درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۱۰۹: عام و خاص ۲۷

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

در سه مطلب هیچ شکی نیست:

۱. عام قرآن به واسطه خاص قرآنی تخصیص می‌خورد.

۲. عام قرآنی به واسطه خبر خاصی که متواتر است تخصیص می‌خورد.

۳. عام قرآنی به واسطه خبر واحد محفوف به قرینه قطعیه، تخصیص می‌خورد.

سوال: آیا عام قرآنی به واسطه خبر واحد غیر محفوف به قرینه قطعی، تخصیص می‌خورد یا خیر؟

در مسئله دو نظریه است:

۱. صاحب کفایه می‌تواند تخصیص بزند.

۲. تخصیص عام قرآنی به واسطه خبر واحد غیر محفوف، صحیح نیست، چون:

دلیل اول: عام قرآن قطعی الصدور است و خبر واحدی ظنی الصدور است، و ظنی الصدور نمی‌تواند قطعی الصدور را تخصیص بزند.

جواب اول: لازمه این حرف این است که عام قرآنی به خبر مواتر که ظنی الصدور است، تخصیص نخورد که بالاجماع باطل است.

جواب دوم: این دو خبر سندا و دلالتا با هم تعارض ندارند و ما به واسطه خبر واحد، رفع ید از صدور نمی‌کنیم بلکه در ظاهر قرآن تصرف می‌کنیم که این هم ظن است، پس با ظن، از ظن رفع ید کردیم. چون اصالت العموم در قرآن زمانی جاری می‌شود که قرینه بر خلاف نباشد که این خبر واحد، قرینه بر خلاف است و اصالت العموم جاری نمی‌شود. بله اگر مخالفت بین ظاهر آیه (که ظنی است) و بین سند خبر (که ظنی است) باشد، در این صورت خبر واحد مقدم است چون وقتی سند و دلالت به هم ضمیمه شوند اقوی از آیه می‌شود.

دلیل دوم: دلیل بر حجیت خبر واحد، اجماع است و این دلیل لبی است و به قدر متیقن اکتفا می‌شود که می‌گوید خبر واحدی حجت است که مخالف با قرآن نباشد، پس این خبری که با عام مخالف است، اصلا حجت نیست.

جواب: دلیل بر حجیت خبر واحد، اجماع نیست و رد شده است و بر فرض که باشد، منحصر نیست و بهترین دلیل بر خبر واحد، سیره است و همچنین روایات این را می‌گوید.

۳

تطبیق ادامه نظریه دوم و بررسی آن

(رد دلیل دوم:) ولا ينحصر الدليل على الخبر بالإجماع، كي يقال ب «أنّه فيما (خبری که) لا يوجد على خلافه (خبر) دلالة (دلالت تام)، ومع وجود الدلالة القرآنيّة (بر خلاف خبر) يسقط وجوب العمل به (خبر)». كيف (چگونه دلیل منحصر به اجماع است)! وقد عرفت أنّ سيرتهم مستمرّة على العمل به في قبال العمومات الكتابيّة.

۴

دلیل سوم بر نظریه دوم و بررسی آن

دلیل سوم: روایاتی وجود دارد که اگر خبری مخالف قرآن بود، فاضربه علی الجدار یا طرحه یا زخرف.

جواب اول: به تخصیص، مخالفت نمی‌گویند، یعنی به عام و خاص، مخالفت نمی‌گویند و وقتی به دست عرف بدهی، بین آنها جمع می‌کند.

جواب دوم: بر فرض که مخالفت باشد، مراد از مخالفتی که می‌گویند خبر را طرح کنید، این مخالفت نیست و الا باید اکثر روایات را بیرون انداخت چون مخالف با یک عام قرآن است.

جواب سوم: مراد از اخباری که می‌گوید اگر این خبر، مخالف قرآن بود، ما نگفتیم، منظور این است که مخالف حکم واقعی باشد در حالی که عام، حکم ظاهری است.

۵

تطبیق دلیل سوم بر نظریه دوم و بررسی آن

والأخبار الدالة على أنّ الأخبار المخالفة للقرآن يجب طرحها (الاخبار المخالفه)، أو ضربها (اخبار مخالفه) على الجدار، أو أنّها (اخبار مخالفه) زخرف، أو أنّها (اخبار مخالفه) ممّا لم يقل بها («ما») الإمام عليه‌السلام وإن كانت كثيرة جدّا وصريحة الدلالة على طرح المخالف (خبر مخالف)، إلّا أنّه لا محيص عن أن يكون المراد من المخالفة في هذه الأخبار (اخبار داله) غير مخالفة العموم (و خصوص)، إن لم نقل بأنّها (مخالفت عموم و خصوص) ليست من المخالفة عرفا، كيف (مخالفت است)! وصدور الأخبار المخالفة للكتاب بهذه المخالفة (مخالفت خصوص و عموم) منهم عليه‌السلام كثيرة جدّا.

مع قوّة احتمال أن يكون المراد (مراد ائمه از اخبار داله «بر صادر نشدن خبر مخالف») أنّهم (ائمه) لا يقولون بغير ما هو قول الله تبارك وتعالى واقعا، وإن كان هو (قولهم) على خلافه (قول الله) ظاهرا، شرحا (مفعول له برای خلافه است) لمرامه تعالى، وبيانا لمراده (خداوند) من كلامه (خداوند)، فافهم.

۶

دلیل چهارم بر نظریه دوم و بررسی آن

دلیل چهارم: صغری: اگر تخصیص قرآن به خبر واحد معمولی جایز باشد، لازمه‌اش این است که نسخ قرآن به خبر واحد معمولی جایز باشد. چون نسخ تخصیص در ازمان است یعنی تا الان بود اما از الان به بعد نیست و تخصیص، تخصیص در افراد است.

کبری: فاللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله.

جواب اول: اگر دلیل خارجی نداشتیم می‌گفتیم نسخ قرآن به خبر واحد مثل تخصیص، جایز است اما اجماع داریم که خبر واحد نمی‌تواند ناسخ قرآن باشد و بخاطر همین دست از حرف برمی داریم.

جواب دوم: قیاس نسخ به تخصیص، قیاس مع الفارق است، چون انگیزه اصحاب ائمه برای ضبط نسخ زیاد بوده و بلا واسطه می‌نوشتند، چون قبول نسخ سخت است و با شنیدن، سریع ضبط می‌کردند و لذا با خبر واحد نسخ نیست چون اگر نسخ بود باید متواتر می‌بود، اما در تخصیص اینگونه انگیزه نیست. پس در نسخ یک خصوصیتی است که در تخصیص نیست.

۷

تطبیق دلیل چهارم بر نظریه دوم و بررسی آن

(دلیل چهارم:) والملازمة بين جواز التخصيص وجواز النسخ به (خبر واحد) ممنوعة، وإن كان مقتضى القاعدة جوازهما (تخصیص و نسخ)، (علت ممنوعة:) لاختصاص النسخ بالإجماع على المنع (منع نسخ به واسطه خبر واحد)، مع وضوح الفرق بتوافر الدواعي إلى ضبطه (نسخ)، ولذا قلّ الخلاف في تعيين موارده (نسخ)، بخلاف التخصيص.

۸

دوران بین نسخ و تخصیص

عام و خاص، دو نوع است:

۱. هر دو در حکم مثل هم هستند، اکرم العلماء و اکرم زیدا العالم.

۲. هر دو در حکم مخالف هستند، اکرم العلماء و لا تکرم الفساق منهم. که این خود بر سه نوع است:

الف: گاهی تاریخ صدور هر دو معلوم است، در این صورت سه صورت دارد:

اول: گاهی عام و خاص مقارن با هم صادر شده‌اند، مثلا در یک مجلس امام صادق این را گفته است.

در اینجا به واسطه خاص، عام تخصیص می‌خورد.

ذاول عام صادر شده اما قبل از زمان عمل به عام، خاص صادر شده است. مثلا مولا می‌گوید از روز یکشنبه علماء را اکرام کند و در جمعه می‌گوید لا تکرم العلماء الفاسق.

در اینجا به واسطه خاص، عام تخصیثص می‌خورد.

سوم: اول عام صادر شده و بعد از زمان عمل به عام، خاص صادر دشه است. مثلا در مثال بلا روز دو شنبه می‌گوید لا تکرم العلماء الفاسق.

این ناسخ است، چون اگر مخصص باشد، باید قبل از از بین رفتن زمان حاجت باشد و در اینجا زمان حاجت از بین رفته است و ناسخ است.

۹

تطبیق دوران بین نسخ و تخصیص

فصل

[دوران الأمر بين النسخ والتخصيص]

[حالات الخاصّ والعامّ، وأحكامها]

لا يخفى: أنّ الخاصّ والعامّ المتخالفين يختلف حالهما ناسخا (گاهی عام ناسخ است و گاهی خاص ناسخ است) ومخصّصا (درباره خاص) ومنسوخا، (گاهی عام منسوخ است و گاهی خاص) فيكون الخاصّ مخصّصا تارة، وناسخا مرّة، ومنسوخا اخرى. وذلك لأنّ الخاصّ إن كان مقارنا مع العامّ أو واردا بعده قبل حضور وقت العمل به فلا محيص عن كونه مخصّصا وبيانا له (عام).

وإن كان بعد حضوره (وقت عمل به عام)، كان (خاص) ناسخا لا مخصّصا، لئلّا يلزم تأخير البيان عن وقت الحاجة فيما إذا كان العامّ واردا لبيان الحكم الواقعيّ،

مع أنّه (١) لولاه (٢) لزم إلغاء الخبر بالمرّة أو ما بحكمه (٣) ، ضرورة ندرة خبر لم يكن على خلافه عموم الكتاب لو سلّم وجود ما لم يكن كذلك.

[أدلّة المخالفين والجواب عنها]

وكون العامّ الكتابيّ قطعيّا صدورا وخبر الواحد ظنّيّا سندا (٤) لا يمنع عن التصرّف في دلالته غير القطعيّة قطعا ، وإلّا لما جاز تخصيص المتواتر به أيضا ، مع أنّه جائز جزما.

والسرّ (٥) : أنّ الدوران في الحقيقة بين أصالة العموم ودليل سند الخبر ، مع أنّ الخبر بدلالته وسنده صالح للقرينيّة على التصرّف فيه. بخلافها ، فإنّها غير صالحة لرفع اليد عن دليل اعتباره (٦).

ولا ينحصر الدليل على الخبر بالإجماع (٧) ، كي يقال ب «أنّه فيما لا يوجد على خلافه دلالة ، ومع وجود الدلالة القرآنيّة يسقط وجوب العمل به». كيف! وقد

__________________

(١) هذا هو الوجه الثاني من الوجهين اللّذين ذكرهما المصنّف رحمه‌الله في المقام لإثبات جواز تخصيص العامّ الكتابيّ بخبر الواحد.

(٢) أي : لو لا عملهم بخبر الواحد في قبال عمومات الكتاب.

(٣) أي : ما بحكم إلغائه.

(٤) هذا أوّل الوجوه الأربعة الّتي استدلّ بها المخالفون وتعرّض لها المصنّف رحمه‌الله في المقام.

(٥) أي : والسرّ في تخصيص العامّ الكتابيّ بخبر الواحد.

(٦) والحاصل : أنّ المعارضة تقع في الواقع بين أصالة العموم ودليل حجّيّة الخبر. والخبر يرفع موضوع أصالة العموم ، لأنّ جريانها منوط بعدم الدليل على خلافها ، ضرورة احتمال عدم إرادة العموم ، وأدلّة حجّيّة خبر الواحد دليل على خلافها ، فيكون الخبر حاكما عليها ومقدّما على العموم.

(٧) إشارة إلى الوجه الثاني من الوجوه الّتي استدلّ بها القائلون بعدم جواز تخصيص العامّ الكتابيّ بخبر الواحد. وحاصله : أنّ دليل حجّيّة خبر الواحد هو الإجماع ، وهو دليل لبّيّ ، فيكتفى في مدلوله بالقدر المتيقّن ، وهو ما لا يوجد على خلاف الخبر دلالة ، فلا يشمل الخبر الّذي يخالفه العامّ الكتابيّ.

عرفت أنّ سيرتهم مستمرّة على العمل به في قبال العمومات الكتابيّة.

والأخبار الدالة على أنّ الأخبار المخالفة للقرآن يجب طرحها (١) ، أو ضربها على الجدار (٢) ، أو أنّها زخرف (٣) ، أو أنّها ممّا لم يقل بها الإمام عليه‌السلام (٤) وإن كانت كثيرة جدّا وصريحة الدلالة على طرح المخالف (٥) ، إلّا أنّه لا محيص عن أن يكون المراد من المخالفة في هذه الأخبار غير مخالفة العموم ، إن لم نقل بأنّها ليست من المخالفة عرفا ، كيف! وصدور الأخبار المخالفة للكتاب بهذه المخالفة منهم عليه‌السلام كثيرة جدّا.

مع قوّة احتمال أن يكون المراد أنّهم لا يقولون بغير ما هو قول الله تبارك وتعالى واقعا ، وإن كان هو على خلافه ظاهرا ، شرحا لمرامه تعالى ، وبيانا لمراده من كلامه ، فافهم.

والملازمة بين جواز التخصيص وجواز النسخ به (٦) ممنوعة ، وإن كان مقتضى القاعدة جوازهما ، لاختصاص النسخ بالإجماع على المنع ، مع وضوح الفرق بتوافر الدواعي إلى ضبطه ، ولذا قلّ الخلاف في تعيين موارده ، بخلاف التخصيص.

__________________

(١) راجع وسائل الشيعة ١٨ : ٧٥ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١ و ١٠ و ١٩.

(٢) لم أعثر على رواية تدلّ على ضربها على الجدار.

(٣) راجع وسائل الشيعة ١٨ : ٧٩ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٤.

(٤) راجع المصدر السابق ، الحديث ١٥.

(٥) وهذا هو الوجه الثالث من الوجوه الأربعة.

(٦) وهذا هو الوجه الرابع. وحاصله : أنّ جواز تخصيص العامّ الكتابيّ بخبر الواحد مستلزم لجواز النسخ به ، لأنّهما من واد واحد ، إذا النسخ هو التخصيص بحسب الأزمان. وقد قام الإجماع على عدم جواز النسخ به ، وهذا يدلّ على عدم جواز التخصيص به.

فصل

[دوران الأمر بين النسخ والتخصيص]

[حالات الخاصّ والعامّ ، وأحكامها]

لا يخفى : أنّ الخاصّ والعامّ المتخالفين (١) يختلف حالهما ناسخا ومخصّصا ومنسوخا ، فيكون الخاصّ مخصّصا تارة ، وناسخا مرّة ، ومنسوخا اخرى. وذلك لأنّ الخاصّ إن كان مقارنا مع العامّ (٢) أو واردا بعده قبل حضور وقت العمل به فلا محيص عن كونه مخصّصا وبيانا له.

وإن كان بعد حضوره ، كان ناسخا لا مخصّصا ، لئلّا يلزم تأخير البيان عن وقت الحاجة (٣) فيما إذا كان العامّ واردا لبيان الحكم الواقعيّ ، وإلّا لكان الخاصّ أيضا مخصّصا له(٤) ، كما هو الحال في غالب العمومات والخصوصات في الآيات

__________________

(١) نحو : «أكرم العلماء» و «لا تكرم فسّاقهم».

(٢) بأن يكون صادرين من معصومين في آن واحد ، أو يكونا صادرين من معصوم واحد في مجلس واحد متّصلا بالعامّ أو منفصلا.

(٣) لا يخفى : أنّ في مراده من وقت الحاجة وجهين :

الأوّل : أن يكون المراد به وقت العمل والامتثال.

الثاني : أن يكون المراد به وقت البيان ، أي الوقت الّذي يكون المتكلّم في مقام بيان مراده.

(٤) أي : وإن لم يكن العامّ واردا لبيان الحكم الواقعيّ ، بل كان واردا لبيان الحكم الظاهريّ لكان الخاصّ مخصّصا من دون أن يلزم من تأخّره عن وقت العمل بالعامّ تأخير البيان عن وقت ـ