حالا صاحب کفایه شروع میکنند به یک تحقیق. هدف صاحب کفایه از این تحقیق، این است که میخواهند با این تحقیق، قول به تداخل را رد بکنند. در نتیجه دو قول باقی میماند یکی قول خودشان و دیگری قول ابن ادریس و در آینده قول ابن ادریس را رد میکنند در نتیجه میماند قول خودشان لذا قاعده میشود عدم تداخل.
این تحقیق را در ضمن ۳ مرحله بیان میکنیم:
ظاهر جملهی شرطیه از الحدوث (حدوث جزاء) عند الحدوث (حدوث شرط) است اما اخذ به این ظاهر محال است.
ظاهر جملهی شرطیه این است که شرط که موجود شد، جزاء هم موجود میشود. درمثال اذانمت فتوضا ظاهر این جمله این است که وقتی که خواب از مکلف صادر شود و خوابید، وجوب وضو موجود میشود. و ظاهر جملهی اذا بلت فتوضا نیز همین است.
دیگر صاحب کفایه نمیگوید این ظاهر از کجا آمده است. ما قبلا خواندیم که ظاهر جملهی شرطیه این است که شرط علت مستقل است برای جزاء و وقتی که علت امده، معلولش هم میآید.
اما اخذ به این ظاهر محال است و کسی نمیتواند به این ظاهر عمل بکند. چرا؟؟ دلیل:
صغری: اخذ به این ظاهر لازمهاش اجتماع حکمین متماثلین در شی واحد است.
کبری: والازم باطل (یعنی اجتماع دو حکم متماثل در شی واحد باطل است)
نتیجه: فلملزوم مثله
توضیح: عمل کردن به ظاهر جملهی شرطیه، لازمهاش اجتماع حکمین متماثلین است در شی واحد. چون این مکلف بول کرد، وقتی که بول کرد، وجوب وضو موجود میشود. این مکلف بعد از بول خوابید، بعد از خوابیدن، وجوب وضو موجود میشود. حقیقتا واحدهای داریم به نام وضو که دو حکم وجوب در آن جمع شده است. میشود اجتماع دو وجوب در حقیقت واحده. منظور از شی واحد وضو است. و اجتماع دو حکم متماثل باطل است همان طور که اجتماع دو حکم متضادین هم باطل است هرچند دلیل بطلانشان با هم فرق دارد.
چرا اجتماع دو حکم متماثل در شی واحد باطل است؟ چون لغو است. در نتیجه اخذ به ظاهر هم باطل است.
ظاهر جملهی شرطیه بر خلاف قول به تداخل است (چون ظاهر جملهی شرطیه این است که دو وجوب میرود روی وضو اما قائل به تداخل میگوید یک وجوب داریم) و لذا قائلین به تداخل باید یکی از ۳ تصرف را در جملهی شرطیه بکنند:
تصرف اول:
بگویند جملهی شرطیه دلالت دارد بر الثبوت عند الثبوت نه الحدوث عند الحدوث. اگر قائلین به تداخل چنین تصرفی بکنند، از دو جملهی شرطیه میرسند به یک وجوب و یک وضو.
(فرق بین ثبوت و حدوث: ثبوت اعم از حدوث و بقا است. یک چیزی نبود بعد موجود شد به این حدوث میگویند البته ثبوت هم به آن میگویند. یک چیزی قبلا بودن. الان میخواهیم بگوییم چیزی که قبلا بوده الان هم باقی است. به این میگویند بقاء البته به این ثبوت هم میگویند)
حالا این کسانی که قائل به تداخل هستند، باید بگوید این دو جملهی شرطیه که شرطهایشان متعدد اما جزاءهایشان واحد است دلالت دارند بر الثبوت عند الثبوت.
حالا این یعنی چی؟ مکلف اول بول کرد، به مجرد این که بول کرد، جملهی شرطیه دلالت دارد بر الثبوت عند الثبوت یعنی ثبوت وضو عند ثبوت بول اما این الثبوت عند الثبوت در قالب حدوث است زیرا وجوب وضو نبود و با بول، وجوب وضو آمد. حالا بعد از این که بول کرد، خوابید جملهی شرطیه دلالت دارد بر الثبوت عند الثبوت اما در قالب بقاء، یعنی میگوید همان وجوب وضوئی که بوده (که به وسیلهی بول بوده) همان وجوب وضو باقی است. در این صورت اجتماع مثلین لازم نمیآید زیرا اجتماع مثلین زمانی لازم میآید که پای دو وجوب در میان باشد اما فرض این است که طبق این تصرف دیگر فقط یک وجوب داریم.
نکته: ما گفتیم ظاهر جملهی شرطیه، الحدوث عند الحدوث است. ما گفتیم که قائلین به تداخل باید در ظاهر جملهی شرطیه تصرف بکنند. این ظاهر این عبارت این است که هر ۳ تصرف، تصرف در الحدوث عند الحدوث است. اما این ظاهر درست نیست و فقط تصرف اول است که تصرف در الحدوث عند الحدوث است. اما در تصرفهای بعدی، تصرف در ظاهرهای دیگر جملهی شرطیه است.
تصرف دوم:
هدف قائلین به تداخل از این تصرفات این است که کاری کنند که اجتماع مثلین لازم نیاید و یک کاری بکنند که برسند به یک وجوب و یک وضو.
تصرف دوم این است که ما دست به ظاهر جملهی شرطیه نمیزنیم و دلالت دارد بر الحدوث عند الحدوث. یعنی مکلف بول که کرد، وجوب وضو حادث میشود و وقتی که خوابید باز وجوب وضو حادث میشود. یعنی پای دو وجوب در میان است. اما دست میبریم در متعلق جزاء (فتوضوا). میگوییم این وضو حقائق متعدده است یعنی این وضوئی که بول علت شده برای آن، یک حقیقتی است غیراز ان وضوئی که خواب علت شده برای آن. در نتیجه فلایلزم اجتماع المثلین زیرا مکلف بول که کرد، این یک وضوئی دارد مخصوص به بول و بعد که خوابید این یک وضوئی مخصوص به خوابیدن دارد و این جا دو حقیقت است و وجوب رفته روی دو حقیقت.
سوال: پس قول به تداخل کجا رفت؟ میگویند وضو حقائق متعدده است لکن این حقائق متعدده بر یک فرد منطبق هستند. لذا یصدق الامتثال.
بعد صاحب کفایه یک نظیر میزند که این چیز عجیبی نیست و ممکن است دو حقیقت منطبق بشوند بر یک عمل خارجی و با این یک عمل خارجی، اطاعت دو حقیقت شده باشد.