درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۷۷: اجزاء ۳

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

موضع دوم

در بحث اجزاء بحث در موضع اول تمام شد، در موضع دوم میفرماید در دو مقام بحث میشود، یک مقام این است که در مورد اوامر اضطراری است و مقام دوم در اوام ظاهریه.

۴

مقام اول: در اوامر اضطراریه

اما مقام اول که در اوامر اضطراریه است، بحث این است که اگر مکلف مامور به به یک امر اضطراری را اتیان کرد آیا این مجزی از امر واقعی اولی هست یا خیر؟ و این مثال‌های متعددی دارد، مثلا اگر کسی به خاطر فقدان ماء صلاة با تیمم را انجام داد، آیا این صلاة با تیمم مجزی از صلاة مع الوضو هست یا نه؟ اگر در داخل وقت این شخص واجد الماء شد، آیا اعاده‌ی صلاة لازم است، یا خیر، اگر در خارج وقت این شخص واجد الماء شد، آیا قضای این نماز واجب است، یا خیر، یا کسی که به خاطر عجز از قیام نماز نشسته میخواند، آیا چنین شخصی اگر بعدا قادر بر قیام شد، اعاده یا قضای این نماز بر او لازم است، یا نه؟ اگر گفتیم نماز با تیمم، مجزی دیگر نه در داخل وقت اعاده لازم دارد و نه در خارج وقت، اگر گفتیم مجزی نیست، باید در داخل وقت اعاده و در خارج وقت قضا بکند.

مرحوم آخوند میفرمایند در اوامر اضطراریه ما باید در دو فرض بحث بکنیم، ۱- یک فرض از جهت ثبوتی است، ۲- و یک فرض از جهت اثباتی، از جهت ثبوتی معنایش این است که ببینیم، در این مامور به به امر اضطراری چند احتمال جریان دارد ثبوتا، و از نظر اثباتی ببینیم ادله‌ی داله‌ی بر اوامر اضطراریه با کدام یک از این احتمالات سازگاری دارد، و با کدام یک موافقت دارد.

۵

بحث در مقام ثبوت

اما از نظر ثبوتی میفرمایند در مسئله چهار احتمال وجود دارد، این چهار احتمال از نظر ملاکی است که در این مامور به به امر اضطراری است،

این مامور به به امر اضطراری تمام آن ملاک و مصلحتی که مامور به به امر واقعی دارد را دارد (احتمال اول)، میگوییم تمام آن صد در صد مصلحتی که در نماز با وضو هست تماما بدون هیچ کمبودی در نماز با تیمم هم هست،

احتمال دوم این است که این مامور به به امر اضطراری بعضی از آن ملاک و مصلحت در مامور به به امر واقعی را دارد، مثلا مامور به به امر اضطراری شصد درصد از آن ملاک در نماز با وضو را دارا هست، و چهل درصد کمبود و نقصان دارد،

اینجا باز مرحوم میفرمایند که این دو صورت دارد،

یا آن مقدار کمبود قابل جبران نیست، یعنی به هیچ وجهی قابل تدارک نیست، با یک عمل دیگری با یک فعل دیگری به هیچ وجهی قابل تدارک نیست، اگر ما نماز با تیمم خواندیم چهل درصد از ملاک نماز با وضو از دست ما رفته، و به هیچ وجهی قابل جبران نیست [احتمال دوم]،

یا اینکه نه آن مقدار فوت شده قابل تدارک و جبران هست، در این فرض دوم هم که قابل تدارک هست، این هم دو فرض دارد،

یا تدارکش تدارک واجب و لزومی است [احتمال سوم]،

یا تدارکش تدارک استحبابی است [احتمال چهارم]،

مجموعا چهار احتمال به حسب ثبوت در اینجا میدهیم، نماز با تیمم یا صد درصد ملاک نماز با وضو را دارد، یا شصد درصد ملاک او را دارد، و آن چهل درصد دیگر قابل تدارک نیست، این دو یا شصد در صد را دارد و آن چهل درصد قابل تدارک هست، تدارکش هم لازم است، این سه یا شصد درصد را دارد، آن چهل درصد قابل تدارک هست، اما تدارکش مستحب است، این چهار احتمال ثبوتا داده میشود.

آن وقت مرحوم آخوند میفرمایند، در این چهار احتمال از دو جهت باید بحث بکنیم:

یک بحث از نظر اجزاء و عدم اجزاء است، و بحث دوم از نظر بدار و عدم بدار است، بدار یعنی مبادرت جستن زودتر عمل را انجام دادن، از نظر بدار و عدم بدار.

۶

بررسی چهار فرض از نظر اجزاء و عدم اجزاء

میفرمایند اما آن جهت اول مسئله‌ی اجزاء و عدم اجزاء، یکی یکی این چهار صورت را بررسی میکنیم، مجموعا در سه صورت اجزاء را مرحوم آخوند قائلند به حسب مقام ثبوت، و در یک صورت نتیجه‌اش، نتیجه‌ی عدم اجزاء است،

اگر فرض اول را بگوییم، نماز با تیمم تمام آن صد درصد ملاک نماز با وضو را دارد، خب اگر تمام ملاک او را دارد، نتیجه‌اش اجزاء است، یعنی شما مثل این است که نماز با وضو خواندید، هیچ فرقی بین این دوتا وجود ندارد.

فرض دوم آن هم نتیجه‌اش اجزاء است، چون شما میگوییم شصد درصد ملاک را دارا است، آن چهل درصد بقیه قابل تدارک نیست، خب وقتی قابل تدارک نباشد، یعنی اگر شما دوباره اعاده ام بکنید، اگر قضا هم بکنید، آن چهل درصد کمبود قابل جبران و قابل تدارک نیست، خب اگر قابل تدارک نبود اینجا نتیجه‌اش اجزاء میشود.

فرض سوم نتیجه‌اش عدم اجزاء است چون {استاد در حال پاسخ به سوال شاگردان...}؛ احتمال سوم این است که ما بگوییم این نماز با تیمم شصد درصد ملاک نماز با وضو را دارد، این یک، آن مقداری که فوت شده فرض کنیم قابل جبران هم هست، و جبرانش هم لازم است، خب اینجا نتیجه‌اش عدم اجزاء میشود، خب اینجا میگوییم اگر قابل جبران است و جبرانش هم لازم است، جبرانش به این است که بعد از اینکه اضطرار از بین رفت این نماز با وضو بخواند، اعاده کند در وقت یا در خارج وقت قضا کند.

اما احتمال چهارم میگوییم شصد درصد از ملاک نماز با وضو را دارد، بقیه‌اش هم قابل جبران است و فرض میکنیم جبرانش واجب نیست، اینجا نتیجه اجزاء است، وقتی میگوییم جبرانش واجب نیست، نتیجه این است که این عمل مجزی است، بله اگر کسی اعاده بکند خوب است، مستحب است اعاده کردن.

۷

بررسی چهار فرض از نظر بدار و عدم بدار

خب عرض کردیم در این چهار احتمال یک جهت بحث از نظر اجزاء و عدم اجزاء است که روشن شد، جهت دوم از نظر بدار و عدم بدار است، بدار یعنی چه؟ یعنی من اگر در اول وقت بخواهم نماز بخوانم فاقد الماء شدم، آیا مبادرت به مامور به اضطراری درست است یا نه، بلافاصله بیایم تیمم بکنم و نماز بخوانم، آیا در این چهار احتمال مبادرت جایز است یا مبادرت جایز نیست؟

میفرمایند که در میان این چهار احتمال فقط در صورت دوم مبادرت جایز نیست، یعنی آن جایی که این شخص ما فرض کردیم که نماز با تیمم شصد درصد ملاک دارد و فرض کردیم بقیه‌اش قابل جبران نیست، به هیچ وجهی، میفرمایند اینجا مبادرت جایز نیست، اینجا باید صبر بکند تا نزدیک آخر وقت برای اینکه ممکن است یک وقتی واجد الماء بشود و بتواند فعلی که صد درصد مصلحت دارد انجام بدهد، مگر اینکه کسی بیاید بگوید در خود بدار یک مصلحت اهمی وجود دارد، مثلا بگوید نماز اول وقت، خود اول وقت بودن یک مصلحت اهمی است، اگر این را بگذاریم کنار نماز با تیمم اول وقت مصلحتش کمتر از نماز با وضوی آخر وقت نیست، خب اگر یک مصلحت اهمی در کار باشد، مبادرت جایز است، والا اگر چنین مصلحتی نباشد مبادرت جایز نیست، این تا اینجا، آن سه صورت دیگر را در تطبیق عرض میکنیم، عنوان مقام ثبوت و فرض ثبوت تمام میشود بعد میایند سراغ مقام اثبات.

۸

تطبیق «موضع دوم، مقام اول»

الموضع الثاني

[في إجزاء وعدم إجزاء الإتيان بالمأمور به الاضطراريّ أو الظاهريّ]

وفيه مقامان:

المقام الأوّل: في أنّ الإتيان بالمأمور به بالأمر الاضطراريّ (مقام اول در اینکه آوردن ماموربه به امر اضطراری، نماز با تیمم) هل يجزئ عن الإتيان بالمأمور به بالأمر الواقعيّ ثانيا (آیا مجزی از آوردن مامور به به امر واقعی از آوردنش ثانیا، این ثانیا قید اتیان است، آیا او از این اتیان ثانی مجزی است؟) بعد رفع الاضطرار في الوقت (بعد از آنی که داخل وقت رفع اضطرار شد) إعادة (اگر در داخل وقت بخواهد ثانیا انجام بدهد میشود اعاده) وفي خارجه قضاء (و در خارج وقت میشود قضا) أو لا يجزئ؟ (یا اینکه مجزی نیست)

تحقيق الكلام فيه (تحقیق کلام در مقام اول) يستدعي التكلّم فيه (استدعا دارد تکلم در این مقام اول را) تارة في بيان ما يمكن أن يقع عليه الأمر الاضطراريّ (در بیان آن چه که امکان دارد واقع شود بر او امر اضطراری) من الأنحاء (یعنی انحاء امر اضطراری چگونه است، من الانحاء یعنی احتمالاتی که در امر اضطراری داده میشود) وبيان ما هو قضيّة كلّ منها (بیان آنچه که مقتضی هر کدام یک از این انحاء است، از این احتمالات مقتضی شان چیست) من الإجزاء وعدمه (کدام احتمال مقتضی اجزاء است و کدام احتمال مقتضی عدم اجزاء است، این یک فرض)، واخرى في تعيين ما وقع عليه. (و بحث دوم در مقام اثبات است، در تعیین آنچه که واقع شده بر او، یعنی دلیلی که دلالت بر امر اضطراری دارد، یعنی ببینیم دلیلی که دلالت بر امر اضطراری دارد، بر کدام یک از این احتمالات احتمال دارد، پس اولی بحث در مقام ثبوت است، تصورا ببینیم چجور است، دومی بحث در مقام اثبات است)

۹

تطبیق «بحث در مقام ثبوت»

فاعلم: أنّه يمكن أن يكون التكليف الاضطراريّ في حال الاضطرار (احتمال اول این است که تکلیف اضطراری در حال اضطرار) كالتكليف الاختياريّ في حال الاختيار (مانند تکلیف اختیاری در حال اختیار باشد، مانند او باشد) وافيا بتمام المصلحة (وافی به تمام مصلحت باشد، یعنی بگوییم نماز با تیمم تمام صد درصد ملاکی که در نماز با وضو هست را داراست) وكافيا فيما هو المهمّ والغرض (کافی باشد در آنچه که مهم است و در آنچه که غرض مولاست، این یک احتمال)؛ ويمكن أن لا يكون وافيا به كذلك (یا ممکن است که وافی به آن تمام مصلحت، کذلک یعنی آنچه که دخالت در غرض دارد نباشد)، بل يبقى منه شيء (باقی بماند از آن غرض شیء خب اینجا که یک مقداریش باقی میماند دو فرض دارد) أمكن استيفاؤه (استیفاء آن شیء ممکن باشد)، أولا يمكن (یا ممکن نباشد، خب لا یمکن آن دیگر تقسیم ندارد، آن جایی که آن مقدار کم بود قابل استیفاء است دو فرض دارد)؛ وما أمكن كان بمقدار يجب تداركه (یا یه مقداری است که تدارک آن واجب است) أو يكون بمقدار يستحبّ. (یا به یه مقداری است که تدارک آن مستحب است)

۱۰

تطبیق «بررسی صورت اول و دوم»

ولا يخفى (حالا میایند نتیجه‌ی این چهار احتمال را بیان میکنند): أنّه إن كان وافيا به يجزئ. (اگر وافی با تمام مصلحت باشد، یعنی فرض اول این مجزی است) فلا يبقى مجال أصلا للتدارك (مجالی باقی نمیماند برای تدارک)، لا قضاء ولا إعادة. (چون فرض این است که نماز با تیمم تمام صد درصد ملاک نماز با وضو را دارد، دیگر محلی برای عدم اجزاء نیست قطعا مجزی است)

وكذا (یعنی یجزئ در آن صورت دوم) لو لم يكن وافيا (اگر وافی به تمام غرض نباشد) ولكن لا يمكن تداركه. (تدارک آن مقداری که باقی مانده امکان ندارد، خب حالا اینجا بحث اجزاء شد حالا میاییم سراغ بدار در همین فرض دوم، در فرض اول بدار جایز است، مبادرت جستن چون میگوییم نماز با تیمم اول وقت هم بخوانید تمام ملاک نماز با وضو را دارد، البته عرض کنم در چند سطر دیگر همین فرض اول را به حسب احتمال سه احتمال در آن میدهند از نظر بدار، در فرض اول از نظر بدار سه احتمال وجود دارد که آن را در چند سطر بعد بیان میکنند، که وقتی برسیم میخوانیم که دیگر نیازی به تکرار نباشد، اما از نظر فرض دوم از نظر بدار میفرمایند) ولا يكاد يسوغ له البدار في هذه (در این صورت دوم مبادرت جایز نیست) الصورة إلّا لمصلحة كانت فيه (مگر برای مصلحتی که در بدار باشد، خب چرا بدار جایز نیست، برای اینکه فرض این است که اگر اول وقت بخوانیم چهل درصد از ملاک را تفویت میکنیم، خب وقتی موجب تفویت میشود باید صبر کنیم، شاید تا آخر وقت آب گیر بیاید، و اگر گیر بیاید نماز با وضوی صد درصد ملاکی را میتوانی انجام بدهی و اگر گیر نیامد خب همان نماز با تیمم قبلی را آخر وقت هم میتوانی انجام بدهی)، لما فيه (در این بدار) من نقض الغرض وتفويت مقدار من المصلحة (در بدار نقض غرض میشود مقداری از مصلحت فوت میشود) لو لا مراعاة ما هو فيه (اگر نباشد مراعات آن چه که در خود بدار است، یعنی ممکن است کسی بگوید در خود بدار یک چیزی است، چیه؟) من الأهمّ (مصلحت اهم، یک کسی بگوید آقا درست است نماز با تیمم اگر مقایسه‌اش کنید با نماز با وضو چهل درصد کمبود دارد، اما اگر نماز با تیمم را اول وقت بخوانی اول وقت بودن یک مصلحتی در آن است، که اجازه‌ی مبادرت به شما بدهد)، فافهم. (این فافهم را در بعضی از شروح کفایه اشاره دارد به این اشکال که اگر یک مصلحت اهمی باشد این مجرد یک فرضی است، خوب این را دقت کنید ما داریم مصلحت ذات عمل را میکنیم، که نماز با تیمم با نماز با وضو، اما اینکه در مسجد یا اول وقت یا در کجا اگر یک جهت یا ملاکی هم درش باشد این مربوط به ذات عمل نیست، وقتی مربوط به ذات عمل نشد قابل جبران کردن نیست، بگویید مصلحت نماز با تیمم در مقابل نماز با وضو چه قدر است، شصد درصد است، چهل درصد کم دارد، اگر بیایید بگویید هر نماز اول وقت با وضو اندازه‌ی هزار نماز با وضوی آخر وقت است، بگویید ده هزار باشد، آن چون یک ملاک خارج از ذات عمل است نمیتواند با گوشه‌ای از ملاک از ذات عمل برابری و مطابقت بکند، به هر حال ما نباید این‌ها را بررسی بکنیم باید خود ذات عمل را بررسی بکنیم، بگوییم آقا من الان اگر در مسجد الحرام هستم نماز با تیمم بخوانم نمازم این مقدار ثواب دارد، بخواهم بروم منزل با وضو بخوانم خب میگویند اگر در منزل آب هست باید بروید آنجا نماز بخوانید، آن مسجد الحرام بودن ربطی به ذات عمل ندارد، لذا این فافهم اشاره دارد به اینکه ما اصلا نمیتوانیم بگوییم مبادرت که عمل را در اول وقت بخوانیم، نمیتوانیم بگوییم یک مصلحتی اهم از صلاة با وضوی در آخر وقت پیدا بکند)

۱۱

اشکال و جواب

خب اینجا مستشکل یک اشکالی میکند، میگوید که اگر شما در صورت دوم میگویید مبادرت جایز نیست، چرا شارع آمده تیمم را تشریع کرده اصلا، پس چه کند شارع، اینجا مستشکل میگوید، شارع بیاید بگوید اگر در داخل وقت آب نداشتید خارج وقت قضا کن، چرا آمده اگر نماز با تیمم موجب تفویت یه مقداری از مصلحت نماز با وضو هست این یک، آن مقداری هم که فوت میشود قابل جبران نیست، شما هم که میگویید مبادرت جایز نیست، خب پس اصلا چرا نماز با تیمم را شارع تشرع کرده است؟

لا يقال: عليه (بنابر اینکه آن مصلحت قابل جبران نیست، و بدار هم جایز نیست) فلا مجال لتشريعه (مجالی برای تشریع مامور به به امر اضطراری نیست) ولو بشرط الانتظار (ولو اینکه بگویید اول وقت نه آخر وقت بخوان)، لإمكان استيفاء الغرض بالقضاء. (امکان دارد که غرض به وسیله‌ی قضا استیفاء بشود)

مرحوم آخوند در جواب میفرمایند این حرف شما درست است، اگر ما مصلحت در وقت را نادیده بگیریم، ملاک در وقت را نادیده بگیریم.

فإنّه يقال: هذا كذلك لو لا المزاحمة بمصلحة الوقت. (مصلحت وقت نباشد)

۱۲

بدار و عدم بدار در فرض اول

این تمام؛ حالا میایند سراغ بدار و عدم بدار در فرض اول:
در فرض اول مرحوم آخوند میفرمایند به حسب دلیلش، ما باید دلیلش را نگاه کنیم، خوب این را دقت کنید، اگر دلیل ماموربه به امر اضطراری را مطلقا جای مامور به به (صدای استاد قط میشود) داشته باشد، مطلقا یعنی نیامده باشد قید بدار کرده باشد، خب در اینجا مبادرت جایز است، اگر (صدای استاد قط میشود) جای او گذاشته باشد، بدار جایز نیست، یعنی دلیل بیاید بگوید نماز با تیمم این زمانی شصد درصد ملاک نماز با وضو را دارد که شما منتظر باشید تا آخر وقت آب گیر شما نیاید، خب روی این فرض دوم بدار جایز نیست، خب فرض سوم این است که این را بیاید منوط بکند به حال مکلف، به مکلف بگوید اگر تو مایوس از پیدا کردن آب هستی، نماز با تیمم شصد درصد ملاک او را دارد، ولو مبادرتا انجام بدهی، اگر مایوس نیستی باید صبر کنی تا آخر وقت اگر آب پیدا نکردی نماز با تیمم بخوانی، پس از نظر بدار و عدم بدار در فرض اول باز باید برویم سراغ ادله‌اش و سه احتمال داده میشود.

وأمّا تسويغ البدار (جایز بودن مبادرت) أو إيجاب الانتظار (یا وجوب انتظار) في الصورة الاولى فيدور مدار كون العمل بمجرّد الاضطرار ـ مطلقا (مدار اینکه عمل اینکه ما میگوییم نماز با تیمم مصلحت دارد، مطلقا مصلحت دارد یعنی چه مبادرت بکنی چه نکنی این یک)، أو بشرط الانتظار (یا مصلحتش به شرط انتظار است، اول وقت نماز با تیمم همان شصد درصد مصلحت نماز با وضو را ندارد، اگر منتظر شدید تا آخر وقت و آب گیر شما نیامد مصلحت دارد)، أو مع اليأس عن طروء الاختيار (یا مربوط به حال مکلف باشد اگر مکلف از طروء اختیار، طروء اختیار یعنی رفع اضطرار اگر مایوس شد مصلحت دارد) ـ ذا مصلحة ووافيا بالغرض. (در کدام یک از این سه صورت است که این هم روشن است)

۱۳

بررسی صورت سوم و چهارم

میاییم سراغ صورت سوم:

وإن لم يكن وافيا (اگر این مامور به اضطراری وافی به تمام غرض نیست) وقد أمكن تدارك الباقي في الوقت (تدارک باقی آن مقدار از غرض که فوت شده در وقت) أو مطلقا (مطلقا یعنی چه؟ معنا میکند مرحوم آخوند) ولو بالقضاء خارج الوقت (تدارکش اعادة یا قضاء ممکن است)، فإن كان الباقي ممّا يجب تداركه (اگر آن باقی تدارکش واجب است) فلا يجزئ (مجزی نیست) ولا بدّ من إيجاب الإعادة أو القضاء (باید اعاده کند در وقت اگر اضطرار در وقت از بین برود یا قضا بکند اگر اضطرار بعد از وقت از بین برود)، وإلّا (یعنی اگر آن مقدار باقی مانده تدارکش واجب نباشد) فيجزئ.

حال میاییم سراغ بدار:

ولا مانع عن البدار في الصورتين (در صورت سوم و چهارم بدار اشکالی ندارد)، غاية الأمر يتخيّر في الصورة الاولى بين البدار والإتيان بعملين (در صورت اولی که منظور صورت سوم از این چهار صورت است، آنجا میفرماید بین بدار و اتیان دو عمل مخیر است، عملین چیست؟) ـ العمل الاضطراريّ في هذا الحال (عمل اضطراری را انجام بدهد در حال اضطرار، در حال اضطرار بیاید عمل اضطراری را انجام بدهد)، والعمل الاختياريّ بعد رفع الاضطرار (آن را هم انجام بدهد، اول وقت بیاید نماز با تیمم بخواند بعد هم که اضطرار از بین رفت دو مرتبه نماز با وضو را بخواند، یا این کار را انجام بدهد) ـ أو الانتظار والاقتصار بإتيان ما هو تكليف المختار (یا اینکه صبر بکند بر تکلیف به امر واقعی و شخص مختار را انجام بدهد، این مربوط به صورت سوم)؛ وفي الصورة الثانية (صورت چهارم از آن چهار احتمال است) يتعيّن عليه استحباب البدار وإعادته بعد طروء الاختيار. (ببینید در صورت چهارم میگوییم آن مقداری که فوت شده قابل تدارک هست، اما تدارکش واجب نیست، خب همین که میگوییم واجب نیست معنایش این است که بدار جایز است، همین که میگوییم واجب نیست معنایش این است که اعاده هم استحباب دارد؛ البته این جمله‌ی آخر در بعضی از نسخه‌های کفایه متن دیگری دارد)

تا اینجا بحث از مقام ثبوت تمام شد جلسه‌ی بعد میرویم در مقام اثبات.

علم أنّ مجرّد امتثاله لا يكون علّة تامّة لحصول الغرض وإن كان وافيا به لو اكتفى به ؛ كما إذا أتى بماء أمر به مولاه ليشربه فلم يشربه بعد ، فإنّ الأمر بحقيقته وملاكه لم يسقط بعد. ولذا لو اهرق الماء واطّلع عليه العبد وجب عليه إتيانه ثانيا ، كما إذا لم يأت به أوّلا ، ضرورة بقاء طلبه ما لم يحصل غرضه الداعي إليه ، وإلّا لما أوجب حدوثه ، فحينئذ يكون له الإتيان بماء آخر موافق للأمر ، كما كان له قبل إتيانه الأوّل ، بدلا عنه.

نعم ، فيما كان الإتيان علّة تامّة لحصول الغرض ، فلا يبقى موقع للتبديل ، كما إذا امر بإهراق الماء في فمه لرفع عطشه فأهرقه. بل لو لم يعلم أنّه من أيّ القبيل فله التبديل باحتمال أن لا يكون علّة ، فله إليه سبيل (١).

ويؤيّد ذلك ، بل يدلّ عليه ما ورد من الروايات في باب إعادة من صلّى فرادى جماعة وأنّ الله تعالى يختار أحبّهما إليه (٢).

الموضع الثاني

[في إجزاء وعدم إجزاء الإتيان بالمأمور به الاضطراريّ أو الظاهريّ]

وفيه مقامان :

__________________

(١) ولا يخفى : أنّ ما ذهب إليه المصنّف ـ من جواز الامتثال عقيب الامتثال فيما إذا علم أنّ الامتثال الأوّل لا يكون علّة تامّة لحصول الغرض ـ واقع مورد النقض والإبرام بين المحقّقين من الأعلام.

فذهب المحقّق العراقيّ إلى امتناعه عقلا ؛ والمحقّق الاصفهانيّ إلى أنّ إتيان المأمور به بحدوده علّة تامّة لحصول الغرض مطلقا فيسقط الأمر ولا مجال للامتثال ثانيا ؛ والمحقّق النائينيّ إلى أنّ تبديل الامتثال في الشرعيّات يحتاج إلى دليل يكشف عن عدم سقوط الغرض عند سقوط الأمر ، ومع عدم الدليل لا يمكن للمكلّف التبديل ، ولم نعثر في الشريعة على دليل عليه. فراجع بدائع الأفكار ١ : ٢٦٣ ـ ٢٦٤ ، نهاية الدراية ١ : ٢٦٣ ، فوائد الاصول ١ : ٢٤٣.

وذهب السيّدان العلمان ـ الإمام الخمينيّ والسيّد الخوئيّ ـ إلى امتناع الامتثال بعد الامتثال مطلقا. فراجع المحاضرات ٢ : ٢٢٥ ، ومناهج الوصول ١ : ٣٠٥ ـ ٣٠٦.

(٢) راجع الوسائل ٥ : ٤٥٥ ـ ٤٥٧ ، الباب ٥٤ من أبواب صلاة الجماعة.

المقام الأوّل : في أنّ الإتيان بالمأمور به بالأمر الاضطراريّ هل يجزئ عن الإتيان بالمأمور به (١) بالأمر الواقعيّ ثانيا بعد رفع الاضطرار في الوقت إعادة وفي خارجه قضاء أو لا يجزئ (٢)؟

تحقيق الكلام فيه يستدعي التكلّم فيه تارة في بيان ما يمكن أن يقع عليه الأمر الاضطراريّ من الأنحاء وبيان ما هو قضيّة كلّ منها من الإجزاء وعدمه ، واخرى في تعيين ما وقع عليه.

فاعلم : أنّه يمكن أن يكون التكليف الاضطراريّ في حال الاضطرار كالتكليف الاختياريّ في حال الاختيار (٣) وافيا بتمام المصلحة وكافيا فيما هو المهمّ والغرض ؛ ويمكن أن لا يكون وافيا به كذلك (٤) ، بل يبقى منه شيء أمكن استيفاؤه ، أولا يمكن ؛ وما أمكن كان بمقدار يجب تداركه أو يكون بمقدار يستحبّ.

ولا يخفى : أنّه إن كان وافيا به يجزئ. فلا يبقى مجال أصلا للتدارك ، لا قضاء

__________________

(١) وفي النسخة الأصليّة : «عن القضاء والإتيان بالمأمور به». والصحيح ما أثبتناه.

(٢) مثلا : إذا أتى بالصلاة قاعدا ثمّ زال الاضطرار قبل خروج الوقت ، فهل يجب عليه الإعادة في الوقت والقضاء في خارجه أم لا؟ أو إذا أتى بالصلاة مع الطهارة الترابيّة ثمّ زال الاضطرار في الوقت ، فهل يجزئ الإتيان بها عن الصلاة مع الطهارة المائيّة فلا يجب عليه ـ بعد زوال الاضطرار ـ الاعادة في الوقت والقضاء في خارجه ، أم لا فيجب عليه إتيانها في الوقت إعادة وفى خارج الوقت قضاء؟

ولا يخفى : أنّ النزاع في المقام انّما يجرى فيما إذا كان الموضوع للأمر الاضطرارىّ وجود العذر غير المستوعب لتمام الوقت ؛ وأمّا إذا كان الموضوع وجود العذر المستوعب لتمام الوقت فلا مجال للنزاع في الإجزاء وعدمه ، لأنّه حينئذ لا أمر واقعيّا كي يقال : إنّ امتثال المأمور به بالأمر الاضطراريّ هل يجزئ عن الأمر الواقعيّ أم لا؟

(٣) هكذا في النسخ. والأولى أن يقول : «يمكن أن يكون المكلّف به في التكليف الاضطراريّ حال الاضطرار كالمكلّف به في التكليف الاختياريّ حال الاختيار». وذلك لأنّ المصالح قائمة بمتعلّقات الأحكام ، لا نفس الأحكام.

(٤) أي : كالقسم الأوّل الّذي كان وافيا.

ولا إعادة.

وكذا لو لم يكن وافيا ولكن لا يمكن تداركه. ولا يكاد يسوغ له البدار (١) في هذه الصورة (٢) إلّا لمصلحة كانت فيه (٣) ، لما فيه من نقض الغرض وتفويت مقدار من المصلحة لو لا مراعاة ما هو فيه من الأهمّ ، فافهم.

لا يقال : عليه فلا مجال لتشريعه ولو بشرط الانتظار ، لإمكان استيفاء الغرض بالقضاء.

فإنّه يقال : هذا كذلك لو لا المزاحمة بمصلحة الوقت.

وأمّا تسويغ البدار أو إيجاب الانتظار في الصورة الاولى فيدور مدار كون العمل بمجرّد الاضطرار ـ مطلقا ، أو بشرط الانتظار ، أو مع اليأس عن طروء الاختيار ـ ذا مصلحة ووافيا بالغرض.

وإن لم يكن وافيا وقد أمكن تدارك الباقي في الوقت أو مطلقا ولو بالقضاء خارج الوقت ، فإن كان الباقي ممّا يجب تداركه فلا يجزئ ولا بدّ من إيجاب الإعادة أو القضاء ، وإلّا فيجزئ.

ولا مانع عن البدار في الصورتين ، غاية الأمر يتخيّر في الصورة الاولى بين البدار والإتيان بعملين ـ العمل الاضطراريّ في هذا الحال ، والعمل الاختياريّ بعد رفع الاضطرار ـ أو الانتظار (٤) والاقتصار بإتيان ما هو تكليف المختار ؛ وفي الصورة الثانية يتعيّن عليه استحباب البدار وإعادته بعد طروء الاختيار (٥).

__________________

(١) وهو المبادرة إلى إتيان المأمور به الاضطراريّ في أوّل وقت الاضطرار.

(٢) أي : صورة عدم الوفاء وعدم امكان تدارك الباقي. وذلك لأنّه مستلزم للإذن في تفويت مقدار من المصلحة ، وهو قبيح.

(٣) أي : في البدار ، كمصلحة أوّل الوقت.

(٤) والأولى أن يقول : «وبين الانتظار و...».

(٥) ما أثبتناه من العبارة مطابق للنسخة الأصليّة بعد التأمّل فيها ، وإن يحتمل ـ على ما يقتضي ظاهرها ـ تغيير العبارة وتبديلها بقوله : «يتعيّن عليه البدار ويستحبّ إعادته بعد طروء الاختيار». ـ