هذا این انحلال حکمی، «هذا إذا لم یعلم بثبوت التكالیف الواقعیة»، هنگامی که علم نداشته باشیم ما به اینکه تکالیف واقعیه ثابت است در موارد طرق مثبته، ثابت است به مقدار معلوم بالاجمال. یعنی بگوییم شما که اول علم اجمالی کبیر پیدا کردید علم اجمالی دارید به اینکه لا اقل هزار تکلیف وجوبی و تحریمی بر ذمه شما در طریقت هست. خب حالا که میآیید سراغ طرق، بگوییم علم اجمالی داریم که در میان این ده هزارطرق، مثلاً هزار تکلیف واقعی در اینها موجود است. بنابراین دیگر ما آن علم اجمالی اول را میگذاریم کنار و در همین دائره علم اجمالی دوم احتیاط باید بکنیم. و این علم اجمالی دوم سبب انحلال است. آن حقیقی آن علم اجمالی اول میشود.
«و إلا»، والا اگر علم باشد «فالانحلال إلى العلم بما فی الموارد»، انحلال به علم به آنچه که در موارد آمده «و انحصار أطرافه بموارد تلك الطرق»، انحصار اطراف علم اجمالی به موارد این طرق، یعنی بگوییم حالائی که علم اجمالی داریم تکالیف در بین این طرق موجود است، اطراف علم اجمالی منحصر باشد، به موارد این طرق، این انحلال «بلا إشكال». انحلال هست و انحلالش هم حقیقی است.
پس قبل از این هذا، مرحوم آخوند از راه انحلال حکمی جواب دادند در این هذا از راه انحلال حقیقی جواب دادند اینجا حالا این بیان مرحوم آخوند را طبق یک بیان در اینجا ما ذکر کردیم.
اما برای اینکه یک مقداری باز مسئله دقیقتر باشد و صحیحتر بیان شده باشد یک مطلبی را یک مقداریاش را عرض میکنیم که در ذهن آقایان باشد حالا دیگر تفصیل و بسط مفصلترش به عهده خود شما باشد. از باب اینکه بالاخره باید در مطلب آن نکتههای اساسی ذکر شود و تذکر داده شود.
اقسام انحلال
ما به طور کلی سه نوع انحلال داریم که بعضی از اهل دقت گفتند هر سه نوع انحلال در کلمات مرحوم آخوند اشاره شده در همین بحث.
یک انحلال داریم انحلال حقیقی تکوینی. انحلال حقیقی تکوینی همین است که اول ما علم اجمالی داریم به اینکه یک قطره بول در یکی از این دو تا ظرف افتاده و بعداً علم تفصیلی پیدا میکنیم که آن قطره در این ظرف معین وجود دارد اینجا میگویند این علم تفصیلی سبب انحلال آن علم اجمالی میشود و این انحلال انحلال حقیقی است.
دوم انحلال حکمی: که در انحلال حکمی، منشأ انحلال دیگر عبارت از علم تفصیلی نیست.
در انحلال حکمی ما آنجا میگوییم که یک چیزی که در حکم علم است و همان اثر علم را دارد. و میآید همانطوری که علم تفصیلی انحلال کننده است این چیزی که قائم مقام علم است این هم میآید انحلال کننده است مثل همین مثال علم اجمالی به تکالیف و مسئله طرق و امارات که طرق و امارات روی قول به طریقیت اینها موجب انحلال آن علم اجمالیاند ولکن موجب انحلال حکمی هستند. حالا این انحلال حکمی را دقت بفرمایید. این را چند تا وجه تسمیه میشود برایش بیان کرد یک وجه تسمیهاش این است که بگوییم همانطوری که یکی از احکام علم انحلال است، این طرق و امارات هم سبب انحلال آن علم اجمالی میشود حکم علم را بیاوریم برای این طرق و امارات. یک وجه تسمیه دومش این است که همانطوری که بعد از آنی علم تفصیلی میآید علم اجمالی با حکمش از بین میرود.
شما در همان مثال قطره بول وقتی علم تفصیلی آمد دو چیز از بین میرود هم علم اجمالی از بین میرود و هم اثرش از بین میرود که تنجز باشد. حکمش هم از بین میرود اما در مورد قیام طرق و امارات، بعد از آنی که طرق و امارات آمد خود علم اجمالی باقی است هنوز ولیکن اثر علم اجمالی که عبارت از تنجز باشد آن تنجز از بین میرود. حکم علم اجمالی که عبارت از تنجز است تنجز از بین میرود ولذا میگوییم انحلال حکمی یعنی انحلال من حیث الحکم. این هم یک وجه تسمیه دومی هست برای انحلال حکمی. اما تردید باقی است.
اجمال هنوز باقی است علم اجمالی، منتهی اثر علم اجمالی و حکمش که عبارت از تنجز هست او از بین میرود. حالا این دوتا را در بحث گذشته هم توضیح دادیم.
عمده این است که ما یک انحلال نوع سومی هم داریم که انحلال نوع سوم انحلال حقیقی است ولکن منشأ این انحلال حقیقی وجود یک علم تفصیلی نیست، بلکه منشأ این انحلال، انکشاف عدم تعلق علم اجمالی به تکلیف فعلی علی کلّ تقدیرٍ هست. شما ببینید یک نکتهای که مرحوم شیخ در کتاب رسائل داشت شیخ فرمود اگر در موارد علم اجمالی بعضی از موارد از محل ابتلاء خارج بشود آنجا علم اجمالی دیگر اثرش از بین میرود.
مثلاً الان علم اجمالی داریم یا این ظرف نجس است یا آن ظرف. حالا اگر یکی از این ظرفها از محل ابتلاء خارج شد آنجا میگفتند علم اجمالی ما انحلال پیدا میکند. اثر علم اجمالی از بین میرود بدلیل اینکه وقتی یک طرف از محل ابتلا خارج شد فعلیت تکلیف نسبت به آن طرف از بین میرود و ما علم اجمالی به تکلیف فعلی در جمیع اطراف نداریم. به عبارت اخری در باب علم اجمالی شما اگر علم اجمالی پیدا کردید یکی از این سه تا نجس است، میگویند یکی از شرائط تنجس این است که تکلیف نسبت به جمیع اطراف فعلی باشد فعلیت داشته باشد و اگر نسبت به یک طرف فعلیت نداشت مثل اینکه آن یک طرف از محل ابتلا خارج باشد اینجا میگویند علم اجمالی تنجّسش را از دست میدهد.
و بلکه حقیقتاً میگویند خود علم اجمالی از بین میرود این را هم میگویند علم اجمالی که انحلال پیدا میکند به انحلال حقیقی، لکن منشأ این انحلال حقیقی علم تفصیلی نیست بلکه منشأ این انحلال حقیقی این است که این علم اجمالی متعلق به یک تکلیف فعلی در جمیع اطراف نیست. حالا آنی که ما به آن کار داریم عمدتاً همین انحلال نوع سوم است. بعضیها گفتند این عبارت اول ان قلت که «اذا کان قیام الطریق علی تکلیفٍ موجباً لثبوته فعلا»، این اشاره دارد به همین انحلال حقیقی نوع سوم.
چرا؟ دیگر بااین بیان به سببیت و اینها اشارهای ندارد. مرحوم آخوند فرمودند در مواردی که از این راه طرق و امارات ما یک حکم شرعی را استفاده میکنیم آن حکم واقعی دیگر فعلیتش را از دست میدهد حکم واقعی دیگر «فعلی علی جمیع التقادیر» نیست آن حکمی که بر شما فعلیت در همین فعلی است که طریق آمده برای شما بیان کرده همان حکمی است که اماره برای شما بیان کرده. بنابراین شما اول علم اجمالی دارید به یک سری از تکالیف واقعیه، بعدا که این طرق و امارات آمد آن تکالیف واقعیه فعلیتش را از دست میدهد بدلیل اینکه اگر اماره مخالف با او در آمد آن حکمی که برای شما فعلیت دارد این حکم مطابق اماره است. حکم واقعی دیگر برای شما فعلیت ندارد. نتیجه این میشود علم اجمالی منحل میشود چرا؟ چون تعلق به یک فعل تکلیفی علی جمیع التقادیر پیدا نکرده. تعلق پیدا کرده به آن تکلیف واقعی فعلی در صورتی که این اماره مطابق با او در بیاید اما اگر این اماره مطابق با او در نیاید آن حکم واقعی فعلیت ندارد.
سؤال: چرا دیگر آن منجّز نیست دیگر. وقتی حکم واقعی فعلیت نداشت دیگر نسبت به او تنجزی نیست. میخواهیم بگوییم ممکن است که مرحوم آخوند اینجا اصلاً دارد روی مبنای طریقیها بحث میکند. طریقیها دو دستهاند یک دسته مثل مرحوم آخوند میگوید این امارات طرق برای ما اصلاً حکمی را افاده نمیکند فقط منجز و معذرند. یک دسته میگویند چرا، این طرق برای ما احکام تکلیفیه فعلیهای را اثبات میکند. مرحوم آخوند میگوید حکم ظاهری هم نیست اصلاً. اصلاً میگویند حکم ندارد. مرحوم آخوند معتقد است که در باب طرق و امارات اصلاً جعل حکم نشده. در موارد حکم و امارات این طریق برای ما اصلاً حکمی را نمیگوید پس میگوییم این طریق چیست؟ میگوید ایشان معذر و منجز است.
این بخواهد برای ما حکمی را بیان کند، ابدا. در مقابل مشهور اصولیین که مشهور میگویند این طریق یک حکم فعلی را برای ما اثبات میکند بنابراین این بیان را حالا اشارتاً در کنار کتابتان یادداشت داشته باشید. اینطور گفتند: این اذا کان قیام الطریق اشاره دارد به این انحلال حقیقی نوع سوم. این قلت اشاره دارد به انحلال حکمی. این هذا اشاره دارد به انحلال حقیقی نوع اول. این را فقط در ذهنتان باشد با این توضیحی که عرض کردیم البته به نظر خود ما هم این مطلب که اصلاً این عبارات را دیگر به سببیت و اینها معنا نکنیم بیاییم روی قول طریقیها. یعنی ان قلت خودش یک طریقی است منتهی طریقی هست که میگوید این طرق برای ما یک حکم فعلی را بیان میکند در مقابل مبنای خود آخوند که در چند جای کفایه، آخوند فریاد زده که ما میگوییم در موارد طرق و امارات حکمی جعل نشده برای ما. این طریق فقط عنوان معذریت و منجزیت را دارد همین اثر را دارد و لیس إلاّ. آن وقت بیان اشکال و جواب روی همین مسئله باشد.