درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۷۰: مفاهیم ۱۲

 
۱

خطبه

۲

اقوال در تداخل مسببات و عدم تداخل

بحث ما درباره‌ی دو جمله‌ی شرطیه است که شرط‌ها در این دو جمله مختلف است اما جزاء‌ها در این دو جمله یکی است.

مثال اول: اذا خفی الاذان فقصر. اذا خفیه الجدران فقصر.

مثال دوم: اذا نمت فتوضا. اذا بلت فتوضا. در چنین جملاتی دو احتمال وجود دارد:

  • احتمال اول: یحتمل مجموع دو شرط، علت باشد برای جزاء. یعنی مثلا مجموع نوم و بول علت است برای وضو. در این احتمال بحثی نیست (یعنی آن مباحثی که در احتمال دوم هست، در این جا نیست) چون اگر مجموع دو شرط بود جزاء هست و اگر مجموع نبود، جزاء نیست.
  • احتمال دوم: یحتمل هر شرطی مستقلا علت برای جزاء باشد. نه این که هر شرطی جزء السبب باشد و مجموع هردو شرط علت باشد برای جزاء. یعنی این که اگر مکلف خوابید، خوابیدن علت است برای وجوب وضو. حالا آمدیم یک مکلف هم خوابید و هم بول کرد، هر یک از این دو شرط مستقلا علت است برای جزاست.

در این احتمال دوم ۳ نظریه‌ی معروف وجود دارد (در مجموع ۴ نظریه وجود دارد):

  • نظریه‌ی مشهور و صاحب کفایه:

می‌فرمایند قاعده، عدم تداخل جزاء‌ها هست. بحث روی این است که اگر مکلف هم بول کرد و هم خوابید ایا این جا دو وجوب وضو روی گردن مکلف می‌آید یا یک وجوب وضو. صاحب کفایه و مشهور می‌گویند قاعده عدم تداخل است یعنی روی گردن مکلف دو وضو می‌آید.

  • نظریه‌ی جماعتی از علما (مثل مرحوم محقق خوانساری):

می‌فرمایند قاعده، تداخل جزاء هاست یعنی اگر مکلف بول کرد و هم خوابید، این مکلف فقط یک وجوب وضو می‌آید روی گردنش.

  • نظریه‌ی ابن ادریس حلی [۱]:

ایشان می‌فرماید شرط‌هایی که به وسیله‌ی مکلف در خارج انجام می‌گیرد، دو صورت دارد:

  1. یکبار شرط‌ها، جنس آنها یکی است. مثل این که مکلف ساعت ۸ خوابید. بعد ساعت ۹ بیدار شد و دوباره خوابید. الان این دو شرط، که در عالم خارج توسط مکلف ایجاد شده جنسشان یکی است و هردو خواب هستند. دراین جا قاعده تداخل است.
  2. یکبار شرط‌ها جنس انها مختلف است. مثل این که مکلف ساعت ۸ می‌خوابد و بعد ساعت ۹ بلند می‌شود و بول می‌کند. هر کدام از این شرط‌ها علت مستقل است برای وجوب وضو. این جا مرحوم حلی می‌فرماید قاعده عدم تداخل جزاء‌ها هست. یعنی بر گردن مکلف، دو وضو هست [۲].

_________________

[۱] استاد حیدری: مرحوم حکیم آمده است به مرحوم ابن ادریس یک اشکالی گرفته است اما اگر شما بیان من را از ابن ادریس بگیرید دیگر اشکال مرحوم حکیم وارد نیست. مر حوم حکیم می‌گوید از محل بحث خارج شده‌اید اما با این بیان من از بحث خارج نمی‌شویم. من کلام را بردم روی خارج

[۲] استاد حیدری: البته مثال به وضو که می‌زنیم از باب تقریب به ذهن است زیرا بحث ما جائی است که دلیل خارجی بر تداخل یا عدم تداخل نباشد اما در باب وضو ما روایت داریم و روایت می‌گوید اگر تمامی اسباب وضو صادر بشود، فقط یک دانه وضو گردن مکلف می‌آید.

۳

تحقیق صاحب کفایه

حالا صاحب کفایه شروع می‌کنند به یک تحقیق. هدف صاحب کفایه از این تحقیق، این است که می‌خواهند با این تحقیق، قول به تداخل را رد بکنند. در نتیجه دو قول باقی می‌ماند یکی قول خودشان و دیگری قول ابن ادریس و در آینده قول ابن ادریس را رد می‌کنند در نتیجه می‌ماند قول خودشان لذا قاعده می‌شود عدم تداخل.

این تحقیق را در ضمن ۳ مرحله بیان می‌کنیم:

  • مرحله‌ی اول:

ظاهر جمله‌ی شرطیه از الحدوث (حدوث جزاء) عند الحدوث (حدوث شرط) است اما اخذ به این ظاهر محال است.

ظاهر جمله‌ی شرطیه این است که شرط که موجود شد، جزاء هم موجود می‌شود. درمثال اذانمت فتوضا ظاهر این جمله این است که وقتی که خواب از مکلف صادر شود و خوابید، وجوب وضو موجود می‌شود. و ظاهر جمله‌ی اذا بلت فتوضا نیز همین است.

دیگر صاحب کفایه نمی‌گوید این ظاهر از کجا آمده است. ما قبلا خواندیم که ظاهر جمله‌ی شرطیه این است که شرط علت مستقل است برای جزاء و وقتی که علت امده، معلولش هم می‌آید.

اما اخذ به این ظاهر محال است و کسی نمی‌تواند به این ظاهر عمل بکند. چرا؟؟ دلیل:

صغری: اخذ به این ظاهر لازمه‌اش اجتماع حکمین متماثلین در شی واحد است.

کبری: والازم باطل (یعنی اجتماع دو حکم متماثل در شی واحد باطل است)

نتیجه: فلملزوم مثله

توضیح: عمل کردن به ظاهر جمله‌ی شرطیه، لازمه‌اش اجتماع حکمین متماثلین است در شی واحد. چون این مکلف بول کرد، وقتی که بول کرد، وجوب وضو موجود می‌شود. این مکلف بعد از بول خوابید، بعد از خوابیدن، وجوب وضو موجود می‌شود. حقیقتا واحده‌ای داریم به نام وضو که دو حکم وجوب در آن جمع شده است. می‌شود اجتماع دو وجوب در حقیقت واحده. منظور از شی واحد وضو است. و اجتماع دو حکم متماثل باطل است همان طور که اجتماع دو حکم متضادین هم باطل است هرچند دلیل بطلانشان با هم فرق دارد.

چرا اجتماع دو حکم متماثل در شی واحد باطل است؟ چون لغو است. در نتیجه اخذ به ظاهر هم باطل است.

  • مرحله‌ی دوم:

ظاهر جمله‌ی شرطیه بر خلاف قول به تداخل است (چون ظاهر جمله‌ی شرطیه این است که دو وجوب می‌رود روی وضو اما قائل به تداخل می‌گوید یک وجوب داریم) و لذا قائلین به تداخل باید یکی از ۳ تصرف را در جمله‌ی شرطیه بکنند:

تصرف اول:

بگویند جمله‌ی شرطیه دلالت دارد بر الثبوت عند الثبوت نه الحدوث عند الحدوث. اگر قائلین به تداخل چنین تصرفی بکنند، از دو جمله‌ی شرطیه می‌رسند به یک وجوب و یک وضو.

 (فرق بین ثبوت و حدوث: ثبوت اعم از حدوث و بقا است. یک چیزی نبود بعد موجود شد به این حدوث می‌گویند البته ثبوت هم به آن می‌گویند. یک چیزی قبلا بودن. الان می‌خواهیم بگوییم چیزی که قبلا بوده الان هم باقی است. به این می‌گویند بقاء البته به این ثبوت هم می‌گویند)

حالا این کسانی که قائل به تداخل هستند، باید بگوید این دو جمله‌ی شرطیه که شرط‌هایشان متعدد اما جزاء‌هایشان واحد است دلالت دارند بر الثبوت عند الثبوت.

حالا این یعنی چی؟ مکلف اول بول کرد، به مجرد این که بول کرد، جمله‌ی شرطیه دلالت دارد بر الثبوت عند الثبوت یعنی ثبوت وضو عند ثبوت بول اما این الثبوت عند الثبوت در قالب حدوث است زیرا وجوب وضو نبود و با بول، وجوب وضو آمد. حالا بعد از این که بول کرد، خوابید جمله‌ی شرطیه دلالت دارد بر الثبوت عند الثبوت اما در قالب بقاء، یعنی می‌گوید همان وجوب وضوئی که بوده (که به وسیله‌ی بول بوده) همان وجوب وضو باقی است. در این صورت اجتماع مثلین لازم نمی‌آید زیرا اجتماع مثلین زمانی لازم می‌آید که پای دو وجوب در میان باشد اما فرض این است که طبق این تصرف دیگر فقط یک وجوب داریم.

نکته: ما گفتیم ظاهر جمله‌ی شرطیه، الحدوث عند الحدوث است. ما گفتیم که قائلین به تداخل باید در ظاهر جمله‌ی شرطیه تصرف بکنند. این ظاهر این عبارت این است که هر ۳ تصرف، تصرف در الحدوث عند الحدوث است. اما این ظاهر درست نیست و فقط تصرف اول است که تصرف در الحدوث عند الحدوث است. اما در تصرف‌های بعدی، تصرف در ظاهر‌های دیگر جمله‌ی شرطیه است.

تصرف دوم:

هدف قائلین به تداخل از این تصرفات این است که کاری کنند که اجتماع مثلین لازم نیاید و یک کاری بکنند که برسند به یک وجوب و یک وضو.

تصرف دوم این است که ما دست به ظاهر جمله‌ی شرطیه نمی‌زنیم و دلالت دارد بر الحدوث عند الحدوث. یعنی مکلف بول که کرد، وجوب وضو حادث می‌شود و وقتی که خوابید باز وجوب وضو حادث می‌شود. یعنی پای دو وجوب در میان است. اما دست می‌بریم در متعلق جزاء (فتوضوا). می‌گوییم این وضو حقائق متعدده است یعنی این وضوئی که بول علت شده برای آن، یک حقیقتی است غیراز ان وضوئی که خواب علت شده برای آن. در نتیجه فلایلزم اجتماع المثلین زیرا مکلف بول که کرد، این یک وضوئی دارد مخصوص به بول و بعد که خوابید این یک وضوئی مخصوص به خوابیدن دارد و این جا دو حقیقت است و وجوب رفته روی دو حقیقت.

سوال: پس قول به تداخل کجا رفت؟ می‌گویند وضو حقائق متعدده است لکن این حقائق متعدده بر یک فرد منطبق هستند. لذا یصدق الامتثال.

بعد صاحب کفایه یک نظیر می‌زند که این چیز عجیبی نیست و ممکن است دو حقیقت منطبق بشوند بر یک عمل خارجی و با این یک عمل خارجی، اطاعت دو حقیقت شده باشد.

۴

تطبیق اقوال در تداخل مسببات و عدم تداخل

الأمر الثالث [تداخل المسببات‏]

إذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء فلا إشكال (اشکالاتی که در احتمال دوم می‌آید) على الوجه الثالث (توجیه سوم در مبحث قبل یعنی مجموع دوشرط علت است برای جزاء) و أما على سائر الوجوه (اما بنابر سایر توجیهات که قدرمشترکشان این بود که مجموع شرط علت برای جزاء نباشد بلکه هر شرطی علت مستقل باشد برای جزاء) فهل (نظریه‌ی اول – عدم تداخل جزاء) اللازم لزوم الإتيان بالجزاء (مثل وضو) متعددا حسب تعدد الشروط أو يتداخل (تداخل می‌کند جزاء) و يُكتفى بإتيانه (جزاء) دفعة واحدة.

فيه (در تداخل و عدم تداخل) أقوال و المشهور (مثل صاحب کفایه) عدم التداخل و عن جماعة منهم المحقق الخوانساري‏ التداخل و عن الحلي التفصيل بين اتحاد جنس الشروط (در این صورت تداخل) و تعدده (در این صورت عدم تداخل).

۵

تطبیق تحقیق صاحب کفایه

و التحقيق أنه لما كان ظاهر الجملة الشرطية حدوث الجزاء (وجوب وضو) عند حدوث الشرط (چون که می‌باشد ظاهر جمله‌ی شرطیه، حدوث جزاء هنگام حدوث شرط است) بسببه (شرط) أو بكشفه (شرط) عن سببه (جزاء) (اشاره دارد به یک اختلافی و آن این است که علت وجوب وضو نوم است یا یک چیز دیگری است که این نوم کاشف از ان است اما خود نوم علت واقعی وجوب وضو نیست) و كان (و چون که می‌باشد مقتضای ظاهر، متعدد بودن جزاء یعنی متعدد بودن وجوب وضو است هنگام متعدد بودن شرط) قضيته تعدد الجزاء (حکم جزاء) عند تعدد الشرط كان (جواب لما – می‌باشد عمل کردن به ظاهر جمله‌ی شرطیه، محال) الأخذ بظاهرها إذا تعدد الشرط حقيقة (مثل نوم و بول) أو وجودا (مثل جائی که مکلف دوبار خوابید، در ماهیت یکی هستند اما دو وجودند) محالا (چون که لازمه‌اش اجتماع حکمین متماثلین فی شی واحد است) ضرورة أن لازمه أن يكون الحقيقة الواحدة مثل الوضوء بما هي (وضو) واحدة في مثل إذا بلت فتوضأ و إذا نمت فتوضأ (مثال برای اذا تعدد الشرط حقیقه) أو فيما إذا بال مكررا أو نام‏ كذلك (مکررا) (مثال برای اذا تعدد الشرط وجودا) محكوما بحكمين متماثلين و هو (محکوم بودن به حکمین متماثلین) واضح الاستحالة كالمتضادين.

فلا بد (حالا که ظاهر جمله‌ی شرطیه الحدوث عند الحدوث شد، این ظاهر بر خلاف قول به تداخل است چون قول به تداخل می‌گوید یک وجوب و یک وضو اما ظاهر می‌گوید دو وجوب و دو وضو، در نتیجه قائلین به تداخل باید در ظاهر جمله‌ی شرطیه تصرف کنند) على القول بالتداخل (تداخل در جزاء) من التصرف فيه (در ظاهر جمله‌ی شرطیه) إما بالالتزام بعدم دلالتها (جمله‌ی شرطیه) في هذا الحال (اذا تعدد الشرط) على الحدوث عند الحدوث بل على مجرد الثبوت

الأمر الثالث : [تداخل المسبّبات وعدمه]

إذا تعدّد الشرط واتّحد الجزاء فلا إشكال على الوجه الثالث (١). وأمّا على سائر الوجوه فهل اللازم لزوم الإتيان بالجزاء متعدّدا حسب تعدّد الشروط أو يتداخل ويكتفى بإتيانه دفعة واحدة؟ فيه أقوال.

والمشهور : عدم التداخل. وعن جماعة ـ منهم المحقّق الخوانساريّ ـ التداخل (٢). وعن الحلّي التفصيل بين اتّحاد جنس الشروط وتعدّده (٣).

والتحقيق : أنّه لمّا كان ظاهر الجملة الشرطيّة حدوث الجزاء عند حدوث الشرط بسببه أو بكشفه عن سببه (٤) ، وكانت قضيّته (٥) تعدّد الجزاء عند تعدّد

__________________

ـ ولا يخفى : أنّ رفع اليد عن إحداهما وحفظ الاخرى ترجيح بلا مرجّح.

الثاني : ما أفاده المحقّق النائينيّ من رفع اليد عن كلا الإطلاقين معا ، والرجوع إلى الأصل العمليّ. فوائد الاصول ٢ : ٤٨٨.

وهذا الوجه تعرّض له السيّد المحقّق الخوئيّ ثمّ ناقش فيه تفصيلا. فراجع محاضرات في اصول الفقه ٥ : ١٠٢ ـ ١٠٦.

(١) وهو تقييد الشرط في كلّ منهما بالآخر بحيث يكون الشرط مجموع الشرطين معا.

ومراد المصنّف رحمه‌الله أنّ البحث عن التداخل وعدمه إنّما يتصوّر فيما إذا أمكن فرض استقلال كلّ شرط في التأثير في الجزاء ، فيبحث حينئذ هل يكتفى بإتيان الجزاء دفعة واحدة أم لا بدّ من الإتيان به متعدّدا حسب تعدّد الشرط؟ فلا مجال للبحث عن تداخل الجزاء وعدمه على الوجه الثالث ، إذ يكون الشرط مجموع الشرطين ، وهو في الواقع شرط واحد يترتّب عليه جزاء واحد ، فليس في البين إلّا جزاء واحد ، وحينئذ لا موضوع لتداخل المسبّبات كي يبحث عن جوازه أو امتناعه.

(٢) قال في مشارق الشموس ١ : ٦١ : «وموجبات الوضوء يتداخل ... وهذا الحكم موضع وفاق».

(٣) فالقاعدة على الأوّل هي التداخل ، كالبول مرّتين أو مرّات ، وعلى الثاني عدم التداخل ، كالنوم والبول والريح من موجبات الوضوء. راجع السرائر ١ : ٢٥٨.

(٤) والفرق بين حدوث الشرط بسبب الشرط وحدوثه بكشف الشرط عن سببه أنّ الأوّل فيما إذا كان الشرط مؤثّرا حقيقيّا للجزاء ، كأن يقول : «إذا سافرت فقصّر». والثاني فيما إذا كان الشرط معرّفا إلى ما هو الشرط حقيقة ، كخفاء الأذان ، فإنّه أمارة على حدّ الترخّص الّذي هو الشرط في وجوب القصر حقيقة.

(٥) أي : قضيّة هذا الظهور.

الشرط ، كان الأخذ بظاهرها إذا تعدّد الشرط حقيقة أو وجودا محالا ، ضرورة أنّ لازمه أن تكون الحقيقة الواحدة ـ مثل الوضوء ـ بما هي واحدة ـ في مثل «إذا بلت فتوضّأ ، وإذا نمت فتوضّأ» ، أو فيما إذا بال مكرّرا ، أو نام كذلك ـ محكومة بحكمين متماثلين ، وهو واضح الاستحالة كالمتضادّين. فلا بدّ على القول بالتداخل من التصرّف فيه :

إمّا بالالتزام بعدم دلالتها في هذا الحال على الحدوث عند الحدوث بل على مجرّد الثبوت.

أو الالتزام بكون متعلّق الجزاء وإن كان واحدا صورة ، إلّا أنّه حقائق متعدّدة ـ حسب تعدّد الشرط ـ متصادقة على واحد. فالذمّة وإن اشتغلت بتكاليف متعدّدة حسب تعدّد الشروط إلّا أنّ الاجتزاء بواحد ، لكونه مجمعا لها ، كما في «أكرم هاشميّا» و «أضف عالما» ، فأكرم العالم الهاشميّ بالضيافة ، ضرورة أنّه بضيافته بداعي الأمرين يصدق أنّه امتثلهما ، ولا محالة يسقط الأمر بامتثاله وموافقته ، وإن كان له امتثال كلّ منهما على حدة ، كما إذا أكرم الهاشميّ بغير الضيافة وأضاف العالم غير الهاشميّ.

إن قلت : كيف يمكن ذلك ـ أي الامتثال بما تصادق عليه العنوانان ـ مع استلزامه محذور اجتماع الحكمين المتماثلين فيه؟

قلت : انطباق عنوانين واجبين على واحد لا يستلزم اتّصافه بوجوبين ، بل غايته أنّ انطباقهما عليه يكون منشئا لاتّصافه بالوجوب وانتزاع صفته له؟ مع أنّه على القول بجواز الاجتماع لا محذور في اتّصافه بهما ، بخلاف ما إذا كان بعنوان واحد ، فافهم.

أو الالتزام بحدوث الأثر عند وجود كلّ شرط ، إلّا أنّه وجوب الوضوء في المثال عند الشرط الأوّل وتأكّد وجوبه عند الآخر.