درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۹۷: عام و خاص ۱۵

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

آیا وضو گرفتن با آب مضاف صحیح است یا خیر؟

برخی فرموده‌اند اگر وضو با آب مضاف، متعلق نذر قرار بگیرد، صحیح است و الا صحیح نیست. و این گروه دو موید داشتند:

۱. صوم در سفر قطعا باطل است اما اگر متعلق نذر قرار بگیرد روایت می‌گوید صحیح است.

۲. احرام قبل از میقات قطعا باطل است اگر متعلق نذر قرار بگیرد روایت می‌گوید صحیح است.

صاحب کفایه سه جواب به این دو موید می‌دهند:

۱. این دو بخاطر دلیل خاص است و در فرد مشکوک دلیل خاص نیست.

حال اشکال می‌شود که متعلق نذر باید راجح باشد و این دو رجحانی ندارد و این روایت علی القاعده نیست، در جواب گفته می‌شود این روایت دلالت می‌کند که این دو قبل از نذر رجحان ذاتی داشته‌اند و این رجحان ذاتی قبل از نذر، باعث امر به این دو نمی‌شود بخاطر وجود مانع اما بعد از آن، امر اشکال ندارد چون مانع برداشته می‌شود.

۲. این دو بخاطر دلیل خاص است و در فرد مشکوک دلیل خاص نیست.

حال اشکال می‌شود که متعلق نذر باید راجح باشد و این دو رجحانی ندارد و این روایت علی القاعده نیست، در جواب گفته می‌شود که این دو همزمان با تعلق نذر به این دو، رجحان هم می‌گیرند و همین مقدار در نذر کافی است.

اشکال گرفته شد که این دو بعد از نذر عبادت هستند و باید با قصد قربت انجام بگیرند در حالی که منشائی برای عبادیت وجود ندارد، چون نذر رجحان می‌آورد و این امر توصلی است و عبادت ساز نیست.

در جواب گفته شد این دلیلی که می‌گوید صوم در سفر و احرام قبل از میقات صحیح است، کاشف از این است که همزمان با تعلق نذر به این دو، یک عنوان مبهمی پیدا می‌کنند که این عنوان راجح و عبادی است.

۳. این دو بخاطر دلیل خاص است و در فرد مشکوک دلیل خاص نیست.

در باب نذر دو دلیل داریم، یک دسته می‌گوید متعلق نذر باید راجح باشد و یک دسته می‌گوید صوم در سفر و احرام قبل از میقات صحیح است و این دسته مخصص دسته اول است.

با این جواب، جواب از اشکال قبل واضح است چون نذر روی صوم در سفر عبادی یا احرام قبل از میقاتی عبادی رفته است.

۳

نکته

 ما در جواب سوم گفتیم نذر روی صوم در سفر نمی‌رود، بلکه روی سفر عبادی می‌رود، اشکال می‌شود که متعلق نذر، قبل از نذر، مقدور مکلف نیست.

صاحب کفایه جواب می‌دهند که قبل از نذر، لازمه نیست متعلق، مقدور مکلف باشد و مقدور بودن در حین وفای نذر، کفایت است و در ما نحن فیه، این مقدور بودن وجود دارد، چون دلیل می‌گوید صوم در سفر عبادی صحیح است و معنایش این است که رجحان دارد و این فرد یک ماه دیگر این صوم را انجام می‌دهد و این رجحان دارد و مقدور هم هست.

۴

تطبیق نکته

فإنّه (ناذر) وإن لم يتمكّن من إتيانهما (صوم و احرام) كذلك (عبادی بودن) قبله (نذر)، إلّا أنّه (ناذر) يتمكّن منه (اتیانهما کذلک) بعده (نذر)، ولا يعتبر في صحّة النذر إلّا التمكّن من الوفاء (وفاء به نذر) ولو بسببه (نذر)، فتأمّل جيّدا.

۵

عدم احراز عام به وسیله اصالت عدم تخصیص

گاهی یک عامی از مولا صادر می‌شود و ما یقین داریم که فردی حکم عام را ندارد و شک می‌کنیم که این فرد تخصیصا (موضوعا داخل در عام است اما از حکم آن خارج است) خارج شده یا تخصصا (موضوعا از عام خارج است) است، حال با اصالت عدم تخصیص، آیا می‌توان ثابت کرد که این فرد تخصصا خارج است پس موضوعا خارج از موضوع عام است یا خیر؟

مثلا مولا گفته اکرم العلماء و ما یقین داریم که لا تکرم زید، حال شک داریم که زید تخصصا خارج است یا تخصیصا. در اینجا با اصالت عدم تخصیص، می‌توان ثابت کرد که این زید تخصص خارج است پس خارج از موضوع عام است.

صاحب کفایه می‌گوید با اصالت عدم تخصیص، خروجی تخصصی فرد از عام ثابت نمی‌شود. چون:

صغری: شرط اجرای اصالت عدم تخصیص، شک در حکم فرد است.

توضیح: بناء عقلاء این است که اصالت عدم تخصیص در جایی جاری می‌کنند که شک در حکم فرد باشد و در ما نحن فیه این شک وجود ندارد. اگر کسی بگوید این درست نیست، می‌گوئیم حداقل شک است.

کبری: و شک در حکم فرد در مورد شک در مورد بحث، منتفی است.

نتیجه: پس شرط اجرای اصالت عدم تخصیص در مورد بحث منتفی است.

۶

تطبیق عدم احراز عام به وسیله اصالت عدم تخصیص

بقي شيء، وهو: أنّه هل يجوز التمسّك بأصالة عدم التخصيص في إحراز عدم كون ما (فردی که) شكّ في أنّه («ما») من مصاديق العامّ ـ مع العلم بعدم كونه («ما») محكوما بحكمه (عام) ـ (خبر کون ما شک:) مصداقا له (عام)، مثل ما إذا علم أنّ زيدا يحرم إكرامه (زید)، وشُكّ في أنّه (زید) عالم، فيحكم عليه (زید) ـ بأصالة عدم تخصيص «أكرم العلماء» ـ أنّه (زید) ليس بعالم، بحيث يحكم عليه (زید) بسائر ما لغير العالم من الأحكام؟

فيه (جواز تمسک) إشكال، لاحتمال اختصاص حجّيّتها (اصالت عدم تخصیص) بما إذا شكّ في كون فرد العامّ (زید عالم) محكوما بحكمه (عام)، كما هو (کون فرد العام محکوما بحکمه) قضيّة عمومه (عام). والمثبِت من الاصول اللفظيّة وإن كان حجّة، إلّا أنّه لا بدّ من الاقتصار على ما (شک در حکم فرد عام) يساعد عليه («ما») الدليل (بناء عقلاء)، ولا دليل هاهنا (درباره اصالت عدم تخصیص) إلّا السيرة وبناء العقلاء، ولم يعلم استقرار بنائهم على ذلك (احراز عدم کون...)، فلا تغفل.

۷

تمسک به عام قبل از فحص از مخصص

آیا تمسک به عام قبل از فحص از مخصص، جایز است یا خیر؟

در این مسئله سه نظریه است:

۱. تمسک به عام قبل از فحص از مخصص جایز است.

۲. تسمک به عام قبل از فحص از مخصص جایز نیست به چهار دلیل:

اول: میرزای قمی: اصالت العموم از باب ظن خاص حجت نیست، بلکه از باب ظن مطلق حجت است و قدر متیقن آن اصالت العموم بعد از فحص است.

دوم: محقق کلباسی و شیخ بهایی: اصالت العموم از باب ظن شخصی حجت است نه از با ظن نوعی و برای شخص، بعد از فحص، ظن به عمومیت حاصل می‌شود.

سوم: میرزای قمی: این عموماتی که از طرف ائمه صادر شده برای مخاطبین و مشافهین بدون فحص حجت است و اگر برای غیر آنها بگوئیم حجت است همراه با فحص باید باشد.

چهارم: شیخ انصاری: علم اجمالی داریم که اکثر عمومات تخصیص خورده‌اند و لذا هر عامی این احتمال را دارد که تخصیص خورده باشد و بعد از فحص، سه حالت می‌آید:

الف. برخی از عمومات تخصیص نخورده که به آنها عمل می‌شود.

ب. برخی از عمومات تخصیص نخورده که به عام عمل می‌شود.

ج. در برخی شک است که بعد از علم اجمالی، شک بدوی است.

۳. صاحب کفایه: اگر عام در معرض تخصیص است مثل کتاب و سنت که فحص لازم است و اگر در معرض تخصیص نباشد، نیاز به فحص نیست.

۸

تطبیق تمسک به عام قبل از فحص از مخصص

فصل

هل يجوز العمل بالعامّ قبل الفحص عن المخصّص؟ فيه (مطلب) خلاف، وربما نفي الخلاف عن عدم جوازه (عمل به عام قبل از فحص)، بل ادّعي الإجماع عليه (عدم جواز).

والّذي ينبغي أن يكون محلّ الكلام في المقام أنّه هل تكون أصالة العموم متّبعةً مطلقا (و لو قبل از فحص) أو بعد الفحص عن المخصّص واليأس عن الظفر به (مخصص)؟ بعد الفراغ عن اعتبارها (اصالت العموم) بالخصوص (از باب ظن خاص، در مقابل میرزای قمی که می‌گوید از باب انسداد حجت است) في الجملة (با قطع نظر از اینکه مطلقا حجت باشد یا تفصیل باشد) من باب الظنّ النوعيّ للمشافه وغيره ما لم يعلم بتخصيصه (عام) تفصيلا، ولم يكن (عام) من أطراف ما (عموماتی که) علم تخصيصه («ما») إجمالا. وعليه (محل کلام) فلا مجال لغير واحد ممّا استدلّ به على عدم جواز العمل به (عام) قبل الفحص واليأس.

الإحرام قبل الميقات : فإنّما هو (١) لدليل خاصّ كاشف عن رجحانهما ذاتا في السفر وقبل الميقات ، وإنّما لم يأمر بهما استحبابا أو وجوبا لمانع يرتفع مع النذر.

وإمّا لصيرورتهما راجحين بتعلّق (٢) النذر بهما بعد ما لم يكونا كذلك ، كما ربما يدلّ عليه ما في الخبر من كون الإحرام قبل الميقات كالصلاة قبل الوقت (٣).

لا يقال : لا يجدي صيرورتهما راجحين بذلك (٤) في عباديّتهما ، ضرورة كون وجوب الوفاء توصّليّا لا يعتبر في سقوطه إلّا الإتيان بالمنذور بأيّ داع كان.

فإنّه يقال : عباديّتهما إنّما تكون لأجل كشف دليل صحّتهما عن عروض (٥) عنوان راجح عليهما ملازم لتعلّق النذر بهما.

هذا لو لم نقل بتخصيص عموم دليل اعتبار الرجحان في متعلّق النذر بهذا الدليل ، وإلّا أمكن أن يقال بكفاية الرجحان الطارئ عليهما من قبل النذر في عباديّتهما بعد تعلّق النذر بإتيانهما عباديّا ومتقرّبا بهما منه تعالى ، فإنّه وإن لم يتمكّن من إتيانهما كذلك قبله ، إلّا أنّه يتمكّن منه بعده ، ولا يعتبر في صحّة النذر إلّا التمكّن من الوفاء ولو بسببه ، فتأمّل جيّدا.

[عدم إحراز مصاديق العامّ بأصالة عدم التخصيص]

بقي شيء ، وهو : أنّه هل يجوز التمسّك بأصالة عدم التخصيص في إحراز عدم كون ما شكّ في أنّه من مصاديق العامّ ـ مع العلم بعدم كونه محكوما بحكمه ـ

__________________

(١) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «فإنّما هي» ، فإنّ الضمير يرجع إلى صحّة الصوم.

(٢) أي : مع تعلّق النذر. فالباء بمعنى المصاحبة.

(٣) لم أعثر على رواية تدلّ على كون الإحرام قبل الميقات كالصلاة قبل الوقت.

نعم ، ورد ما يدلّ على أنّ مثل من أحرم قبل الميقات مثل من صلّى في السفر أربعا وترك الثنتين. راجع وسائل الشيعة ٨ : ٢٣٤ ، الباب ١١ من أبواب المواقيت ، الحديث ٣.

(٤) أي : مع تعلّق النذر بهما. فالباء بمعنى «مع».

(٥) هكذا في النسخ. ولكن لا تساعد عليه اللغة.

مصداقا له (١) ، مثل ما إذا علم أنّ زيدا يحرم إكرامه ، وشكّ في أنّه عالم ، فيحكم عليه ـ بأصالة عدم تخصيص «أكرم العلماء» ـ أنّه ليس بعالم ، بحيث يحكم عليه بسائر ما لغير العالم من الأحكام؟

فيه إشكال ، لاحتمال اختصاص حجّيّتها (٢) بما إذا شكّ في كون فرد العامّ محكوما بحكمه ، كما هو قضيّة عمومه. والمثبت من الاصول اللفظيّة وإن كان حجّة ، إلّا أنّه لا بدّ من الاقتصار على ما يساعد عليه الدليل ، ولا دليل هاهنا إلّا السيرة وبناء العقلاء ، ولم يعلم استقرار بنائهم على ذلك ، فلا تغفل (٣).

__________________

(١) قوله : «مصداقا له» خبر قوله : «عدم كون».

(٢) أي : حجّيّة أصالة عدم التخصيص ، وهي أصالة العموم.

(٣) والحاصل : أنّ أصالة عدم التخصيص وإن كان حجّة ، إلّا أنّ مقدار حجّيتها تابع لما يدلّ على اعتبارها. وبما كان دليل حجّيّتها بناء العقلاء والسيرة فلا بدّ من الأخذ بالقدر المتيقّن ، وهو حجّيتها في إحراز ثبوت حكم العامّ لمن علم كونه فردا للعامّ وشكّ في خروجه عن حكمه تخصيصا. وأمّا إحراز فرديّة فرد بأصالة عدم التخصيص فلم يعلم استقرار بناء العقلاء على ذلك.

فصل

[العمل بالعامّ قبل الفحص عن المخصّص]

هل يجوز العمل بالعامّ قبل الفحص عن المخصّص؟ (١) فيه خلاف ، وربما نفي الخلاف عن عدم جوازه (٢) ، بل ادّعي الإجماع عليه (٣).

والّذي ينبغي أن يكون محلّ الكلام في المقام أنّه هل تكون أصالة العموم متّبعة مطلقا أو بعد الفحص عن المخصّص واليأس عن الظفر به؟ بعد الفراغ عن اعتبارها بالخصوص في الجملة من باب الظنّ النوعيّ للمشافه وغيره ما لم يعلم بتخصيصه تفصيلا ، ولم يكن من أطراف ما علم تخصيصه إجمالا. وعليه فلا مجال لغير واحد ممّا استدلّ به على عدم جواز العمل به قبل الفحص واليأس (٤).

__________________

(١) قال السيّد المحقّق البروجرديّ : «وأوّل من عنون المسألة أبو العبّاس بن سريج ـ المتوفّى في أوائل المائة الرابعة من الهجرة ـ وكان يقول بعدم الجواز. واستشكل عليه تلميذه أبو بكر الصيرفيّ بأنّه لو لم يجز ذلك لما جاز التمسّك بأصالة الحقيقة أيضا قبل الفحص عن قرينة المجاز». نهاية الاصول : ٣١١.

(٢) وهو المنقول عن الغزاليّ والآمديّ. راجع مطارح الأنظار : ١٩٧.

(٣) وهو المنقول عن النهاية. راجع مطارح الأنظار : ١٩٧.

(٤) غرض المصنّف رحمه‌الله التعريض ببعض من استدلّ على عدم الجواز بوجوه لا مجال للاستدلال بها. وهي ثلاثة :

الأوّل : ما تعرّض له الفاضل التونيّ في الوافية : ١٢٩ ، واستدلّ به المحقّق القميّ في ـ

فالتحقيق عدم جواز التمسّك به قبل الفحص فيما إذا كان في معرض التخصيص ، كما هو الحال في عمومات الكتاب والسنّة ، وذلك لأجل أنّه لو لا القطع باستقرار سيرة العقلاء على عدم العمل به قبله فلا أقلّ من الشكّ ، كيف! وقد ادّعي الإجماع على عدم جوازه فضلا عن نفي الخلاف عنه ، وهو كاف في عدم الجواز ، كما لا يخفى. وأمّا إذا لم يكن العامّ كذلك ـ كما هو الحال في غالب العمومات الواقعة في ألسنة أهل المحاورات ـ فلا شبهة في أنّ السيرة على العمل به بلا فحص عن مخصّص (١).

وقد ظهر لك بذلك أنّ مقدار الفحص اللازم ما به يخرج عن المعرضيّة له. كما

__________________

ـ القوانين ١ : ٢٧٦. وحاصله : أنّ المقصود من العمل بالأحكام هو تحقّق إطاعة الموالى ، ولا تتحقّق إطاعتهم إلّا بالعمل بمرادهم ، فلا بدّ من العلم أو الظنّ بمرادهم. ولا يحصل الظنّ بمرادهم من العموم قبل الفحص ، فيجب الفحص حتّى يحصل الظنّ به.

الثاني : ما نسب في مطارح الأنظار : ٢٠١ إلى المحقّق القميّ. وحاصله : أنّ خطابات الكتاب والسنّة خاصّة للمشافهين ، فلا تعمّ غيرهم من الغائبين والمعدومين. وعليه فلا يمكن لهم أن يتمسّكوا بعموم تلك الخطابات ، بل لا بدّ في إثبات توجّهها إليهم من التمسّك بقاعدة الاشتراك في التكليف ، والتمسّك بها متوقّف على تعيين أنّ الحكم عامّ أو خاصّ ، وهو متوقّف على الفحص ، فإذن يجب على غير المشافهين الفحص عن المخصّص.

الثالث : ما ذكره الشيخ الأنصاريّ واعتمد عليه على ما في مطارح الأنظار : ٢٠٢. وحاصله : أنّا نعلم إجمالا بورود مخصّصات كثيرة للعمومات الواردة في الشريعة. وقضيّة هذا العلم الإجماليّ عدم جواز العمل بالعمومات قبل الفحص عن المخصّص ، فإذن يجب الفحص عن المخصّص.

والمصنّف رحمه‌الله حدّد محلّ البحث ، فذكر أنّ البحث في جواز العمل بالعامّ قبل الفحص وعدم جوازه إنّما هو بعد الفراغ عن اعتبار أصالة العموم من باب الظنّ النوعيّ لا الشخصيّ ، فلا مجال للاستدلال بالدليل الأوّل ؛ وبعد الفراغ عن حجّيّتها بالنسبة إلى المشافهين وغيرهم ، فلا مجال للاستدلال بالدليل الثاني ؛ وبعد الفراغ عن عدم كون العامّ من أطراف العلم الإجماليّ بالتخصيص ، فلا مجال للاستدلال بالدليل الثالث.

(١) ووافقه المحقّق الاصفهانيّ والسيّد الإمام الخمينيّ. وظاهر كلام المحقّق النائينيّ هو عدم جواز العمل بالعامّ قبل الفحص مطلقا. راجع نهاية الدراية ١ : ٦٤٦ ، ومناهج الوصول ٢ : ٢٧٥ ، فوائد الاصول ٢ : ٥٣٩.