درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۲۳: صحیح و اعم ۷

 
۱

خطبه

۲

ثمره‌ی دوم برای بحث صحیح و اعم

ثمره‌ی دومی که برای بحث صحیح و اعم ذکر شده و این ثمره را جناب میرزای قمی در کتب قوانین ذکر فرموده و شدیدا هم مورد نقض و ابرام قرار گرفته و بزرگانی از اصولیین مثل مرحوم شیخ انصاری و مرحوم محقق خراسانی و برخی از متأخرین این ثمره را انکار کردند و از طرفی برخی دیگر از اصولیین مثل مرحوم نائینی و امام راحل این ثمره را پذیرفته‌اند و باید گفت که ثمره، ثمره‌ی مهمی است، و آن این است که در مسئله‌ی اقل و اکثر ارتباطی در جایی که شک داریم که نماز نه جزء و یا ده جزء است در آن جا گفته‌اند کسانی که در این بحث قائل به صحیح می‌شوند در آن جا باید اشتغالی شوند و کسانی که در این بحث قائل به اعم می‌شوند باید در آن بحث قائل به برائت شوند. توضیح این که بنا بر این که الفاظ عبادات برای صحیح وضع شده باشد در جایی که شخص نماز نه جزئی را اتیان می‌کند و جزء دهم که سوره است را ترک می‌کند در این صورت شک می‌کند که مأمور یعنی صلاة آیا حاصل شد یا خیر؟ به عبارت دیگر شک، به شک در محصل بر می‌گردد، بنابر این طبق قول صحیحی شک به شک در محصل بر می‌گردد و در چنین مواردی باید احتیاط کرد چرا که مجرای اصلة الاشتغال است، لذا صحیحی باید در این بحث قائل به احتیاط شود. اما طبق قول به اعم شک عنوان شک در محصل را ندارد و بنابر این که الفاظ عبادات برای اعم وضع شده یقین داریم که فعل نه جزئی عنوان صلاة را دارد و شک ما در جزء دهم به شک در تکلیف زائد بر می‌گردد یعنی نمی‌دانیم که علاوه بر تکلیف نه جزئی آیا جزء دهم هم بر ما واجب است یا خیر در واقع شک در تکلیف زائد کردیم و در رسائل خوانده‌ایم که در موردی که شک در تکلیف زائد است مجرای برائت است.

مرحوم آخوند به تبع استادشان مرحوم شیخ انصاری این ثمره را انکار می‌کنند، می‌فرمایند روی هر دو مبنا _هم صحیحی و هم اعمی _ هر دو قول امکان دارد. صحیحی و اعمی هر دو در بحث اقل و اکثر ارتباطی هم راه برای برائت و هم راه برای اشتغال دارند منتها دیگر دلیل آن را بیان نمی‌کنند. در مورد اعمی مسئله خیلی روشن است زیرا در ثمره‌ی قبل گفتیم که اعمی می‌تواند به اصالة الاطلاق تمسک کند و مادامی که اعمی بتواند به این اصل که از اصول لفظیه است تمسک کند دیگر نوبت به برائت یا اشتغال نمی‌رسد و وجهی نیست که رجوع به اصل عملی شویم. اما طبق قول صحیحی دلیل این است که ما وقتی گفتیم صحیحی نمی‌تواند به اصالة الاطلاق تمسک کند در این صورت در موضع شک در این که جزء دهم آیا جزء نماز هست یا خیر مسئله بر می‌گردد به این که آیا علم اجمالی انحلال پیدا می‌کند یا خیر؟ اگر قائل شدیم به این که در مسئله‌ی اقل و اکثر ارتباطی علم اجمالی داریم به این که نماز نه جزء یا ده جزء است، اگر قائل به انحلال شدیم به این معناست که وجوب در این نه جزء مسلم است و نسبت به جزء دهم شک داریم و لذا برائت جاری می‌کنیم، اگر قائل به عدم انحلال شدیم و گفتیم یک وجوب بیشتر نداریم که مربوط به کل است، چون بنابر انحلال وقتی می‌گوییم نماز واجب است معنا این است که این وجوب تقسیم می‌شود یعنی یک وجوب مربوط به جزء اول و یک وجوب مربوط به جزء دوم و یک وجوب مربوط به جزء سوم است و هکذا و وجوب نه جزء مسلم است ولی شک در جزء دهم داریم که شک در تکلیف زائد است و مجرای اصالة البرائة است، اما اگر قائل به عدم انحلال شدیم در این صورت یک وجوب داریم که به صلاة تعلق گرفته و نمی‌دانیم صلاة نه جزء یا ه جزء است وظیفه‌ی ما احتیاط است. این بیان ما برای این مطلب مرحوم آخوند است، البته چون عبارت ایشان مجمل است احتمالات مختلفی برای آن مطرح می‌شود وبه هر حال خلاصه این شد که طبق هر دو مبنای صحیحی و اعمی هر دو قول احتیاط و برائت راه دارد. حال اگر یک اصولی بگوید طبق قول اعمی هم چون مولا در مقام بیان نبوده اصالة الاطلاق جاری نمی‌شود در این صورت نیز بحث انحلال و عدم انحلال مطرح است. سپس مرحوم آخوند یک شاهدی برای این ثمره ذکر می‌کنند و آن این است که مشهور که قائل به صحیحی شدند در بحث اقل و اکثر ارتباطی قائل به برائت شدند در حالی که طبق بیان شما باید مشهور در بحث اقل و اکثر ارتباطی قائل به اشتغال شوند. نتیجه گیری که از این ثمره می‌شود این است که اگر یک اصولی مثل امام راحل و یا مثل مرحوم محقق نائینی این ثمره را بپذیرند بحث اقل و اکثر ارتباطی از متفرعات صحیح و اعم می‌شود ولی اگر مثل مرحوم آخوند و شیخ اعظم انصاری این ثمره را انکار کرد بحث اقل و اکثر ارتباطی یک بحث مستقل است و هیچ ارتباطی به بحث صحیح و اعم ندارد.

۳

ثمره‌ی سوم برای بحث صحیح و اعم

ثمره‌ی سومی که ایشان بیان می‌کنند و آن را نیز مرحوم میرزای قمی در قوانین بیان می‌کنند این است که در بحث نذر ثمره‌ی صحیح و اعم روشن می‌شود. اگر کسی نذر کند که یک درهم به مصلی بدهد، یعنی بوید کسی که نماز می‌خواند من به او یک درهم می‌دهم، حال کسی در عالم خارج نماز نه جزئی بخواند اگر این شخص ناذر صحیحی باشد اگر یک درهم را به آن شخص داد وفاء به نذر نکرده زیرا صحیحی می‌گوید نمی‌دانم آیا نماز بدون سوره و نه جزئی ننماز برا آن صدق می‌کند یا خیر؟ اما اگر ناذر اعمی باشد و یک درهم را به شخصی که نماز بدون سوره می‌خواند وفاء به نذر محقق شده زیرا اعمی می‌گوید من به نماز نه جزئی نیز نماز می‌گویم. مرحوم آخوند می‌فرماید: این ثمره نمی‌تواند ثمره‌ی مسئله‌ی اصولیه باشد بلکه یک ثمره‌ی فقهی است، مسئله‌ی اصولیه آن مسئله‌ای است که نتیجهی آن در طریق استنباط احکام شرعیه‌ی کلیه قرار بگیرد مثلا در باب خبر واحد نتیجه‌ی آن می‌شود: خبر الواحد حجة و این را در استنباط کبری قرا می‌دهیم و می‌گوییم اگر خبر زراره بر وجوب نماز جمعه قائم شد صغری را تشکیل می‌دهد و کبری را نیز از اصول به دست آوردیم پس این خبر زراره حجت است. اما این ثمره در این طریق قرار نمی‌گیرد. در این جا بیانات مختلفی وجود دارد، یک بیان این است که این جا بحث روی موافقت و مخالفت رفته است و اگر یک درهم را به مصلی بدهم طبق قول صحیحی موافقت با نذر نکردم و طبق قول اعمی موافقت با نذر کرده ام، موافقت و مخالفت یک حکم شرعی نیست بلکه حکم عقلی است یعنی وقتی مثلا نماز می‌خوانیم عمل ما اگر بخواهد اطاعت امر خدا قرار بگیرد دیگر شارع بیان نمی‌کند بلکه عقل می‌گوید که این عمل اطاعت خدا هست یا خیر. بیان دوم که بیان بهتری است این است که در مانحن فیه و در مثال نظر صحیحی و اعمی موضوع را می‌سازد و طریق به دست آوردن موضوع قرار می‌گیرد، یعنی صحیحی می‌گوید دادن یک درهم به این آدم وفاء به نذر هست و اعمی می‌گوید وفاء به نذر است، وفاء و عدم وفاء موضوع است و حکم آن وجوب است، در این مثال نذر نتیجه‌ی بحث صحیحی و اعمی روشن شدن موضوع است نه این که ما یک حکمی را استنباط کرده باشیم.

۴

تطبیق ثمره‌ی دوم برای بحث صحیح و اعم

وقد انقدح بذلك (برخی از شروح کفایه به آخرین مطلب بحث گذشته برگرداندند یعنی این که از شرائط اطلاق این است که متکلم باید در مقام بیان باشد، حاشیه‌ای بر کفایه به نام حاشیه‌ی رشتی نوشته شده که از مرحوم شیخ عبد الحسین رشتی است و از شاگردان تراز اول مرحوم آخوند بوده است که در این حاشیه همین طور معناشده، همین طور در منتهی الدرایه و برخی دیگر نیز چنین معنا شده است اما به نظر می‌رسد که معنای آن این است که بنا بر تصویر ثمره‌ی اول جایی برای ثمره‌ی ثانیه نیست زیرا مرحوم آخوندثمره‌ی اول را قبول کرده است به این معنا که اعمی می‌تواند به اصالة الاطلاق تمسک کند ولذا چون اصل لفظی اسا دیگر جایی برای اصالة البرائة و اصالة الاحتیاط نیست و صحیحی که نمی‌تواندبه اصالة الاطلاق تمسک کند اگر قائل به انحلال شود باید برائتی شود و اگر قائل به عدم انحلال شود باید احتیاطی شود. پس به نظر ما مشار الیه ذلک تثبیت ثمره‌ی اول است) أنّ الرجوع إلى البراءة أو الاشتغال في موارد إجمال الخطاب أو إهماله (رجوع به به برائت یا اشتغال در موارد اجمال یا اهمال خطاب، فرق بین اجمال و اهمال این است که در اجمال و اهمال قدر مشترک عدم البیان است ولی در اجما متکلم در مقام عدم البیان بوده است یعنی بنای او بر این است که مخاطب نفهمد مثل "رأیت رجلا" ولی در اهمال در مقام بیان و نه در مقام عدم البیان است و صلا به آن وجه توجهی ندارد مثل اینکه من در مقام جواب کسی که می‌پرسد: چه کسی را دیدی؟ می‌گویم: "رأیت زیدا" ولی از این حیث که زید سالم یا مریض بود متوجهی ندارم ولذا کلام از این جهت مهمل است) على القولين. (خبر أنّ است یعنی رجوع به برائت یا اشتغال بنا بر هر دو قول است یعنی هم صحیحی و هم اعمی می‌توانند برائتی یا اشتغالی شوند.) فلا وجه لجعل الثمرة هو الرجوع إلى البراءة على الأعمّ (این که ثمره را بنابر قول اعمی رجوع به برائت قرار دهیم وجهی ندارد، بیان شد که دلیل این که اعمی باید برائتی شود این است که شک اعمی در جزء دهم شک در تکلیف زائد است) والاشتغال على الصحيح، ((ونیز این که بنابر قول صحیحی ثمره را رجوع به برائت قرار دهیم وجهی ندارد) دلیل آن هم این است که شک صحیحی شک در محصل است،) ولذا ذهب المشهور إلى البراءة مع ذهابهم إلى الصحيح. ((وشاهد /ان این است که) مشهور در اقل و اکثر ارتباطی قائل به برائت هستند در حالی که در این بحث قائل به صحیح هستند.)

۵

تطبیق ثمره‌ی سوم برای بحث صحیح و اعم

وربما قيل بظهور الثمرة في النذر أيضا. (میزای قمی فرموده: ثمره در نذر هم ظاهر می‌شود به این بیان که شخصی نذر می‌کند که یک درهم به مصلی دهد، حال می‌بیند که شخصی نماز بدون سوره می‌خواند، اگر صحیحی باشد و این یک درهم را اعطاء کند وفاء به نذر محقق نشده و اگر اعمی باشد و یک درهم را بدهد وفاء به نذر کرده است)

قلت: وإن كان تظهر فيما لو نذر لمن صلّى إعطاء درهم في البرّ (اگر چه در کسی که نذر کرده که یک درهم را به مصلی بدهد این ثمره در وفاء به نذر ظاهر می‌شود، برء به معنای خلو از ذمه است که در این جا مطرح نیست لذا برّ صحیح است) ـ فيما لو أعطاه لمن صلّى ولو علم بفساد صلاته، (و لو این که می‌داند نماز او باطل است ولی چون اعمی است و به نماز بدون سوره نیز نماز می‌گوید در این صورت وفاء به نذر کرده است) لإخلاله بما لا يعتبر في الاسم ـ على الأعمّ، (نماز او فاسد است به دلیل اینکه در شیء ای اخلال کرده که در اسم معتبر نیست) وعدم البرّ على الصحيح، (و عدم وفاء بنابر قول صحیحی) إلّا أنّه ليس بثمرة لمثل هذه المسألة، (این ثمره‌ی این مسئله نمی‌تواند باشد بلکه ثمره‌ی فقهی جزئی می‌باشد) لما عرفت من أنّ ثمرة المسألة الاصوليّة هي أن تكون نتيجتها (۳) واقعة في طريق استنباط الأحكام الفرعيّة، (زیرا مسئله‌ی اصولیه آن مسئله‌ای ات که نتیجه‌ی آن در طریق استنباط قرار بگیرد، ذکر شد که دو بیان است که چرا این مثال نمی‌تواند در طریق استنباط احکام شرعیه قرار بگیرد: یک بیان این است که در این جا مسئله به موافقت و مخالفت بر می‌گردد و موافقت و مخالفت از احکام عقلی است و ارتباطی با احکام شرعیه ندارد، بیان دوم این است که صحیحی و اعمی در مانحن فیه موضوع را می‌سازند یعنی طبق قول صحیحی اعطاء درهم وفاء است و طبق قول اعمی اعطاء درهم وفاء نیست و وفاء حکم نیست بلکه موضوع است،) فافهم. (برخی گفته‌اند اشاره دارد به این که دقت کنید که چرا مانحن فیه نمی‌تواند مسئله‌ی اصولیه باشد و نمی‌تواند نتیجه‌ی مسئله‌ی اصولیه باشد، برخی هم گفته‌اند که مسئله‌ی اصولیه اعم از این که در طریق استنباط حکم شرعی یا در طریق استنباط موضوع حکم شرعی قرار بگیرد فرقی ندارد، احوالات لفظ در طریق تنقیح موضوع حکم قرار می‌گیرد نه در طریق حکم.)

۶

حدیث

نعم لا بدّ في الرجوع إليه (١) فيما ذكر من كونه (٢) واردا مورد البيان ، كما لا بدّ منه في الرجوع إلى سائر المطلقات ؛ وبدونه لا مرجع أيضا إلّا البراءة أو الاشتغال ، على الخلاف في مسألة دوران الأمر بين الأقلّ والأكثر الارتباطيّين.

وقد انقدح بذلك أنّ الرجوع إلى البراءة أو الاشتغال في موارد إجمال الخطاب أو إهماله على القولين (٣). فلا وجه لجعل الثمرة هو الرجوع (٤) إلى البراءة على الأعمّ والاشتغال على الصحيح ، ولذا ذهب المشهور إلى البراءة مع ذهابهم إلى الصحيح (٥).

__________________

ـ على الفاقد لما يشكّ في اعتباره معلوم على قول الأعمّي ، وانّما الشكّ في اعتبار أمر زائد عليه ؛ وأمّا على الصحيحيّ فالصدق غير معلوم ؛ وعليه يجوز التمسّك بالإطلاق على القول بالأعمّ دون القول بالصحيح. محاضرات في اصول الفقه ١ : ١٨١.

الثالث : أنّ الثمرة للمسألة الاصوليّة ليست إلّا الوقوع في طريق استنباط الحكم الفرعيّ ، وهو مفقود في المقام ، لأنّ إمكان التمسّك بالإطلاق وعدمه المترتّب على مسألة الصحيح والأعمّ ليس مسألة فقهيّة ، لكي تكون هذه المسألة ممّا يقع في طريق استنباطه ، بل هو بنفسه مسألة اصوليّة.

وهذا الإيراد أقوى من السابقين ، كما لا يخفى.

(١) أي : في التمسّك بالإطلاق.

(٢) أي : الإطلاق.

(٣) أي : على قول الصحيحيّ والأعمّي.

(٤) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «هي الرجوع».

(٥) وقد خالفه المحقّق النائينيّ ـ في فوائد الاصول ١ : ٧٩ ـ وجعل ثمرة النزاع ـ بعد انكار الثمرة الاولى ـ هي جريان البراءة على قول الأعمّي والاشتغال على قول الصحيحيّ.

وخالفه أيضا السيّد الإمام الخمينيّ ـ في مناهج الوصول ١ : ١٦٠ ـ وجعل القول بالبراءة والاشتغال ثمرة القول بالأعمّ والصحيح.

ولكن لا يخفى : أنّ مخالفتهما معه ناشئة من الاختلاف في مبناهم في تصوير الجامع الصحيحيّ. بيان ذلك : أنّه لو قلنا بأنّ الجامع على القول بالصحيح جامع بسيط حقيقيّ ذاتيّ مقوليّ ـ كما قال به المحقّق الخراسانيّ ـ أو قلنا بأنّ الجامع جامع مركّب يعرّفه النهي عن الفحشاء ـ كما قال به المحقّق الاصفهانيّ ـ يكون الشكّ في الأقلّ والأكثر من موارد البراءة ، فلا وجه لجعل الثمرة الرجوع إلى البراءة على الأعمّ والاشتغال على الصحيح. وأمّا لو قلنا بأنّ الجامع على القول بالصحيح جامع بسيط عنوانيّ أو جامع مركّب مقيّد بالنهي عن الفحشاء ـ كما التزم بهما المحقّق النائينيّ ـ أو هيئة خاصّة حالّة في الأجزاء الخاصّة ـ كما أفاده السيّد الإمام الخمينيّ ـ يكون مورد الشكّ في الأقلّ والأكثر من موارد الاشتغال ، فيصحّ جعل الرجوع إلى البراءة ـ على الأعمّي ـ وإلى الاشتغال ـ على الصحيحيّ ـ ثمرة للقولين.

وربما قيل بظهور الثمرة في النذر أيضا (١).

قلت : وإن كان تظهر فيما لو نذر لمن صلّى إعطاء درهم في البرء ـ فيما لو أعطاه لمن صلّى ولو علم بفساد صلاته ، لإخلاله بما لا يعتبر في الاسم ـ على الأعمّ ، وعدم البرء (٢) على الصحيح ، إلّا أنّه ليس بثمرة لمثل هذه المسألة ، لما عرفت من أنّ ثمرة المسألة الاصوليّة هي أن تكون نتيجتها (٣) واقعة في طريق استنباط الأحكام الفرعيّة ، فافهم.

[أدلّة القول بالصحيح]

وكيف كان قد استدلّ للصحيحيّ بوجوه :

[١ ـ التبادر]

أحدها : التبادر ودعوى أنّ المنسبق (٤) إلى الأذهان منها (٥) هو الصحيح (٦).

__________________

(١) والقائل هو المحقّق القمّي. وحاصلها : أنّه لو نذر شخص بأن يعطي درهما لمن صلّى ، فإنّه بناء على قول الصحيحيّ لا يحصل الوفاء بالنذر إلّا باعطاء الدرهم لمن صلّى صلاة صحيحة ، وعلى قول الأعمّي يحصل الوفاء بالنذر باعطاء الدرهم لمن صلّى ولو كانت صلاته فاسدة ، قوانين الاصول ١ : ٤٣.

(٢) هكذا في النسخ المخطوطة. وفي بعض النسخ المطبوعة : «البرّ» بمعنى الطاعة.

(٣) الظاهر أنّ الضمير يرجع إلى المسألة الاصوليّة. لكن لا يخفى ما فيه من الغموض ، والأولى أن يقول : «إنّ ثمرة المسألة الاصوليّة هي استنباط الحكم الكلّي الفرعيّ بوقوعها في طريق الاستنباط».

ويحتمل زيادة كلمة «ثمرة» بأن تكون العبارة هكذا : «لما عرفت من أنّ المسألة الاصوليّة هي أن تكون نتيجتها واقعة في طريق استنباط الأحكام الفرعيّة».

وبالجملة : فما ذكر من الوفاء وعدمه مرتبط بتنقيح موضوع الحكم وتطبيقه على موارده ، وهذا أجنبيّ عن الاستنباط الّذي هو ثمرة المسألة الاصوليّة.

(٤) هكذا في النسخ. ولكنّه من الأغلاط المشهورة ، فإنّ اللغة لم تساعد عليها والصحيح : «المتبادر».

(٥) أي : من ألفاظ العبادات.

(٦) حاصل الاستدلال قياس على نحو الشكل الأوّل ، فيقال : الصحيح ما يتبادر من اللفظ ـ