درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۳۳: استعمال لفظ در اکثر از معنا ۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت آغازین

۳

جواب‌های مرحوم آخوند از ادعای صاحب معالم

بیان شد که صاحب معالم در بحث استعمال لفظ در اکثر از یک معنا بعد از این که قائل شد به این که اصل استعمال لفظ در اکثر از یک معنا جایز و ممکن است بین مفرد و تثنیه و جمع تفصیل داده است یعنی استعمال مفرد در بیش از یک معنا استعمال مجازی است اما استعمال تثنیه و جمع در بیش از یک معنا یک استعمال حقیقی است. مرحوم آخوند از قسمت اول کلام صاحب معالم (ره) دو جواب دادند که دو جواب را در جلسه‌ی گذشته بیان کردیم، حال به سراغ قسمت دوم کلام صاحب معالم می‌رویم. ایشان فرمود اگر یک تثنیه را در دو معنا استعمال کنیم این استعمال حقیقی است همین طور اگر یک جمعی را در سه یا بیش از سه معنا استعمال کنیم، دلیل بر این مدعا این بود که تثنیه و جمع در قوه‌ی تکرار مفرد است و وقتی می‌گوییم "رأیت عینین" به منزله‌ی تکرار دو عین است و گویا به جای تثنیه گفته‌ایم " رأیت عینا و عینا" و در جایی که دو بار لفظ عین را به کار می‌بریم در هر بار می‌توانیم از لفظ عین یک معنا را اراده کنیم یعنی از عین اول می‌توانیم یک معنا و از عین دوم نیز معنای دیگری را اراده کنیم و این استعمال استعمال حقیقی است زیرا وقتی می‌گوییم " رأیت عینا و عینا" عین اول باید باکیه به قید وحدت باشد و عین دوم نیز باید جاریه به قید وحدت باشد و در جایی که می‌گوییم "رأیت عینین" نیز قید وحدت از بین نرفتهچون به منزله‌ی تکرار مفرد است و در نتیجه استعمال عینین در دو معنا مضر به قید وحدت نیست و این استعمال یک استعمال حقیقی می‌شود. نظیر همین مطلب را در عبارت " رأیت عیونا" می‌گوییم که عیون به جای سه عین قرار گرفته است و اگر سه بار لفظ عین را استعمال کنیم می‌توانیم از هریک معنای مستقلی را اراده کنیم در این عبارت نیز می‌توانیم حداقل سه معنا را اراده کنیم و همان طوری که اگر سه مرتبه لفظ عین اراده شود از هر لفظی یک معنا به قید وحدت می‌تواند اراده شود در عبارت " رأیت عیونا" قید وحدت از بین نرفته و استعمال عیون در سه معنا استعمال حقیقی است. مرحوم آخوند رد مقام جواب مجموعا سه جواب مطرح می‌کنند که بین این سه جواب در کلام ایشان یک تفکیک روشنی وجود ندارد و باید با دقت این سه جواب را از متن کتاب استفاده کرد. جواب اول این است که ما هم قبول داریم که تثنیه و جمع در حکم تکرار مفرد است اما شما صاحب معالم تکرار را درست معنا نکردید، مراد از تکرار، تکرار از حیث معنا نیست بلکه مراد تکرار از حیث مصادیق است یعنی شما از مفرد هر معنایی را اراده کنید وقتی این مفرد در قالب تثنیه و جمع قرار می‌گیرد معنای آن تکرار مصادیق همان معنای کلی مفرد است، اگر از عین باکیه را اراده کردید در این صورت عینین یعنی دو فرد و مصداق از این باکیه، پس شما تکرار را اشتباه معناکردید. در این جا مستشکلی به آخوند می‌گوید لازمه‌ی این سخن این است که تثنیه و جمع فقط در مفاهیم کلیه راه داشته باشد، وقتی می‌گویید تثنیه یعنی تعدد دو فرد از یک معنای کلی، جمع یعنی تعدد چند فرد از یک معنای کلی پس لازمه‌ی آن این است که تثنیه و جمع فقط در مفاهیم کلیه راه داشته باشد و بگوییم عین دارای یک معنای کلی است و وقتی تثنیه می‌شود یعنی دو فرد از این معنا و وقتی جمع می‌شود یعنی سه فرد از این معنا و در نتیجه لازمه‌ی این سخن عدم ورود تثنیه و جمع در اعلام شخصیه است و در جایی که مفرد یک علم شخصیه باشد دیگر چون کلی وجود ندارد دیگر تثنیه ممکن نیست، در حالی که عرب و ادبا می‌گویند علامت تثنیه و جمع همان طوری که ملحق به الفاظ دارای مفاهیم کلی هستند می‌شود به اعلام شخصیه نیز ملحق می‌شود، زید با وجود این که از اعلام شخصیه است و معنای کلی ندارد به زیدان تثنیه و به زیدون جمع می‌بندیم. مرحوم آخوند از این اشکال دو جواب می‌دهند که جواب دوم از این اشکال در حقیقت جواب دوم از اشکال صاحب معالم نیز می‌باشد. جواب اول این است که ما زید را به یک معنای کلی تأویل می‌بریم و یک کلی جعلی و تأویلی می‌سازیم و می‌گوییم معنای زید، این زید معین در خارج نیست بلکه زید یعنی المسمی به زید که یک عنوان کلی دارد مثل باکیه که عنوان کلی دارد و وقتی می‌گوییم زیدان یعنی دو فرد از این کلی جعلی و تأولی، جواب دوم این است که اگر کسی بگوید تأویل بر خلاف ظاهر است و عرب در استعمال تثنیه و جمع هیچ تأویلی به کار نمی‌برد می‌گوییم در باب تثنیه مجرد اتحاد در لفظ کافی است یعنی اگر دو نفر در لفظ با هم متحد هستند مجرد اتحاد در لفظ برای تثنیه و جمع کافی است و در اعلام شخصیه علت استعمال تثنیه و جمع اتحاد در لفظ است لکن اگر ما نظیر این سخن را در عینین هم بگوییم یعنی بگوییم یک عین باکیه و یک عین جاریه داریم و چون این دو عین با یکدیگر اتحاد در لفظ دارند تثنیه می‌بندیم ولو این که دو معنای مختلف داشته باشند، اگر این سخن را بگوییم از محل نزاع خارج می‌شویم زیرامحل نزاع در استعمال یک لفظ در دو معناست، اگر شما بگویید عینین به منزله‌ی دو لفظ است که هر لفظی در یک معنایی استعمال شده در این صورت از محل نزاع خارج شدید چرا که در این مورد استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا نشده بلکه در حقیقت استعمال دو لفظ در دو معناست و در جمع نیز استعمال سه لفظ در سه معناست. پس ملاحظه فرمودید که در جواب اول یک اشکالی مطرح شد که مرحوم آخوند از آن دو جواب دادند که جواب دوم از آن در حقیقت جواب دوم از صاحب معالم نیز می‌باشد، یعنی مرحوم آخوند تا بدین جا به صاحب معالم دو جواب دادند: یک جواب این بود که شما تکرار را اشتباه معنا کردید و مراد تکرار از حیث معنا نیست بلکه تکرار از حیث افراد مراد است، جواب دوم این بود که اگر عینین به منزله‌ی دو لفظ است و شما در تثنیه و جمع اتحاد در مجرد لفظ را کافی بدانیم از محل نزاع خارج شدید زیرا شما یک لفظ را در بیش از یک معنا استعمال نکردید بلکه در حقیقت چند لفظ را در چند معنا استعمال کردید.

جواب سوم: که این جواب نیز روی این مبناست که در تثنیه و جمع اتحاد در لفظ را کافی بدانیم، گویا کسی به مرحوم آخوند می‌گوید که طبق این مبنا و این اساس که در باب تثنیه و جمع اتحاد در لفظ را کافی بدانیم در جواب دوم گفتید که استعمال لفظ در بیش از یک معنا نیست بلکه استعمال دو لفظ در دو معناست، حال روی همین مبنا اگر بخواهد تثنیه‌ای در بیش از یک معنا استعمال شود چه صورتی دارد؟ مرحوم آخوند می‌فرمایند اگر از عینین دو فرد از باکیه و دو فرد از جاریه را اراده کردیم یعنی از عینین در مجموع چهار فرد را اراده کردیم در این صورت استعمال لفظ در بیش از یک معناست و داخل نزاع می‌شود لکن صاحب معالم فرمود تثنیه و جمع را اگر در بیش از یک معنا استعمال کنیم چون قید وحدت الغاء نمی‌شود استعمال حقیقی است به خالف مفرد که باید قید وحدت را الغاء کنیم که استعمال مجازی می‌شود، آخوند می‌فرماید اگر از عینین دو فرد از باکیه و دو فرد از جاریه را اراده کنیم باید قید وحدت را الغاء کنیم زیرا همانطوری که وحدت نسبت به سایر معانی مانعیت دارد نسبت به بیش از یک فرد نیز مانعیت دارد. توضیح اینکه صاحب معالم وقتی می‌گوید در موضوع له الفاظ قید وحدت معتبر است طبق این نظر وحدت دو خاصیت دارد یکی این که این معنا باشد و معانی دیگر نباشد و دوم این که از این معنا یک فرد باشد و فرد دوم نباشد و حال اگر در "رأیت عینین" به جای این که یک فرد از باکیه و یک فرد از جاریه را ارده کنیم دو فرد از جاریه و دو فرد از باکیه را ارده کنیم نتیجه این می‌شود که با قید وحدت مقابله کردید و باید این قید را کنار بگذارید و اگر این قید را کنار گذاشتید نتیجه این می‌شود که همانطوری که در مفرد استعمال را مجازی می‌دانید در تثنیه و جمع هم باید استعمال را مجازی بدانید.

۴

تطبیق جواب‌های مرحوم آخوند از ادعای صاحب معالم

وذلك (جواب از قسمت اول ادعای صاحب معالم است) لوضوح أنّ الألفاظ لا تكون موضوعة إلّا لنفس المعاني بلا ملاحظة قيد الوحدة (الفاظ فقط برای خود معانی وضع شده‌اند یعنی عین برای باکیه وضع شده و به غیر از این معنا قیدی به نام وحدت در موضوع له نداریم)، وإلّا (جواب دوم) لما جاز الاستعمال في الأكثر (اگر قید وحدت معتبر باشد استعمال در اکثر نباید جایز باشد)، لأنّ الأكثر ليس جزء المقيّد بالوحدة (زیرا اکثر جزء از کل مقید به وحدت نیست)، بل يباينه مباينة الشيء بشرط شيء والشيء بشرط لا، كما لا يخفى (اکثر مباینت با معنای موضوع له دارد به نحو مباینت به شرط شیء و به شرط لا زیرا وقتی صاحب معالم می‌گوید باکیه به قید وحدت یعنی باکیه به شرط نبودن معانی دیگر و وقتی عین را در باکیه و جاریه استعمال کردیم در این صورت باکیه به شرط شیء می‌شود یعنی باکیه به علاوه‌ی جاریه و لذا بین آن دو تباین می‌شود).

والتثنية والجمع وإن كانا بمنزلة التكرار في اللفظ (ردست است که تثنیه و جمع به منزله‌ی تکرار است و عینین به منزله‌ی دوعین است اما سه جواب به این استدلال ذکر می‌کنیم:)، إلّا أنّ الظاهر أنّ اللفظ فيهما كأنّه كرّر واريد من كلّ لفظ فرد من أفراد معناه (لفظ گویا تکرار شده اما از هر لفظی یک فرد از آن معنای کلی اراده شده، عینین یعنی دو عین اما دو عینی که هر عین آن یک فرد از باکیه باشد)، لا أنّه اريد منه معنى من معانيه (نه این که از هر لفظی یک معنای جداگانه اراده شود). فإذا قيل مثلا: «جئني بعينين» اريد فردان من العين الجارية، لا العين الجارية والعين الباكية (از " جئنی بعینین" دو فرد از این معنای کلی ارده شده نه اینکه دومعنا مثل عین جاریه و باکیه ارده شده باشد).

و (جواب از اشکال مقدر است که لازمه‌ی این جواب اول این است که تثنیه و جمع فقط در مفاهیم کلیه که دارای مصادیق هستند باید ممکن باشد و در اعلام شخصیه نباید تثنیه و جمع ممکن باشد در حالی که ما بالبداهة می‌دانیم که زیذ=دان و زیدون استعمال می‌شود) التثنية والجمع في الأعلام إنّما هو بتأويل المفرد إلى المسمّى بها (جواب اول: مفرد را به یک معنایکلی تأویل ببریم که آن معنای کلی المسمی به این اعلام است یعنی بگوییم معنای زید آن شخص معین خارجی نیست بلکه معنای آن المسمی بزید است و وقتی گفتیم زیدان یعنی دو فرد از این مسمی). مع أنّه لو قيل بعدم التأويل وكفاية الاتّحاد في اللفظ في استعمالهما حقيقة، (جواب دوم: اگر کسی بگوید تأویل در کار نیست و بگوید در باب استعمال تثنیه حقیقتا مجرد اتحاد در لفظ کافیست) بحيث جاز إرادة عين جارية وعين باكية من تثنية «العين» حقيقة (چون عین جاریه و عین باکیه در لفظ با هم متحدند پس وقتی می‌گوییم عینین هم می‌توانیم عین باکیه و هم عین جاریه را حقیقتا استعمال کنیم)، لما كان هذا من باب استعمال اللفظ في الأكثر (این از باب استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا نیست و شما از محل نزاع خارج شدید)، لأنّ هيئتهما إنّما تدلّ على إرادة المتعدّد ممّا يراد من مفردهما (زیرا هیئت تثنیه و جمع بر اراده‌ی متعدد از آن چیزی که از مفرد اراده می‌شود دلالت دارد)، فيكون استعمالهما وإرادة المتعدّد من معانيه استعمالهما في معنى واحد (پس استعمال تثنیه و جمع و اراده‌ی معانی متعدد از باب استعمال آن دو در یک معنای واحد می‌شود و استعمال حقیقی است و لکن از محل نزاع خارج شدید)، كما إذا استعملا واريد المتعدّد من معنى واحد منهما، كما لا يخفى (همان طوری که اگر تثنیه و جمع استعمال شود و دو فرد و متعدد از یک معنای واحد از آن‌ها اراده شود، منهما متعلق به " ارید" است. پس جواب دوم از اشکال در حقیقت جواب دوم از صاحب معالم نیز می‌باشد.).

نعم (جواب سوم:) لو اريد ـ مثلا ـ من «عينين» فردان من الجارية وفردان من الباكية كان من استعمال العينين في المعنيين، (اگر از عینین دو فرد از جاریه و دو فرد از باکیه اراده شود در این صورت از استعمال عینین در دو معنا می‌شود) إلّا أنّ حديث التكرار لا يكاد يجدي في ذلك أصلا (لکن استدلال به اینکه تثنیه در قوه‌ی تکرار است در این که این استعمال حقیقی باشد نفعی نمی‌رساند)، فإنّ فيه إلغاء قيد الوحدة المعتبرة أيضا (زیرا در این استعمال نیز باید قید وحدت را الغاء کنیم همان طوری که در مفرد شما نیاز به الغاء این قد داشتید)، ضرورة أنّ التثنية عنده إنّما يكون لمعنيين أو لفردين بقيد الوحدة (چرا که تثنیه در نزد صاحب معالم برای دومعنا یا دو فرد به قید وحدت است و حال که دو فرد از یک معنا را اراده کردیم در این صورت باید وحدت را الغاء کنیم، البته در خارج مطلب بیان شد که ولو این که در عبارت صاحب معالم وجود ندارد یعنی عبارت ایشان که می‌گوید وحدت در موضوع له معتبر است ظهور در این دارد که باکیه باشد و معنای دیگر نباشد و مرحوم آخوند در این جا یک مطلبی را به ادعای ایشان اضافه می‌کند و می‌گوید اگر وحدت را در موضوع له شرط می‌دانید دو خاصیت دارد: هم معنای دیگر و هم فرد دیگر را نفی می‌کند). والفرق بينهما وبين المفرد إنّما يكون في أنّه موضوع للطبيعة، وهي موضوعة لفردين منها أو معنيين، كما هو أوضح من أن يخفى. (فرق بین تثنیه و و جمع مفرد فقط در این است که مفرد برای طبیعت وضع شده و تثنیه برای دو فرد از طبیعت یا دو معنا وضع شده است واین واضح‌تر از این است که مخفی بماند. نکته: این جواب سوم مرحوم آخوند از صاحب معالم فقط در تثنیه جریان دارد و قبلیت جریان در جمع را ندارد و نکته دیگر این که این جواب سوم مبتنی بر این مبناست که در تثنیه مجرداتحاد در لفظ را کافی بدانیم، البته صاحب معالمدر این بحث اتحاد در لفظ را کافی نمی‌داند بنابراین جواب دوم و سوم مرحوم آخوند کنار می‌رود و فقط جواب اول به قوت خود باقیست که شما تکرار را درست کعنا نکردید

ثمّ لو تنزّلنا عن ذلك (١) فلا وجه للتفصيل بالجواز على نحو الحقيقة في التثنية والجمع وعلى نحو المجاز في المفرد ـ مستدلّا على كونه بنحو الحقيقة فيهما لكونها (٢) بمنزلة تكرار اللفظ (٣) ، وبنحو المجاز فيه لكونه (٤) موضوعا للمعنى بقيد الوحدة ، فإذا استعمل في الأكثر لزم إلغاء قيد الوحدة فيكون مستعملا في جزء المعنى بعلاقة الكلّ والجزء ، فيكون مجازا (٥).

وذلك لوضوح أنّ الألفاظ لا تكون موضوعة إلّا لنفس المعاني بلا ملاحظة قيد الوحدة ، وإلّا لما جاز الاستعمال في الأكثر ، لأنّ الأكثر ليس جزء المقيّد بالوحدة ، بل يباينه مباينة الشيء بشرط شيء والشيء بشرط لا (٦) ، كما لا يخفى.

والتثنية والجمع وإن كانا بمنزلة التكرار في اللفظ ، إلّا أنّ الظاهر أنّ اللفظ فيهما كأنّه كرّر واريد من كلّ لفظ فرد من أفراد معناه (٧) ، لا أنّه اريد منه معنى من معانيه (٨). فإذا قيل مثلا : «جئني بعينين» اريد فردان من العين الجارية ، لا العين الجارية والعين الباكية.

__________________

(١) أي : عن عدم جوازه عقلا.

(٢) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «بكونهما» ، فإنّه متعلّق بقوله : «مستدلّا» ، والضمير يرجع إلى التثنية والجمع.

(٣) فكما يصحّ أن يذكر لفظ «عين» ويراد به معنى معيّن ، وأن يذكر ثانيا ويراد به معنى آخر ، كذلك يصحّ أن يذكر لفظ «عينين» ويراد به معنيين ، لأنّه في قوّة قولنا : «عين وعين». وكذا في الجمع.

(٤) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «بكونه» أي : مستدلّا على كون الجواز بنحو المجاز في المفرد بكون المفرد ...

(٥) انتهى كلام صاحب المعالم. فراجع معالم الدين : ٣٩.

(٦) لأنّ الموضوع له هو المعنى بشرط أن لا يكون معه غيره ، والمستعمل فيه هو المعنى بشرط أن يكون معه غيره.

(٧) فيراد من التثنية فردان من طبيعة واحدة ، فإذا قيل : «جئني بعينين» اريد منه فردان من طبيعة العين الجارية ـ مثلا ـ ، لا فرد من الجارية وفرد من الباكية.

(٨) أي : لا يراد من التثنية معنيان ، فلا يراد من قولنا : «جئني بعينين» العين الجارية والعين الباكية.

والتثنية والجمع في الأعلام (١) إنّما هو بتأويل المفرد إلى المسمّى بها (٢). مع أنّه لو قيل بعدم التأويل وكفاية الاتّحاد في اللفظ في استعمالهما حقيقة ، بحيث جاز إرادة عين جارية وعين باكية من تثنية «العين» حقيقة ، لما كان هذا من باب استعمال اللفظ في الأكثر ، لأنّ هيئتهما (٣) إنّما تدلّ على إرادة المتعدّد ممّا يراد من مفردهما ، فيكون استعمالهما وإرادة المتعدّد من معانيه (٤) استعمالهما في معنى واحد ، كما إذا استعملا واريد المتعدّد من معنى واحد منهما ، كما لا يخفى.

نعم لو اريد ـ مثلا ـ من «عينين» فردان من الجارية وفردان من الباكية كان من استعمال العينين في المعنيين ، إلّا أنّ حديث التكرار لا يكاد يجدي في ذلك أصلا ، فإنّ فيه إلغاء قيد الوحدة المعتبرة أيضا ، ضرورة أنّ التثنية عنده إنّما يكون لمعنيين أو لفردين بقيد الوحدة. والفرق بينهما وبين المفرد إنّما يكون في أنّه موضوع للطبيعة ، وهي موضوعة لفردين منها أو معنيين ، كما هو أوضح من أن يخفى.

وهم ودفع

لعلّك تتوهّم أنّ الأخبار الدالّة على أنّ للقرآن بطونا سبعة (٥) أو سبعين (٦) تدلّ

__________________

(١) إشارة إلى إشكال مقدّر ، حاصله : أنّ ما ذكرتم في التثنية والجمع لا يتمّ في تثنية الأعلام ولا في جمعها ، لأنّ المراد من المثنّى في الأعلام هو معنيان ، إذ كلّ لفظ من مفردها وضع لما هو مباين للموضوع له الآخر ، فإنّ كلمة «زيدين» ـ مثلا ـ يستعمل ويراد به معنيان ، لا فردان من معنى واحد.

(٢) أي : بالأعلام. هذا دفع الإشكال المذكور ، وحاصله : أنّ الأعلام الّتي تلحقها علامة التثنية والجمع ليست مستعملة في معانيها الحقيقيّة الّتي لا تقبل التعدّد ، بل تستعمل في معنى مجازيّ ـ وهو «المسمّى» ـ ثمّ تثنّى وتجمع ، فعلامة التثنية والجمع ترد على المسمّى ويكون معنى قولنا : «زيدان» فردين من المسمّى بلفظ «زيد».

(٣) وهي : الألف والنون أو الواو والنون.

(٤) أي : معاني المفرد.

(٥) بحار الأنوار ٩٢ : ٧٨ ـ ١٠٦ ، الكافي ٢ : ٥٩٩.

(٦) لم أعثر على رواية تدلّ على أنّ للقرآن سبعين بطنا.