درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۷۲: مفاهیم ۱۴

 
۱

خطبه

۲

جزوه اشکال و جواب تصرف دوم

اشکال: صغری: تصرف دوم، لازمه‌اش اجتماع حکمین متماثلین در شیء واحد است (چون در تصرف دوم، دو عنوان واجب - دو وضو- منطبق بر مصداق خراجی شده است، پس مصداق خارجی متصف به دو وجوب می‌شود).

کبری: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله. پس با تصرف دوم مشکل اجتماع حکمین متماثلین در شیء واحد برطرف نمی‌شود.

جواب اول: انطباق دو عنوان واجب بر مصداق خارجی، موجب اجتماع حکمین متماثلین در شیء واحد که عقلا محال است نمی‌شود، بلکه موجب وجوب واحد اکید مصداق خارجی است، فلا یلزوم الاجتماع. و

جواب دوم: آنچه که در مسئله اجتماع امر و نهی بنا بر قول به جواز گفته شد (الف: متعلق امر و نهی عنوان است ب: متعلق امر و نهی معنون و فرد خارجی است، ولی تعدد عنوان موجب تعدد معنوان است)، در ما نحن فیه نیز نسبت به دو وجوب گفته می‌شود، پس اجتماع حکمین متماثلین در شیء واحد لازم نمی‌آید. فافهم.

۳

تصرف سوم

  • تصرف سوم: وقتی که شرط اول موجود شد یعنی وقتی که مکلف بول کرد، با شرط اول اصل وجوب وضو می‌آید و وقتی که شرط دوم موجود شد یعنی بعد از این که مکلف خوابید، بعد از این خوابیدن، یک وجوب دیگر نمی‌آید بلکه همان وجوب اول تاکیید می‌شود. در این صورت پای یک وجوب در میان است لذا لایلزم اجتماع حکمین متماثلین در شی واحد.
۴

جزوه تصرف سوم

تصرف سوم: هنگام وجود شرط اول، اصل وجوب و هنگام وجود شرط دوم، تاکد آن وجوب حادث می‌شود، فلا یلزم اجتماع حکمین متماثلین در شیء واحد (چون یک وجوب اکید است نه دو وجوب).

۵

مرحله سوم تحقیق مصنف

مرحله‌ی سوم: تحقیق صاحب کفایه را گفتیم که در ضمن ۳ مرحله است و مرحله‌ی سوم یک قیاس است و قیاس این است که:

  • صغری: این ۳ تصرف بر خلاف ظاهر جمله‌ی شرطیه است.
  • کبری: هرچیزی که بر خلاف ظاهر جمله‌ی شرطیه باشد، محتاج به دلیل است.
  • نتیجه: پس این ۳ تصرف محتاج به دلیل است و دلیل هم منتفی است.

سوال: چگونه این ۳ تصرف بر خلاف ظاهر جمله‌ی شرطیه است؟

در تصرف اول می‌گفتیم جمله‌ی شرطیه را حمل می‌کنیم بر الثبوت عند الثبوت و این خلاف ظاهر است زیرا ظاهر جمله‌ی شرطیه، الحدوث عند الحدوث است.

در تصرف دوم می‌گفتیم متعلق جزاء، حقائق متعدده است و این خلاف ظاهر است زیرا ظاهرش این است که حقیقه واحده هست.

در تصرف سوم می‌گفتیم هنگام تحقق شرط دوم ان را حمل بر تاکیید می‌کنیم و تاکیید هم خلاف ظاهر است و ظاهر این است که حمل بر تاسیس بشود.

۶

اشکال اول و جواب

این جا دو اشکال مطرح می‌شود:

اشکال اول:

ما بر این تصرفات دلیل داریم. ما دلیل داریم که باید یکی از این ۳ تصرف را در جمله‌ی شرطیه انجام داد. دلیل این است که اگر شما این تصرفات را انجام ندهید لازمه‌اش اجتماع حکمین متماثلین فی شی واحد است. لذا برای این که این محذور لازم نیاید ما مجبور هستیم که یکی از این ۳ تصرف را انجام بدهیم.

جواب صاحب کفایه:

اگر بخواهیم مشکل اجتماع حکمین متماثلین در شی واحد را حل بکنیم، راه حل این مشکل منحصر در این ۳ راه نیست. بلکه یک تصرف دیگر هم می‌توانیم انجام بدهیم که این می‌شود تصرف چهارم که این تصرف چهارم مورد پسند عرف است.

سوال: این تصرف چهارم چیست؟

می‌گوید مراد از متعلق‌ها را ماهیت وضو نگیریم، زیرا اگر مراد از متعلق‌ها را ماهیت وضو بگیریم، ماهیت وضو یک چیز است لذا اجتماع حکمین متماثلین در شی واحد لازم می‌آید. ایشان می‌فرماید مراد از فتوضا اول یک فرد از وضو است و مراد از توضا دوم یک فرد دیگری از وضو است.

۷

جزوه مرحله سوم

مرحله سوم: صغری: این سه تصرف بر خلاف ظاهر جمله شرطیه است.

کبری: هر چیزی که بر خلاف ظاهر جمله شرطیه است، محتاج به دلیل است.

نتیجه: پس این سه تصرف محتاج به دلیل است و دلیل منتفی است.

۸

جزوه اشکال اول و جواب

اشکال اول: دلیل بر این تصرفات این است که اگر این تصرفات صورت نگیرد، محذور اجتماع حکمین متماثلین در شیء واحد لازم می‌آید، پس این محذور دلیل بر این تصرفات خواهد بود.

جواب: دفع این محذور منحصر در این تصرفات ثلاث نیست، بلکه تصرف دیگری نیز وجود دارد که عرفا اقرب از تصرفات ثلاثه است و آن تصرف این است که بگوئیم متعلق حکم در جزاء ماهیت وضو نیست تا اجتماع حکمین متماثلین در شیء واحد لازم بیاید، بلکه متعلق حکم در جزای اول فردی از وضو است و متعلق حکم در جزای دوم، فردی دیگری از وضو است که غیر از فرد اول است و اشکالی نیست که یک فرد از ماهیت متصف به وجوب باشد و فرد دیگری نیز متصف به وجوب شود فلا یلزم اجتماع حکمین متماثلین فی شیء واحد.

۹

تطبیق تصرف سوم

أو (تصرف سوم) الالتزام بحدوث الأثر (ظاهر جمله‌ی شرطیه، الحدوث عند الحدوث است. ما در این تصرف سوم به این ظاهر عمل کردیم. چون می‌گوییم با شرط اول، وجوب وضو حادث می‌شود و با شرط دوم، تاکیید موجود می‌شود. تاکیید هم یک امر حادث است زیرا قبلا موجود نبود) عند وجود كل شرط إلا أنه (اثر) وجوب الوضوء في المثال عند الشرط الأول و تأكد وجوبه عند الآخر (شرط دوم).

۱۰

تطبیق مرحله سوم تحقیق مصنف

و لا يخفى (مرحله‌ی سوم – می‌خواهیم بگوییم این ۳ تصرف باطل است. قبلا بیان شد که صاحب کفایه با این تحقیق می‌خواهد برسد به قول به عدم تداخل و این ۳ تصرف بر مبنای قول به تداخل بود یعنی اگر کسی قائل به تداخل بشود باید یکی از این ۳ تصرف را انجام بدهد. حالا صاحب کفایه می‌گوید این ۳ تصرف باطل است) أنه لا وجه لأن يصار إلى واحد منها (دلیلی نیست برای این که تمایل پیدا بشود به یکی از این تصرفات ثلاث) فإنه (دلیل برای لاوجه) رفع اليد عن الظاهر بلا وجه مع (این جا باید به دو نکته توجه داشته باشید. اول: ظاهر این عبارت (مع ما فی الاخیرین) این است که می‌خواهد اشکال دوم بگیرد. چون قبل از این مع یک اشکالی گرفت به هر ۳ تصرف و به وسیله‌ی این مع می‌خواهد یک اشکال دیگر بگیرد به تصرف دوم و سوم، اما این جا باید خلاف ظاهر مرتکب بشویم زیرا با این مع چیزی جدای از قبل از مع، بیان نمی‌شود. نکته‌ی دوم این است ظاهر این عبارت این است که در تصرف دوم و سوم یک اشکال دیگری هم هست. اما ما می‌خواهیم بگوییم این اشکال در تصرف اول هم هست لذا وجهی ندارد که صاحب کفایه کلام را ببرد روی تصرف دوم و سوم فقط. مرحوم حکیم یک توضیحی داده که با این توضیح کلام و عبارت صاحب کفایه درست می‌شود اما جواب مرحوم حکیم هم انصافا صحیح نیست لذا خود ایشان بعد از بیان توجیهشان می‌فرمایند فتامل) ما في الأخيرين (با آن چه که در دو تصرف آخر است -تصرف دوم و سوم-) من الاحتياج إلى إثبات أن (مربوط به تصرف دوم) متعلق الجزاء (وضو) متعدد متصادق (صدق می‌کند این متعدد) على واحد و إن كان (اگر چه می‌باشد متعلق جزاء صورتا و ظاهرا واحد) صورة واحدا سمي‏ باسم واحد (که به یک اسم نامیده شده است) كالغسل (می‌خواهد مثال بزند برای جائی که حقیقت واحده است. اذا مسست میتا فاغسل. و لذا اجنبت فاغسل) و إلى إثبات (مربوط به تصرف سوم – باید ثابت کنید که) أن الحادث (اثری که موجود می‌شود) بغير الشرط الأول (به واسطه‌ی شرط دوم) تؤكُّد ما حدث بالأول (تاکید ان چیزی است که موجود می‌شود به واسطه‌ی شرط اول زیرا تاکیید برخلاف اصل است و اصل این است که هرجمله‌ای برای تاسیس باشد) و مجرد الاحتمال (احتمال تصرف) لا يجدي (نافع نیست) ما لم يكن في البين (تا زمانی که نبوده باشد در این بین) ما يثبته (چیزی که ثابت کند این احتمال را).

۱۱

تطبیق اشکال اول و جواب آن

إن قلت وجه ذلك (دلیل ان تصرف) هو (وجه) لزوم التصرف في ظهور الجملة الشرطية لعدم (دلیل برای لزوم تصرف) إمكان الأخذ بظهورها حيث (حیث تعلیلیه – دلیل برای عدم امکان اخذ ظهور جمله‌ی شرطیه) إن قضيته (زیرا مقتضای این ظهور جمله‌ی شرطیه) اجتماع الحكمين في الوضوء في‏ المثال كما مرت الإشارة إليه (اجتماع حکمین).

قلت نعم (بله یکی از این ۳ تصرف لازم است اگر تصرف دیگری در کار نباشد) إذا لم يكن المراد بالجملة (زمانی که نباشد مراد از جمله‌ی شرطیه) - فيما إذا تعدد الشرط كما في المثال - هو (مراد) وجوب وضوء مثلا بكل شرط غير ما (غیر از وضوئی که) وجب بالآخر (شرط آخر) و لا ضير (اشکالی نیست که) في كون فرد محكوما (در این که یک فرد از ماهیت محکوم بشود به حکمی که) بحكم فرد آخر (فرد دیگر از همان ماهیت هم محکوم به همان حکم شده است) أصلا (قید لااشکال) كما لا يخفى.

۱۲

اشکال دوم و جواب آن

اشکال دوم: این تصرفی که شما انجام دادید که گفتید مراد از متعلق‌ها، افراد از یک ماهیت هستند هم، خلاف ظهور است زیرا این دو فتوضا مطلق است و توضا دوم قید ندارد که مثلا فتوضا مره اخری. شما اگر می‌خواهیم بگویید توضا اول رفته روی یک فرد و توضا دوم رفته روی فرد دیگری از وضو، باید قید داشته باشد و این گونه گفته شود که، باید در توضا دوم این گونه گفته شود (فتوضا فرد اخر یا فتوضا مره اخری) لذا این چیزی هم که شما می‌گویید بر خلاف اطلاق است و ظاهر است.

جواب صاحب کفایه:

این جا اصلا اطلاقی در کار نیست. چرا در کار نیست؟

سوال: شما در چه صورتی می‌گویید که وضو مطلق است. در صورتی که مقدمات حکمی را پیاده کنید. مقدمات حکمت عبارتند از این که مولا در مقام بیان باشد و قرینه یا ما یصلح للقرینه برای تقیید نباشد و دو شرط دیگر هم هست. اما این جا ما قرینه داریم که توضا دوم مطلق نیست و توضا دوم یعنی وضوی دیگر. قرینه آن، این است که جمله‌ی شرطیه ظهور دارد در الحدوث عند الحدوث. یعنی ایجاد می‌کند یعنی ایجاد وجوب می‌کند برای یک چیز و ایجاد وجوب دیگری می‌کند برای یک چیز دیگر.

۱۳

تطبیق اشکال دوم و جواب آن

إن قلت نعم (بله متعلق حکم متعدد است) لو لم يكن تقدير تعدد الفرد (البته اگر نباشد فرض تعدد فرد) على خلاف الإطلاق (منظور از اطلاق، اطلاق متعلق جزاء است).

قلت نعم (بله فرض تعدد فرد خلاف اطلاق است) لو لم يكن ظهور الجملة [الشرطية] في (متعلق به ظهور است) كون الشرط سببا أو كاشفا عن السبب مقتضيا لذلك أي لتعدد الفرد و الا (اگر ظهور مقتضی بود) و بيانا (ظهور بیان می‌باشد) لما هو المراد من الإطلاق.

الشرط ، كان الأخذ بظاهرها إذا تعدّد الشرط حقيقة أو وجودا محالا ، ضرورة أنّ لازمه أن تكون الحقيقة الواحدة ـ مثل الوضوء ـ بما هي واحدة ـ في مثل «إذا بلت فتوضّأ ، وإذا نمت فتوضّأ» ، أو فيما إذا بال مكرّرا ، أو نام كذلك ـ محكومة بحكمين متماثلين ، وهو واضح الاستحالة كالمتضادّين. فلا بدّ على القول بالتداخل من التصرّف فيه :

إمّا بالالتزام بعدم دلالتها في هذا الحال على الحدوث عند الحدوث بل على مجرّد الثبوت.

أو الالتزام بكون متعلّق الجزاء وإن كان واحدا صورة ، إلّا أنّه حقائق متعدّدة ـ حسب تعدّد الشرط ـ متصادقة على واحد. فالذمّة وإن اشتغلت بتكاليف متعدّدة حسب تعدّد الشروط إلّا أنّ الاجتزاء بواحد ، لكونه مجمعا لها ، كما في «أكرم هاشميّا» و «أضف عالما» ، فأكرم العالم الهاشميّ بالضيافة ، ضرورة أنّه بضيافته بداعي الأمرين يصدق أنّه امتثلهما ، ولا محالة يسقط الأمر بامتثاله وموافقته ، وإن كان له امتثال كلّ منهما على حدة ، كما إذا أكرم الهاشميّ بغير الضيافة وأضاف العالم غير الهاشميّ.

إن قلت : كيف يمكن ذلك ـ أي الامتثال بما تصادق عليه العنوانان ـ مع استلزامه محذور اجتماع الحكمين المتماثلين فيه؟

قلت : انطباق عنوانين واجبين على واحد لا يستلزم اتّصافه بوجوبين ، بل غايته أنّ انطباقهما عليه يكون منشئا لاتّصافه بالوجوب وانتزاع صفته له؟ مع أنّه على القول بجواز الاجتماع لا محذور في اتّصافه بهما ، بخلاف ما إذا كان بعنوان واحد ، فافهم.

أو الالتزام بحدوث الأثر عند وجود كلّ شرط ، إلّا أنّه وجوب الوضوء في المثال عند الشرط الأوّل وتأكّد وجوبه عند الآخر.

ولا يخفى : أنّه لا وجه لأن يصار إلى واحد منها ، فإنّه رفع اليد عن الظاهر بلا وجه. مع ما في الأخيرين من الاحتياج إلى إثبات أنّ متعلّق الجزاء متعدّد متصادق على واحد وإن كان صورة واحدا سمّي باسم واحد كالغسل ، وإلى إثبات أنّ الحادث بغير الشرط الأوّل تأكّد ما حدث بالأوّل ، ومجرّد الاحتمال لا يجدي ما لم يكن في البين ما يثبته.

إن قلت : وجه ذلك (١) هو لزوم التصرّف في ظهور الجملة الشرطيّة ، لعدم إمكان الأخذ بظهورها ، حيث إنّ قضيّته اجتماع الحكمين في الوضوء في المثال ، كما مرّت الإشارة إليه.

قلت : نعم ، إذا لم يكن المراد بالجملة فيما إذا تعدّد الشرط ـ كما في المثال ـ هو وجوب وضوء (٢) ـ مثلا ـ بكلّ شرط غير ما وجب بالآخر ، ولا ضير في كون فرد محكوما بحكم فرد آخر أصلا ، كما لا يخفى (٣).

إن قلت : نعم ، لو لم يكن تقدير تعدّد الفرد على خلاف الإطلاق (٤).

قلت : نعم ، لو لم يكن ظهور الجملة الشرطيّة (٥) في كون الشرط سببا أو كاشفا عن السبب مقتضيا لذلك (٦) ـ أي لتعدّد الفرد ـ ، وإلّا كان بيانا لما هو المراد من الإطلاق.

وبالجملة : لا دوران بين ظهور الجملة في حدوث الجزاء وظهور الإطلاق ،

__________________

(١) أي : وجه التصرّف بأحد الوجوه الثلاثة المذكورة.

(٢) هكذا في النسخ : والأولى أن يقول : «وجوب الوضوء».

(٣) غرض المصنّف رحمه‌الله أنّ التصرّف في ظهور الجملة الشرطيّة وإن كان أمرا لا بدّ منه ، إلّا أنّ التصرّف لا يتعيّن في أحد الوجوه الثلاثة ، بل يمكن التصرّف في ظهورها بوجه آخر ، وهو أن يكون متعلّق الحكم في الجمل الشرطيّة أفرادا متعدّدة حسب تعدّد الشرط ، فيكون متعلّق الحكم في إحداها فردا وفي الاخرى فردا آخر ، فالوضوء الواجب في قوله : «إذا بلت فتوضّأ» فرد من الواجب ، وفي قوله : «إذا نمت فتوضّأ» فرد آخر منه. وعليه لا يلزم اجتماع المثلين.

(٤) أي : إطلاق متعلّق الجزاء ، فإنّه يقتضي تعلّق الحكم بالطبيعة ، لا بالأفراد.

(٥) وفي بعض النسخ : «ظهور الجملة».

(٦) قوله : «مقتضيا لذلك» خبر قوله : «لو لم يكن».