درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۴۴: اجتماع امر و نهی ۴۲

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

خلاصه‌ی درس دیروز: بعضی از علما معتقدند که نهی بر امر ترجیح دارد این اقایان ۳ دلیل دارند، دلیل دوم انها این بود که دفع مفسده اولی از جلب منفعت است. بر این دلیل ۵ اشکال وارد است که اشکال اول، اشکال آقای میرزای قمی بود که مرحوم آخوند ان را نپذیرفتند و لکن خودشان ۴ اشکال بر این دلیل وارد کردند. در پایان بحث یک نکته دارند که این اول درس امروز است.

۳

نکته

نکته: این نکته درباره‌ی این است که اگر برای ما ثابت نشود که نهی بر امر ترجیح دارد یا امر بر نهی ترجیح دارد و ما هم قائل به امتناع هستیم یعنی می‌گوییم اجتماع امر و نهی در شی واحد محال است. ایا در این فرض صلاه در دار غصبی صحیح است یا باطل است. این نکته در این مورد است. یعنی می‌خواهیم بررسی کنیم که صلاه در دارغصبی در این فرض (امتناعی هستیم و ترجیح امر بر نهی یا بلعکس برای ما ثابت نشده است) صحیح است یا باطل؟.

در باب اقل و اکثر ارتباطی دو نظریه‌ی معروف است مثل این که من شک دارم سوره جزء نماز هست یا جزء نماز نیست. این شک من بازگشت می‌کند به این که من شک می‌کنم که نماز ۱۰ جزء است یا نماز ۱۱ جزء است. به این می‌گویند اقل و اکثر. در این باب دو نظریه‌ی معروف وجود دارد:

  • قیل: بالاحتیاط یعنی بعضی از علما احتیاطی هستند و احتیاط با انجام اکثر محقق می‌شود یعنی با خواندن نماز با سوره. دلیل این اقایان این است که اگر سوره در واقع جزء نماز باشد، جزء واقعی است یعنی جزئیت واقعیه دارد و این یعنی چه بدانی و چه ندانی باید سوره را انجام بدهی. خب اگر سوره جزء نماز باشد جزئیت واقعیه دارد و وقتی که جزئیت واقعیه داشت الحاصل لاینفع و النافع لایحصل یعنی اونی که به وسیله‌ی اصاله البرائه حاصل می‌شود مفید نیست و اونی که مفید است به وسیله‌ی اصاله البرائه حاصل نمی‌شود پس باید احتیاط کرد. عرض شد که اگر سوره جزء نماز باشد، این سوره چه نوع جزئیتی دارد؟ جزئیت واقعیه. حالا می‌گویند اونی که به وسیله‌ی اصاله البرائه حاصل می‌شود که برداشتن جزئیت سوره در ظاهر است یعنی اصاله البرائه جزئیت سوره را در ظاهر بر می‌دارد، این مفید نیست و اونی که مفید است که عبارت است از این که اصاله البرائه بیاید جزئیت در واقع را بردارد و اصاله البرائه نمی‌تواند جزئیت در واقع را بردارد لذا اگر کسی نماز را بدون سوره بخواند، یقین به برائت الذمه پیدا نمی‌کند چون احتمال دارد سوره جزء باشد و این اصاله البرائه جزئیت سوره را برنداشت. و وقتی که این احتمال وجود دارد که ما بری الذمه نشده باشیم، الاشتغال الیقینی یستدعی الفراغ الیقینی.
  • قیل: بالبرائه ما شک داریم که سوره واجب هست یا نیست. اصاله البرائه جاری می‌کنیم و نماز را بدون سوره می‌خوانیم. دلیل این‌ها این است که در اقل و اکثر ارتباطی، شک در اعتبار سوره هست و شک در اعتبار سوره، مجرای برائت است پس شک در اقل و اکثر، مجرای برائت است. می‌گویند که در باب اقل و اکثر ارتباطی ما شک داریم در اعتبار سوره یعنی اعتبار سوره واجب هست یا نیست و شک در اعتبار سوره، شک در تکلیف است و شک در تکلیف مجرای برائت است پس شک در باب اقل و اکثر ارتباطی مجرای برائت است. لذا اگر کسی به استناد اصاله البرائه نماز بدون سوره بخواند، بری الذامه شده است چون شک شما، شک بدوی بوده است بنابراین برائت جاری می‌شود.

با حفظ این مقدمه، جواب می‌دهیم که درباره‌ی مفسده‌ی واقعیه غالبه (یعنی یک عملی در واقع مفسده دارد و مفسده‌ی آن هم غالب بر مصلحت است) دو نظریه است:

  1. بعضی از علما می‌گویند مفسده‌ی واقعیه غالبه در صورت احراز، موثر در مبغوضیت فعلی است. یعنی مفسده‌ی واقعیه‌ی غالبه در صورتی که احراز بشود مفسده غلبه دارد، مبغوصیت فعلی را می‌آورد به صورتی که عمل بشود مبغوض. طبق این نظریه صلاه در دار غصبی در این فرض (امتناعی هستیم و نتوانستیم امر یا نهی را ترجیح بدهیم) صلاه در دار غصبی صحیح است. چون ما این غلبه مفسده را از کجا احراز می‌کنیم یعنی از کجا احراز می‌کنیم که مفسده بر مصلحت غلبه دارد؟ می‌گویند از حرمت فعلیه یعنی اگر یک عملی حرمت فعلیه داشت از این حرمت فعلیه می‌فهمیم که مفسده غلبه پیدا کرده است. پس راه احراز غلبه، نهی و حرمت فعلی است. و ما حرمت فعلیه را با اصاله البرائت برمی داریم چون ما شک داریم که حرام است یا نیست، مبغوضیت فعلیه دارد یا ندارد و ما به وسیله‌ی اصاله البرائه حرمت فعلیه را بر می‌داریم و وقتی حرمت فعلی را برداشتیم مانعی برای صحت صلاه وجود ندارد. این جا با برائت، صلاه را صحیح کردیم یعنی در این جا قائل به برائت می‌شویم ولو در باب اقل و اکثر ارتباطی قائل به احتیاط بشوید چون این جا حرمت فعلیه ما را اذیت می‌کند و برائت می‌تواند حرمت فعلی را بر دارد اما در اقل و اکثر، جزئیت واقعیه اذیت می‌کرد و اصاله البرائه نمی‌توانست جزئیت واقعیه را بردارد.
  2. مفسده واقعیه غالبه مطلقا، موثر در مبغوضیت فعلیه است یعنی اگر یک عملی در واقع مفسده داشت و این مفسده غالب بر مصلحت بود حال چه شما بدانید یا ندانید، این با خودش مبغوضیت فعلیه می‌آورد و طبق این نظریه صلاه در این فرض باطل است. چون شخصی که نماز را می‌خواند در آن فرض، احتمال غلبه می‌دهد یا نمی‌دهد؟ احتمال غلبه می‌دهد و با وجود احتمال غلبه، احتمال مبغوضیت فعلیه می‌دهد و کسی که احتمال مبغوضیت فعلیه می‌دهد نمی‌تواند قصد قربت بکند. لذا اگر کسی بخواهد این جا یقین به برائت ذمه پیدا بکند، باید صلاه را در خارج از زمین غصبی انجام بدهد یعنی باید احتیاط کند.

صاحب کفایه می‌فرماید این جا ما قائل به احتیاط می‌شویم و لو در اقل و اکثر ما برائتی باشیم چون اون جا شک ما در این بود سوره واجب است یا نه، معتبر است یا نه و شک در اعتبار سوره، شک در تکلیف است و شک در تکلیف مجرای برائت است اما در این جا، این اقایی که می‌خواهد نماز بخواند، شک در اعتبار قصد قربت نداریم که ایا قصد قربت واجب است یا نیست که بشود مثل اقل و اکثر، بلکه یقین داریم قصد قربت لازم است اما شک ما در این است که ایا این عمل در این فرض (امتناع و عدم ترجیح) ما را بری الذمه می‌کند یا نمی‌کند.

تمام آن چه که بیان شد یا قطع نظر از این است که صاحب کفایه فرموده است فتامل. و خود صاحب کفایه وجه تامل را در حاشیه بیان فرموده است.

۴

دلیل سوم بر تقدیم نهی و بررسی آن

دلیل سوم بر تقدیم نهی: استقرا. ما جست و جو کردیم در فقه و دیدیم که هر جا امر دائر شده بین وجوب و حرمت شارع مقدس، حرمت را ترجیح داده است لذا این استقراء دلیل بر این است که در صلاه در دار غصبی، نهی ترجیح دارد. سوال: کجا استقرا کردید؟ جواب می‌دهد ۳ جا:

دو تا آب جلوی ما هست. مشتبه هستند یعنی یکی طاهر و یکی نجس است. آیا وضو گرفتن با این دو آب واجب است یا حرام. شارع مقدس در رویات فرموده است باید تیمم کنی و این یعنی حرمت را ترجیح داده است.

در ایام استظهار اول، یک دختر بالغ شده است. برای اولین بار خون می‌بیند. به این دختر می‌گویند مبتدئه. حیض بودن این خون امکان دارد. حالا نماز خواند بر او واجب است یا حرام؟ شارع فرموده نماز بر او حرام است یعنی تا سه روز نماز نخواند اگر این ۳ روز پشت سرهم امد)

در ایام استظهار بعد، مثلا یک زنی از یکم تا هفتم ماه همیشه خون می‌دیده است. این خانم می‌شود ذات العاده الوقتیه و العددیه. این خانم اگر هشتم خون دید، ایا این خون روز هشتم حیض هست یا نیست، نماز روز هشتم حرام است یا واجب. شارع فرموده نماز حرام است. باید صبر کند تا ۱۰ روز. اگر از ۱۰ روز گذشت کاشف از این است که این خون، استحاضه است لذا باید نماز را قضا کند اما اگر از ده روز نگذشت و سر ۱۰ روز تمام شد معنایش این است که ان خون، حیض بوده است.

صاحب کفایه ۳ جواب می‌دهد:

  1. استقراء زمانی مفید است، که مفید قطع باشد. یعنی باید استقراء تام است و این استقراء تام نیست لذا مفید قطع نیست بلکه نهایتا ظن می‌دهد و ظن حجت نیست
  2. بر فرض که استقرا مطلقا (چه مفید قطع و چه مفید ظن) حجت باشد، در استقراء انسان باید موارد کثیره ببیند و با دو مورد استقراء محقق نمی‌شود.
  3. سلمنا که استقرا حتی با دو مورد هم محقق شود و حجت باشد، لکن این دو مورد ربطی به محل بحث ما ندارد چون در مثال دوم، این دختربچه‌ای که برای اولین بار خون می‌بیند اگر شارع می‌گوید نماز بر او حرام است بخاطر ترجیح نهی بر امر نیست. بلکه بخاطر قاعده‌ی امکان است که مفادش این است: هرخونی که شرعا حیض بودن ان امکان دارد وظیفه‌ی مکلف این است که آن را حیض بگذارد. و این اولین خون هم امکان دارد حیض باشد پس وظیفه‌اش این است که با این خون، معامله‌ی حیض بکند پس به استناد این قاعده، بنا را بر حیض می‌گذارد نه بخاطر این که شارع نهی را بر امر ترجیح داده است. اما در استظهار دوم، بخاطر ترجیح نهی بر امر نیست بلکه با بخاطر قاعده‌ی امکان است یا بخاطر استصحاب حیضیت است. اما جواب دوم این است که حرمت صلاه بر زن حائض را حرام ذاتی می‌داندی یا حرام تشریع؟ اگر حرام ذاتی می‌دانید جواب همین است که بیان کردیم. و اگر حرام تشریعی می‌دانید دیگر قطعا ربطی به بحث ما ندارد چون صلاه زن حائض در صورتی حرام می‌شود که آن را به قصد قربت انجام دهد، حرام متشریعی معنایش این است و این جا دورانی نیست زیرا اگر با قصد قربت نماز بخواند قطعا حرام است و اگر بدون قصد قربت بخواند قطعا حرام نیست و بحث ما در دوران بین حرمت و وجوب است.
۵

تطبیق نکته

نعم (استدراک از حکم به صحت بخاطر برائت از حرمت فعلی یعنی می‌خواهد بگوید در یک صورت نماز صحیح نیست و ان صورتی است که بگوییم مفسده واقعیه غالبه مطلقا موثر است در مبغوضیت فعلی. چرا در این فرض نماز باطل است زیرا ما احتمال غلبه مفسده می‌دهیم و احتمال غلبه مفسده با خودش احتمال مبغوضیت فعلی را می‌آورد و با این احتمال کسی نمی‌تواند قصد قربت قطعی بکند) لو قيل بأن المفسدة الواقعية الغالبة (غالبه بر مصلحت) مؤثرة في المبغوضية (مبغوضیت فعلیه) و لو لم يكن الغلبة بمحرزة (اگر چه این غلبه برای فاعل محرز نباشد – بیان قول دوم که مفسده واقعیه غالبه مطلقا موثر در مبغوضیت فعلی است) فأصالة البراءة غير جارية (چون اصاله البرائه جایی جاری می‌شود که شک در اعتبار یک چیزی باشد مثل شک در اعتبار سوره در حالی که ما این جا شک در اعتبار قصد قربت نداریم بلکه یقین داریم قصد قربت معتبر است اما شک داریم در این که با انجام این صلاه، از واجب، بری الذمه می‌شویم یا خیر) بل كانت أصالة الاشتغال بالواجب (صلاه با قصد قربت) لو كان عبادة (چون اگر واجب توصلی باشد انجام بدهید و هیچ مشکلی ندارد چون نیاز به قصد قربت ندارد)، محكمة (خبر کانت – مقدم می‌شود) و لو قيل بأصالة البراءة في الأجزاء و الشرائط لعدم (علت برای جریان احتیاط) تأتي قصد القربة مع الشك في المبغوضية. فتأمل (اشاره دارد به این که هر چیزی که از نعم به بعد بیان کردیم باطل است).

۶

تطبیق دلیل سوم بر تقدیم نهی و بررسی آن

و منها الاستقراء

فإنه (استقراء) يقتضي ترجيح جانب الحرمة على جانب الوجوب كحرمة الصلاة في أيام الاستظهار (اول و دوم) و عدم جواز الوضوء من الإناءين المشتبهين (دو ظرف مشتبه جلوی ماست. وضو گرفتن با انها واجب است یا حرام. شارع امر کرده است که هر دو ظرف را بریز و تیمم کن یعنی جانب نهی را مقدم کرده است).

و فيه أنه لا دليل على اعتبار الاستقراء ما لم يفد القطع (دلیلی بر حجیت استقراء نیست تا زمانی که قطع را افاده نکند – منظور از ما لم یفد القطع این است که تا زمانی که تام نباشد حجت نیست چون اگر مراد از قطع معنایی باشد که محشین بیان کرده‌اند با اشکال سومش تداخل می‌کند). و لو سلم (اگر قبول بشود حجیت استقراء) فهو (استقراء چه قطعیش و چه ظنیش) لا يكاد يثبت بهذا المقدار.

و لو سلم (اگر قبول بشود ثبوت استقراء با این مقدار) ليس حرمة الصلاة في تلك الأيام (ایام استظهار) و لا عدم جواز (حرمت) الوضوء منهما مربوطا بالمقام (ترجیح نهی بر امر) لأن حرمة الصلاة فيها إنما تكون لقاعدة الإمكان (متی امکن کونه حیضا فهو حیض یحکم به) و الاستصحاب (استصحاب فقط در ایام استظهار دوم می‌آید) المثبتين لكون الدم حيضا (قاعده‌ی امکان و استصحاب ثابت می‌کنند که خون مشتبه حیض است) فيحكم بجميع أحكامه و منها (احکام حیض) حرمة الصلاة عليها (حائض) لا (حرام بودن نماز در ایام استظهار نیست بخاطر غلبه دادن جانب حرمت) لأجل تغليب جانب الحرمة كما هو (لاجل غلبه دادن جانب نهی) المدعى.

ولو سلّم أنّه يجدي ولو لم يحصل (١) فإنّما يجدي (٢) فيما لا يكون هناك مجال لأصالة البراءة أو الاشتغال ، كما في دوران الأمر بين الوجوب والحرمة التعيينيّين ، لا فيما يجري ، كما في محلّ الاجتماع ، لأصالة البراءة عن حرمته ، فيحكم بصحّته ، ولو قيل بقاعدة الاشتغال في الشكّ في الأجزاء والشرائط ، فإنّه لا مانع عقلا إلّا فعليّة الحرمة المرفوعة بأصالة البراءة عنها عقلا ونقلا.

نعم ، لو قيل بأنّ المفسدة الواقعيّة الغالبة مؤثّرة في المبغوضيّة ولو لم تكن الغلبة بمحرزة(٣) ، فأصالة البراءة غير جارية ، بل كانت أصالة الاشتغال بالواجب ـ لو كان عبادة ـ محكّمة ، ولو قيل بأصالة البراءة في الأجزاء والشرائط ، لعدم تأتّي قصد القربة مع الشكّ في المبغوضيّة ، فتأمّل (٤).

__________________

(١) أي : ولو لم يحصل القطع بالأولويّة.

(٢) وفي بعض النسخ : «فإنّما يجري» ، والأولى ما أثبتناه ، بل هو الظاهر من المخطوطة الأصليّة.

(٣) كما هو غير بعيد كلّه ، بتقريب : أنّ إحراز المفسدة والعلم بالحرمة الذاتيّة كاف في تأثيرها بما لها من المرتبة ، ولا يتوقّف تأثيرها كذلك على إحرازها بمرتبتها. ولذا كان العلم بمجرّد حرمة شيء موجبا لتنجّز حرمته على ما هو عليه من المرتبة ولو كانت في أقوى مراتبها ، ولاستحقاق العقوبة الشديدة على مخالفتها حسب شدّتها ، كما لا يخفى.

هذا ، لكنّه إنّما يكون إذا لم يحرز أيضا ما يحتمل أن يزاحمها ويمنع عن تأثيرها المبغوضيّة. وأمّا معه فيكون الفعل كما إذا لم يحرز أنّه ذو مصلحة أو مفسدة ممّا لا يستقلّ العقل بحسنه أو قبحه ، وحينئذ يمكن أن يقال بصحّته عبادة لو اتي به بداعي الأمر المتعلّق بما يصدق عليه من الطبيعة بناء على عدم اعتبار أزيد من إتيان العمل قربيّا في العبادة وامتثالا للأمر بالطبيعة وعدم اعتبار كونه ذاتا راجحا. كيف ويمكن أن لا يكون جلّ العبادات ذاتا راجحات ، بل إنّما يكون كذلك فيما إذا أتي بها على نحو قربيّ؟ نعم ، المعتبر في صحّته عبادة إنّما هو أن لا يقع منه مبغوضا عليه ، كما لا يخفى. وقولنا : «فتأمّل» إشارة إلى ذلك. منه [أعلى الله مقامه].

(٤) وحاصل ما أفاد المصنّف في الوجه الرابع من وجوه الردّ على الاستدلال بأولويّة دفع المفسدة من جلب المنفعة لثبوت ترجيح النهي : أنّه لو سلّمنا أنّ الأولويّة المذكورة يجدي وإن لم يحصل القطع بها وقلنا بكفاية الظنّ بالأولويّة في ترجيح النهي على الأمر ، فالاستدلال إنّما يجدي فيما إذا لم تجر فيه أصل البراءة أو الاشتغال ، كما في دوران الأمر بين الوجوب والتحريم ، حيث لا يجري فيه أصل البراءة ـ للعلم بالإلزام ـ ولا أصل الاشتغال ـ لعدم ـ

ومنها : الاستقراء ، فإنّه يقتضي ترجيح جانب الحرمة على جانب الوجوب ، كحرمة الصلاة في أيّام الاستظهار وعدم جواز الوضوء من الإنائين المشتبهين.

وفيه : أنّه لا دليل على اعتبار الاستقراء ما لم يفد القطع.

ولو سلّم فهو لا يكاد يثبت بهذا المقدار.

ولو سلّم فليس حرمة الصلاة في تلك الأيّام ولا عدم جواز الوضوء منهما مربوطا بالمقام ، لأنّ حرمة الصلاة فيها إنّما تكون لقاعدة الإمكان (١) والاستصحاب المثبتين لكون الدم حيضا ، فيحكم بجميع أحكامه ومنها حرمة الصلاة عليها ، لا لأجل تغليب جانب الحرمة كما هو المدّعى. هذا لو قيل بحرمتها الذاتيّة في أيّام الحيض ، وإلّا فهو خارج عن محلّ الكلام.

ومن هنا انقدح : أنّه ليس منه (٢) ترك الوضوء من الإنائين ، فإنّ حرمة الوضوء من الماء النجس ليس إلّا تشريعيّا ، ولا تشريع فيما لو توضّأ منهما احتياطا ، فلا حرمة في البين غلب جانبها. فعدم جواز الوضوء منهما

__________________

ـ القدرة على الموافقة القطعيّة ـ ، كالمرأة المردّدة بين من يجب وطؤها ومن يحرم لأجل الحلف.

وأمّا في المقام : فلا يجدي ، لجريان أصل البراءة عن حرمة الصلاة. ومع جريانه لا مانع من الحكم بصحّتها أصلا ، ضرورة أنّ المانع عنه إنّما هو الحرمة الفعليّة ، والمفروض أنّها مرتفعة بأصالة البراءة عن الحرمة ، وهي بعد ارتفاعها قابلة للتقرّب بها ، فتقع صحيحة.

ولمّا كان المقام غير داخل في كبرى مسألة الأقلّ والأكثر فلا يتوقّف جريان البراءة عن الحرمة على جريانها في موارد الشكّ في الأجزاء والشرائط ، بل تجري في المقام ولو قلنا بعدم جريانها في تلك الموارد. والوجه في ذلك أنّه ليس الشكّ هنا في مانعيّة شيء عن المأمور به واعتبار عدمه فيه ، بل الشكّ إنّما هو في حرمة هذه الحركات.

نعم ، لو قلنا بأنّ المفسدة الواقعيّة الغالبة مؤثّرة في المبغوضيّة ولو لم تكن محرزة فلا تجري أصالة البراءة ، بل لا مناص من الالتزام بقاعدة الاشتغال ، لأنّ مع احتمال غلبة المفسدة في الواقع لا يمكن قصد القربة.

(١) ومضمونها : «كلّ دم يمكن أن يكون حيضا فهو حيض».

(٢) أي : من محلّ الكلام. وهو دوران الأمر بين الوجوب والحرمة.