در صدر اسلام تا کنون چنین بوده است.

مقدمه دوم

اگر با رجوع به کتاب و سنت علم به حکم واقعی حاصل شد، باید بر طبق علمش عمل کند، چه از راه دلیل قطعی باشد یا از راه دلیل قطعی الاعتبار باشد، به عبارتی چه قطع برایش حاصل شود یا ظن معتبر داشته باشد.

مقدمه سوم

این مقدمه در کلام مرحوم شیخ و آخوند حذف شده است که اگر دلیل بر حکم قطع یا ظن معتبر نباشد، تنزل می‌کنیم و سراغ دلیل مظنون الاعتبار می‌رویم، یعنی به ظن عمل میکنم و لو اینکه آن دلیل نیز ظنی الاعتبار باشد.

مقدمه چهارم

حال که قطع به حکم شرعی از کتاب و سنت مقدور نشد باید تنزل به ظن نمود و مظنون الاعتبار نیز به حکم عقل حجت می‌شود و اگر همین نیز نبود هر ظنی حجت خواهد بود.

۳

بررسی وجه سوم

اشکال مرحوم آخوند

مرحوم آخوند دو اشکال را بر این مطلب بیان می‌کنند:

اشکال اول

مرحوم آخوند این تنزل را تاحدودی می‌پذیرند و معتقد است اگر می‌خواهیم از دلیل قطعی تنزل کنیم باید به دلیل ظنی که متقیتن الاعتبار است تنزل کرد نه هر ظنی؛ اگر قرار است از دلیل قطعی تنزل کنیم باید به دلیل ظنی که متیقن الاعتبار است تنزل کنیم.

البته ممکن است دلیلی به اضافه دلیل ظنی دیگر متیقن الاعتبار شود مثلا خبری به خبری اضافه شود و متیقن الاعتبار وشود ویا به سیره اضافه شود و متیقن الاعتبار شود و حتی یقین به اعتبار نیز از امور نسبی است خبر صحیح یقین به اعتبارش بیش از خبر حسن خواهد بود.

وقتی قرار باشد به سراغ ظن متیقن الاعتبار برویم؛ اگر ظنی که متقین الاعتبار است به معظم فقه وجود دارد که بان عمل میشود و چیزی از این بهتر نیست و اگر وافی به معظم فقه نیست، دلیلی ندارد به سراغ خبر ظنی الاعتبار برویم؛ بلکه باید در این موارد احتیاط نمود، عقل در این موارد حکم به وجوب احتیاط می‌کند، چراکه بین این دو سه هزار روایت به معظم فقه نتیجه نمی‌رسیم؛ عقل به میدان آمده و حکم به لزوم احتیاط می‌کند و خبری که مقبت تکلیف است واجب الاخذ شده و خبر نافی جایز الاخذ خواهد بود، به همان بیانی که قبلا گذشت.

وجه کلام مرحوم آخوند واضح است چراکه در دوران بین دلیل قطعی الاعتبار و دلیل ظنی الاعتبار یا در دوران بین امتثال ظنی و امتثال قطعی، باید سراغ دلیل قطعی رفت. درجایی که دلیل ظنی وجود دارد مثل خبر واحد و دلیل قطعی بر امتثال وجود دارد مثل احتیاط عقل می‌گوید باید احتیاط نمود و تحصیل یقین به امتثال نمود.

اشکال دوم

صاحب هدایه المسترشدین در مقدمه اول بیان فرمودند که مکلف هستیم به رجوع به قرآن و سنت؛ این وجوب از کجا آمده است واجب است به خبر ظنی الاعتبار عمل کنیم یا قطعی الاعتبار؟ اگر قطعی الاعتبار است که ما نیز معتقد هستیم و اگر ظنی الاعتبار و ظنی الصدور است، دلیلی بر حجیت این امر وجود ندارد.

اشکال مرحوم شیخ انصاری

مرحوم شیخ انصاری معتقد است این وجه دلیل مستقلی نیست و به همان وجه اول برمیگردد و این یا به دلیل انسداد بر میگردد که نتیجه آن حجیت مطلق ظن است چه خبر و غیر خبر ویا اینکه همان وجه اول است که علم اجمالی وجود تکالیف در بین روایات است، بنابرین این دلیلی مستقل نیست. دلیل انسداد است چون ادعا می‌کنید علم اجمالی به تکالیفی در شریعت معنایش حجحیت هر ظنی به تکلیف است ولی اگر ادعا می‌کنید تکالیف در خصوص روایات است، این همان وجه اول است.

اشکال مرحوم آخوند به مرحوم شیخ

مرحوم آخوند می‌فرماید ادعای صاحب هدایه این نیست که علم اجمالی به تکالیف داریم یا علم اجمالی به وجود تکالیف دربین اخبار، بلکه میگوید باید رجوع کنیم به قرآن و سنت برای تکالیفی که در آن وجود دارد، به عبارت دیگر ادعا میکند علم اجمالی به وجود تکالیفی در سنت دارد و باید به سنت رجوع کرد. بنابرین اشکال مرحوم شیخ وارد نخواهد بود.

۴

تطبیق وجه سوم دلیل عقلی

«ثالثها»، ثالث این وجوه، «ما افاده بعض المحققین»، آنچه که افاده کردند بعضی از محققین، که صاحب هدایة المسترشدین مراد است و چون این کلام ایشان یک کلام مفصلی است، آخوند کلام ایشان را تلخیص می‌کند، «بما ملخّصه»، عرض کردم هم در تلخیص شیخ و هم در تلخیص مرحوم آخوند، آن قسمت سوم از آن چهار قسمتی که ما گفتیم، در تلخیص وجود ندارد.

«إنّا نعلم بکوننا مکلّفین بالرجوع إلی الکتاب والسنّه إلی یوم القیامة»، ما مکلفیم به رجوع به قرآن و سنت، مکلفیم به رجوع تا روز قیامت. عرض کردیم دلیل این تکلیف هم اجماع، ضرورت و روایات قطعیه مثل حدیث ثقلین است. این مقدمه اول است.

«فإن تمکّنا من الرجوع إلیهما علی نحوٍ یحصل العلم بالحکم أو ما بحکمه»، اگر تمکن پیدا کردیم از رجوع به قرآن و سنت بطوری که برای ما حاصل شود علم به حکم یا «ما بحکمه»، یعنی ما بحکم العلم. آنچه که در حکم علم است، یعنی درطریق مفید ظن است، اما متیقّن الاعتبار است. یقین داریم که حجیت دارد یقین به اعتبار او داریم که ما بحکمه تقریباً همان اصطلاح ظن خاص می‌شود که دلیل مفید ظن است؛ اما دلیل قطعی به حجیت طریق ظنی داریم.

اگر توانستیم علم پیدا کنیم یا قائم مقام علم، «فلابدّ من الرجوع إلیهما»، یعنی رجوع کنیم به قرآن و سنت، «کذلک»، یعنی بطوری که برای ما علم حاصل شود یا علم به خود حکم یا متیقن الاعتبار باشد. «والاّ»، ‌یعنی اگر ما نتوانستیم علم پیدا کنیم، «فلا محیص»، اینجا سراغ قسمت چهارم رفتند. اینجا وقتی که علم حاصل نشد هدایة المسترشدین فرموده باید سراغ ظن به حکم از راه دلیل ظنی الاعتبار برویم. عقل این را می‌گوید می‌گوید وقتی می‌خواهی تنزل کنی بروی پائین پله پله پائین بیا، حالا که علم حاصل نشد بیا سراغ ظن؛ اما ظنّ به طریق ظنّی الاعتبار نه ظنّ از هر راهی که بوجود آمد.

اگر این هم نشد عقل می‌گوید: ظن از هر راهی که بوجود بیاید چه آن خبر ظنی الاعتبار باشد چه نباشد. «فلا محیص عن الرجوع علی نحو یحصل الظن به»، به نحوی که ظن به آن حکم در خروج از عهده این تکلیف حاصل شود. کدام تکلیف؟ همین که در مقدمه اول گفتیم که ما مکلفیم به رجوع به قرآن. می‌گوید برای اینکه از این تکلیف خارج بشویم همین مقدار که ظن به حکم پیدا بکنیم این کافی است.

«فلو لم یتمکّن من القطع بالصدور أو الإعتبار»، اگر قطع به صدور مثل روایات متواتره یا قطع به اعتبار مثل ظنّ خاص، تمکن از او پیدا نکرد، «فلابدّ من التنزل»، این لابد را عقل می‌گوید، عقل می‌گوید باید تنزل کند «إلی الظن بأحدهما»، یعنی ظنّ به صدور یا ظنّ به اعتبار.

۵

تطبیق بررسی وجه سوم

«وفیه»، اشکال این است که دو اشکال می‌کنند. ۱ـ «إنّ قضیة بقاء التکلیف فعلاً بالرجوع إلی الأخبار الحاکیه لسنّة»، شیخ در کتاب رسائل فرموده شما مرادتان از سنت چیست؟ دو صورت کرده است. روی اینکه مراد از سنت همان سنت محکیه باشد یعنی قول امام فعل امام، تقریر امام، یک اشکال کرده است. روی اینکه مراد از سنت، سنت حاکیه باشد یک اشکال دیگری کرده است. مرحوم آخوند می‌فرماید: نه دیگر لازم نیست که ما تشقیق کنیم خود هدایة المسترشدین در ذیل کلامش تصریح کرده که مراد من از سنت، سنت حاکیه است که همین اخباری که آمده است باشد.

اخبار خبر حکایت می‌کند از قول امام والاّ خبر نفس قول امام نیست. حالا می‌آییم روی این قسمت. می‌گوید مقتضای بقاء تکلیف فعلاً، بقاء یعنی همانطوری که مسلمین در صدر اسلام مکلف بودند، ما هم فعلاً آن تکلیف به رجوع و اخبار حاکیه سنت می‌گوییم حاکیه را از کجا آوردی؟ می‌گوید: «کما صرّح بأنّها المراد فی ذیل کلامه»، تصریح کرده «بأنّها»، یعنی اخبار حاکیه، «المراد منها»، مراد از سنت هست تصریح کرده در ذیل کلامش «زید فی علوّ مقامه».

مرحوم آخوند می‌فرماید: مقتضای بقاء تکلیف به رجوع «إنّما هی الإقتصار فی الرجوع إلی الأخبار المتیقّن الإعتبار»، آخوند می‌گوید حالائی که علم به صدور پیدا نشد، عقل می‌گوید فقط اقتصار بکن، این «هی الاقتصار» بعد از تنزل است. بعد از تنزل از علم به صدور اقتصار در رجوع به اخبار یقینی الاعتبار بکن. «فإن وفا بمعظم الفقه»، اگر این اخبار یقینی الإعتبار برای معظم فقه شما کافی بودند فبها. باید به این اخبار عمل بکنید. والاّ اگر گفته اخبار یقینی الاعتبار کم داریم، «اُضیف إلیه» به این متیقن الاعتبار، اضافه می‌شود «رجوع إلی ما هو المتیقن إعتباره بالإضافة»، یعنی متیقن الإعتبار نسبی.

می‌‌گوییم: اول متیقن الاعتبار صحیح أعلائی است. حالا اگر او کم بود و کافی برای معظم فقه نبود، بیاییم سراغ موثق چون «موثق بالإضافه إلی الحسن»، متیقن الإعتبار است. اضافه می‌شود به این متیقن الاعتبار رجوع به متیقن الاعتبار نسبی. بالإضافه یعنی نسبی، «لو کان»، اگر چنین چیزی داشته باشیم یعنی اگر خبر موثقی در کار باشد. «والاّ»، یعنی نه ما متیقن الاعتبار چه متیقن الاعتبار حقیقی چه نسبی، همه اینها را هم که جمع کنیم برای معظم فقه ما کافی نیست. آن وقت چه کنیم؟ مرحوم آخوند می‌فرماید: «فالاحتیاط».

نباید بروی سراغ ظن، باید احتیاط کنید به «نحوٍ عرفتَ». به آن نحوی که دانستید یعنی آن خبری که مثبت تکلیف است به آن خبر واجب است عمل کردن. خبری که نافی تکلیف است عمل کردن به آن خبر جایز است مادامی که یک حجت اقوی در مقابلش نباشد. «فالاحتیاط بنحو عرفت». «لا»، برمی‌گردد به إنّ قضیه. مقتضای بقاء تکلیف «رجوع إلی ما ظنّ اعتباره» نیست رجوع به مضنون الاعتبار نیست. با توجه به آن اشکالی که عرض کردیم آخوند در تلخیص ظنی الاعتبار را نگفته این بیانی که الان عرض می‌کنم باز در عنایه و در منتهی الدرایه و شروح دیگر هم وجود دارد که اصلاً یک شبهه تناقضی در کلام مرحوم آخوند یا تناقض هم نگوییم یک ناهماهنگی هست.

در جواب، مرحوم آخوند توجهش رفته به قسمت سوم کلام هدایة المسترشدین آمده روی ظنی الاعتبار. اما در حین بیان دلیل اصلاً نسبت به ظنی الاعتبار توجهی نکرده است. حالا نه رجوع «ما ظن باعتباره»، آنی که ظن به اعتباره داریم.

«وذلک»، ذلک علت مسئله را بیان می‌کند، چرا بعد از اینکه علم امکان نداشت متیقن الاعتبار امکان نداشت، یعنی کافی نبود، باید برویم سراغ احتیاط و نمی‌توانیم سراغ مظنون الاعتبار برویم. «لتمکّن من الرجوع علماً»، یعنی چون امتثال علمی وجود دارد حالا امتثال علمی تفصیلاً یا امتثال علمی اجمالی که امتثال علمی اجمالی همان عبارة اخرای احتیاط است. «فلا وجهً معه»، یعنی مع این تمکن، وجهی نیست «مِن الإکتفا بالرجوع إلی ما ظنّ إعتباره»، به مظنون الاعتبار رجوع کنیم که مضنون الاعتبار برای ما امتثال ظنی می‌آورد، این یک اشکال است.

«خذ هذا»، اشکال دوم، «مع أنّ مجال المنع عن ثبوت التکلیف بالرجوع إلی السنة بذاک المعنی»، اگر کسی بیاید از تکلیف به وجوه به سنت به این معنا منع کند، یعنی سنت به معنای اخبار حاکیه در موردی که «لم یعلم بالصدور ولا اعتبار بالخصوص»، در موردی که نه علم به صدور نه به علم اعتبار بالخصوص، یعنی بخصوص آن مورد علم نباشد «واسعٌ». یعنی کسی بگوید شما که در مقدمه اول گفتید ما مکلّفیم به رجوع. «بالرجوع بمعلوم الصدور»، یا «معلوم الاعتبار والحجیة» اما آن خبری که می‌گوید برای مظنون الصدور است وجوب رجوع در آنجا نمی‌آید. آن ادله‌ای که ما را مکلف می‌کند به رجوع به سنت به اخبار حاکیه شامل وجوب رجوع به اخبار غیر معلوم الصدور و غیر معلوم الاعتبار نمی‌شود.

«وأمّا الإیراد علیه»، این ایراد را شیخ گرفته بر صاحب هدایة المسترشدین ایراد کرده «برجوعه»، فرموده این وجه دلیل شما وجه عقلی رجوع می‌کند؛ «إمّا إلی دلیل الإنسداد» در چه صورت؟ «لو کان ملاکه»، اگر ملاک این دلیل، «دعوی العلم الإجمالی بتکالیف واقعیة»، ادعای علم اجمالی این است که باید به یک تکالیف واقعی باشد. خب وقتی این باشد می‌گوییم وقتی علم اجمالی داریم به یک سری از تکالیف لازمه‌اش این است حالائی که علم به حکم پیدا نکردی، ظن از هر راهی بدست بیاید برای تو حجت باشد، چه از راه خبر چه از راه غیر خبر.

در حالی که شما می‌خواهید دلیل عقلی بیاورید بر حجیت خصوص ظنی که از راه خبر بدست می‌آید. «وإمّا»، یا رجوع می‌کند به دلیل اول یعنی وجه اول از دلیل عقلی. دلیل اول یعنی وجه اول، «لو کان ملاکه»، یعنی ملاک این دلیل «دعوی العلم بصدور الاخبار الکثیره بین ما بایدینا من الأخبار»، اگر چنین ادعائی باشد که بگوییم علم اجمالی داریم که در میان این روایاتی که داریم اخبار زیادی از ائمه واقعاً صادر شده که این به همان بیان اول بر می‌گردد.

«ففیه إنّ ملاکه»، یعنی ملاک دلیل هدایة المسترشدین، هیچکدام یک از این دوتا که شما شیخ فرمودید نیست، پس چیست؟ «إنّما هو دعوی العلم بالتکلیف»، ادعای علم به تکلیف به رجوع به روایات، ما نه علم اجمالی به تکالیف را هدایه ادعا می‌کند نه علم اجمالی به صدور را، پس چه چیزی را ادعا می‌کند؟ علم به رجوع به روایات «فی الجمله إلی یوم القیامة»، پس هیچکدام از این دو که شما شیخ فرمودید ملاک کلام هدایة المسترشدین نیست. «فراجع تمام کلامه تعرف حقیقة مرامه». تمام کلام ایشان را مراجعه کن تا حقیقت مرام و مقصود ایشان را متوجه بشوید.

پس تا اینجا دلیل عقلی هم برایش سه تا بیان، بیان کردند هر سه بیان را مرحوم آخوند مورد مناقشه قرار دادند. پس دلیل عقلی نمی‌تواند برای حجیت خبر دلیل باشد.

حجّة على الثبوت ولو كان أصلا ، كما لا يخفى (١).

[الوجه الثالث : ما أفاده صاحب هداية المسترشدين]

ثالثها : ما أفاده بعض المحقّقين (٢) بما ملخّصه : «أنّا نعلم بكوننا مكلّفين بالرجوع إلى الكتاب والسنّة إلى يوم القيامة ، فإن تمكّنّا من الرجوع إليهما على نحو يحصل العلم بالحكم أو ما بحكمه ، فلا بدّ من الرجوع إليهما كذلك ، وإلّا فلا محيص عن الرجوع على نحو يحصل الظنّ به في الخروج عن عهدة هذا التكليف ، فلو لم يتمكّن من القطع بالصدور أو الاعتبار فلا بدّ من التنزّل إلى الظنّ بأحدهما» (٣).

وفيه : أنّ قضيّة بقاء التكليف فعلا بالرجوع إلى الأخبار الحاكية للسنّة ـ كما صرّح بأنّها المراد منها في ذيل كلامه «زيد في علوّ مقامه» ـ إنّما هي الاقتصار (٤)

__________________

(١) توضيح ما أفاده : أنّ الأولى في الإيراد على هذا الوجه أن نقول : إنّ مقتضى هذا الوجه هو وجوب العمل بكلّ خبر دلّ على جزئيّة شيء أو شرطيّته من باب الاحتياط إذا لم يقم على نفي جزئيّة ذلك الشيء أو نفي شرطيّته دليل معتبر من عموم أو إطلاق. فإذا دلّ عموم دليل أو إطلاقه على نفيهما لا يجب العمل بتلك الأخبار المثبتة لجزئيّته أو شرطيّته ، كما لا يجوز العمل بالخبر النافي لهما إذا كان في قباله دليل على الجزئيّة أو الشرطيّة ، ولو كان ذلك الدليل أصلا عمليّا.

نعم ، لو كان مقتضى هذا الوجه حجّيّة الأخبار المثبتة للجزئيّة أو الشرطيّة وجب العمل بها ولو دلّ عموم دليل أو إطلاقه على نفيهما ، بل يخصّص العموم أو يقيّد الإطلاق النافي بالأخبار المثبتة. كما يعمل ـ حينئذ ـ بالأخبار النافية لهما في قبال ما دلّ على ثبوتهما لو كان ذاك الدليل أصلا عمليّا.

والحاصل : أنّ ما يدلّ عليه هذا الدليل ـ وهو لزوم العمل بالأخبار المثبتة من باب الاحتياط ـ غير ما هو المدّعى في المقام ـ من حجّيّة الأخبار الواجدة للشرطين المذكورين ـ.

(٢) وهو المحقّق الشيخ محمّد تقيّ الاصفهانيّ صاحب الحاشية على المعالم (هداية المسترشدين).

(٣) راجع هداية المسترشدين : ٣٩٧.

(٤) وفي بعض النسخ : «إنّما هو الاقتصار ...». والصحيح ما أثبتناه.

في الرجوع إلى الأخبار المتيقّن الاعتبار ، فإن وفى (١) ، وإلّا أضيف إليه الرجوع إلى ما هو المتيقّن اعتباره بالإضافة لو كان ، وإلّا فالاحتياط بنحو عرفت ، لا الرجوع إلى ما ظنّ اعتباره ؛ وذلك للتمكّن من الرجوع علما تفصيلا (٢) أو إجمالا (٣) ، فلا وجه معه من الاكتفاء بالرجوع إلى ما ظنّ اعتباره. هذا.

مع أنّ مجال المنع عن ثبوت التكليف بالرجوع إلى السنّة بذاك المعنى فيما لم يعلم بالصدور ولا بالاعتبار بالخصوص واسع.

وأمّا الإيراد عليه (٤) : برجوعه ، إمّا إلى دليل الانسداد لو كان ملاكه دعوى العلم الإجماليّ بتكاليف واقعيّة ، وإمّا إلى الدليل الأوّل لو كان ملاكه دعوى العلم بصدور أخبار كثيرة بين ما بأيدينا من الأخبار.

ففيه : أنّ ملاكه إنّما هو دعوى العلم بالتكليف بالرجوع إلى الروايات في الجملة إلى يوم القيامة. فراجع تمام كلامه (٥) تعرف حقيقة مرامه.

__________________

(١) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «فإنّ وفت». والمراد أنّه إن وفت الأخبار المتيقّن الاعتبار بمعظم الفقه فهو المطلوب.

(٢) بالرجوع إلى ما هو متيقّن الاعتبار إن كان وافيا.

(٣) فيما إذا اخذ بالأخبار احتياطا.

(٤) كما أورد عليه الشيخ الأعظم الأنصاريّ في فرائد الاصول ١ : ٣٦٣ ـ ٣٦٤.

(٥) أي : كلام المورد ، وهو الشيخ الأعظم الأنصاريّ.