درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۵۸: نهی مقتضی فساد از ضدش ۱۲

 
۱

خطبه

۲

جزوه جواب به توهم

جواب دوم: اجتماع حرمت تشریعیه و ذاتیه، اجتماع مثلین نیست، چون:

صغری: شرط اجتماع مثلین، وحدت موضوع است.

کبری: وحدت موضوع در ما نحن فیه منتفی است (موضوع حرمت تشریعیه فعل قلبی - اعتقاد - و موضوع حرمت ذاتیه فعل خارجی است).

نتیجه: پس شرط اجتماع مثلین در ما نحن فیه منتفی است.

جواب سوم: بر فرض نهی دال بر حرمت ذاتیه هم نباشد، دال بر فساد عبادت هست. چون:

صغری: شرط صحت عبادت، وجود امر فعلی یا وجود ملاک امر است.

کبری: وجود امر فعلی و وجود ملاک امر در عبادت منهیه منتفی است.

نتیجه: پس شرط صحت عبادت در عبادت منهیه منتفی است.

نکته: نهی دو صورت دارد:

۱. نهی حقیقی، این نهی دال بر فساد است.

۲. نهی مجازی، این نهی دال بر فساد نیست. مثل باب ازاله مسجد که ترک ازاله نهی حقیقی و صلات علی قولٍ نهی مجازی دارد.

۳

جزوه نهی از معاملات

نهی از معامله، دال بر فساد معامله نیست. نهی از معامله سه صورت دارد:

۱. نهی از سبب، مثل نهی از بیع وقت نداء.

۲. نهی از مسبب، مثل نهی از مصحف به کافر.

۳. نهی از تسبیب، مثل نهی از تملیک زیاده به واسطه بیع.

نکته ۱: معاملات بر دو نوع است:

۱. معاملات بالمعنی الاخص، یعنی عقود و ایقاعات، نهی از این نوع، دال بر فساد است. چون ظهور نهی در ارشاد به فساد است.

توضیح در ضمن دو مرحله:

الف. هدف مکلفین از معاملات، ترتب اثر بوده است.

ب. معاملات امور مستحدثه نیستند بلکه قبل از شارع هم بوده است. کار شارع امضاء یا رد آنها است و لذا نهی شارع یعنی رد شارع و رد شارع یعنی روندی که بوده (ترتب اثر) صحیح نیست و این یعنی ارشاد به فساد، چنانکه امر شارع یعنی امضاء شارع و امضاء شارع یعنی روندی که بوده، صحیح است و این یعنی ارشاد به صحت.

۲. معاملات بالمعنی الاعم، یعنی کلما لا یعتبر فیه قصد القربة، مثل غسل ثوب.

نهی از این نوع از معاملات، سه صورت دارد:

الف. یقین به ارشادی بودن نهی داریم، در این صورت نهی دال بر فساد است.

ب. یقین به عدم ارشادی بودن نهی داریم، در این صورت نهی دال بر فساد نیست.

ج. شک در ارشادی بودن داریم، در این صورت نهی حمل بر مولوی می‌شود و نتیجة دال بر فساد نیست.

نکته ۲: توهم: بین حرمت و فساد معامله ملازمه شرعیه است به خاطر روایات کثیره که از جمله آنها روایت زراره است.

کیفیت استدلال: امام برای عدم فساد نکاح تعلیل آورده‌اند به اینکه معصیت خدا نیست. مفهوم کلام امام این است که اگر نکاح حرام و معصیت خدا بود فاسد است، معلوم می‌شود که لازمه حرمت فساد است.

۴

جواب به فخرالمحققین و...

صاحب کفایه در جواب فخر المحققین و شیبانی و ابوحنیفه چنین می‌فرماید:

صاحب کفایه می‌فرماید متعلق نهی دو صورت دارد:

  1. متعلق نهی یکبار معامله است. در این صورت:
  • یا نهی رفته روی مسبب
  • یا نهی رفته روی تسبیب
  • یا نهی رفته روی سبب
  1. متعلق نهی عبادت است. در این صورت
  • یا عبادت، عبادت ذاتیه است
  • یا عبادت، عبادت فعلیه است.

باید تک تک این ۵ صورت را بررسی کنیم که ایا نهی دال بر فساد هست یا نیست.

صاحب کفایه می‌فرماید نهی در صورت یک و دو (یعنی نهی از مسبب و تسبیب) دال بر صحت معامله است. دلیل: در ضمن دو مرحله این دلیل را بیان می‌کنیم.

مرحله‌ی اول:

صغری: مسبب و تسبیب متعلق نهی است.

کبری: و متعلق نهی باید مقدور باشد.

نتیجه: مسبب و تسبیب باید مقدور باشد.

یعنی شارع اگر از مسبب نهی کرد باید این مسبب مقدور مکلف باشد.

مرحله‌ی دوم:

اگر معامله (بعت و قبلت) صحیح بود (صحیح بود یعنی اثر دارد) مکلف قادر بر مسبب و تسبیب هست. اما اگر معامله صحیح نباشد (یعنی اثر نداشته باشد) مسبب و تسبیب مقدور مکلف نیست. چرا مقدور مکلف نیست؟ چون اگر معامله صحیح نباشد، معنایش این است که معامله سبب نیست. آن وقت چگونه می‌شود که با نبود سبب، مکلف قادر بر مسبب و تسبیب باشد؟! اگر کسی قادر بر مسبب است به واسطه‌ی قدرت بر سبب است. لذا با عدم سبب مکلف قادر بر مسبب و تسبیب نیست.

اما در صورت سوم (نهی از سبب) صاحب کفایه می‌فرماید نهی، نه دال بر صحت معامله است و نه دال بر فساد معامله است. چون اگر شارع از سبب نهی کرد (سبب یعنی بعت و قبلت) این نهی از ما، این را می‌خواهد که سبب مقدور باشد (یعنی بعت و قبلت باید مقدور باشد). حالا این سبب صحیح باشد مقدور است و اگر هم فاسد باشد مقدور است چون اگر صحیح باشد معنای صحت سبب این است که اثر دارد و ما چه کار به اثر داریم، آن چیزی که نهی می‌خواهد این است که متعلق مقدور باشد و این دو مقدور هستند و لو صحیح نباشند.

۵

جواب نسبت به عبادات

 اما در صورت چهارم (نهی از عبادت شده و عبادت عبادت ذاتیه است مثل سجده که عبادیتش احتیاج به امر ندارد) اگر شارع از سجده نهی کرد، ایا این نهی دال بر صحت سجده هست یا نیست؟ صاحب کفایه می‌فرماید دال بر صحت سجده هست چون اگر شارع از عبادت ذاتیه نهی کرد، این نهی تکلیف است و متعلف تکلیف باید مقدور باشد و مقدور بودن عبادت ذاتیه مساوی است با صحت ان. یعنی همین که شما قادر بر انجام آن عبادت هستید، می‌شود صحیح. و نهی مانع از صحت عبادت نیست و فقط مانع از تقرب آن می‌شود.

اما در صورت پنجم (نهی از عبادت شده و عبادت، عبادت غیر ذاتیه است) صاحب کفایه می‌فرماید با وجود نهی چنین عبادتی مقدور نیست. چون نهی که امد، امر می‌رود و امر که رفت، قصد قربت هم می‌رود لذا عبادت نیست. مگر کسی قائل بشود که اجتماع امر و نهی در شی واحد به عنوان واحد جایز است.

اشکال: شما می‌گویید با وجود نهی، عبادت غیر ذاتیه مقدور نیست چون امر نیست پس این بحث (نهی از عبادت) چیست که شما ان را مطرح می‌کنید.

صاحب کفایه می‌فرماید قبلا جواب دادیم که مقصود ما از عبادت، یا عبادت ذاتیه است یا عبادت تعلیقیه.

۶

تطبیق جواب به فخرالمحققین و...

و أمّا إذا كان عن السبب (اما هنگامی که بوده باشد نهی از سبب یعنی از خود سبب نهی شده باشد) فلا (پس دال بر صحت نیست – صاحب کفایه می‌فرماید: نه دال بر صحت است و نه دال بر فساد)، لكونه (سبب) مقدورا (بخاطر این که سبب یعنی بعت و قبلت، مقدور است اگر چه این سبب صحیح و موثر نباشد) و إن لم يكن صحيحا (موثر).

نعم (از این جا می‌خواهد بگوید همان طور که نهی دال بر فساد هم نیست)، قد عرفت (در اول المقام الثانی) أنّ النهي عنه (سبب) لا ينافيها.

۷

تطبیق جواب نسبت به عبادات

 و أمّا العبادات: (قسم اول – عبادات ذاتیه) فما كان منها عبادة ذاتيّة (آن چه بوده است از عبادات، عبادت ذاتیه) كالسجود و الركوع و الخشوع و الخضوع له (تبارك و تعالى) فمع النهي عنه يكون (عبادت) مقدورا (پس با وجود نهی از آن چیز (یعنی عبادت ذاتی) می‌باشد مقدور)، كما إذا كان مأمورا به (همان طور که بوده باشد آن عبادت ذاتیه مامور به – چگونه اگر به این عبادت ذاتیه امر شده بود، این امر دال بر مقدور بودن عبادت ذاتیه بود و مقدور بودن هم دال بر صحت است همان طور هم اگر نهی از آن شده بود دال بر مقدور بودن عبادت ذاتیه است). (قسم دوم – عبادات غیر ذاتیه:) و ما كان منها (عبادات) عبادة (و آن چه که بوده است از آن عبادات، عبادت بخاطر معتبر بودن قصد قربت در آن یعنی عبادیت این عبادت بخاطر قصد قربت است) لاعتبار قصد القربة فيه لو كان مأمورا به (عبارت لو کان مامور به، قید است برای قصد القربه یعنی می‌خواهد بگوید عملی که عبادت است بخاطر قصد قربت، باید این عمل مامور به باشد یعنی قصد قربت مشروط به وجود امر است)، فلا يكاد يقدر عليه (پس با وجود نهی قادر نیست مکلف بر این عبادت – چون نهی که امد، امر می‌رود و امر که رفت، قصد قربت هم می‌رود) إلّا إذا قيل باجتماع الأمر و النهي في شي‏ء (صلات) و لو بعنوان واحد، و هو محال.

 و (اشاره به اشکال) قد عرفت أنّ النهي في هذا القسم (عبادت غیر ذاتیه) إنّما يكون نهيا عن العبادة، بمعنى أنّه لو كان مأمورا به كان الأمر به (عبادت) أمر عبادة لا يسقط إلّا بقصد القربة، فافهم.

وبالجملة : لو لم يكن ظاهرا في ذلك لما كان ظاهرا فيما توهّم.

وهكذا حال سائر الأخبار الواردة في هذا الباب ، فراجع وتأمّل.

تذنيب : [حول ما حكي عن أبي حنيفة والشيبانيّ]

حكي (١) عن أبي حنيفة والشيبانيّ دلالة النهي على الصحّة ، وعن الفخر (٢) أنّه وافقهما في ذلك (٣).

والتحقيق (٤) : أنّه في المعاملات كذلك إذا كان عن المسبّب أو التسبّب ، لاعتبار القدرة في متعلّق النهي كالأمر ، ولا يكاد يقدر عليهما إلّا فيما كانت المعاملة مؤثّرة صحيحة.

وأمّا إذا كان عن السبب فلا ، لكونه مقدورا وإن لم يكن صحيحا. نعم ، قد عرفت (٥) أنّ النهي عنه لا ينافيها (٦).

__________________

ـ كالنكاح في العدّة غير مشروع من أصله ، فإن أجاز ما صدر عنه بدون إذنه فقد وجد شرط نفوذه وارتفع محذور عصيانه ، فعصيانه لسيّده. منه [أعلى الله مقامه].

(١) راجع قوانين الاصول ١ : ١٦٣ ، مطارح الأنظار : ١٦٦ ، الإحكام «للآمديّ» ٢ : ٤١١.

(٢) وهو فخر المحقّقين نجل العلّامة الحلّي قدس‌سرهما.

(٣) نقل الشيخ الأنصاريّ ـ على ما في مطارح الأنظار : ١٦٦ ـ موافقته معهما في نهاية المأمول.

واستدلّوا عليه بأنّ النهي لا يتعلّق بالشيء إلّا فيما إذا كان مقدورا ، لامتناع التكليف بغير المقدور. وإذا فرض فساد المنهي عنه لزم عدم القدرة على تحقّقه بالنهي ، وهو ينافي تعلّق النهي به ، فلا بدّ أن يفرض وقوعه كما يصحّ تعلّق النهي به.

(٤) ملخّصه : أنّ الكبرى ـ وهي أنّ النهي حقيقة إذا تعلّق بشيء ذي أثر كان دالّا على صحّته وترتّب أثره عليه ، لاعتبار القدرة فيما تعلّق به النهي كذلك ـ وإن كانت مسلّمة ، إلّا أنّ النهي كذلك لا يكاد يتعلّق بالعبادات ، ضرورة امتناع تعلّق النهي كذلك بما تعلّق به الأمر كذلك. وتعلّقه بالعبادات بالمعنى الأوّل وإن كان ممكنا ، إلّا أنّ أثر المرغوب منها عقلا أو شرعا غير مترتّب عليها مطلقا ، بل على خصوص ما ليس بحرام منها. وهكذا الحال في المعاملات فإن كان الأثر في معاملة مترتّبا عليها ولازما لوجودها كان النهي عنها دالّا على ترتّبه عليها لما عرفت. منه [أعلى الله مقامه].

(٥) راجع الصفحة : ٨٧ من هذا الجزء.

(٦) أي : النهي عن السبب لا ينافي صحّته.

وأمّا العبادات : فما كان منها عبادة ذاتيّة (١) ـ كالسجود والركوع والخشوع والخضوع له تبارك وتعالى ـ فمع النهي عنه يكون مقدورا ، كما إذا كان مأمورا به (٢). وما كان منها عبادة لاعتبار قصد القربة فيه لو كان مأمورا به ، فلا يكاد يقدر عليه إلّا إذا قيل باجتماع الأمر والنهي في شيء ولو بعنوان واحد ، وهو محال. وقد عرفت (٣) أنّ النهي في هذا القسم إنّما يكون نهيا عن العبادة ، بمعنى أنّه لو كان مأمورا به كان الأمر به أمر عبادة لا يسقط إلّا بقصد القربة ، فافهم (٤).

__________________

(١) وهو ما كان عبادة من غير توقّف على قصد القربة.

(٢) فالنهي في هذا القسم يدلّ على الصحّة.

(٣) راجع الصفحة : ٨٥ من هذا الجزء.

(٤) قال المحقّق الأصفهانيّ : «إنّ العبادة بمعنى لو تعلّق الأمر به لكان أمره عباديّا لا يسقط إلّا إذا قصد به القربة ، كالعبادة الذاتيّة من حيث المقدوريّة ؛ كما أنّ العبادة الذاتيّة مثل العبادة بهذا المعنى في عدم كون المقرّبيّة من لوازم وجودها ، فما يتراءى في العبارة من الفرق بينهما من حيث المقدوريّة لا وجه له. ولعلّه أشار إليه بقوله : فافهم». نهاية الدراية ١ : ٦٠٣.