درس کفایة الاصول - جلد دوم

جلسه ۴۹: مطلق ظن ۴

 
۱

خطبه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین

۲

بررسی مقدمه سوم انسداد

«وأمّا الثالث فهی قطعیةٌ».

مقدمه سوم انسداد

مقدمه سوم انسداد این بود که اهمال و اجمال در احکام و تکالیفی که اجمالا معلوم است، جایز نیست. مرحوم آخوند این مقدمه را توضیح می‌دهند و مرحوم شیخ سه دلیل را برای عدم جواز اهمال اقامه کردند:

دلیل اول: علم اجمالی به وجود احکامی در شریعت داریم.

دلیل دوم: اگر این احکام را مهمل بگذارد سبب خروج از دین است.

دلیل سوم: اجماع است.

مرحوم آخوند می‌فرمایند: دلیل دوم و سوم شیخ کافی است؛ اما دلیل اول مسئله علم اجمالی مورد نیاز نیست، بنابراین کسانی که علم اجمالی را مطلقا منجز نمی‌دانند، مثل مرحوم میرزای قمی، مرحوم مجلسی، مرحوم محقق خوانساری که علم اجمالی را مطلقا منجز نمی‌دانند و می‌گویند با علم اجمالی وظیفه‌ای بر گردن مکلف ثابت نمی‌شود. به عنوان مثال اگر علم اجمالی داشتیم، یکی از این دو ظرف نجس است، این بزرگواران می‌فرمایند: هر دو را شما می‌توانید مرتکب بشوید. یا اگر علم اجمالی را ما منجز بدانیم منتهی در اطرافی که انسان نسبت به آن اطراف اضطرار به او دارد، تنجّز ندارد؛ مثلاً اگر دو ظرف باشد، انسان نسبت به یکی از این ظرفها اضطرار پیدا کند، بعد از اضطرار به یکی از اطراف، علم اجمالی از تنجّز ساقط می‌شود.

در اینجا ما علم داریم که احکام واجب و حرامی در بین مظنونات و مشکوکات و موهومات وجود دارد، اگر بخواهیم در همه احتیاط کنیم، موجب عسر و حرج یا اختلال نظام است.

اگر شک در وجوب چیزی داشتیم، اعتنا نکنیم؛ اگر چیزی وهم به وجوب او پیدا کردیم، اعتنا نکنیم؛ یعنی این دائره علم اجمالی ما که علم اجمالی داریم به یک سری تکالیف بین مظنونات مشکوکات، موهومات، اگر کسی بگوید اگر بخواهیم در همه اطراف علم اجمالی احتیاط بکنیم هم در مظنونات هم در مشکوکات هم در موهومات، این موجب اختلال نظام یا لااقل موجب عسر و حرج است و این می‌شود مثل اضطرار بلا بعض الأفراد. یعنی همانطوری که دوتا ظرف داریم اگر اضطرار إلا بعضی الافراد پیدا بکنیم چطور علم اجمالی از تنجز ساقط می‌شود، اینجا هم اینچنین است.

اگر ما بخواهیم به مشکوکات و موهومات اهمیت بدهیم در دائره آنها هم احتیاط کنیم، این موجب اختلال نظام و موجب عسر و حرج است، بنابراین مثل اضطرار به بعض الافراد و اطراف است، باید در این موارد احتیاط را کنار بگذاریم.

مرحوم آخوند می‌فرمایند ما از اول خیال خودمان را راحت می‌کنیم می‌گوییم اینی که اهمال احکام جایز نیست، دلیل را علم اجمالی قرار نمی‌دهیم، چون علم اجمالی را مثل محقق قمی می‌گوید بطور کلی منجز نیست و یا ما که منجز می‌دانیم و قائلینی که علم اجمالی را منجز می‌دانند، در فرضی که اضطرار إلی بعض الأطراف باشد، می‌گویند علم اجمالی از تنجز ساقط می‌شود؛ پس چرا خودمان را بیاییم گرفتار کنیم، ما از اول می‌گوییم دلیل برای عدم جواز اهمال احکام شرعیه آن دو دلیل دیگر است و علم اجمالی دلیلیت ندارد.

اشکال: اشکالی را مطرح می‌کنند که به اعتقاد عنایة الاصول این اشکال نباید مطرح شود و موردی ندارد. اشکال این است که اگر ما اضطرار إلی بعض الأطراف پیدا کردیم و در دائره مشکوکات و موهومات مثل اضطرار دانستیم، در اینجا گفتیم علم اجمالی از تنجّز ساقط می‌شود. پس باید در دائره مظنونات هم دیگر احتیاط واجب نباشد، در دائره مظنونات هم اگر یک فقیهی ظن به وجوب پیدا کرد، اگر این عمل را انجام نداد، عقاب قبیح است، چون وقتی علم اجمالی از تنجز ساقط شد و در اثر اضطرار إلی بعض الأفراد دیگر ما علم نداریم.

وقتی علم نباشد دیگر بیان نداریم، وقتی بیان نباشد قاعده قبح عقاب بلابیان جاری می‌شود. قاعده قبح عقاب بلابیان می‌گوید وقتی در موردی بیانی وجود نداشته باشد، شارع قبیح است عقاب کند. در اینجا می‌گویید در دائره مشکوکات و موهومات علم اجمالی در اثر اضطرار از تنجز می‌افتد. وقتی علم اجمالی ساقط شد، ما دیگر علم نداریم. یعنی وقتی تنجز نباشد وجودش کالعدم است. وقتی وجودش کالعدم شد، مستشکل می‌گوید ما می‌گوییم در دائره مظنونات هم احتیاط لازم نیست؛ اگر شما ظن به وجوب پیدا کردید یا ظن به حرمت پیدا کردید، اینجا هم احتیاط واجب نیست، بدلیل اینکه بیانی ندارید. اگر در آنجا هم احتیاط نکردید، دیگر قاعده قبح عقاب بلابیان جاری می‌شود. شارع نمی‌تواند ما را عقاب بکند.

جواب: مرحوم آخوند در پاسخ می‌فرمایند: این اشکال در صورتی صحیح است که ما از راه دیگری علم به وجوب احتیاط پیدا نکنیم، در حالی که ما از راه اهتمام شارع به احکامش و لزوم رعایت آنها دارد حتی در فرض انسداد راه علم و این اهتمام سبب می‌شود ما علم به وجوب احتیاط پیدا کنیم و از طرفی اجماع نیز وجود دارد.

تحلیل استاد

همانطور که صاحب عنایه الاصول فرمودند این اشکال موردی ندارد، چون این دلیل را مرحوم آخوند نپذیرفتند و مثل مرحوم شیخ باید از این اشکال پاسخ بدهد.

۳

تطبیق بررسی مقدمه سوم انسداد

«وأمّا الثالثة فهی قطعیةٌ»، مقدمه ثالثه قطعی است، قطعی است یعنی عدم جواز اهمال یک امر قطعی و مسلم است. «ولو لم نقل»، ولو اینکه ما قائل نشویم «بکون العلم الاجمالی منجزاً مطلقا»، ولو اینکه بگوییم علم اجمالی مطلقا منجز نیست یا «فیما جاز أو وجب الأقتحام فی بعض اطرافه»، یا آنجائی که جائز است یا واجب است اقتحام و ارتکاب بعضی از اطراف علم اجمالی که آنجا ما هم در موارد دیگر علم اجمالی را منجز می‌دانیم، در چنین موردی منجز نمی‌دانیم.

«فیما جاز أو وجب»، جاز أو وجب آنجائی است که موجب اختلال است. آنجائی که اگر ما نسبت به بعضی از اطراف اضطرار پیدا کنیم به حدی که اگر آن فرض را بخواهیم انجام بدهیم اختلال نظام پیدا بشود یا عسر و حرج، اینجا دیگر علم اجمالی در آنجا از تنجز ساقط می‌شود. «أو وجب الإقتحام»، در بعضی از اطراف علم اجمالی، «کما فی المقام»، یعنی در ما نحن فیه اقتحام در بعضی از اطراف واجب است. یعنی در بعضی از اطراف مثل مشکوکات و موهومات، اگر ما آنجا بخواهیم احتیاط کنیم، اختلال نظام لازم و عسر و حرج لازم می‌آید.

«حسب ما یعطی و ذلک»، ذلک بیان برای آن ولو لم نقل است و لو اینکه ما اصلاً علم اجمالی را حجت ندانیم، اما می‌گوییم اهمال احکام شرعیه جایز نیست، «لأنّ اهمال معظم الأحکام وعدم الإجتناب کثیرا عن الحرام»، اهمال معظم احکام و عدم اجتناب از حرام، «ممّا یقطع»، پس این یک دلیل. «و ممّا یلزم ترکه اجماعاً»، چیزی است که ترکش اجماعاً واجب است. ممّا یعنی آن اهمال، اهمال ترکش لازم است «بالاجماع». یعنی اجماع داریم که اهمال جایز نیست.

«إن قلت»: مستشکل می‌گوید: «إذا لم یکن العلم بها منجّزاً»، اگر علم به تکالیف منجز نباشد، «لها»، آن تکالیف را، چرا منجز نیست؟ « للزوم الاقتحام فی بعض الأطراف»، از باب اینکه لازم است انسان مرتکب بعضی از اطراف باشد، یعنی لااقل در دائره مشکوکات و موهومات بگوییم، اگر شک به وجوب داشتیم، دیگر اگر بخواهیم احتیاط کنیم، اختلال نظام لازم می‌آید. بگوییم اگر یک چیزی را دو درصد هم احتمال وجوب دادیم وهم به وجوب اگر بخواهیم احتیاط بکنیم، اختلال نظام لازم می‌آید، بنابراین اقتحام در دائره مشکوکات و موهومات واجب است.

یعنی اگر شک پیدا کردیم یا توهم شد اعتنا نکنیم. حالا مستشکل می‌خواهد هدف خود را روی دائره مظنونات ببرد. بگوید در دائره مظنونات هم حالا که علم اجمالی از تنجز افتاد، اگر ظن به وجوب پیدا کردید می‌توانید مخالفت کنید، شارع هم نمی‌تواند عقاب کند، چون اگر عقاب کند عقاب بلابیان می‌شود. «فهل كان العقاب على المخالفة فی سائر الأطراف»، آیا نیست عقاب بر مخالفت در سائر اطراف، این سائر اطراف مظنونات است، آن بعض الاطراف، مشکوکات و موهومات است، سائر اطراف، مظنونات است.

«فهل کان العقاب علی المخالفه فی سائر الأطراف حینئذ على تقدیر المصادفة»، یعنی بر فرضی که مطابق با واقع در بیاید یعنی من ظن به وجوب پیدا کنم واقعا هم واجب باشد حالا بیایم مخالفت کنم، « و المؤاخذة علیها»، یعنی علی المخالفه در سائر اطراف، آیا نیست « إلا مؤاخذة بلا برهان.» در نتیجه قاعده قبح عقاب بلابیان جاری می‌شود. آنوقت مستشکل که اشکال می‌کند هدفش این است: انسدادی‌ها وقتی مقدمه سوم را می‌چینند، می‌گویند حالا که اضطرار به مشکوکات و موهومات دارد، اما لااقل در دائره مظنونات باید احتیاط کن. د مستشکل هم هدفش این است که اگر در آنها استناد پیدا کرد، علم اجمالی از خاصیت می‌افتد، اگر از خاصیت افتاد در دائره مظنونات هم احتیاط واجب نیست.

«قلت هذا»، یعنی این عقاب بلابیان، «إنما یلزم لو لم یعلم بإیجاب الاحتیاط»، این اشکال و این عقاب بلابیان در صورتی لازم می‌آید که علم به وجوب احتیاط نباشد، «و قد علم به بنحو اللم حیث علم اهتمام الشارع بمراعاة تكالیفه»، ما علم داریم شارع اهتمام دارد به مراعات تکلیف «بحیث ینافیه عدم إیجابه الاحتیاط الموجب للزوم المراعاة»، به حیث اینکه این اهتمام با عدم ایجاب احتیاط از ناحیه شارع منافات دارد، یعنی شارع از یک طرف اهتمام بورزد بر تکالیف نمی‌تواند، از یک طرف احتیاط را واجب نکند.

«و لو كان بالالتزام ببعض المحتملات»، ولو اینکه اهتمام انسان به بعض المحتملات پیدا بکند، یعنی همان دائره مظنونات. این یک دلیل است. شارع بالاخره اهتمام ورزیده است و این اهتمام مستوجب این است که ما احتیاط کنیم و لو احتیاط نسبت به بعضی از محتملات که عرض کردیم، بعضی از محتملات مظنونات است.

دلیل دوم برای وجوب احتیاط، «مع صحة دعوى الإجماع على عدم جواز الإهمال فی هذا الحال»، ادعای اجماع بر جواز اهمال در حال انسداد صحیح است، اجماع داریم که ولو در حال انسداد اهمال احکام و تکالیف جایز نیست «و أنه مرغوب عنه شرعا قطعا».

«فلا یكون المؤاخذة و العقاب حینئذ بلا بیان و بلا برهان»، اگر در دائره مظنونات احتیاط نکرد و مصادف با واقع هم شد عقاب بر مخالفت عقاب بلابیان نیست. «كما حققناه فی البحث و غیره.» یعنی در درسی که ما دادیم و غیر درس در نوشته‌هایمان. این مقدمه سوم و دیگر ملاحظه فرمودید این اشکال و جواب آن بیان آخوند اصلاً جایگاهی ندارد، اشکال و جواب در فرضی است که آخوند در دلیل مقدمه سوم روی علم اجمالی تکیه کند.

۴

بررسی مقدمه چهارم

مقدمه چهارم

در مقدمه چهارم انسداد سه مطلب را بیان می‌کنند:

مطلب اول اینکه احتیاط تام واجب نیست.

مطلب دوم اینکه رجوع به اصول عملیه جایز نیست.

مطلب سوم اینکه رجوع انسدادی به مجتهد انفتاحی جایز نیست.

اشکالات مرحوم آخوند

مرحوم آخوند هر سه مطلب را مورد بحث و بررسی و مناقشه قرار می‌دهند.

اولا اینکه احتیاط تام واجب نیست. مراد از احتیاط تام یعنی هر چیزی که ظن به وجوب یا ظن به حرمت داشتیم، احتیاط کنیم، در ظن به وجوب احتیاط در آوردن، در ظن به حرمت احتیاط در ترک است.

 هر چیزی که شک در وجوب داشتیم و هر چیزی که توهم وجوب و حرمتی شد احتیاط لازم است، در همه امور ما احتیاط بکنیم، مرحوم آخوند می‌فرماید: اگر این احتیاط موجب اختلال نظام باشد، ما هم حرف شما را قبول داریم یعنی نه تنها واجب نیست بلکه این احتیاط جایز هم نیست. اما اگر این احتیاط موجب عسر و حرج است نه موجب اختلال نظام. اختلال نظام یک مانع عقلی است، عسر و حرج یک مانع شرعی است. اگر موجب عسر و حرج باشد، مرحوم آخوند می‌فرماید: به نظر ما عسر و حرج جلوی قاعده احتیاط را نمی‌تواند بگیرد. اختلال نظام جلوی قاعده احتیاط را می‌گیرد، اما عسر و حرج جلوی قاعده احتیاط را نمی‌تواند بگیرد؛ اما طبق آن مبنایی که ما در باب قاعده عسر و حرج، قواعدی در فقه داریم نظیر قاعده لا ضرر ولاضرار، قاعده ما جعل علیکم فی الدین من حرج، که از آن تعبیر به لا حرج می‌کنند.

بین فقها در اینکه این لا حرج یا لا ضرر یا لا شکّ لکثیر الشک، اینها معنایش چیست، اختلاف وجود دارد احتمالات زیادی در معنای اینگونه جملات بین فقها داده شده. دو تا معنای مهم هست یک معنا را شیخ انصاری در رسائل دارند یک معنا را مرحوم آخوند دارند در حاشیه رسائل هم در کفایه. مرحوم آخوند می‌فرماید لاحرج و لاضرر نفی حکم است به لسان نفی موضوع، مرحوم آخوند می‌فرماید این لا در ظاهر به موضوع تعلق پیدا کرده است، اما در واقع نفی الحکم است. لا ضرر اگر یک وضو ضرری شد، آخوند می‌خواهد بفرماید که لا ضرر می‌گوید وضوی ضرری نیست اما حکمش نیست.

نفی موضوع است ظاهراً، اما در واقع نفی حکم است، اما مرحوم شیخ انصاری نظر شریفشان این است که از اول این نفی ظاهراً و واقعاً روی حکم آمده است. مرحوم شیخ می‌فرماید: لا ضرر یعنی حکمی که منشأ برای ضرر باشد ما در شریعت نداریم. مرحوم آخوند می‌فرماید موضوع ضرری نداریم، اما مرحوم شیخ می‌فرماید: حکم ضرری نداریم. اینجا برای فرق این دو این تعبیر را می‌‌شود کرد که نفیی که مرحوم شیخ فرموده نفی بسیطی است. نفی صفت و وصف حکم است. حکمی که ضرری باشد ما در شریعت نداریم. اماطبق مبنای مرحوم آخوند نفی مرکب است. موضوع ضرری به اعتبار حکم نداریم.

حال طبق مبنای مرحوم شیخ انصاری قاعده لاضرر ولا حرج بر قاعده احتیاط حکومت دارد. یعنی اگر در یک جا شارع بخواهد بگوید احتیاط واجب است، اگر همین جعل وجوب احتیاط مستلزم ضرر یا مستلزم حرج باشد، مرحوم شیخ انصاری می‌گوید: لا حرج یعنی حکم ضرری ما نداریم. لا ضرر یعنی حکم ضرری و حرجی نداریم، پس این لاضرر و لا حرج طبق بیان و تفسیر شیخ بر این ادله اولیه حکومت دارد. یعنی اگر یک دلیلی گفت احتیاط واجب است، این می‌گوید در آنجائی که احتیاط موجب حرج یا ضرر باشد؛ اما مرحوم آخوند می‌فرماید ظاهراً لا حرج و لاضرر کاری به حکم در مقام ظاهر ندارد. می‌گوید موضوع ضرری ما نداریم، منتهی موضوع ضرری به اعتبار حکمش، یعنی نفی الحکم است واقعاً اما از راه نفی الموضوع. تعبیری که می‌کنند.

به عنوان مثال اگر وضویی ضرری باشد بنابر فرمایش مرحوم شیخ حکم وجوب وضو برداشته شده است و این با حکم به وجوب احتیاط در تنافی است و لاضرر و لاحرج بر احتیاط حاکم خواهد بود؛ ولی بنابر مبنای مرحوم آخوند موضوع وضوی ضرری برداشته شده است و این با وجوب احتیاط در تنافی نخواهد بود و لاضرر و لاحرج نمی‌تواند احتیاط را بردارد و لاضرر و لاحرج بر وجوب احتیاط حکومت نخواهد داشت.

۵

تطبیقبررسی مقدمه چهارم

«و أما المقدمة الرابعة عدم وجوب الاحتیاط التام‏ فهی بالنسبة إلى عدم وجوب الاحتیاط التام»، اول سراغ مطلب اول مقدمه رابعه می‌آیند. نسبت به عدم وجوب احتیاط تام بلاکلام است. در کجا بلاکلام است؟ « فیما یوجب عسرة اختلال النظام»، آنجائی که عسرش موجب اختلال نظام باشد، یعنی اگر احتیاط موجب اختلال نظام شد، اینجا احتیاط واجب نیست؛ بلکه جایز هم نیست، حالا «و أما فیما لا یوجب»، آنجا که موجب اختلال نظام نباشد، «فمحلّ نظر»، چه چیزی محل نظرٍ؟ یعنی عدم وجوب احتیاط محل نظر «بل منع لعدم حكومة قاعدة نفی العسر و الحرج على قاعدة الاحتیاط»، این قاعده بر قاعده احتیاط حکومت ندارد. «و ذلك»، بیان عدم حکومت است.

«لما حققناه‏ فی معنى ما دل على نفی الضرر و العسر»، آنچه که ما تحقیق کردیم در معنای لاضرر و در معنای نفی عسر، «من أن التوفیق بین دلیلهما»، توفیق بین دلیل نفی ضرر و عسر «و دلیل التكلیف أو الوضع»، دلیل تکلیف مثل آن «فاغسلوا وجوهکم»، دلیل وضع «أوفوا بالعقود» است. این دلیل وضع است. «المتعلقین بما یعمّهما». ببینید فاغسلوا وجوهکم می‌گوید اینکه وضو واجب است، اعم از اینکه این وضو برای شما ضرر داشته باشد یا نداشته باشد، «بما»، یعنی دلیل تکلیف و وضع، «یعمّهما»، یعنی یعمّ ضرر و عسر و عدم اینها را، می‌گوید: «فاغسلوا وجوهکم» چه ضرر باشد چه نباشد، «أوفوا بالعقود»، چه بیعی که ضرری باشد چه بیعی که ضرری نباشد. جمع بین لاضرر و أوفوا بالعقود بین لاضرر و فاغسلو وجوهکم، «هو نفیهما»، یعنی نفی ضرر و عسر، «عنهما» از این تکلیف و وضع، «بلسان نفیهما»، یعنی به لسان نفی همان ضرر و عسر است.

«فلا یكون له حكومة على الاحتیاط العسر»، برای این دلیل، حکومتی بر احتیاطی که مشکل است نمی‌باشد، «إذا كان بحكم العقل»، اگر احتیاط به حکم عقل است، چرا؟ «لعدم العسر فی متعلق التكلیف»، آنجائی که بر شما وضو واجب است، صد ظرف آب است، یکی از اینها مضاف است یا مثلاً یکی‌اش مطلق است بقیه‌اش مضاف. آنی که متعلق تکلیف شماست وضوی با آب مطلق است. اینکه بر شما ضرر ندارد. بله احتیاط بر شما ضرر و مشقت دارد، «و إنما هو» این عسر، «فی الجمع بین محتملاته احتیاطا». بین محتملات اگر ما بخواهیم محتملات تکلیف احتیاطاً جمع بکنیم این عسر دارد. اگر ما بخواهیم در مظنونات بگوییم واجب است احتیاط در هر چیزی که ظن به وجوب را پیدا کردیم این وجوب احتیاط ما را در عسر و مشقت می‌اندازد اما خود متعلق تکلیف ضرری نیست.

«نعم»، نعم اشاره می‌کنند به مبنای شیخ انصاری. «لو كان معناه»، اگر معنای نفی ضرر نفی حکم ناشی من قبله العسر باشد، یعنی لاضرر نفی موضوع نکند، نفی حکم بکند، «كما قیل» به شیخ انصاری فرموده: «لكانت قاعدة نفیه محكمة على قاعدة الاحتیاط»، این حکومت دارد بر قاعده احتیاط، «لأن العسر حینئذ یكون من قبل التكالیف المجهولة»، عسر از ناحیه تکالیف مجهوله است، «فتكون منفیة بنفیه». این تکالیف منفی به نفی ضرر است.

بعد مرحوم آخوند می‌فرمایند: «و لا یخفى أنه على هذا»، یعنی روی مبنای شیخ انصاری «لا وجه لدعوى استقلال العقل بوجوب الاحتیاط فی بعض الأطراف بعد رفع الید عن الاحتیاط فی تمامها»، مرحوم آخوند می‌فرماید: روی مبنای مرحوم شیخ که لا ضرر نسبت به این عنوان نفی حکم دارد، می‌فرماید: اگر لاضرر نفی حکم کرد و نفی وجوب احتیاط کرد، معنایش این نیست که اگر ما در بعضی از اطراف دست از احتیاط برداشتیم، این باعث بشود که در بقیه اطراف هم دست از احتیاط برداریم، بخاطر آن دلیلی که گفتیم در بقیه اطراف احتیاط واجب است نه دیگر به حکم عقل، نه به حکم اجمالی، بلکه به حکم شرع، اجماع داریم که احتیاط واجب است.

«لا وجه»، این اشکال بر شیخ انصاری است. وجهی نیست برای ادعای استقلال عقل بوجوب احتیاط در بعضی از اطراف بعد از اینکه رفعیت از احتیاط تام کردیم، «فی تمامها»، یعنی در تمام اطراف. اگر گفتیم در تمام اطراف احتیاط واجب نیست، ما وجهی ندارد که بگوییم عقل بگوید در بعضی از اطراف احتیاط واجب است. «بل لا بد من دعوى وجوبه»، وجوب احتیاط، «شرعا»، یعنی از همان راه اجماع، «كما أشرنا إلیه فی بیان المقدمة الثالثة» که در بیان آن مقدمه ثالثه در جواب آن اشکال، ما بیان کردیم، «فافهم و تأمل جیدا». حالا تا اینجا مطلب اول مقدمه رابعه را آخوند توضیح دادند و مورد مناقشه قرار دادند که احتیاط تام واجب نیست. اگر موجب اختلال نظام بشود حرف درستی است، اگر موجب عسر و حرج بشود حرف درستی نیست.

عدم وجوبه ولو سلّم الإجماع على عدم وجوبه لو لم يكن هناك انحلال.

وأمّا المقدّمة الثانية : فأمّا بالنسبة إلى العلم (١) : فهي بالنسبة إلى أمثال زماننا بيّنة وجدانيّة ، يعرف الانسداد كلّ من تعرّض للاستنباط والاجتهاد. وأمّا بالنسبة إلى العلميّ : فالظاهر أنّها غير ثابتة ، لما عرفت من نهوض الأدلّة على حجّيّة خبر يوثق بصدقه ، وهو ـ بحمد الله ـ واف بمعظم الفقه ، لا سيّما بضميمة ما علم تفصيلا منها ، كما لا يخفى.

وأمّا [المقدّمة] الثالثة : فهي قطعيّة ، ولو لم نقل بكون العلم الإجماليّ منجّزا مطلقا ، أو فيما جاز أو وجب الاقتحام في بعض أطرافه كما في المقام حسب ما يأتي ؛ وذلك لأنّ إهمال معظم الأحكام وعدم الاجتناب كثيرا عن الحرام ممّا يقطع بأنّه مرغوب عنه شرعا ، وممّا يلزم تركه إجماعا.

إن قلت : إذا لم يكن العلم بها منجّزا لها للزوم الاقتحام في بعض الأطراف ـ كما أشير إليه (٢) ـ فهل كان العقاب على المخالفة في سائر الأطراف ـ حينئذ ـ على تقدير المصادفة إلّا عقابا بلا بيان؟ والمؤاخذة عليها إلّا مؤاخذة بلا برهان؟!

قلت : هذا إنّما يلزم لو لم يعلم بإيجاب الاحتياط ، وقد علم به بنحو اللمّ ، حيث علم اهتمام الشارع بمراعاة تكاليفه ، بحيث ينافيه عدم إيجابه الاحتياط الموجب للزوم المراعاة ، ولو كان بالالتزام ببعض المحتملات. مع صحّة دعوى الإجماع على عدم جواز الإهمال في هذا الحال وأنّه مرغوب عنه شرعا قطعا ، [وأمّا مع استكشافه] (٣) فلا تكون المؤاخذة والعقاب حينئذ بلا بيان وبلا برهان كما حقّقناه في البحث وغيره.

__________________

(١) وفي بعض النسخ سقط قوله : «فأمّا بالنسبة إلى العلم». وفي بعض آخر : «أمّا بالنسبة».

والصحيح ما أثبتناه.

(٢) قبل أسطر.

(٣) وفي بعض النسخ حذف ما بين المعقوفتين. وهو الصحيح ، للاستغناء عنه بقوله : «وقد علم به بنحو اللمّ».

وأمّا المقدّمة الرابعة : فهي بالنسبة إلى عدم وجوب الاحتياط التامّ بلا كلام ، فيما يوجب عسره اختلال النظام. وأمّا فيما لا يوجب فمحلّ نظر بل منع ، لعدم حكومة قاعدة نفي العسر والحرج على قاعدة الاحتياط ؛ وذلك لما حقّقناه (١) في معنى ما دلّ على نفي الضرر والعسر ، من أنّ التوفيق بين دليلهما ودليل التكليف أو الوضع المتعلّقين بما يعمّهما ، هو نفيهما عنهما بلسان نفيهما ، فلا يكون له حكومة على الاحتياط العسر إذا كان بحكم العقل ، لعدم العسر في متعلّق التكليف ، وإنّما هو في الجمع بين محتملاته احتياطا.

نعم ، لو كان معناه نفي الحكم الناشئ من قبله العسر ـ كما قيل (٢) ـ لكانت قاعدة نفيه محكّمة على قاعدة الاحتياط ، لأنّ العسر حينئذ يكون من قبل التكاليف المجهولة ، فتكون منفيّة بنفيه.

ولا يخفى : أنّه على هذا لا وجه لدعوى استقلال العقل بوجوب الاحتياط في بعض الأطراف بعد رفع اليد عن الاحتياط في تمامها ، بل لا بدّ من دعوى وجوبه شرعا ، كما أشرنا إليه في بيان المقدّمة الثالثة (٣) ، فافهم وتأمّل جيّدا.

وأمّا الرجوع إلى الاصول : فبالنسبة إلى الاصول المثبتة ـ من احتياط أو استصحاب مثبت للتكليف ـ فلا مانع عن إجرائها عقلا مع حكم العقل وعموم النقل. هذا ، ولو قيل بعدم جريان الاستصحاب في أطراف العلم الإجماليّ ، لاستلزام شمول دليله لها التناقض في مدلوله ، بداهة تناقض حرمة النقض في كلّ منها ـ بمقتضى «لا ينقض» ـ لوجوبه في البعض ، كما هو قضيّة «ولكن ينقضه بيقين آخر» (٤).

__________________

(١) هكذا في النسخ. والأولى أن يقول : «لما يأتي من التحقيق». وذلك لأنّه لم يحقّقه في السابق ، بل تعرّض لهذا المطلب ذيل البحث عن قاعدة لا ضرر في الجزء الثالث.

(٢) والقائل الشيخ الأعظم الأنصاريّ في فرائد الاصول ٢ : ٤٦ ـ ٤٦٢.

(٣) راجع الصحفة المتقدّمة ، حيث قال : «قلت : هذا إنّما يلزم لو لم يعلم بإيجاب الاحتياط ...».

(٤) وسائل الشيعة ١ : ١٧٤ ـ ١٧٥ من أبواب نواقض الوضوء ، الحديث ١.