درس کفایة الاصول - جلد دوم

جلسه ۴۶: مطلق ظن ۱

 
۱

خطبه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین

۲

وجه اول حجیت مطلق ظن

«فصلٌ فی الوجوه التی أقاموها علی حجّیة الظّن وهی أربعةٌ».

ادله حجیت مطلق ظن

در این فصل مرحوم آقای آخوند اعلی الله مقامه الشریف وجوهی که برای حجیت مطلق ظن اقامه شده را بیان می‌کنند. نه برای خصوص ظنی که از راه خبر بدست می‌آید بلکه برای هر ظنّی. می‌فرمایند این وجوه وجوه اربعه است.

وجه اول

 اولین وجه را مرحوم علامه مطرح کرده است که مشتمل بر کبری و صغرایی است.

بیان صغری (ملازمه بین حکم الزامی وبین مفسده و فوت مصلحت)

صغرا این است که اگر مجتهد ظن به یک وجوب یا یک حرمتی پیدا کرد، ظن به حکم الزامی مستلزم ظنّ به دو مطلب و دو شیء‌است. ظن به حکم الزامی مستلزم ظن به عقوبت است، اگر انسان آن حکم الزامی را مخالفت کند. ظن به حکم الزامی مستلزم ظن به ترتب عقوبت است و همچنین مستلزم ظنّ به وقوع در مفسده یا تفویت مصلحت است؛ یعنی اگر یک مجتهدی ظن پیدا کرد به حرمت، این ظنّ به حرمت مستلزم این است که نسبت به عقوبت و نسبت به وقوع در مفسده، ظن پیدا می‌کند.

علت این مطلب این است که هر حکمی برای ترتب عقوبت دارای ملاک و علت است، که استحقاق عقوبت یا استحقاق ثواب است. احکام تابع مصالح و ملاکاتند. وقتی می‌گویند فلان عمل واجب است، یعنی در این عمل و در این علم مصلحت وجود دارد؛ فلان عمل حرام است یعنی در این عمل مفسده وجود دارد؛ پس حکم هم دارای ملاک و علت، برای ترتب عقوبت است. ترتب استحقاق عقوبت بدین معناست که حکم وجوبی را اگر مخالفت کردیم، این حکم علت برای استحقاق عقوبت می‌شود.

از آنجایی که ظن به علت ظن به معلول است، اگر یک مجتهدی ظن به حکم پیدا کرد، ظن به علت ظن به معلول آن حکم هم خولهد بود؛ ظن به ترتب عقوبت پیدا می‌کند و همچنین ظن به وقوع در مفسده پیدا می‌کند؛ چون ملاک حکم تحریمی وجود مفسده است و در متعلقش مفسده است، الان اگر مجتهد ظن پیدا کرد عملی حرام است، ملازم با این است که ظن پیدا کرده است به اینکه اگر آن عمل را انجام بدهد در مفسده واقع می‌شود، یا اگر ظن به وجوب پیدا کرد، ملاک وجوب مصلحت است.

در مورد ظن نیز چنین است؛ اگر ظن به وجوب پیدا کرد مخالفتش ظن به تفویت مصلحت خواهد بود، ظن به حکم ملازم با ظن به دو چیز است تفویت مصلحت و ترتب عقوبت.

پس این صغرا تمام است که ظن به حکم الزامی معنایش ظن در وقوع مفسده و ضرر است، خواه این ضرر دنیوی باشد یا اخروی باشد.

بیان کبری (دفع ضرر واجب است)

از نظر عقل، «دفع الضرر المظنون واجبٌ»، همانطوری که دفع ضرر قطعی واجب است، دفع ضرر ظنی هم واجب و لازم است. برای بیان صغرا همان مقدار بیانی که عرض کردیم که ظن به علت ظن به معلول است، کفایت می‌کند و دیگر غیر از او نیازی به مطلبی ندارد. عمده بیان کبراست. عمده این است که اینی که عقل استدلالاً حکم می‌کند به اینکه اگر در یک موردی یک ضرری مورد ظن واقع شد، ظن به ضرر پیدا کردید و دفع آن ضرر واجب است.

دو را ه برای اثبات کبری وجود دارد:

راه اول

حسن و قبح عقلی است، عقل حسن و قبح اشیاء را درک می‌کند و از آنجایی که عقل احتمال و ظن به ضرر وجود دارد، اقدام بر ضرر قبیح خواهد بود. طبق مسلک عدلیه و معتزله که عقل حسن و قبح را درک می‌کند این اقدام قبیح خواهد بود.

راه دوم

عقل مستقلا حکم به دفع ضرر مطنون میکند از باب اینکه ضرر منافر با طبع است و امری فطری و جبلی می‌شود، عقل می‌گوید آنچه که منافر با طبع است دفعش واجب است. این دلیل برای اشاعره مفید است که حسن و قبح عقلی را قبول ندارند؛ شاهدی نیز بر این مطلب بیان می‌کنند که اجماع عقلا وجود دارد بر اینکه هرچه با نفس انسان سازگار است جلبش و هر چه منافر با طبع است دفعش واجب است، تفاوتش با راه اول همین است که اختلافی در منافرت و موافقت با طبع وجود ندارد.

این راه دوم را مرحوم آخوند بیان می‌کنند تا ردی بر حاجبی باشد که به مرحوم علامه اشکال کرده است که حسن و قبح را همه قبول ندارند.

۳

بررسی وجه اول

اشکال مرحوم آخوند

مرحوم آخوند در مورد کبری می‌فرمایند در این کبری نزاعی وجود ندارد، تنها اشکال بر صغری می‌توان نمود: ضرری که فرمودید عقوبت اخری است یا دنیوی است؟ مراد از ضرر عقوبت است، یا وقوع در مفسده و تفویت مصلحت است؟

اگر مراد از ضرر عقوبت باشد، بین ظن به حکم الزامی و ظن به عقوبت ملازمه‌ای ندارد چون این حکم الزامی مظنون به تنجز نرسیده است و عقوبتی بر خلافش مترتب نمی‌شود، چون حکم باید ابتدا انشاء شود بعد به فعلیت برسد باید به تنجز نیز برسد که وصول است با ظن نیز حکم واصل نمی‌شود، اما اگر واصل شود و علم به حکم باشد عقاب نیز مترتب می‌شود. این نکته را نیز اضافه می‌کنند که عقل حکم به عقوبت نمی‌کند، حکم به عدم عقوبت نیز نمی‌کند، ممکن است عقاب شود و احتمال رسیدن به واقع نیز در آن طریق وجود دارد و طریق احتیاط باز است.

اگر مراد ضرر دنیوی باشد، بین ظن به مفسده و ظن به حکم الزامی ملازمه وجود دارد؛ اما قبول نداریم مفسده مصداق ضرر باشد؛ چون ممکن است مفسده نوعیه باشد و با انجام دادن این شخص هیچ ضرری به او نرسد ولی شارع بر طبق مصلحت نوعیه‌ای که وجود دارد حکم حرمت را جعل می‌کند، در این صورت عقل حکم به قبح می‌کند اما وقوع در مفسده وضرر ممکن است نداشته باشد، پس بین قبح و ضرر ملازمه نیست، قبح اعم از ضرر است.

تفویت مصلحت نیز چنین است، هر تفویتی معنایش تحقق ضرر نیست، چه بسا استیفا مصلحت نیز ضرر باشد، مثل استیفای مصلحت اخروی و انفاق مال که ضرر است، چون انفاق مال ضرر ظاهری است؛ پس نه تنها در تفویت المصلحت ضرر وجود ندارد بلکه از آن طرف در استیفاء المصلحت گاهی اوقات ضرر وجود دارد.

۴

تطبیق وجه اول حجیت مطلق ظن

«فصلٌ فی الوجوه التی أقاموها علی حجیة الظن»، وجوهی که بر حجیت ظن اقامه کردند. یعنی حجیت ظن از هر راهی که ظن بدست بیاید چه از راه خبر واحد و چه از راه غیر خبر واحد، «وهی اربعةٌ»، این وجوه چهارتاست. «الأوّل إنّ فی مخالفة المجتهد»، این وجه اول را عرض کردیم مرحوم علامه در کتاب نهایه بیان کرده است، شیخ انصاری هم این بحث را در صفحه ۱۰۶ رسائل عنوان فرموده به آن رسائل‌های چاپ رحمة الله، که حاشیه رحمة الله دارد ص ۱۰۶ آنجا این بحث را عنوان کرده است.

دلیل اول مرکّب از یک صغرا و کبراست. صغرا «إنّ فی مخالفة المجتهد لما ظنّه من الحکم الوجوبی أو التحریمی»، مجتهد اگر مخالفت کند با آن ظنی که پیدا کرده به حکم وجوبی یا تحریمی، در این مخالفتش «مظنّةٌ لضّرر»، یعنی ظن به حکم الزامی ملازم با ظن به ضرر است. این صغرا است.

کبرا، «ودفع الضرر المظنون لازم»، دفع ضرر مظنون هم لازم است. «أمّ الصغرا فلأنّ الظنّ بوجوب شیءٍ أو حرمةِ»، اگر ظن به وجوب یا حرمت، که وجوب یا حرمت هر دو حکم الزامی‌اند. اگر ظن به وجوب یا حرمت پیدا بشود این «یلازم الظن بالعقوبه علی مخالفته»، ملازمه دارد بر مخالفت آن وجوب یا حرمت یا ظن به مفسده «فیها» در این مخالفت. در این مخالفت مفسده وجود دارد و این هم ظن به وقوع در مفسده پیدا می‌کند البته «بناءً علی تبعیة الأحکام للمصالح والمفاسد».

یعنی ما که می‌گوییم ظن به حکم ملازمه با این است که اگر مخالفت بکند ظن به وقوع در مفسده پیدا بکند، روی این است که بگوییم احکام تابع مصالح و مفاسد است والاّ آن اشعری که می‌گوید احکام تابع مصالح و مفسده نیست، ممکن است روی نظر اشعری یک جا حرمت باشد؛ اما مفسده‌ای در کار نباشد. اینجا ظن به حرمت ملازم با ظن به وقوع در مفسده نیست. این صغرا که ملاحظه فرمودید این ظن به عقوبت یا مفسده هر دو را بیان کرد.

عقوبت از باب این است که خود حکم علت بر او هست حکم علت است برای استحقاق به عقوبت، آنوقت این را هم ضمیمه کنید که ظن به علت، مستلزم ظن به معلول است. اگر ظن به حرمت پیدا کردید، مستلزم این است که ظن به عقوبت پیدا کنید اگر مخالفت بشود. «وأمّا الکبری»، «فلإستقلال العقل بدفع الضرر المظنون»، عقل مستقلاً حکم می‌کند که دفع ضرر مظنون واجب است. «ولو لم نقل بالتّحسین والتّقبیح»، این ولو ردّ برای حاجبی است. حاجبی این دلیل اول را که رد کرده است و فرموده است: کبری مبنی است بر حسن و قبح عقلی و حسن و قبح عقلی را عده‌‌ای مانند اشاعره قبول ندارند؛ پس این دلیل بدرد نمی‌خورد.

مرحوم آخوند می‌فرماید: «ولو لم نقل»، ولو اینکه نگوییم به تحسین و تقبیح عقلی، چون ملاک لزوم دفع ضرر عقلی، منحصر به حسن و قبح عقلی نیست. «لوضوح عدم انحصار ملاک حکم العقل بهما»، یعنی به تحسین و تقبیح. «بل یکونُ التزامه»، اگر یکونُ اسمش را ملاک بگیریم، یعنی اسمش را ضمیری که در آن مستتر است و به ملاک برمی‌گردد، یعنی یکون ملاک حکم عقل در «دفع ضرر مظنون التزامه بدفع الضرر المظنون بل المحتمل»، خود عقل به دفع ضرر مظنون یا محتمل ملتزم می‌شود، «بما هو کذلک»، یعنی بما هو مظنونٌ، یا بما هو محتملٌ»، «ولو لم یستقل بالتحسین والتقبیح»، ولو اینکه استقلالی در تحسین و تقیبح عقلی نداشته باشیم.

«مثل الإلتزام بفعل مستقلّ بحسنِ»، مثل التزام به فعلی که استقلال به حسن او دارد، «إذا قیل باستقلال العقل».

ضمیر یکونُ گفتیم برمی‌گردد به ملاک، التزام می‌شود خبرش، می‌شود التزام عقل. البته این یک احتمال در عبارت که ما ضمیر در یکون را اسم می‌‌گیریم برای یکونُ، التزامَه خبر است. احتمال دوم این است که التزامه را اسم بگیریم مثل الإلتزام را چه قرار بدهیم؟ خبر. یعنی التزام عقل بدفع ضرر مظنون، این التزام مثل الإلتزام بفعلی است که استقلال به حسن او دارد، «إذا قیل بإستقلال العقل». «ولذا»، لذا می‌خواهند شاهدی بیاورند که عقل با قطع نظر از حکم حسن و قبح به لزوم دفع ضرر مظنون حکم می‌کند. «أطبق العقلاء علیه»، عقلا همه اجماع دارند بر لزوم دفع ضرر مظنون، «مع خلافهم»، در حالی که عقلا اختلاف دارند در تحسین و تقبیح عقلی. «فتدبّر جیداً»، این را یعنی دقت کن تا وجهش روشن بشود که عرض کردیم وجهش این است که عقل اگر حکم کند به لزوم دفع ضرر، چون ضرر با طبع انسان منافرت دارد، کما اینکه منفعت با طبع انسان ملامت دارد.

۵

تطبیق بررسی وجه اول

«والصواب فی الجواب»، چرا آخوند می‌گوید والثواب؟ چون عرض کردیم قبلاً فرمودند که حاجبی این دلیل را از چه ناحیه‌ای خدشه کرده است؟ این کبری است.

مرحوم آخوند می‌فرماید که نه، کبرا یک مطلب مسلمی است اگر ما حسن و قبح را هم کنار بگذاریم عقل حکم می‌کند به لزوم دفع ضرر مظنون، از یک راه دیگر و به یک ملاک دیگر. پس باید چه بکنیم؟ می‌فرمایند: «والصوابُ فی الجواب هو منع الصغری»، صغرا را منع کنیم. گفتیم ضرر، یا اخروی است که عقوبت است یا دنیوی است که مفسده و تفویت مصلحت است یکی یکی باید بررسی کنیم. می‌فرمایند: «أمّا العقاب» ما ملازمه را قبول نداریم. «فلضرورة عدم الملازمة بین الظن بالتکلیف و ظن بعقوبة»، بر مخالفت آن تکلیف. «لعدم الملازمة بینه»، یعنی بین تکلیف، و عقوبت بر مخالفت تکلیف.

«وإنّما الملازمة بین خصوص معصیة تکلیف و استحقاق عقوبة»، بر آن معصیت. مرحوم آخوند اینجا اشاره دارند به آن مطلبی که در خارج مطلب عرض کردیم. بین معصیت و بین تکلیف واقعی اینجا ترتبی نیست. یعنی اینچنین نیست که اگر کسی تکلیف واقعی انشائی یا تکلیف واقعی فعلی که هنوز در مرحله تنجز نرسیده او را مخالفت کرد بگوییم برایش معصیت و بر معصیت هم عقوبت مترتب بشود. به عبارت اخری، مرحوم آخوند اینجا سه مطلب درست کردند: یکی تکلیف واقعی، یکی معصیت، یکی عقوبت.

می‌فرمایند: هر جا معصیت باشد آنجا بر آن معصیت عقوبت مترتب می‌شود، کجا معصیت است؟ آنجائی که تکلیف واقعی برای ما به حال تنجز رسیده باشد؛ پس اگر به حال تنجز نرسد معصیت نیست کسی یک تکلیف نفس الامری را مخالفت بکند تکلیفی که به او نرسیده و منجّز نشده، اینجا معصیت نیست و اگر معصیت نشد عقوبت برایش مترتب نمی‌شود.

«وإنّما الملازمة بین خصوص معصیة» تکلیف واقعی و استحقاق عقوبت بر آن معصیت. «لا بین مطلق المخالفة والعقوبة بنفسها»، نه بین مطلق مخالفت و عقوبت بنفس مخالفت. یعنی اینچنین نیست که صرف مخالفت با تکلیف واقعیه ولو عقلا و عقل به او معصیت هم نگویند. عقلا و عقل آنجائی که عقل به مرحله تنجز نرسد، اگر انسان مخالفت بکند به او معصیت نمی‌گویند. بین مطلق مخالفت. مطلق یعنی ولو به حد معصیت نرسد و عقوبت به نفس مخالفت ملازمه‌ای نیست.

«وبمجرّد ظنّ به»، به مجرد ظن به تکلیف، «بدون دلیلٍ الإعتباره»، بدون دلیل بر اعتبار این ظن، «لا یتنجّز به»، تنجز پیدا نمی‌کند تکلیف «به»، به آن ظن، «کی یکون مخالفته عصیانه»، تا مخالفت آن تکلیف عصیان تکلیف باشد. «إلاّ أن یقال»، اگر اهل حال مراجعه به رسائل را داشته باشید، مرحوم شیخ عین همین مطالب را در رسائل دارد؛ لکن این إلا أن یقالی که اینجاست مطلبی است که مربوط به خود شیخ است در صفحه ۱۰۹ رسائل، آنجا شیخ با عبارت «نعم لو الدّعی» بیان کردند، ایشان با عبارت «إلا أن یقال» بیان می‌کند.

«وإن لم یستقل بتنجّزه بمجرّده»، عقل گرچه استقلال به تنجز تکلیف به مجرد ظن ندارد، «بحیث یحکم باستحقاق عقوبة»، بر مخالفت تکلیف، إلاّ اینکه از آن طرف هم استقلال به عدم عقوبت ندارد. «أنّه لا یستقلّ ایضاً بعدم استحقاقها معه»، استقلال ندارد به عدم استحقاق عقوبت «معه»، یعنی با این ظنّی که دارد. «فیحتمل العقوبه حینئذٍ علی المخالفة»، احتمال عقوبت را بر مخالفت می‌دهد. این یک نکته ظریفی دارد که عرض کردیم چون این ظن احتمال بیانیت را ما در مورد او می‌دهیم. این الان ظنّ به واقع است. احتمال می‌دهیم این ظن طریق الی الواقع باشد روی احتمال بیانیت، احتمال عقوبت هست.

«فیحتمل العقوبة حینئذ» بر مخالفت، «ودعوی»، حالا بگوییم همانطوری که عقل دفع ضرر مظنون را واجب می‌داند دفع ضرر مشکوک را هم واجب بداند «ودعوی استقلال عقل بدفع ضرر مشکوک کالمظنون غریبةٌ جداً خصوصاً إذا کان ضرر هو العقوبة الأخرویه کما لا یخفی»، پس با این الا أن یقال لسان دلیل را مرحوم آخوند عوض می‌کند. لسان دلیل قبل از إلا أن یقال صغرایش ضرر ظنی، کبرایش دفع ضرر مظنون، بعد از الا أن یقال یعنی در همین محدوده صغرا ضرر احتمالی می‌شود. کبرا می‌شود عقل می‌گوید دفع ضرر مشکوک هم واجب است. این تا اینجا که مراد عقوبت باشد.

«وأمّا المفسدة»، اگر مراد از ضرر مفسده باشد آخوند می‌فرماید اینجا ما ملازمه را قبول داریم در عقوبت ملازمه را انکار کردند. «وإن کان»، یعنی ملازمه ثابت است. «وإن کان الظن بالتکلیف یوجب الظن بوقوع فی المفسده لو خانک»، آن تکلیف را، ما ملازمه را قبول داریم «إلاّ أنّها»، یعنی مفسده، «لیست بضررٍ علی کلّ حال»، یعنی در جمیع صور، بله یک مفسده نوعی داریم یک مفسده شخصی. مفسده شخصی برای انسان ضرر دارد اما مفسده نوعی برای انسان ضرر ندارد.

«ضرورة أن کلّ ما یوجب قبح الفعل من المفاسد»، می‌خواهند مفسده نوعی را بگویند. هر چیزی که موجب قبح فعل می‌شود از مفاسد این لازم نیست که «أن یکون من الضرّ علی فاعله»، یعنی چه داشته باشد؟ شخصی. یعنی ممکن است قبح داشته باشد لوجوب المفسدة النوعیه»، ولو اینکه برای شخص من مفسده‌ای نداشته باشد. «بل ربما یوجب حذاذةً و منقصةً للفعل»، یعنی ربما یوجب آن قبح، حذاذه، یعنی منقصة، نقصانی در فعل، پستی در فعل، «بحیث یضمّ » بر فاعل آن فعل، «بلا ضررٍ علیه»، بدون اینکه هیچ ضرری بر فاعل اصلاً، «کما لا یخفی».

«وأمّا تفویت المصلحه فلا شبهة فی أنّه لیس فیه مضرّه»، بله. مصلحت را از دست می‌دهید شما، اما از دست دادن مصلحت مصداق ضرر نیست. مصلحت ضرر باشد «المضرّه کما فی الإحسان بالمال»، همانطوری که در احسان بالمال، شما اگر با مالتان می‌خواهید انفاق کنید ضرر می‌کنید اما این ضرر برای این است که آن ثواب اخروی را استیفا کنید. تا اینجا جواب اول از صغرا داده شد. حالا جواب دوم از صغرا می‌دهند.

جواب دوم می‌فرمایند: همانطوری که مصالح و مفاسد در متعلقات احکام شرعیه راه دارد، گاهی اوقات مصالح و مفاسد در خود احکام هم وجود دارد؛ بنابراین شما که می‌گویید ظن به حرمت ملازم با ظن وقوع در مفسده است، این مبتنی بر این است که ما مفسده و مصلحت را فقط بگوییم در دائره متعلق احکام وجود دارد اما اگر گفتیم مصلحت و مفسده همانطور که در دائره متعلق است در دائره خود حکم هم می‌تواند باشد. بگوییم خود این که یک حکمی را شارع بیان بکند مصلحت در آن وجود دارد در انشائش مصلحت وجود دارد دیگر وقوع در مفسده وتفویت مصلحت پیش نمی‌آید.

«هذا»، یعنی خُذ هذا، جواب دوم از منع صغرا، «مع منع کون الأحکام تابعة للمصالح والمفاسد»، منع می‌کنیم که احکام تابع مصالح و مفاسد در خود مأمور به و منهی عنه در متعلق باشند. «بل إنّ ماهیة تابعةٌ لمصالح فیها»، این تابع احکام، خود احکام فیها نفس الأحکام، «کما حقّقناه فی بعض فوائدنا»، که این بعض فوائد را در اینجا یادداشت کردند.

فصل

في الوجوه الّتي أقاموا (١) على حجّيّة الظنّ (٢)

وهي أربعة :

[الوجه الأوّل : قاعدة رفع الضرر المظنون]

الأوّل : أنّ في مخالفة المجتهد لما ظنّه من الحكم الوجوبيّ أو التحريميّ مظنّة ، ودفع الضرر المظنون لازم (٣).

أمّا الصغرى : فلأنّ الظنّ بوجوب شيء أو حرمته يلازم الظنّ بالعقوبة على مخالفته ، أو الظنّ بالمفسدة فيها ، بناء على تبعيّة الأحكام للمصالح والمفاسد.

وأمّا الكبرى : فلاستقلال العقل بدفع الضرر المظنون ، ولو لم نقل بالتحسين والتقبيح (٤) ، لوضوح عدم انحصار ملاك حكمه بهما ، بل يكون التزامه بدفع الضرر

__________________

(١) وفي بعض النسخ : «اقيمت أو أقاموها».

(٢) أي : مطلق الظنّ.

(٣) هذا الدليل استدلّ به العلّامة في نهاية الوصول (مخطوط) : ٢٩٧. وهذا أوّل الوجوه الأربعة الّتي ذكرها الشيخ الأعظم في فرائد الاصول ١ : ٣٦٧.

(٤) تعريض لما أفاده الحاجبيّ جوابا عن هذا الوجه من منع الكبرى. فإنّه قال ـ على ما حكاه الشيخ الأنصاريّ ـ : «إنّ دفع الضرر إذا قلنا بالتحسين والتقبيح العقليّين احتياط مستحبّ ، لا واجب». راجع شرح العضديّ على مختصر الاصول ١ : ١٦٣ ، وفرائد الاصول ١ : ٣٦٨.

وأورد عليه المصنّف رحمه‌الله بأنّ وجوب دفع الضرر المظنون من الامور الفطريّة التي يحكم به العاقل بما هو عاقل ، ولذا لا ينكر الأشعريّ ـ المنكر للحسن والقبح ـ أنّه لا يصدر من العاقل ـ

المظنون ، بل المحتمل بما هو كذلك ، ولو لم يستقلّ بالتحسين والتقبيح ، مثل الالتزام بفعل ما استقلّ بحسنه إذا قيل باستقلاله ، ولذا أطبق العقلاء عليه مع خلافهم في استقلاله بالتحسين والتقبيح (١) ، فتدبّر جيّدا.

والصواب في الجواب هو منع الصغرى (٢):

أمّا العقوبة : فلضرورة عدم الملازمة بين الظنّ بالتكليف والظنّ بالعقوبة على مخالفته ، لعدم الملازمة بينه والعقوبة على مخالفته ؛ وإنّما الملازمة بين خصوص معصيته واستحقاق العقوبة عليها ، لا بين مطلق المخالفة والعقوبة بنفسها. ومجرّد الظنّ به (٣) بدون دليل على اعتباره لا يتنجّز به ، كي يكون مخالفته عصيانه.

إلّا أن يقال : إنّ العقل وإن لم يستقلّ بتنجّزه بمجرّده (٤) بحيث يحكم باستحقاق العقوبة على مخالفته ، إلّا أنّه لا يستقلّ أيضا بعدم استحقاقها معه (٥) ، فيحتمل العقوبة حينئذ على المخالفة. ودعوى استقلاله بدفع الضرر المشكوك كالمظنون قريبة جدّا ، لا سيّما إذا كان هو العقوبة الاخرويّة ، كما لا يخفى.

وأمّا المفسدة : فلأنّها وإن كان الظنّ بالتكليف يوجب الظنّ بالوقوع فيها لو خالفه ، إلّا أنّها ليست بضرر على كلّ حال ، ضرورة أنّ كلّ ما يوجب قبح الفعل من المفاسد لا يلزم أن يكون من الضرر على فاعله ، بل ربما يوجب حزازة ومنقصة في الفعل بحيث يذمّ عليه فاعله بلا ضرر عليه أصلا ، كما لا يخفى.

وأمّا تفويت المصلحة : فلا شبهة في أنّه ليس فيه مضرّة ، بل ربما يكون في استيفائها المضرّة ، كما في الإحسان بالمال ، هذا. مع منع كون الأحكام تابعة

__________________

ـ ما يكون محتمل الضرر فضلا عن عمل يكون مظنّة للضرر.

(١) فالعدليّة ذهبوا إلى استقلال العقل في الحسن والقبح ، والأشاعرة ذهبوا إلى عدم استقلاله.

(٢) كما منعه استاذه المحقّق الشيخ الأعظم الأنصاريّ في فرائد الاصول ١ : ٣٧٣.

(٣) أي : بالتكليف.

(٤) أي : بتنجّز التكليف بمجرّد الظنّ به.

(٥) أي : مع الظنّ بالتكليف.

للمصالح والمفاسد في المأمور بها والمنهيّ عنها ، بل إنّما هي تابعة لمصالح فيها (١) ، كما حقّقناه في بعض فوائدنا (٢).

وبالجملة : ليست المفسدة ولا المنفعة الفائتة ـ اللّتان في الأفعال وانيط بهما الأحكام ـ بمضرّة. وليس مناط حكم العقل بقبح ما فيه المفسدة أو حسن ما فيه المصلحة من الأفعال ـ على القول باستقلاله بذلك (٣) ـ هو كونه (٤) ذا ضرر وارد على فاعله ، أو نفع عائد إليه.

ولعمري هذا أوضح من أن يخفى. فلا مجال لقاعدة دفع الضرر المظنون هاهنا أصلا ؛ ولا استقلال للعقل بقبح فعل ما فيه احتمال المفسدة ، أو ترك ما فيه احتمال المصلحة ، فافهم (٥).

[الوجه الثاني : قاعدة قبح ترجيح المرجوح على الراجح]

الثاني : أنّه لو لم يؤخذ بالظنّ لزم ترجيح المرجوح على الراجح ، وهو قبيح (٦).

__________________

(١) أي : في نفس الأحكام.

(٢) راجع فوائد الاصول (للمصنّف) : (فائدة في اقتضاء الأفعال للمدح والذمّ) ، وحاشية على الرسائل : ٧٦ ، حيث قال : «مع احتمال عدم كون الأحكام تابعة لهما ، بل تابعة لما في أنفسهما من المصلحة».

(٣) أي : بقبح ما فيه المفسدة أو حسن ما فيه المصلحة.

(٤) أي : كون ما فيه المصلحة أو كون ما فيه المفسدة.

(٥) ثمّ إنّ المحقّق النائينيّ قد أطال الكلام حول هذه الوجه والجواب عنه. وتعرّض له السيّد الإمام الخمينيّ وناقش فيما أفاده. تركنا ما أفاداه خوفا من التطويل. وإن شئت فراجع فوائد الاصول ٣ : ٢١٤ ـ ٢٣٤ ، أنوار الهداية ١ : ٣٣٤ ـ ٣٤٤.

(٦) هذا الاستدلال ذكره العلّامة في نهاية الوصول (مخطوط) : ٣٩٧. وذكره أيضا المحقّق القميّ في قوانين الاصول ١ : ٢٤٣ ، وصاحب الفصول في الفصول الغرويّة : ٢٨٦ ، والشيخ الأنصاريّ في فرائد الاصول ١ : ٣٨٠. ـ