درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۵۵: نهی مقتضی فساد از ضدش ۹

 
۱

خطبه

۲

جزوه نهی از عبادت

نهی از عبادت دال بر فساد عبادت است. چون:

صغری: مدلول نهی از عبادت (لو خلی و نفسه) حرمت ذاتیه عبادت است.

کبری: حرمت ذاتیه عبادت با صحت عبادت قابل جمع نیست (صحت عند المتکلم به معنای موافقت با امر است و با وجود حرمت امری نیست تا عمل موافق با امر باشد. صحت عند الفقیه به معنای اسقاط اعاده و قضا است. اسقاط مشروط به دو شرط است: الف: عمل صلاحیت مقربیت داشته باشد. ب: مکلف عمل را با قصد قربت انجام دهد و با وجود حرمت عمل، هر دو شرط منتفی است، لذا صحت عند الفقیه محقق نیست).

نتیجه: پس مدلول نهی از عبادت با صحت عبادت قابل جمع نیست.

اشکال: صغری: شرط دلالت نهی بر فساد دلالت نهی بر حرمت ذاتیه عبادت است (کما اعترف المستدل)

کبری: دلالت نهی بر حرمت ذاتیه عبادت منتفی است (چون اگر مکلف عبادت را بدون قصد قربت انجام دهد، فلا عبادة حتی تحرم بالنهی ذاتا فتقصد. و اگر با قصد قربت انجام دهد با وجود نهی مقدور نیست مگر اینکه قصد قربت تشریعی کند که در این صورت عمل حرام تشریعی خواهد شد و بعد از حرام تشریعی، حرام ذاتی نمی‌شود، لامتناع اجتماع المثلین).

نتیجه: پس شرط دلالت نهی بر فساد منتفی است.

جواب اول: اتصاف عبادت به حرمت ذاتیه ممکن است، چون مراد از عبادت مورد بحث، عبادت تعلیقیه و یا عبادت ذاتیه است و اتصاف هر دو نوع به حرمت ذاتیه بلا اشکال است.

۳

جواب دوم از اشکال

جواب دوم مرحوم اخوند به مستشکل: می‌فرماید اجتماع مثلین نیست. دلیل:

  • صغری: شرط اجتماع مثلین، وحدت موضوع است
  • کبری: وحدت موضوع در ما نحن فیه (اجتماع حرمت تشریعی با حرمت ذاتیه) منتفی است
  • نتیجه: شرط اجتماع مثلین در ما نحن فیه منتفی است.

توضیح: صاحب کفایه می‌فرماید اجتماع مثلین در جایی است که یک موضوع باشد بعد دو حکم مثل هم برود روی همین موضوع اما در ما نحن فیه یک موضوع نداریم یعنی حرمت تشریعیه رفته روی یک موضوع و حرمت ذاتیه هم رفته روی یک موضوع دیگر. حرمت تشریعیه رفته روی اعتقاد که فعل قلبی است یعنی این اعتقاد حرام است. یعنی اگر شارع نهی بکند از صوم حائض بعد حائض بیاید به اعتقاد این که امر خورده به این صوم و به این اعتقاد صوم را انجام بدهد، این اعتقادش حرام است چون اعتقاد دارد به یک امری که یقین دارد که این امر نیست یا یقین نداره که هست، در هر دو صورت حرام است چون تشریع دو نوع است پس حرمت تشریعیه رفته روی اعتقاد که فعل قلبی است.

اما حرمت ذاتیه موضوعش فعل خارجی است یعنی همین که می‌آید شکل نماز را انجام می‌دهد، این فعل خارجی حرام است. پس اجتماع مثلین محقق نیست. فافهم [۱].

_________________

[۱] محشین اشاره زده‌اند به این که حرمت تشریعی هم موضوعش فعل است.

۴

جواب سوم به اشکال

جواب سوم: مستشکل می‌گفت که اگر نهی از عبادت بخواهد دلالت بکند بر فساد، شرطش این است که این نهی دلالت بر حرمت ذاتیه‌ی عبادت بکند. صاحب کفایه می‌فرماید نهی دال بر فساد عبادت است و لو این نهی دال بر حرمت ذاتیه‌ی عبادت هم نباشد. دلیل:

  • صغری: شرط صحت عبادت، وجود امر فعلی یا ملاک امر است.
  • کبری: وجود امر فعلی و ملاک امر، در عبادت منهی منتفی است
  • نتیجه: پس شرط صحت عبادت در عبادت منهیه منتفی است.

توضیح: اگر عبادت بخواهد صحیح باشد یا باید امر فعلی باشد تا مکلف این عبادت را به قصد امر فعلی انجام دهد یا حداقل باید ملاک امر یعنی مصلحت باشد. حالا اگر عبادت مورد نهی قرار گرفته است، این جا نه امر فعلی وجود دارد و نه ملاک امر، هیچکدام نیست، امر فعلی که نیست چون با وجود نهی، امر نیست چون اگر همراه با نهی، امر هم باشد می‌شود اجتماع ضدین. ملاک امر هم نیست چون این نهی از ریشه امر را از بین می‌برد یعنی حتی ملاکش را می‌برد چون اگر امر نبود، محرز ملاک هم نیست یعنی اگر امر نبود چیزی که به وسیله‌ی ان چیز ملاک را احراز کنیم وجود نخواهد داشت. حالا که نبود عبادت فاسد می‌شود. اگر عبادت مورد نهی قرار گرفت این نهی می‌آید امر را از ریشه (یعنی با ملاکش) از بین می‌برد، چون باب تزاحم که نیست که بگویید امر که از بین رفت اما مصلحتش باقی است. این جا نهی خورده به عبادت. فقط در باب تزاحم و اجتماع امر و نهی است که اگر نهی به عبادت خورد، فقط امر را از بین می‌برد و ملاک سر جایش هست.

پس این جا نه امر داریم و نه ملاک امر. حالا می‌گوییم مکلف بیاید به قصد امر انجام بدهد، اگر به قصد امر انجام بدهد می‌شود حرام تشریعی و همین حرام تشریعی یکفی برای این که عبادت را فاسد بکند. پس اگر نهی بخواهد عبادت را فاسد بکند لازم نیست که حتما این نهی دال باشد بر این که عبادت حرمت ذاتیه دارد بلکه اگر دال بر حرمت ذاتیه هم نباشد باز عبادت را فاسد می‌کند چون نهی که امد، امر و ملاک می‌رود، امر و ملاک که رفت اگر مکلف عمل را با قصد امر انجام دهد می‌شود حرام تشریعی و این حرام تشریعی کار را خراب می‌کند.

نکته: نهی بر دو نوع است:

  1. نهی حقیقی: اگر بخورد به عبادت موجب فساد عبادت است.
  2. نهی عرضی و مجازی: یعنی در واقع نهی مال چیز دیگری بوده است اما مجازا نسبت داده می‌شود به عبادت. چنین نهی ای دال بر فساد عبادت نیست. شما وارد مسجد می‌شوید و می‌بینید مسجد نجس است. ازل النجاسه عن المسجد می‌آید روی گردن شما. اگر قائل بشویم که ترک ازاله حرام است (چون عده‌ای مثل خود صاحب کفایه قائل به حرمت ترک ازاله نیستند) این ترک ازاله ملازم با صلاه است یعنی اگر کسی صلاه را انجام داد دیگر نمی‌تواند ازاله را انجام بدهد. اون وقت اون نهی ای ترک ازاله داشت می‌رود روی صلاه نه این که با هم ملازم هستند بخاطر همین نهی از ترک ازاله روی صلاه هم می‌رود لکن نهی از صلاه، نهی عرضی و مجازی است (البته بعضی می‌گویند این نهی، حقیقی است) در این صورت موجب فساد عبادت نیست.

۵

نهی از معامله

نهی از معاملات: می‌خواهیم ببینیم ایا نهی از معامله موجب فساد معامله هست یا نیست. قبل از ورود به بحث، یک مقدمه بیان می‌کنیم.

مقدمه: در معاملات پای ۳ چیز در میان است:

  1. سبب
  2. مسبب
  3. تسبیب (نه سبب و نه مسبب) یعنی، این سبب را سبب قرار دادن برای این مسبب به قرار دادن می‌گویند تسبیب. مثلا در بیع، بعت و قبلت، سبب است و ملکیت مسبب است. و تسبیب عبارت است از این که ما بعت و قبلت را سبب قرار می‌دهیم برای مکلیت، این قرار دادن می‌شود تسبیب.

با حفط این مقدمه، نهی از معامله ۳ صورت دارد:

  1. گاهی نهی می‌خورد به سبب مثلا فرموده لا تبع وقت النداء یعنی در وقت نداء همین بعت و قبلت گفتن نهی دارد.
  2. گاهی نهی می‌خورد به مسبب مثلا فرموده لا تبع بالکافر المصحفَ، نهی خورده به بیع مصحف به کافر، این جا نهی به بعت و قبلت نخورده است یعنی یک نفر مثلا می‌رود پیش کافری و هی تکرار می‌کند بعت و قبلت، این که اشکال ندارد. نهی خورده به ملکیت کافر مصحف را یعنی کافر نباید مالک مصحف بشود.
  3. گاهی نهی به تسبیب می‌خورد مثلا کسی بیاید بیع را سبب قرار بدهد برای این که طرف مقابلش را مالک زیادی بکند، لا ربا الا فی ما یکال او یوزن، تخم مرغ جزء موزونات است بعد شما در بیع ۴ تخم مرغ بدهید و در مقابلش ۲ تا تخم مرغ بگیرید. این جا خود بعت و قبلت اشکال ندارد، ملکیت زیادی هم اشکالی ندارد، چیزی که اشکال دارد این است که شما بیع را سبب برای تملیک زیادی قرار بدهی. قسم سوم محل بحث ما نیست چون هیچ کسی نگفته معامله تسبیب است. در معامله فقط دو نظریه است که عده‌ای می‌گویند معامله یعنی سبب و عده‌ی دیگر می‌گویند یعنی مسبب. تازه مسبب هم محل بحث ما نیست زیرا مسبب امری بسیط است در حالی که بحث ما روی مرکب است.

لکن صاحب کفایه می‌فرماید نهی از معامله، مطلقا موجب فساد معامله نیست. چون معامله‌ی نهی، حرمت است و بین حرمت و فساد ملازمه‌ای وجود ندارد. بین حرمت عبادت با فساد ملازمه هست چون با وجود حرمت، دیگر قصد قربت متمشی نمی‌شود اما معامله که قصد قربت ندارد.

بعد می‌فرماید نعم که گاهی اوقات نهی از معامله موجب فساد است. انجایی که نهی بخورد به یک عملی که این عمل با صحت معامله تنافی دارد، این جا نهی دال بر فساد معامله است مثل این که شارع نهی بکند از اکل ثمن و مثمن یعنی به بایع و مشتری بگوید این معامله‌ای که انجام دادید، خوردن ثمن و مثمنش حرام است، این نهی دال بر فساد است چون اگر معامله بخواهد صحیح باشد، اثر آن اکل ثمن و مثمن است لذا این جا نهی با صحت تنافی دارد.

۶

تطبیق جواب دوم از اشکال

مع (جواب دوم – شمای مستشکل گفتید که اگر زن حائص صلاه را انجام بدهد به قصد قربت این صلاتش حرام تشریعی می‌شود و وقتی که حرام تشریعی شد دیگر نمی‌تواند حرام ذاتی باشد چون لازمه‌اش اجتماع مثلین است. صاحب کفایه می‌فرماید لازمه‌اش اجتماع مثلین نیست زیرا اجتماع مثلین در جایی است که موضوع واحد باشد در حالی که موضوع این جا دوتاست زیرا حرمت تشریعی رفته روی اعتقاد و حرمت ذاتی رفته روی عمل) أنه لا ضير في اتصافه (اشکالی نیست در متصف شدن عمل) بهذه الحرمة (حرمت ذاتیه) مع الحرمة التشريعية بناء (قید لاضیر – یعنی اشکالی نیست در اتصاف بنابراین که موضوع حرمت تشریعیه اعتقاد باشد و موضوع حرمت ذاتیه عمل باشد) على أن الفعل فيها (فعل در حرمت تشریعیه) لا يكون في الحقيقة متصفا بالحرمة (درحقیقت نمی‌باشد متصف به حرمت تشریعیه یعنی عمل خارجی متصف به حرمت تشریعی نمی‌شود) بل إنما يكون المتصف بها (حرمت تشریعیه) ما هو من أفعال القلب (بلکه می‌باشد متصف به حرمت تشریعیه (یعنی چیزی که متصف به حرمت تشریعیه می‌شود) چیزی است که (اعتقادی است که) از افعال قلب است) كما هو (اتصاف فعل قلب) الحال (وضعیت می‌باشد) في التجري و الانقياد (تجری صفت فعل قلبی است که تجری صفت قصد المعصیت است و انقیاد صفت قصد الاطاعه است - می‌خواهد مثالی بزند که صفت رفته روی یک فعل قلبی) فافهم.

۷

تطبیق جواب سوم به اشکال

هذا (جواب سوم – مستشکل گفت در صورتی نهی از عبادت دال بر فساد عبادت است که این نهی دال بر حرمت ذاتی باشد. صاحب کفایه می‌فرماید حتی اگر این نهی هم دال بر حذمت ذاتی عبادت نباشد باز دال بر فساد عبادت هست چون این نهی لااقل دلالت دارد بر این که امر نیست حالا که امر نیست اگر مکلف این عبادت منهی را با قصد امر انجام دهد می‌شود تشریع و این تشریع کار را خراب می‌کند) مع أنه لو لم يكن النهي فيها (اگر هم نبوده باشد نهی در عبادت (صلاه حائض)) دالا على الحرمة (حرمت ذاتیه) لكان دالا على الفساد لدلالته (تعلیل برای دلالت بر فساد) على الحرمة التشريعية فإنه (دلیل این که چرا نهی دلالت دارد بر حرمت تشریعیه) لا أقل من دلالته (نهی) على أنها (عبادت) ليست بمأمور بها و إن عمها (هرچند شامل می‌شود ان عبادت منهی را) إطلاق دليل الأمر بها أو عمومه (یکبار شارع می‌فرماید صل این مطلق است و یکبار می‌فرماید صل کل صلاه که این عام است. حال اگر نهی نرفته بود روی صلاه حائض، این دلیل با اطلاقش یا عمومش این صلاه حائض را می‌گرفت ولی این نهی می‌آید این عام را تخصیص و یا این اطلاق را تقیید می‌زند) نعم (بیان نکته) لو لم يكن النهي عنها (مگر نباشد نهی از عبادت) إلا عرضا (نهی عرضی) كما (مثال برای نهی عرضی) إذا نهي عنها (مثل جایی که نهی بشود از عبادت مثلا نهی شود از صلاه در مسجد) فيما كانت (در جایی که عبادت یعنی صلاه ضد واجب باشد) ضد الواجب (واجب ازاله است) مثلا لا يكون مقتضيا للفساد (این کلمه باید قبل از لا یکون باشد:) بناء على عدم اقتضاء الأمر بالشي‏ء (امر به ازاله) للنهي عن الضد (صلاه) إلا كذلك أي عرضا. (بهتر است این عبارت بعد از عمومه باشد:) فيخصص به (نهی) أو يقيد.

۸

تطبیق نهی از معامله

المقام الثاني في المعاملات

و نخبة (خلاصه) القول أن النهي الدال على حرمتها (معامله)، لا يقتضي الفساد لعدم الملازمة فيها (چون ملازمه‌ای نیست در معامله نه ملازمه‌ی لغوی و نه ملازمه‌ی عرفی) لغة و لا عرفا بين حرمتها و فسادها (معامله) أصلا كانت الحرمة متعلقة بنفس المعاملة (سبب) بما هو فعل بالمباشرة (به عنوان این که معامله فعلی است مباشری یعن مستقیم) أو بمضمونها (یا نهی بخورد به مضمون معامله به عنوان این که مضمون معامله فعلی است با واسطه) بما هو فعل بالتسبيب أو بالتسبب (عطف بر بنفس المعامله) بها (مضمون) إليه (تسبب به واسطه‌ی معامله به مضمون) و إن لم يكن السبب و لا المسبب (اگر چه نباشد سبب و مسبب) بما هو (به عنوان این که هر یک از سبب و مسبب) فعل من الأفعال بحرام.

حرمتها ، كما لا يخفى.

لا يقال : هذا لو كان النهي عنها دالّا على الحرمة الذاتيّة ، ولا يكاد يتّصف بها العبادة ، لعدم الحرمة بدون قصد القربة ، وعدم القدرة عليها مع قصد القربة بها إلّا تشريعا ، ومعه تكون محرّمة بالحرمة التشريعيّة لا محالة ، ومعه لا تتّصف بحرمة اخرى ، لامتناع اجتماع المثلين كالضدّين (١).

فإنّه يقال : لا ضير في اتّصاف ما يقع عبادة لو كان مأمورا به بالحرمة الذاتيّة (٢) ، مثلا صوم العيدين كان عبادة منهيّا عنها ، بمعنى أنّه لو امر به كان عبادة لا يسقط الأمر به إلّا إذا أتى به بقصد القربة ، كصوم سائر الأيّام (٣). هذا فيما إذا لم يكن ذاتا عبادة ، كالسجود لله ونحوه. وإلّا كان محرّما مع كونه فعلا عبادة ، مثلا : إذا نهي الجنب أو الحائض عن السجود له تبارك وتعالى كان عبادة محرّمة ذاتا حينئذ ، لما فيه من المفسدة والمبغوضيّة في هذا الحال (٤).

مع أنّه لا ضير في اتّصافه بهذه الحرمة مع الحرمة التشريعيّة ، بناء على أنّ الفعل فيها لا يكون في الحقيقة متّصفا بالحرمة ، بل إنّما يكون المتّصف بها ما هو من أفعال

__________________

(١) حاصل الإشكال : أنّ النهي لا يدلّ على الفساد إلّا إذا دلّ على الحرمة الذاتيّة ، واتّصاف العبادة بالحرمة الذاتيّة ممتنع ، فدلالة النهي على الفساد ممنوع.

والوجه في امتناع اتّصافه بالحرمة الذاتيّة أنّه إن أتى بالعمل بدون قصد القربة كصلاة الحائض لتمرين الصبيّ فلا تتّصف بالحرمة ، لأنّ العمل بدون قصد القربة لا يكون عبادة كي تتّصف بالحرمة ؛ وإن أتى به مع قصد القربة ـ ولا أمر به مع حرمته ـ فلا يقدر على نيّة القربة إلّا بتشريع أمر ليقصد التقرّب به ، وحينئذ يحرم العمل للتشريع ، ومع هذه الحرمة التشريعيّة يمتنع اتّصافه بالحرمة الذاتيّة ، للزوم اجتماع المثلين ، وهو محال.

(٢) قوله : «بالحرمة الذاتيّة» متعلّق بقوله : «اتّصاف».

(٣) وأورد عليه المحقّق الأصفهانيّ بوجهين :

أحدهما : أنّ الالتزام بحرمة العبادة وإن لم يقصد بها القربة في غاية الإشكال.

ثانيهما : أنّ مثل هذه العبادة فاسد ولو لم يتعلّق به النهي ، لعدم اشتماله على ما يصلح للمقرّبيّة. نهاية الدراية ١ : ٥٩٣.

(٤) والحاصل : أنّه لا مانع من اتّصاف العبادة الشأنيّة والعبادة الذاتيّة بالحرمة الذاتيّة.

القلب (١) ، كما هو الحال في التّجرّي والانقياد ، فافهم.

هذا مع أنّه لو لم يكن النهي فيها دالّا على الحرمة لكان دالّا على الفساد ، لدلالته على الحرمة التشريعيّة (٢) ، فإنّه لا أقلّ من دلالته على أنّها ليست بمأمور بها وإن عمّها إطلاق دليل الأمر بها أو عمومه.

نعم ، لو لم يكن النهي عنها إلّا عرضا ، كما إذا نهي عنها فيما كانت ضدّ الواجب ـ مثلا ـ لا يكون مقتضيا للفساد ، بناء على عدم اقتضاء الأمر (٣) بالشيء للنهي عن الضدّ إلّا كذلك ـ أي عرضا ـ ، فيخصّص به أو يقيّد (٤).

__________________

(١) فإنّ التشريع عبارة عن البناء القلبيّ على جعل الحكم ، والعمل إنّما يكشف عن ذلك البناء ، فلا وجه لتحريمه.

(٢) توضيحه : أنّ النهي عن العبادة يدلّ على عدم الأمر بالعبادة ، فلا يجوز الإتيان بها بعنوان أنّها مأمور بها ، وإلّا يلزم التشريع المحرّم ، وحرمة التشريع كاف في الفساد.

(٣) وفي بعض النسخ : «عدم الاقتضاء للأمر».

(٤) فحاصل مختار المصنّف رحمه‌الله في النهي عن العبادة أنّه يقتضي فساد العبادة فيما إذا تعلّق بنفس العبادة أو وصفها الملازم لها.

وأمّا جزؤها : فالنهي عنه لا يقتضي فساد العبادة إلّا إذ اقتصر المكلّف عليه في مقام الامتثال ، فحينئذ بطلت العبادة من جهة كونها فاقدة للجزء.

وأمّا شرطها : فإن كان عبادة فالنهي عنه موجب لفساده المستلزم لفساد المشروط به ، وإلّا فلا يقتضي فساد العبادة المشروطة به.

وتبعه في المقام السيّد المحقّق الخوئيّ في المحاضرات ٥ : ١٤ ـ ٢٦ و ٥٢.

وذهب المحقّق النائينيّ إلى أنّ النهي عن العبادة ـ سواء تعلّق النهي بنفس العبادة أو بجزئها أو بشرطها ـ يقتضي فساد العبادة إلّا إذا تعلّق النهي بوصفها الّذي يغايرها وجودا. فوائد الأصول ٢ : ٤٦٤ ـ ٤٦٦.

وذهب السيّد الإمام الخمينيّ إلى أنّ النهي تارة يكون تحريميّا نفسيّا متعلّقا بعبادة ، فلا شبهة في اقتضائه الفساد عقلا ؛ واخرى يكون تنزيهيّا نفسيّا ، فمع بقائه على تنزيهيّته ودلالته على مرجوحيّة متعلّقه لا يجتمع مع الصحّة ؛ وثالثة يكون غيريّا ، فلا يقتضي الفساد ؛ ورابعة تعلّق بجزء العبادة أو شرطها أو وصفها الملازم أو المفارق ، فلا يقتضي الفساد مطلقا. مناهج الوصول ٢ : ١٦٠ ـ ١٧١.

المقام الثاني : في المعاملات

ونخبة القول : أنّ النهي الدالّ على حرمتها لا يقتضي الفساد ، لعدم الملازمة فيها ـ لغة ولا عرفا ـ بين حرمتها وفسادها أصلا ، كانت الحرمة متعلّقة بنفس المعاملة بما هي فعل بالمباشرة (١) ، أو بمضمونها بما هي فعل بالتسبيب (٢) ، أو بالتسبّب بها إليه وإن لم يكن السبب ولا المسبّب ـ بما هو فعل من الأفعال ـ بحرام (٣). وإنّما يقتضي الفساد فيما إذا كان دالّا على حرمة ما لا يكاد يحرم مع صحّتها ، مثل النهي عن أكل الثمن أو المثمن في بيع (٤) أو بيع شيء (٥).

نعم ، لا يبعد دعوى ظهور النهي عن المعاملة في الإرشاد إلى فسادها ، كما أنّ الأمر بها يكون ظاهرا في الإرشاد إلى صحّتها من دون دلالته على إيجابها أو استحبابها ، كما لا يخفى. لكنّه في المعاملات بمعنى العقود والإيقاعات ، لا المعاملات بالمعنى الأعمّ المقابل للعبادات.

فالمعوّل هو ملاحظة القرائن في خصوص المقامات ، ومع عدمها لا محيص عن الأخذ بما هو قضيّة صيغة النهي من الحرمة ؛ وقد عرفت أنّها غير مستتبعة للفساد لا لغة ولا عرفا.

نعم ، ربما يتوهّم استتباعها له شرعا من جهة دلالة غير واحد من الأخبار عليه : منها: ما رواه في الكافي والفقيه عن زرارة عن الباقر عليه‌السلام : سألته عن مملوك

__________________

(١) لا بما هو سبب ، كالنهي عن البيع وقت النداء لصلاة الجمعة ، بناء على تعلّق النهي بذوات الألفاظ الّتي توجد بها المعاملة ، لأنّها شاغلة عن صلاة الجمعة.

(٢) كتمليك العبد المسلم الكافر ، فإنّ النهي تعلّق بمضمون المعاملة ، وهو تمليكها من الكافر ، لأنّه مبغوض عند الله تعالى ، لا نفس المعاملة بما أنّها فعل مباشريّ.

(٣) كما إذا تعلّق النهي بتملّك الربا بالبيع والقرض الربويّين ، فإنّ النهي لم يتعلّق بالسبب ـ وهو العقد ـ ، ولا بالمسبّب ـ وهو تملّك الزيادة ، لجواز تملّكها بناقل شرعيّ ـ ، بل تعلّق بالتسبّب بالبيع أو القرض لتملّك الزيادة.

(٤) كبيع المنابذة والملامسة.

(٥) كبيع الميتة وبيع الخنزير.