درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۱۲۲: مطلق و مقید ۹

 
۱

خطبه

۲

جزوه نکته

نکره به معنای دوم (طبیعت مقیده به قید وحدت) برای دلالت بر اطلاق (به طوری که انطباق آن بر هر فردی از افراد صحیح باشد) محتاج به قرینه است (چون نکره به معنای دوم صلاحیت برای اطلاق و تقیید دارد) و قرینه دو صورت دارد:

۱. قرینه خاصه

۲. قرینه عامه

فلا تغفل

۳

جزوه اصل در زمان شک در مقام بیان بودن متکلم

متکلم دو صورت دارد:

۱. گاهی برای ما احراز شده که متکلم در مقام بیان تمامی مرادش است، در این صورت بحثی نیست.

۲. گاهی برای ما احراز نشده است، در این صورت اصل عقلائی این است که متکلم در مقام بیان باشد، چون عقلاء تمسک به اطلاقات می‌کنند بدون اینکه برای آنها احراز شده باشد که متکلم در مقام بیان است.

۴

تطبیق انصراف و اقسام آن

مطلق به بعض الافراد و یا بعض الاصناف انصراف دارد، این انصراف اگر ناشی از ظهور (ظهور مطلق در منصرف الیه) و یا ناشی از متیقن بودن منصرف الیه باشد و یا انصراف موجب اشتراک لفظی (مطلق حقیقت در منصرف الیه نیز باشد به عنوان معنای حقیقی دوم خودش) و یا نقل (نقل مطلق به منصرف الیه به طوری که معنای اول مطلق متروک شود) شود، در این صور اربعه، انصراف مضر به اطلاق است ولی اگر انصراف بدوی باشد که با تامل زائل می‌شود، انصراف مضر به اطلاق نیست.

۵

اشکال و جواب

اشکال: انصراف موجب اشتراک لفظی یا نقل نیست.

صاحب کفایه فرمودند گاهی مطلق انصراف به بعض الافراد یا بعض الاصناف دارد که گاهی موجب اشتراک لفظی یا موجب نقل می‌شود و معنای اول متروک شود، حال مستشکل می‌گوید انصراف موجب این دو نیست. چون:

صغری: اگر انصراف موجب اشتراک لفظی یا نقل بخواهد بشود لازمه‌اش این است که دو مرحله طی شود:

الف: استعمال مطلق در مقید، مجاز باشد.

ب: این استعمال به حد کثرت برسد.

این بخاطر این است که اگر مطلق در معنای حقیقی خودش استعمال شود و قید از دال دیگر استفاده شود، دیگر انصراف به اشتراک لفظی و نقل نیست.

کبری: و اللازم باطل. و استعمال مطلق در مقید، مجاز نیست.

نتیجه: فالملزوم مثله.

جواب اول: عقیده ما این است که تقیید مقید، موجب مجازیت نیست، مراد ما عدم الاستلزام است نه عدم الامکان.

اگر مطلقی قید زده شود و گفته مراد از رقبه، رقبه مومنه است، این موجب مجازیت نیست و مراد ما عدم الاستلزام است، یعنی لازمه این قید خوردن، مجاز بودن نیست نه اینکه مراد ما این باشد اصلا مجازیت امکان ندارد.

یعنی اگر مراد از رقبه، رقبه مومنه باشد، در اینجا اگر رقبه در رقبه مومنه استعمال شود، اینجا مجازیت می‌شود اما اگر رقبه در رقبه استعمال شود اما مومنه از دال دیگری فهمیده شود و این موجب مجازیت نیست. پس منظور ما از اینکه تقیید موجب مجازیت نیست، یعنی به مجرد قید، مجازیت امکان نداشته باشد، بلکه با قید زدن باز هم مجازیت امکان دارد.

جواب دوم: اگر مطلق کثیرا در مقید به کار برود و لو به صورت تعدد دال و مدلول، موجب کثرت انس می‌شود و موجب اشتراک لفظی و نقل می‌شود. یعنی اگر مراد از رقبه، رقبه مومنه باشد به صورت تعدد دال و مدلول، یعنی رقبه در معنای خودش به کار رود و مومنه از مدلول دیگر فهمیده شود، در اینجا مراد از مطلق، مقید است به صورت دال و مدلول، موجب دو صورت شود: موجب کثرت انس است که باعث نقل یا اشتراک لفظی شود، پس نیازی به مجاز نیست چون از باب تعدد دال و مدلول است.

فافهم: این جواب دوم باطل است، رقبه مومنه اگر از باب تعدد دال و مدلول باشد، دیگر حقیقت در معنای دیگر نمی‌شود پس اشتراک لفظی یا نقل نیست.

۶

تنبیه

گاهی مطلق از یک جهت در مقام بیان است و از جهت دیگر در مقام بیان نیست، در این صورت تمسک به اطلاق از آن جهتی که مطلق در مقام بیان است، صحیح است نه از ان جهتی که مطلق در مقام بیان نیست. مثلا کلوا مما امسکن یعنی جایز است خوردن از کلاب معلمه، یعنی بر شما جایز است بخورید از حیوانی که کلاب معلمه آنها را گرفته‌اند. این مطلق از حیث حلیت در مقام بیان است که از این حیث اگر شک شد که این کلب حلقوم را بگیرد حرام است یا از هر جا بگیرد حرام است، در این جهت در مقام بیان است و می‌توان به مطلق تمسک کرد.

اما از حیث موارد امساک نسبت به جایی که کلب معلم گاز زده است، در مقام بیان نیست و اگر دچار شک شد از این جهت، نمی‌توان به مطلق تمسک کرد. مثلا شک می‌کنیم که حلیت شکار مقید به این است که موارد امساک طاهر شود یا خیر؟ در اینجا نمی‌توان به اطلقا تمسک کرد.

البته گاهی بین دو جهت ملازمه است که می‌توان تمسک به مطلق از هر جهت کرد. مثلا در روایت داریم که ان سافر فقصر که از جهت قصر نماز در مقام بیان است اما از جهت افطار روزه در مقام بیان نیست، اما بین افطار و قصر نماز ملازمه است و به خاطر همین می‌توان از هر حیث می‌توان تمسک به اطلاق کرد.

۷

متنافی بودن مطلق و مقید

مطلق و مقید دو صورت دارند، گاهی مختلفان هستند که حکم تقیدی است و گاهی متوافقان هستند مثل اکرم العالم و اکرم العالم العادل که دو نظریه است:

۱. مشهور: حکم تقیید است. چون حمل مطلق و مقید، جمع بین دو دلیل است و جمع بین دو دلیل، اولی از طرح است، پس جمع بین مطلق و مقید اولی از طرح است.

اشکال: جمع بین دو دلیل یک راه دیگری است که مقید را حمل بر استحباب می‌کنیم، یعنی مطلق واجب است اما مقید می‌گوید بهترین فرد، فرد مقید است.

جواب: جمع مشهور، بهتر از جمع قیل است.

۸

تطبیق اشکال و جواب

لا يقال: كيف يكون (انصراف) ذلك (یوجب الاشتراک او النقل)؟ وقد تقدّم أنّ التقييد لا يوجب التجوّز في المطلق أصلا.

فإنّه يقال: ـ مضافا إلى أنّه (عدم ایجاب تجوز) إنّما قيل لعدم استلزامه (تقیید) له (تجوز)، لا عدم إمكانه (تجوز)، فإنّ استعمال (مجازا) المطلق في المقيّد بمكان من الإمكان ـ إنّ كثرة إرادة المقيّد لدى إطلاق المطلق ولو بدالّ آخر ربما تبلغ (کثرت) بمثابة توجب (درجه) له (مطلق) مزيّة انس (انس مطلق به مقید) ـ كما في المجاز المشهور ـ أو تعيّنا واختصاصا به (مقید) ـ كما في المنقول بالغلبة ـ ، فافهم.

۹

تطبیق تنبیه

تنبيه: [فيما إذا كان للمطلق جهات عديدة]

وهو أنّه يمكن أن يكون للمطلق جهات عديدة، كان (مطلق) واردا في مقام البيان من جهة منها (جهات) وفي مقام الإهمال أو الإجمال من اخرى، فلا بدّ في حمله (مطلق) على الإطلاق بالنسبة إلى جهة من كونه (متتکلم) بصدد البيان من تلك الجهة، ولا يكفي كونه (متکلم) بصدده من جهة اخرى، إلّا إذا كان بينهما (دو جهت) ملازمة عقلا أو شرعا أو عادة، كما لا يخفى.

۱۰

تطبیق متنافی بودن مطلق و مقید

فصل

[المطلق والمقيّد المتنافيان وكيفيّة الجمع بينهما]

إذا ورد مطلق ومقيّد متنافيان، فإمّا يكونان مختلفين في الإثبات والنفي، وإمّا يكونان متوافقين.

فإن كانا مختلفين، مثل: «أعتق رقبة» و «لا تعتق رقبة كافرة»، فلا إشكال في التقييد.

وإن كانا متوافقين، فالمشهور فيهما (مطلق و مقید) الحمل والتقييد.

وقد استدلّ بأنّه جمع بين الدليلين، وهو (جمع) أولى.

وقد اورد عليه (استدلال): بإمكان الجمع على وجه آخر، مثل حمل الأمر في المقيّد على الاستحباب.

لا يقال : كيف يكون ذلك؟ وقد تقدّم أنّ التقييد لا يوجب التجوّز في المطلق أصلا(١).

فإنّه يقال : (٢) ـ مضافا إلى أنّه إنّما قيل لعدم استلزامه له ، لا عدم إمكانه ، فإنّ استعمال المطلق في المقيّد بمكان من الإمكان ـ إنّ كثرة إرادة المقيّد لدى إطلاق المطلق ولو بدالّ آخر ربما تبلغ بمثابة توجب له مزيّة انس ـ كما في المجاز المشهور ـ أو تعيّنا واختصاصا به ـ كما في المنقول بالغلبة ـ ، فافهم.

تنبيه : [فيما إذا كان للمطلق جهات عديدة]

وهو أنّه يمكن أن يكون للمطلق جهات عديدة ، كان واردا في مقام البيان من جهة منها وفي مقام الإهمال أو الإجمال من اخرى ، فلا بدّ في حمله على الإطلاق بالنسبة إلى جهة من كونه بصدد البيان من تلك الجهة ، ولا يكفي كونه بصدده من جهة اخرى ، إلّا إذا كان بينهما ملازمة عقلا أو شرعا أو عادة ، كما لا يخفى (٣).

__________________

(١) هذا إشكال على الانصراف الموجب للاشتراك والنقل. وحاصله : أنّ الاشتراك أو النقل موقوف على كثرة الاستعمال وغلبته ، فالاستعمال في المنصرف إليه قبل تحقّق الغلبة استعمال مجازيّ. وهذا ينافي ما تقدّم من عدم كون استعمال المطلق في المقيّد مجازا.

(٢) هذا الجواب ذكره الشيخ الأعظم على ما في مطارح الأنظار : ٢١٨.

(٣) لا يخفى : أنّا تارة نشكّ في أنّ المتكلّم هل يكون في مقام البيان من جميع الجهات أو يكون في مقام الإهمال كذلك. واخرى نعلم أنّه في مقام البيان من جهة خاصّة ونشكّ في أنّه هل يكون في مقام البيان من جهات أخر أو يكون في مقام الإهمال من تلك الجهات. وثالثة نعلم بأنّه في مقام البيان من جهة خاصّة ونعلم أيضا أنّه في مقام الإهمال من جهات أخر.

والظاهر أنّ المصنّف رحمه‌الله أراد أن يذكر حكم الصورة الثالثة في المقام. فأفاد أنّه يصحّ التمسّك بالإطلاق من الجهة الّتي يكون المتكلّم بصدد البيان من تلك الجهة ، ولا يصحّ التمسّك به من الجهة الّتي يكون في مقام الإهمال من تلك الجهة.

فصل

[المطلق والمقيّد المتنافيان وكيفيّة الجمع بينهما]

إذا ورد مطلق ومقيّد متنافيان (١) ، فإمّا يكونان مختلفين في الإثبات والنفي ، وإمّا يكونان متوافقين.

فإن كانا مختلفين ، مثل : «أعتق رقبة» و «لا تعتق رقبة كافرة» ، فلا إشكال في التقييد.

وإن كانا متوافقين (٢) ، فالمشهور فيهما الحمل والتقييد.

وقد استدلّ بأنّه جمع بين الدليلين ، وهو أولى (٣).

وقد اورد عليه : بإمكان الجمع على وجه آخر ، مثل حمل الأمر في المقيّد على الاستحباب (٤).

واورد عليه (٥) : بأنّ التقييد ليس تصرّفا في معنى اللفظ ، وإنّما هو تصرّف في

__________________

(١) وفي بعض النسخ : «متنافيين» ، والصحيح ما أثبتناه.

(٢) مثل : «اعتق رقبة» و «اعتق رقبة مؤمنة».

(٣) وهذا الاستدلال نسبه المحقّق القميّ إلى الأكثر. قوانين الاصول ١ : ٣٢٥.

(٤) هذا ما أورد المحقّق القميّ على الاستدلال المنسوب إلى الأكثر. وحاصله : أنّه كما يمكن الجمع بينهما بالتقييد يمكن الجمع بينهما بحمل الأمر في المقيّد على الاستحباب ، فلا مزيّة في الجمع المذكور. قوانين الاصول ١ : ٣٢٥.

(٥) أي : على الإيراد الّذي أورده المحقّق القميّ على الاستدلال المذكور.