درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۸۲: مفاهیم ۲۴

 
۱

خطبه

۲

جزوه دلالت کلمه «بل» بر مفهوم

از جمله کلماتی که گفته شده دال بر حصر است (و نتیجة دال بر مفهوم است) کلمه بل می‌باشد.

توضیح: کلمه بل سه صورت معروفه دارد:

۱. اتیان بل به خاطر این است که ما قبل بل غفلة یا خطاً صادر شده است. در این صورت دال بر حصر و مفهوم نیست مثل اکرم عمرا بل زیدا.

۲. اتیان بل به خاطر تاکید جمله قبل است نه ابطلال آن، در این صورت نیز دال بر حصر و مفهوم نیست، مثل طهارة ماء الغسالة مشهور بل اجماعی.

۳. اتیان بل به خاطر ابطلال ما اثبت اولا است، در این صورت، دال بر حصر و مفهوم است. مثلا اکرم زیدا بل عمرا.

با حفظ این نکته، در صورت عدم قرینه بر تعیین صورت سوم، بل مفید حصر و مفهوم نیست.

۳

جزوه مفهوم داشتن تعریف مسند الیه به ال

از جمله اموری که گفته شده دال بر حصر (و نتیجة دال بر مفهوم) است، تعریف مستند الیه (خصوص مبتدا) به واسطه ال است، عقیده مصنف این است که دال بر حصر و مفهوم نیست. چون اصل در ال این است که برای جنس باشد و اصل در حمل این است که به صورت حمل شایع باشد (اتحاد وجودی و تغایر مفهومی) با حفظ این نکته، حمل یک شیء بر جنس به نحو حمل شایع، مقتضی حصر نیست (حصر جنس بر آن شیء) مثل الانسان زید، (لازمه اتحاد انسان با زید انحصار انسان در زید نیست).

نکته: تعریف مسند الیه به واسطه ال در سه مورد مفید حصر است:

۱. قرینه واقع شود که ال برای استغراق افراد است (الانسان زید - هر فردی از افراد انسان زید است پس برای انسان فردی غیر از زید نیست).

۲. قرینه قائم شود که مدخول ال طبیعت مطلقه است (جنس وسیع ساری که شامل همه است) مثل الانسان زید، انسان وسیع ساری که شامل عمر است، زید است، پس برای انسان وجودی غیر از وجود زید نیست.

۳. قرینه قائم شود که حمل اولی ذاتی است مثل الانسان حیوان ناطق در مقام بیان تعریف حقیقی. موضوع و محمول متحد در ماهیت هستند پس انفکاک بینهما معقول نیست، یعنی انسان از غیر حیوان ناطق منتفی است.

۴

تطبیق مفهوم داشتن تعریف مسند الیه به ال

نعم (استدراک از دلالت نداشتن تعریف مسند الیه به لام بر حصر) لو قامت قرينة على (مورد اول) أن اللام للاستغراق أو (مورد دوم) أن مدخوله (لام) أخذ بنحو الإرسال و الإطلاق أو (مورد سوم) على أن الحمل عليه (مدخول لام) كان ذاتيا (ذاتی اولی) لأفيد (جواب لوقامت) حصر مدخوله (در این ۳ صورت رسانده می‌شود حصر مدخول لام) على محموله (محمول مدخول – زید) و اختصاصه (مدخول) به (محمول).

و قد انقدح بذلك (عدم دلالت لام و حمل بر حصر) الخلل في كثير من كلمات الأعلام في المقام (در مبحث مفهوم حصر) و ما وقع منهم من النقض و الإبرام (یعنی با توضیحاتی که دادیم روشن می‌شود که اشکالات و دفع اشکالاتی که علما بیان کرده‌اند این جا، همه اشکال دارند) و لا نطيل بذكرها فإنه بلا طائل كما يظهر للمتأمل فتأمل جيدا.

۵

مفهوم لقب

بحث اول: ایا لقب مفهوم دارد یا ندارد.

مراد از لقب چیست؟ لقب به اسمی گفته می‌شود که انسان به وسیله‌ی این اسم تعبیر می‌کند از چیز دیگری. چه این اسم جامد یا مشتق باشد، رکن باشد یا غیر رکن، لقب نحوی باشد یا نباشد [۱].

اکرم زیدا. این زید لقب است زیرا به وسیله‌ی زید تعبیر می‌کنیم از این اقا. ایا مفهوم دارد یا ندارد. اگر گفتید مفهوم دارد، مفهومش این است که غیر زید وجوب اکرام ندارد.

صاحب کفایه می‌فرماید لقب مفهوم ندارد زیرا اثبات شی نفی ماعدا نمی‌کند. اکرام زید واجب است و این مفهومش این نیست که اکرام غیر زید واجب نیست.

_______________

[۱] استاد حیدری: با این توضیحاتی که دادیم بطلان کلام مرحوم حکیم روشن می‌شود.

۶

مفهوم عدد

بحث دوم: مفهوم عدد

ایا عدد مفهوم دارد یا ندارد. عدد ۳ صورت دارد اما در متن کفایه ۲ صورت بیان شده است:

  1. گاهی عدد نسبت به اقل و اکثر به شرط لا است. مثل این مثال: یجب علیکم رکعتا الصبح. حالا این عدد (دو) نسبت به اقل به شرط لا است یعنی نباید کمتر بشود و نسبت به اکثر هم به شرط لا است یعنی نباید بیشتر بشود.

در این صورت عدد مفهوم ندارد. اگر کسی کمتر انجام داد یا بیشتر، مجزی نیست چون عملی که شما آوردید مامور به نیست و آن عملی که ماموربه است، شما نیاورده‌اید.

  1. گاهیی عدد از ناحیه‌ی قلت به شرط لا است اما از ناحیه‌ی کثرت لابشرط است. یعنی نباید کمتر بشود اما نسبت به بیشتر مشکلی نیست که بیشتر بشود یا نشود.

مثل این مثال: مثل یک قطره خمر افتاد در آب چاه. بنابر قول قدما آب چاه نجس می‌شود. باید تمام آب چاه کشیده شود. خب شما دارید آب چاه را می‌کشید بالا لکن از پایین هم هی آب می‌جوشد. چه باید کرد؟ این جا می‌گویند یک روز کامل باید با ۴ مرد آب را بکشید. حالا روایت داریم تراوحوا باربعه رجال. حالا اربعه رجال عدد است که در خطاب امده است. و از حیث قلت به شرط لا است یعنی نباید از ۴ مرد کمتر بشود. اما از ناحیه‌ی کثرت لابشرط است. یعنی اشکال ندارد بیشتر از ۴ مرد باشند.

حالا اگر کسی با کمتر از ۴ مرد تراوح بکند، مجزی هست یا نیست؟ نیست زیرا الماتی به لیست بماموربه و المامور به لیست به ماتی به.

  1. گاهی عدد از ناحیه‌ی کثرت به شرط لا است یعنی بیشتر از این عدد نباید باشد اما نسبت به قلت لابشرط است.

مثال کی فرماید از هر ما ۳ روز، روزه مستحب است. اگر مفهوم داشته باشد این است که غیر از ۳ روز مستحب نیست لذا اگر روایت دیگری بگوید در هر ماه ۸ روز مستحب است با این روایت تنافی پیدا می‌کند. صاحب کفایه می‌فرماید عدد مفهوم ندارد مطلقا. (صاحب کفایه این صورت را ذکر نکرده است)

نتیجه: نظر صاحب کفایه در مفاهیم (شرط مفهوم ندارد، وصف ندارد، غایت در یک صورت دارد، استثناء دارد، عدد و لقب هم مفهوم ندارد)

۷

تطبیق مفهوم لقب

فصل لا دلالة للقب و لا للعدد على المفهوم‏ و انتفاء سنخ الحكم عن غير موردهما (لقب و عدد) أصلا (قید لا دلاله یعنی اصلا دلالتی نیست) و قد عرفت أن انتفاء شخصه (در لقب اگر لقب منتفی شد، شخص حکم هم منتفی می‌شود اما انتفاء شخص حکم اسمش مفهوم نیست – اکرم زیدا و این یعنی وجوب اکرام بر فرض موضوع بودن زید. حالا کلام را ببریم روی عمرو. بله اقای عمرو ان وجوب اکرام بر فرض موضوع بودن زید را ندارد زیرا موضوع عوض شد اما این اسمش انتفاء شخص حکم است اما انتفاء شخص حکم مفهوم نیست) ليس بمفهوم.

۸

تطبیق مفهوم عدد

كما أن قضية التقييد بالعدد (همان طور که مقتضای مقید کردن خطاب به عدد) منطوقا عدم جواز الاقتصار على ما دونه (جایز نیست اکتفا کردن بر کمتر از آن عدد – این جا دارد حکم هر دو صورت را از ناحیه‌ی قلت می‌گوید) لأنه (مادون) ليس بذاك الخاص و المقيد (عدد) و أما الزيادة (بیان حکم دو صورت از ناحیه‌ی زیادت) فكالنقيصة (یعنی حق زیاد کردن ندارید) إذا كان التقييد به (زمانی که بوده باشد تقیید به عدد) للتحديد (برای محدود کردن تکلیف است) بالإضافة إلى كلا طرفيه (نسبت به دو طرف عدد – دو طرف عدد یعنی طرف قلت و زیاده)

نعم لو كان (اگر بوده باشد تقیید به عدد) لمجرد التحديد بالنظر إلى طرفه الأقل (بخاطر مجرد محدود کردن تکلیف فقط به نسبت طرف اقل یعنی عدد از ناحیه‌ی اقل بشرط لا است) لما كان في الزيادة ضير أصلا بل ربما كان فيها (زیاده) فضيلة و زيادة كما لا يخفى.

و كيف كان (و هر گونه که بوده باشد تحدید به عدد یعنی از هرکدام از این دو قسم که بوده باشد) فليس عدم الاجتزاء بغيره (نیست عدم اکتفاء به غیر عدد یعنی عدد که امد اکتفاء به غیر عدد جایز نیست اما این عدم جواز از باب مفهوم نیست – غیر عدد در صورت اول قلت و کثرت است و در صورت دوم قلت است) من جهة دلالته (عدد) على المفهوم بل إنما يكون (بلکه عدم الاجتزاء می‌باشد) لأجل عدم الموافقة (بخاطر موافق نبودن غیر عدد) مع ما أخذ في المنطوق (مامور به) كما هو معلوم.

[تعريف المسند إليه باللام]

وممّا يفيد الحصر ـ على ما قيل (١) ـ تعريف المسند إليه باللام.

والتحقيق : أنّه لا يفيده إلّا فيما اقتضاه المقام (٢) ، لأنّ الأصل في اللام أن تكون لتعريف الجنس ، كما أنّ الأصل في الحمل في القضايا المتعارفة هو الحمل المتعارف الّذي ملاكه مجرّد الاتّحاد في الوجود ، فإنّه الشائع فيها ، لا الحمل الذاتيّ الّذي ملاكه الاتّحاد بحسب المفهوم ، كما لا يخفى. وحمل شيء على جنس وماهيّة كذلك (٣) لا يقتضي اختصاص تلك الماهيّة به وحصرها عليه.

نعم ، لو قامت قرينة على أنّ اللام للاستغراق ، أو أنّ مدخوله اخذ بنحو الإرسال والإطلاق ، أو على أنّ الحمل عليه كان ذاتيّا ، لافيد حصر مدخوله على محموله واختصاصه به.

وقد انقدح بذلك الخلل في كثير من كلمات الأعلام في المقام وما وقع منهم من النقض والإبرام (٤). ولا نطيل بذكرها ، فإنّه بلا طائل ، كما يظهر للمتأمّل ، فتأمّل جيّدا.

__________________

(١) راجع قوانين الاصول ١ : ١٨٨.

(٢) كقوله تعالى : ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ الحمد / ٢.

(٣) أي : حملا متعارفا.

(٤) راجع قوانين الاصول ١ : ١٨٨ ـ ١٩٠ ، ومطارح الأنظار : ١٨٨ ـ ١٩٠.

فصل

[مفهوم اللقب والعدد]

لا دلالة للّقب (١) ولا للعدد على المفهوم وانتفاء سنخ الحكم عن غير موردهما أصلا. وقد عرفت (٢) أنّ انتفاء شخصه ليس بمفهوم.

كما أنّ قضيّة التقييد بالعدد منطوقا عدم جواز الاقتصار على ما دونه ، لأنّه ليس بذاك الخاصّ والمقيّد (٣) ، وأمّا الزيادة فكالنقيصة إذا كان التقييد به (٤) للتحديد بالإضافة إلى كلا طرفيه (٥).

نعم ، لو كان لمجرّد التحديد بالنظر إلى طرفه الأقلّ لما كان في الزيادة ضير أصلا (٦) ، بل ربما كان فيها فضيلة وزيادة ، كما لا يخفى.

__________________

(١) المراد من اللقب هو كلّ ما يعبّر عن الشيء ، سواء كان اسما أم لقبا ، وسواء كان ركنا في الكلام ـ بأن يكون مبتداء أو خبرا ـ أو لم يكن ركنا.

(٢) في الصفحة : ١٠٥ من هذا الجزء.

(٣) وبتعبير أوضح : إنّه وإن كان العدد يدلّ على جواز الاقتصار على ما دونه ، إلّا أنّه ليس من جهة دلالته على المفهوم ، بل من جهة أنّ المأمور به المقيّد لا ينطبق عليه.

(٤) أي : العدد.

(٥) أي : إنّ العدد يدلّ على عدم جواز الزيادة أيضا فيما إذا جيء بالعدد في مقام التحديد بالنسبة إلى طرفي الزيادة والنقيصة. ولكن دلالته عليه ليس من باب دلالته على المفهوم ، بل من جهة أنّ المأمور به المقيّد لا ينطبق على المأتيّ به.

(٦) كما سئل عن أبي جعفر عليه‌السلام : أيّ شيء حدّ الركوع والسجود؟ قال عليه‌السلام : «سبحان ربّي العظيم ـ

وكيف كان فليس عدم الاجتزاء بغيره من جهة دلالته على المفهوم ، بل إنّما يكون لأجل عدم الموافقة مع ما اخذ في المنطوق ، كما هو معلوم.

__________________

ـ وبحمده ثلاثا في الركوع ، وسبحان ربّي الأعلى وبحمده ثلاثا في السجود». وسائل الشيعة ٤ : ٩٢٤ ، الباب ٤ من أبواب الركوع ، الحديث ٥.