درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۹۸: ما هو الواجب فی باب المقدمه ۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

مسلک شیخ انصاری و صاحب فصول و جواب بر آن

در این بحث دیروز دو مطلب را مرحوم آخوند ذکر میکنند:

یک مطلب این است که در این مقدمه‌ی واجب آیا اگر مقدمه بخواهد بعنوان وجوب تحقق پیدا بکند و متصف به وجوب بشود، آیا معتبر است که آوردنده‌ی مقدمه با قصد به وصول به ذی المقدمه اتیان بکند یعنی اگر ما وضو را بقصد وصول به ذی المقدمه اتیان کردیم آن وقت وضو متصف به وجوب بشود، اما اگر وضو را مجرد از این قصد آوردیم ذات وضو را انجام دادیم بدون قصد به وصول به ذی المقدمه اینجا این وضو متصف به وجوب نمیشود، آیا در اتصاف مقدمه به وجوب قصد وصول به ذی المقدمه لازم است یا نه؟

مطلب دوم این است که آیا در اتصاف مقدمه به وجوب ترتب ذی المقدمه بر این مقدمه لازم است یا نه، یعنی ما مقدمه‌ای را متصف به وجوب بکنیم که موصل به ذی المقدمه باشد، به طوری که ذی المقدمه بر او ترتب پیدا بکند، اما اگر ذی المقدمه بر او ترتب پیدا نکرد ولو ما مقدمه را انجام داده باشیم، عدم ترتب ذی المقدمه کشف از این میکند که این مقدمه بعنوان وجوب واقع نشده است، این هم مطلب دوم است.

اما مطلب اول میفرمایند مرحوم شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشریف بنابر آنچه که مقربین بحث شیخ مطرح کردند ایشان نظرشان این است که در اتصاف مقدمه به وجوب باید آورنده‌ی مقدمه قصد وصول به ذی المقدمه را داشته باشد، بدون این قصد مقدمه متصف به وجوب نمیشود، مرحوم آخوند میفرمایند بنظر ما این حرف باطل است، برای اینکه آن منبعی که حاکم به وجوب مقدمه است و آن عبارت از عقل است، عقل چنین قیدی را معتبر نمیداند، کسانی که میگویند مقدمه‌ی واجب واجب است، میگویند عقل حکم میکند به ملازمه‌ی بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه، عقل حکم میکند به ملازمه‌ی بین الوجوبین، عقل چرا این حکم را میکند؟ در حکم عقل هیچ چیزی دخالت ندارد مگر مسئله‌ی مقدمیت و مسئله توقف، عقل میگوید این ذی المقدمه که دارای این مقدمه است، اگر شارع این ذی المقدمه را واجب کرده عقل میگوید آنچه که‌ای ذی المقدمه بر او توقف دارد آنهم شرعا باید واجب باشد، آنچه که دخیل در مسئله‌ی ملازمه است، مسئله‌ی توقف و مسئله‌ی مقدمیت است، و در مسئله‌ی توقف و مقدمیت قصد توسل به ذی المقدمه هیچ دخالتی ندارد، شما وقتی ذات وضو را انجام دادید در عالم خارج اعم از اینکه قصد کنید به وسیله‌ی این وضو وصول به ذی المقدمه را یا چنین چیزی را قصد نکنید آن مقداری که لازم است آورده شده است، غرض ای است که به برکت این مقدمه شما در عالم خارج بتوانید ذی المقدمه را انجام بدهید، و این غرض با نفس وجود مقدمه در عالم خارج اتیان میشود بنابراین میفرمایند که ما اگر بخواهیم وجوب در مقدمه را تخصیص بزنیم به آن جایی که آورنده‌ی مقدمه قصد وصول به ذی المقدمه را کرده باشد میفرمایند این تخصیص بلا مخصص است و هیچ وجهی برای این تخصیص نداریم.

بعد یک استدراکی میکنند میفرمایند بله ما در اصل مسئله‌ی مقدمیت قصد وصول به ذی المقدمه را معتبر نمیدانیم اما در مقام امتثال این را معتبر میدانیم اگر بخواهیم بگوییم که این آورنده‌ی مقدمه عنوان مطیع را دارد عنوان ممتثل را دارد، میفرمایند بعنوان امتثال این معتبر است، برای اینکه اگر یک کسی وضو را بقصد اینکه به ذی المقدمه برسد بیاورد این را میگویند شروع کرده در آوردن ذی المقدمه، این را میگویند شروع کرده به آوردن تکلیف مولا، و میشود ممتثل در امتثال این دخالت دارد اما در اصل اینکه این مقدمه اتصاف به وجوب پیدا بکند در اتصاف به وجوب هیچ دخالیت ندارد.

۴

بیان ثمره بحث

بعد از بیان این مطلب مرحوم آخوند ثمره‌ی این بحث را بیان میکنند، میفرمایند که اگر یک واجبی مثل انقاض غریق یا اطفاء حریق متوقف بر این باشد که انسان از داخل یک زمین غصبی حرکت بکند، متوقف بر این است که انسان از زمین غصبی برود و عبور کند تا یک غریقی را نجات دهد یا یک حریقی را خاموش بکند.

اینجا میفرمایند بین نظر ما که میگوییم در وجوب مقدمه قصد توصل لازم نیست و بین نظریه شیخ که در وجوب مقدمه قصد توصل را لازم میداند ثمره پیدا میشود.

برای بیان ثمره، مرحوم آخوند اینجا سه صورت میکنند مسئله را، برای اینکه این کسی که وارد زمین غصبی میشود یا التفات به مقدمیت ندارد یا التفات به مقدمیت دارد، این دو صورت، آنجایی هم که التفات به مقدمیت دارد یا به وسیله‌ی این مقدمه قصد توسل به ذی المقدمه را دارد یا قصد توصل به ذی المقدمه را ندارد.

اما صورت اولی: آنجایی که وارد زمین غصبی میشود اما توجه و التفاتی به مقدمیت ندارد، نمیداند که عبور از این زمین غصبی مقدمه است برای اینکه برود انقاض غریق بکند، مرحوم آخوند میفرمایند در این صورت اول که التفات به مقدمیت ندارد این وقتی نمیداند که ورودش به این زمین مقدمه‌ی برای چه مطلبی است، به اعتقاد حرمت پایه خودش را در این زمین غصبی قرار میدهد اما چون در واقع دخول به این زمین غصبی مقدمه‌ی برای انقاض غریق است، ولو اینکه این الان نمیخواهد برود انقاض غریق بکند و ورودش در این زمین به اعتقاد خودش حرام است اما بنظر ما این میشود متجری، برای اینکه الان ورود در این زمین غصبی مقدمه است برای انقاض غریق و ما گفتیم مقدمه وصف وجوب پیدا میکند ولو اینکه قصد توصل به ذی المقدمه را ندارد، پس این آدمی که وارد زمین غصبی میشود نمیخواهد هم برود غریق را نجات بدهد یا اصلا از غریق هم خبر نداشته باشد، این خودش معتقد است که الان دارد کار حرامی انجام میدهد اما بنظر ما چون این مقدمه‌ی برای او است ولو قصد توصل به ذی المقدمه را ندارد متصف است این مقدمه به وجوب، حالا که متصف به وجوب است این میشود متجری، یکی از موارد تجری این است که انسان عملی را به اعتقاد حرمت انجام بدهد در حالی که آن عمل برای او حرام نبوده است، حالا میخواهد آن عمل مباح باشد یا واجب باشد، اگر کسی عملی را به اعتقاد حرمت انجام داد و آن عمل در واقع حرام نبود این میشود متجری؛

اما طبق نظر شیخ چطور؟ شیخ میفرماید چون این به وسیله‌ی ورود به این زمین قصد وصول به ذی المقدمه را ندارد این مرتکب حرام شده است، عملش عمل حرامی است، پس در این صورت اولی طبق نظر آخوند این شخص متجری است اما طبق نظر شیخ این شخص مرتکب حرام شده است.

حالا میاییم صورت دوم: صورت دوم این است که از ذی المقدمه خبر دارد توجه هم دارد که الان دارد به زمین غصبی میرود این ورود به زمین غصبی مقدمیت دارد برای این ذی المقدمه اما قصد وصول به ذی المقدمه را ندارد، خب اینجا مرحوم آخوند میفرمایند باز به نظر ما این شخص متجری است اما متجری نسبه به ذی المقدمه، یعنی این وارد در زمین غصبی میشود قصد وصول به ذی المقدمه را نمیکند پس میشود متجری نسبت به ترک ذی المقدمه اما روی نظر شیخ چی؟ روی نظر شیخ این باز هم مرتکب یک حرام فعلی شده است، ورود در این زمین حرام است فعلا برای اینکه قصد وصول به ذی المقدمه را ندارد، این فرض و صورت دوم بود.

{متاسفانه فایل درس استاد به صورت ناقص ضبط شده است}

[مسلك الشيخ الأنصاريّ وصاحب الفصول ، وما فيهما]

وهل يعتبر في وقوعها على صفة الوجوب أن يكون الإتيان بها بداعي التوصّل بها إلى ذي المقدّمة (١) ـ كما يظهر ممّا نسبه إلى شيخنا العلّامة رحمه‌الله بعض أفاضل مقرّري بحثه (٢) ـ أو ترتّب ذي المقدّمة عليها بحيث لو لم يترتّب عليها لكشف (٣) عن عدم وقوعها على صفة الوجوب ـ كما زعمه صاحب الفصول رحمه‌الله (٤) ـ أو لا يعتبر في وقوعها كذلك شيء منهما؟

الظاهر عدم الاعتبار (٥).

__________________

(١) والفرق بين هذا المسلك ومسلك صاحب المعالم أنّ في الأوّل اعتبر قصد التوصّل إلى الغير قيدا للواجب بالوجوب الغيريّ ، وفي الثانيّ اعتبر قيدا لوجوب الواجب بالوجوب الغيريّ.

(٢) راجع مطارح الأنظار : ٧٢.

ولا يخفى : أنّ نسبة هذا القول إلى الشيخ غير صحيحة ، فإنّ كلامه في التقريرات من أوّله إلى آخره يأبى عن ذلك. بل يظهر من بعض كلامه وجوب ذات المقدّمة بما هي مقدّمة ، حيث قال : «إنّ الحاكم بوجوب المقدّمة هو العقل ، وهو القاضي فيما وقع من الاختلاف ، ونحن بعد ما استقصينا التأمّل لا نرى للحكم بوجوب المقدّمة وجها إلّا من حيث أنّ عدمها يوجب عدم المطلوب ... فملاك الطلب الغيريّ في المقدّمة هذه الحيثيّة ، وهي ممّا يكفي في انتزاعها عن المقدّمة ملاحظة ذات المقدّمة». مطارح الأنظار : ٧٥ ـ ٧٦.

وقال في كتاب الطهارة : ٢ : ٥٥ إنّ الوضوء في نفسه له عنوان واقعيّ راجح في ذاته ...».

اللهم إلّا أن يستفيد المصنّف من الشيخ في مجلس درسه أنّه ذهب إلى هذا القول.

(٣) وفي بعض النسخ : «يكشف».

(٤) الفصول الغرويّة : ٨١ ـ ٨٦. وقوّاه السيّد الإمام الخمينيّ في مناهج الوصول ١ : ٣٩٢ ـ ٤٠١ ، كما اختاره السيّد المحقّق الخوئيّ في المحاضرات ٢ : ٤١٣ ـ ٤٢٤.

(٥) ووافقه المحقّق النائينيّ ، واستدلّ على استحالة الالتزام بوجوب خصوص المقدّمة الموصلة بأنّه مستلزم للدور والتسلسل. ولكن ناقش فيه السيّدان العلمان : المحقّق الخوئيّ والإمام الخمينيّ بأحسن وجه. فراجع فوائد الاصول ١ : ٢٩٠ ، محاضرات في اصول الفقه ٢ : ٤١٤ ـ ٤١٥ ، مناهج الوصول ١ : ٢٩٢ ـ ٢٩٣.

أمّا عدم اعتبار قصد التوصّل : فلأجل أنّ الوجوب لم يكن بحكم العقل إلّا لأجل المقدّميّة والتوقّف ، وعدم دخل قصد التوصّل فيه واضح. ولذا اعترف (١) بالاجتزاء بما لم يقصد به ذلك (٢) في غير المقدّمات العباديّة لحصول ذات الواجب.

فيكون تخصيص الوجوب بخصوص ما قصد به التوصّل من المقدّمة بلا مخصّص ، فافهم.

نعم ، إنّما اعتبر ذلك في الامتثال ، لما عرفت (٣) من أنّه لا يكاد يكون الآتي بها بدونه ممتثلا لأمرها وآخذا في امتثال الأمر بذيها ، فيثاب بثواب أشقّ الأعمال. فيقع الفعل المقدّميّ على صفة الوجوب ولو لم يقصد به التوصّل كسائر الواجبات التوصّليّة ، لا على حكمه السابق الثابت له لو لا عرض صفة توقّف الواجب الفعليّ المنجّز عليه. فيقع الدخول في ملك الغير واجبا إذا كانت (٤) مقدّمة لإنقاذ غريق أو إطفاء حريق واجب فعليّ ، لا حراما ، وإن لم يلتفت إلى التوقّف والمقدّميّة. غاية الأمر يكون حينئذ (٥) متجرّئا فيه ، كما أنّه مع الالتفات يتجرّأ بالنسبة إلى ذي المقدّمة فيما لم يقصد التوصّل إليه أصلا. وأمّا إذا قصده ولكنّه لم يأت بها بهذا الداعي بل بداع آخر أكّده بقصد التوصّل ، فلا يكون متجرّئا أصلا.

وبالجملة : يكون التوصّل بها إلى ذي المقدّمة من الفوائد المترتّبة على المقدّمة الواجبة ، لا أن يكون قصده قيدا وشرطا لوقوعها على صفة الوجوب ، لثبوت ملاك الوجوب (٦) في نفسها بلا دخل له فيه أصلا ، وإلّا لما حصل ذات الواجب ولما سقط الوجوب به ، كما لا يخفى.

__________________

(١) أي : اعترف الشيخ الأنصاريّ ، حيث قال : «وقضيّة ذلك هو قيام ذلك الواجب مقامه» وقال :«انّما الإشكال في المقدّمة إذا كانت من الأعمال العباديّة الّتي يجب وقوعها على قصد القربة».

مطارح الأنظار : ٧٢.

(٢) أي : التوصّل إلى ذي المقدّمة.

(٣) في التذنيب الثاني : ٢١٢.

(٤) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «كان».

(٥) أي : حين عدم الالتفات إلى المقدّميّة.

(٦) وفي بعض النسخ : «لملاك ثبوت الوجوب ...».