درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۵۱: نهی مقتضی فساد از ضدش ۵

 
۱

خطبه

۲

تفسیر صحت و فساد در عبادات

برای صحت و فساد دو تفسیر و دو معنی شده است. یکی تفسیر متکلمین و یکی تفسیر فقها.

  • متکلمین می‌گویند صحت یعنی موافقت با امر و فساد یعنی مخالفت با امر. فلان عمل صحیح است یعنی با امر موافق است. می‌خواهیم ببینیم صحت در نزد متکلمین از چه نوع احکامی است؟ صاحب کفایه می‌فرماید صحت متکلمین از امور انتزاعیه است. حالا این صحت از چه چیزی انتزاع می‌شود؟ از موافقت ماتی به با مامور به. یعنی اگر این عملی که انجام دادید مطابق باید با ماموربه و عملی که مولا امرش را برده روی ان، اگر مطابق باشد بدون کم و زیادی، صحت انتزاع می‌شود و می‌گوییم این عمل موافق با امر است.
  • فقها می‌گویند صحت یعنی اسقاط قضاء و الاعاده. وقتی می‌گویند فلان عمل صحیح است یعنی مسقط قضاء و اعاده است. صحت عند الفقها دو شاخه دارد:
  1. ماموربه واقعی اولی: این را نسبت به امر خودش می‌خواهیم بسنجیم یعنی یک نفر نماز با وضو را انجام می‌دهد این را می‌خواهیم بسنجیم نسبت به امر خودش یعنی امری که به نماز با وضو خورده است. حالا اگر مکلف نماز با وضو را انجام داد، می‌گوییم این نماز صحیح است یعنی مسقط اعاده و قضاء است. یعنی انجام دوباره‌ی این عمل در وقت یا بعد از وقت لازم نیست. می‌خواهیم ببینیم وقتی که ماموربه واقعی اولی را نسبت به امر خودش سنجیدیم، و گفتیم صحیح است، این صحت از نوع کدام احکام است؟ صاحب کفایه می‌فرماید از نوع احکام عقلیه است. چون بعد از این که مکلف نماز با وضو را انجام داد، عقل می‌گوید غرض مولا از امری که داشته حاصل شده است، و امتثال امر شد و عقل می‌گوید امتثال بعد از امتثال محال است چون بعد از این که غرض مولا حاصل شد، امر امتثال شده و وقتی امر امتثال شد، امر ساقط می‌شود و وقتی امر ساقط شد، چیزی باقی نمی‌ماند که بخواهید این عمل را به اسم الامتثال بعد الامتثال، تکرار کنید.
  2. ماموربه اضطراری یا ظاهری: خود این صورت دو بررسی دارد که بررسی اول نسبت به امر خودش است و بررسی دوم نسبت به امر واقعی اولی است.

بررسی اول: بررسی نسبت به امر خودش. یعنی نماز با تیمم را انجام می‌دهیم و این نماز با تیمم را با امر خودش یعنی امر به صلاه با تیمم می‌سنجیم. یا شما نماز با طهارت استصحابیه را انجام می‌دهیم، می‌خواهیم این را با امر خودش بسنجیم، یعنی امر به صلاه با طهارت استصحابیه. حالا یک نماز با تیمم انجام دادیم، می‌خواهیم بگوییم این نماز صحیح است و مسقط امر خودش است یعنی انجام دوباره‌ی نماز با تیمم در وقت یا بعد از وقت لازم نیست. ای صحت از احکام عقلیه است چون وقتی که مکلف صلاه با تیمم را انجام داد عقل می‌گوید غرض مولا حاصل شده است (غرض مولا از امر به صلاه با تیمم حاصل شده است) غرض که حاصل شد، امر امتثال شد و وقتی امر امتثال شد، امر ساقط می‌شود و بعد عقل می‌گوید امتثال بعد از امتثال محال است.

بررسی دوم: یک بار ماموربه ظاهری یا اضطراری را می‌سنجیم نسبت به امر واقعی اولی و می‌خواهیم ببینیم ایا مسقط امر واقعی اولی هست یا نیست. مثلا شما نمار با تیمم خواندید، بعد از مدتی آب پیدا کردید، می‌خواهیم ببینیم این صلاه با تیمم نسبت به امر واقعی اولی که صلاه با وضو بود، صحیح است یا خیر؟ این جا هم دو بررسی دارد:

بررسی اول: یک بار این ماموربه اضطراری یا ظاهری، وافی به تمام غرض از امر واقعی اولی است یعنی ماموربه اضطراری (نماز با تیمم) و ماموربه ظاهری (نماز با طهارت استصحابیه) تمام مصلحت نماز با وضو را می‌رساند بدون کم و زیاد: اگر این جور بود، این که می‌گوییم مامور به ظاهری یا اضطراری صحیح است و مسقط امر واقعی اولی است، این صحت از کدام احکام است؟ می‌فرماید از احکام عقلیه است چون بعد از این که ماموربه ظاهری یا اضطراری ای که وافی به تمام مصلحت امر واقعی اولی است را انجام دادید، عقل می‌گوید غرض مولا حاصل شد، امر امتثال شد، امر ساقط شد، بعد می‌گوید امتثال بعد از امتثال محال است.

بررسی دوم: یکبار این ماموربه ظاهری و اضطراری، وافی به یک مقداری از مصلحت مامور به واقعی اولی است نه تمام مصلحت ان. حالا اگر به این ماموربه ظاهری یا اضطرای صحیح بگوییم این صحت از کدام انواع احکام است؟ این جا که عقل حکم به صحت نمی‌کند زیرا کم دارد و عقل موقعی حکم به صحت می‌کند که کم و کاستی در کار نباشد. لذا صحت در این جا (اگر بگوییم صحیح است) می‌شود حکم شرعی وضعی، یعنی شارع مقدس بر ما منت گذاشته، کار را بر ما آسان کرده و فرموده صحیح است و انجام دوباره‌ی عمل نه در وقت و نه بعد از وقت لازم نیست.

نکته: صاحب کفایه می‌فرماید ما گفتیم ماموربه اضطراری (نماز با تیمم) و ماموربه ظاهری (نماز با طهارت استصحابیه) نسبت به امر واقعی اولی صحیح است و گاهی این صحت به حکم عقل است (اگر وافی به تمام مصلحت باشد) و گاهی به حکم شرع است (اگر وافی به مقداری از مصلحت باشد)، این که ما این را بیان فرمودیم در صورت است که کلی و طبیعت ماموربه اضطراری و ظاهری را در نظر بگیریم. کلی یعنی ماموربه اضطراری و ظاهری ای که هنوز در خارج نیامده است. یعنی بحث ما در باره‌ی نماز با تیممی که مکلف در خارج انجام می‌دهد، نیست. یعنی طبیعت نماز با تیمم که هنوز در خارج نیامده گاهی صحتش حکم عقلی و گاهی صحتش حکم شرعی است. حال اگر کلام را بردید روی فرد خارجی، یعنی می‌خواهیم این صلاه با تیممی که این فرد انجام داده در خارج را بررسی کنیم، صاحب کفایه می‌فرماید در این صورت صحت از احکام عقلیه است چون چرا می‌گویید این صلاه با تیممی که در خارج هست صحیح است؟ چون این فرد منطبق بر کلی اش است و بخاطر انطباق این فرد با کلی اش می‌گویید صحیح است و کلی آن طبیعت ماموربه اضطراری است و حاکم بر انطباق عقل است [۱].

__________________

[۱] این کلام صاحب کفایه مردود و باطل است زیرا ایشان یک چیزی را خلط فرموده‌اند. فرد خارجی دو حیثیت دارد: حیثیت وجود جامع در ان و حیثیت فردیه و خصوصیت فردیه. و اگر امر روی فرد می‌رود، از حیث اون حیثیت جامع داشتن فرد است نه از حیث خصوصیات فردیه. به عبارت دیگر اگر امر می‌رود روی فرد، باز در حقیقت روی کلی و طبیعت رفته است چون اگر می‌رود روی فرد، می‌رود روی فرد با توجه به این که این فرد، جامع ان کلی است می‌رود.

۳

تفسیر صحت و فساد در معاملات

اما صحت در معامله: اگر شارع اشاره کند به یک معامله‌ای و بگوید صحیح است و یا بگوید فاسد است، صحت در این جا از احکام شرعیه‌ی وضعیه‌ی امضائیه است. امضائیه یعنی این که کار شارع که تاسیس معامله نیست، نهایتا اگر بخواهد بگوید صحیح است، ان معامله‌ای که بوده را امضاء می‌کند.

نکته: صاحب کفایه می‌فرماید صحت در معامله، از احکام شرعیه وضعیه‌ی امضائیه است مگر این که کلام را ببرید روی فرد خارجی، یعنی الان این آقا دارد در خارج یک معامله‌ای انجام می‌دهد، اگر می‌گویید این معامله‌ای که در خارج انجام می‌گیرد صحیح است، این صحت، از احکام عقلیه است زیرا چرا می‌گویید صحیح است؟ چون کلی آن بر این فرد منطبق است و حاکم بر انطباق عقل است.

۴

جزوه ادامه تنبیه ششم

نتیجه نهایی: در اینکه مراد متکلم از امر در تعریف صحیح چیست، دو احتمال است:

۱. مراد مطلق الامر است، طبق این احتمال عقیده فقیه، دو صورت دارد:

الف: کل امر مجزی است، طبق این صورت بین قول متکلم و قول فقیه، تساوی است.

ب: امر واقعی اولی مجزی است، طبق این صورت قول متکلم اعم است.

۲. مراد امر واقعی اولی است، طبق این احتمال، عقیده فقیه دو صورت دارد:

الف: کل امر، مجزی است، طبق این صورت قول فقیه اعم است.

ب: امر واقعی اولی مجزی است، طبق این صورت، بین دو قول تساوی است.

۵

جزوه تفسیر صحت و فساد در عبادات

تنبیه: صحت و فساد در عبادت، دو تفسیر دارد:

۱. تفسیر متکلم: موافقت با امر و مخالفت با امر. صحت و فساد به این معنا، از امور انتزاعیه است، از مطابقت ماتی به با مامور به، صحت و از عدم مطابقت، فساد انتزاع می‌شود.

۲. تفسیر فقیه: صحت به معنای اسقاط اعاده و قضاء و فساد به معنای عدم اسقاط است.

دو بررسی:

۱. در مامور به واقعی اولی نسبت به امر خودش، صحت از احکام عقلیه است یعنی عقل حکم به سقوط و استحاله امتثال بعد الامتثال می‌کند.

۲. در مامور به اضطراری یا ظاهری: دو بررسی:

الف: نسبت به امر خودش: صحت از احکام عقلیه است.

ب: نسبت به امر واقعی اولی

۶

تطبیق تفسیر صحت و فساد در عبادات

و هو (تنبیه) أنه لا شبهة في أن الصحة و الفساد عند المتكلم وصفان اعتباريان (انتزاعیان) ينتزعان من مطابقة المأتي به مع المأمور به و عدمها (مطابقت - انتزاع می‌شود این دو وصف از مطابقت ماتی به با مامور به و از عدم مطابقت) و أما (بحث ما در ماموربه واقعی اولی است نسبت به امر خودش، اگر کسی نماز با وضو انجام داد می‌گوییم این نماز صحیح است نسبت به امر به نمار با وضو و صحیح یعنی مسقط است و حاکم به صحت هم عقل است) الصحة بمعنى سقوط القضاء (در بعد از وقت) و الإعادة (در وقت) عند الفقيه فهي (صحت) من لوازم الإتيان بالمأمور به بالأمر الواقعي الأولي (نماز با وضو) عقلا (قید لوازم) حيث (علت است برای این که صحت از لوازم عقلیه است) لا يكاد يعقل ثبوت الإعادة أو القضاء معه (معقول نیست ثبوت اعاده که یعنی یک نماز با وضوی دیگر در وقت، یا یک نماز با وضوی دیگر در خارج از وقت، با این اتیان قطعا) جزما. فالصحة بهذا المعنى (به معنای سقوط اعاده و قضاء) فيه (مامور به به امر واقعی اولی) و إن كان ليس بحكم وضعي مجعول بنفسه (هرچند که این صحت حکم وضعی ای که خودش جعل شده باشد نیست) أو بتبع تكليف (صحت حکم وضعی ای نیست که جعل شده باشد به تبع تکلیف مثل جایی که شارع امر می‌کند به سوره، شما از این امر، جزئیت را انتزاع می‌کنید) إلا أنه (صحت به این معنی) ليس بأمر اعتباري ينتزع (امر اعتباری ای نیست که انتزاع بشود) كما توهم (شیخ انصاری)‏ بل (می‌گوید صحت از احکام عقلیه است) مما يستقل به‏ العقل كما يستقل باستحقاق المثوبة به (اتیان ماموربه)

و (عطف بر فیه است) في غيره (در غیر ماموربه واقعی اولی – یعنی ماموربه اضطراری یا ظاهری که دو شاخه داشت چون ان دو ماموربه را یکبار نسبت به امر خودشان می‌سنجیم و یک بار نسبت به امر واقعی اولی می‌سنجیم) فالسقوط (صحت) ربما يكون مجعولا (چه بسا صحت حکم شرعی می‌باشد) و كان الحكم به (حکم به سقوط) تخفيفا و منة على العباد (جایی را دارد بیان می‌کند که ماموربه اضطراری و ظاهری مقداری از مصلحت امر واقعی اولی را می‌رساند که این جا عقل حکم به صحت نمی‌کند زیرا کم و نقصان دارد و لذا شرع این جا حکم به صحت می‌کند) مع ثبوت المقتضي لثبوتهما (با این که ثابت است مقتضی برای ثبوت اعاده و قضاء – مقتضی کمبودی است که در ماموربه ظاهری و اضطراری وجود دارد) كما عرفت في مسألة الإجزاء كما ربما يحكم (بنا بر عدم اجزاء).

 بثبوتهما فيكون الصحة و الفساد فيه (غیر مامور به واقعی اولی) حكمين مجعولين (از ناحیه‌ی شارع) لا وصفين انتزاعيين.

نعم (بیان نکته – این مطالبی که گفتیم در ماموربه ظاهری و اضطراری گاهی صحت حکم عقل است و گاهی حکم شرع، در جایی است که نگاه ما به طبیعت ماموربه ظاهری و اضطراری باشد نه فرد خارجی زیرا اگر گفتی این فرد خارجی صحیح است این صحت فقط حکم عقلی است) الصحة و الفساد في الموارد (افراد) الخاصة (شخصیه) لا يكاد يكونان مجعولين (مجعول شرعی نیست) بل إنما هي (موارد خاصه) تتصف بهما (صحت وفساد) بمجرد الانطباق (و عدم انطباق) على ما هو المأمور به. هذا في العبادات.

۷

تطبیق تفسیر صحت و فساد در معاملات

و أما الصحة في المعاملات فهي (صحت) تكون مجعولة (حکم شرعی وضعی امضائی است) حيث كان ترتب الأثر (صحت) على معاملة أنه هو (ترتب اثر بر معامله به جعل شارع است) بجعل الشارع و ترتيبه (مترتب کردن صحتو اثر است) عليها (بر آن معامله) و لو إمضاء (قید برای جعل) ضرورة أنه لو لا جعله (اگر جعل اثر نباشد) لما كان يترتب عليه (اثر بر معامله مترتب نمی‌شود) لأصالة الفساد (اصل در معاملات فساد است).

تنبيه : [حول مجعوليّة الصحّة والفساد وعدمها]

وهو أنّه لا شبهة في أنّ الصحّة والفساد عند المتكلّم وصفان اعتباريّان ينتزعان من مطابقة المأتيّ به مع المأمور به وعدمها.

وأمّا الصحّة ـ بمعنى سقوط القضاء والإعادة ـ عند الفقيه : فهي من لوازم الإتيان بالمأمور به بالأمر الواقعيّ الأوّليّ عقلا ، حيث لا يكاد يعقل ثبوت الإعادة أو القضاء معه جزما. فالصحّة بهذا المعنى فيه (١) وإن كان ليس (٢) بحكم وضعيّ مجعول بنفسه أو بتبع تكليف ، إلّا أنّه ليس (٣) بأمر اعتباريّ ينتزع ـ كما توهّم (٤) ـ ، بل ممّا يستقلّ به العقل ، كما يستقلّ باستحقاق المثوبة به (٥). وفي غيره (٦) فالسقوط ربما يكون مجعولا وكان الحكم به تخفيفا ومنّة على العباد مع ثبوت المقتضي لثبوتهما ـ كما عرفت في مسألة الإجزاء (٧) ـ كما ربما يحكم بثبوتهما (٨) ، فيكون

__________________

ـ الواقعيّ ، فلا تكون صحيحة عند المتكلّم ، كما لا تكون مسقطة للقضاء أو الإعادة ، فلا تكون صحيحة عند الفقيه أيضا.

أشار المصنّف إلى الصورة الثانية بقوله : «فالعبادة الموافقة للأمر الظاهريّ تكون صحيحة عند المتكلّم ... مع اقتضائه للإجزاء». وأشار إلى الصورة الثالثة بقوله : «وعدم اتّصافها بها عند الفقيه بموافقته ـ أي الأمر الظاهريّ ـ بناء على عدم الإجزاء وكونه ـ أي كون اتّصافها بها ـ مراعى ـ أي مشروطا ـ بموافقة الأمر الواقعيّ عند المتكلّم ...».

وحقّ العبارة أن يقول : «فالعبادة الموافقة للأمر الظاهريّ تكون صحيحة عند المتكلّم والفقيه إذا كان مراد المتكلّم من الأمر في تفسير الصحّة ما يعمّ الظاهريّ وكان بناء الفقيه على اقتضائه للإجزاء. ولا تكون صحيحة عندهما إذا كان مراد المتكلّم من الأمر خصوص الأمر الواقعيّ وبنى الفقيه على عدم إجزائه».

(١) أي : في الإتيان بالمأمور به بالأمر الواقعيّ.

(٢) هكذا في النسخ : والأولى أن يقول : «وإن ليست» ، لرجوع الضمير إلى الصحّة.

) والأولى أن يقول : «إلّا أنّها ليست».

(٤) راجع مطارح الأنظار : ١٦٠.

(٥) أي : بالإتيان بالمأمور به.

(٦) أي : في غير الإتيان بالمأمور به بالأمر الواقعيّ الأوّليّ.

(٧) راجع الجزء الأوّل : ١٧٠ ـ ١٧١.

(٨) أي : ثبوت الإعادة والقضاء.

الصحّة والفساد فيه (١) حكمين مجعولين ، لا وصفين انتزاعيّين.

نعم ، الصحّة والفساد في الموارد الخاصّة لا يكاد يكونان مجعولين ، بل إنّما هي تتّصف بهما بمجرّد الانطباق على ما هو المأمور به (٢). هذا في العبادات.

وأمّا الصحّة في المعاملات : فهي تكون مجعولة ، حيث كان ترتّب الأثر على معاملة إنّما هو بجعل الشارع وترتيبه عليها ولو إمضاء ، ضرورة أنّه لو لا جعله لما كان يترتّب عليه (٣) ، لأصالة الفساد.

نعم ، صحّة كلّ معاملة شخصيّة وفسادها ليس إلّا لأجل انطباقها مع ما هو المجعول سببا وعدمه (٤) ، كما هو الحال في التكليفيّة من الأحكام ، ضرورة أنّ اتّصاف المأتيّ به بالوجوب أو الحرمة أو غيرهما ليس إلّا لانطباقه مع ما هو الواجب أو الحرام (٥).

__________________

(١) أي : في غير الإتيان بالمأمور به بالأمر الواقعيّ.

(٢) هكذا في النسخ : والأولى أن يقول : «بمجرّد انطباق المأمور به عليها».

(٣) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «عليها» ، فإنّ الضمير يرجع إلى المعاملة.

(٤) هكذا في النسخ. والأولى أن يقول : «لأجل انطباق ما هو المجعول سببا عليها وعدمه» أي : عدم انطباقه على المعاملة.

(٥) والأولى أن يقول : «لانطباق ما هو الواجب أو الحرام عليه». ونلخّص ما أفاده ذيل قوله : «تنبيه» في عدّة نقاط :

الأولى : ما أشار إليه بقوله : «لا شبهة في أنّ الصحّة ...» ، وهو أنّ الصحّة الكلاميّة ـ وهي موافقة الأمر أو الشريعة ـ أمر انتزاعيّ منشؤه انطباق المأمور به على المأتيّ به.

الثانية : ما أشار إليه بقوله : «وأمّا الصحّة عند الفقيه فهي من لوازم الإتيان بالمأمور به ...». وحاصله : أنّ الصحّة عند الفقيه بالنسبة إلى الأمر الواقعيّ الأوّليّ من الامور الواقعيّة ، فإنّها من اللوازم العقليّة للإتيان بالمأمور به بالأمر الواقعيّ ، كاستحقاق العقوبة والمثوبة ، فليست مجعولة كما ليست انتزاعيّة ، بل هي أمر واقعيّ يحكم به العقل.

الثالثة : ما أشار إليه بقوله : «وفي غيره فالسقوط ربما يكون مجعولا ...». وحاصله : أنّ الصحّة الفقهيّة بالنسبة إلى الأمر الواقعيّ الثانويّ أو الأمر الظاهريّ مجعولة فيما إذا لم يكن المأمور به وافيا بملاك الواقع وأمكن تداركه ، فكان مقتضى القضاء أو الإعادة ثابتا ويحكم ـ