درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۴۰: اجتماع امر و نهی ۳۸

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

در بحث دیروز دو مطلب داشتیم. مطلب دوم این بود که زمانی که یک دلیل را بر دلیل دیگر ترجیح می‌دهیم، این ترجیح احد الدلیلین بر دلیل دیگر ۲ صورت دارد، صورت اول این است که گاهی ترجیح احد الدلیلین در مساله‌ی اجتماع امر و نهی نیست و خارج از مساله‌ی اجتماع امر و نهی است. دو دلیل با هم تعارض کردند و یک دلیل را بر دلیل دیگر ترجیح می‌دهیم، در این صورت گفتیم آن دلیل دیگر ساقط می‌شود هم فعلیتا و هم مناطا یعنی هم حکم فعلیش از بین می‌رود، هم مناط حکم از بین می‌رود مثل اکرم العلماء و بعد فرموده لاتکرم الفساق یا لاتکرم الشعراء در عالم شاعر تعارض می‌کنند حال اگر لاتکرم الشعرا را ترجیح دادیم معنایش این است که وجوب اکرام ندارد و حتی مناط وجوب اکرام را نیز ندارد. صورت دوم این بود که ترجیح احد الدلیلین بر دیگری داخل در مساله‌ی اجتماع امر و نهی است مثلا شارع فرموده صل و بعد فرموده لاتغصب و بعد این دو در صلاه در دارغصبی سازگاری ندارند چون صلاه می‌گوید این صلاه واجب است و لاتغصب می‌گوید حرام است. حال اگر اینجا لاتغصب را ترجیح دادیم این جا صل فقط فعلیتا ساقط می‌شود یعنی فعلی که انجام می‌دهید واجب نیست اما مصلحت دارد. اثرش این است که اگر نهی را ترجیح دادید اما یک یک مانعی برای نهی پیدا شد در این جا آن مصلحت زنده می‌شود در نتیجه امر درست می‌شود اما در صورت اول از ریشه از بین رفته است. (از این جا به بعد درس امروز است)

۳

اشکال شیخ انصاری و بررسی آن

حالا با حفظ این نکته، اشکالی که شیخ در مطارح الانظار گرفته است باطل است.

اشکال شیخ انصاری: شیخ فرموده است که اگر در مساله اجتماع امر و نهی شما آمدید نهی را ترجیح دادید، لاتغصب را بر صل ترجیح دادید و قائل به امتناع هم شدیم، معنی ندارید در موارد عذر مثل جهل و اضطرار، صلاه صحیح باشد. سوال می‌کنیم که چرا نماز صحیح نیست؟ شیخ می‌فرماید چون این نماز نه وجوب دارد و نه مصلحت و مناط وجوب. پس صلاه باطل می‌شود.

جواب: از بیانات ما روشن شد که این کلام باطل است زیرا اگر امتناعی شدیم و جانب نهی را گرفتیم، نماز فقط وجوب ندارد اما مصلحت دارد.

۴

ادامه تطبیق ترجیح یکی از دو دلیل

بل قضيته (مقتضای ترجیح در مساله اجتماع یعنی لا تغصب را ترجیح دادیم بر صل) ليس إلا خروجه (مورد اجتماع – صلاه در دار غصبی)[۱] فيما (می‌خواهد بگوید اگر لا تغصب را ترجیح دادیم این صل، حکم فعلیش ساقط می‌شود یعنی صلاه در دار غصبی، وجوب فعلی ندارد اما مصلحتش باقی است. یعنی اگر ما لاتغصب را ترجیح دادیم این صلاه در دار غصبی، از حکم فعلی صل خارج می‌شود و از مصلحت و مناط صل خارج نمی‌شود – در کجا مورد اجتماع از حکم فعلی خارج می‌شود؟ در جایی که دلیل دیگر هم در مقام بیان حکم فعلی باشد) كان الحكم الذي هو (حکم) مفاد الآخر فعليا (بوده باشد آن حکمی که مفاد آن دلیل دیگر است (صل) فعلی باشد). و ذلك (عدم خروج مجمع از دلیل دیگر راسا – چرا اگر جانب نهی را گرفتید و لاتغصب را ترجیح دادید، صلاه در دار غصبی راسا از دلیل دیگر که صل باشد خارج نیست) لثبوت (در مجمع و صلاه در دار غصبی) المقتضي (مناط) في كل واحد من الحكمين فيها (مساله اجتماع - یعنی مناط و مصلحت و مفسده‌ی هر دو حکم در مجمع وجود دارد و اصلا شرط مساله اجتماع هم همین است که ملاک هر دو حکم وجود داشته باشد) فإذا (اگر نهی را ترجیح دادیم، صلاه در دار غصبی مصلحت دارد اما واجب نیست. سوال: این مصلحت داشتن او چه فایده‌ای دارد؟ فایده‌اش این است که اگر یک مانعی جلوی نهی را گرفت. این نهی می‌افتد. نهی که افتاد مصلحت زنده می‌شود و امر را با خودش می‌آورد) لم يكن المقتضي لحرمة الغصب (زمانی که مقتضی برای حرمت غصب نبود) مؤثرا لها (حرمت - یعنی این مفسده حرمت آور نیست بخاطر وجود مانع) لاضطرار أو جهل أو نسيان كان (جواب اذا) المقتضي (مصلحت) لصحة الصلاة مؤثرا لها فعلا (مصلحت صلاه تاثیر می‌گذارد صحت را بالفعل یعنی نماز را صحیح می‌کند). كما (می‌خواهد بگوید که قبل از کما گفتیم که صلاه صحیح است چون نهی را ترجیح دادید اما مانع پیدا شد و نهی افتاد لذا مصلحت ای که وجود داشت تاثیر می‌گذارد، حال می‌فرماید در این دو موردی هم که الان بیان می‌کنیم نماز صحیح است مورد اول جایی است که نهی اقوی از امر نباشد که در این جا مساله دو صورت پیدا می‌کند:

  • صورت اول: امر اقوی باشد. در این صورت بدون شک نماز صحیح است.
  • صورت دوم: با هم مساوی باشند. در این صورت، در صورتی که عذر پیدا بشود برای نهی، نماز صحیح است

 و مورد دوم جایی است که هر دو دلیل در مقام بیان حکم اقتضایی باشند. در این جا هم اگر عذر باشد برای نهی، صلاه صحیح است) إذا لم يكن دليل الحرمة أقوى أو لم يكن واحد من الدليلين دالا على الفعلية أصلا (یعنی هر دو دال بر حکم اقتضایی هستند البته در این صورت هم در صورتی نماز صحیح است که نهی عذر داشته باشد).

_______________

[۱] مرحوم فیروز آبادی این جا یک اشکال عبارتی به مرحوم اخوند گرفته است و می‌فرماید این عبارت بد است و نباید این گونه باشد. عبارت مرحوم فیروزآبادی این است: ((لیس الا خروجه عن فعلیه الحکم الذی هو مفاد الاخر)). ما یک جوری بیان می‌کنیم که این اشکال فیروز آبادی وارد نباشد و آن این است که خارج می‌شود مورد اجتماع از حکم فعلی دلیل دیگر که در مثال ما وجوب بود بعد از فیما به بعد مطلب جدید می‌گوید و ان این که اگر شما لاتغصب را ترجیح دادید این صلاه در دار غصبی از حکم فعلی دلیل دیگر خارج می‌شود اگر دلیل دیگر در مقام بیان حکم فعلی باشد.

۵

تطبیق اشکال شیخ انصاری و بررسی آن

فانقدح (می‌فرماید اشکالی که شیخ در مطارح بیان فرموده است باطل است – شیخ می‌فرماید که اگر در مساله اجتماع امر و نهی شما آمدید نهی را ترجیح دادید. معنی ندارید در موارد عذر مثل جهل و اضطرار، صلاه صحیح باشد. که مرحوم آخوند می‌فرماید این کلام باطل است زیرا اگر جانب نهی را ترجیح دادیم، فقط حکم فعلی ساقط می‌شود ام مصلحت و ملاک موجود است) بذلك (عدم خروج مجمع از امر راسا یعنی این گونه نیست که صلاه در دار غصبی از امر راسا خارج شود. راسا یعنی هم فعلیتا و هم ملاکا) فساد الإشكال في (متعلق به اشکال) صحة الصلاة في صورة الجهل أو النسيان و نحوهما (اضطرار) فيما إذا قدم خطاب لا تغصب. كما (تمثیل است برای اشکال یعنی شیخ می‌خواهد یک مثالی بزند که در این مثال، صلاه باطل است. کلام را می‌برد روی تعارض و می‌فرماید چگونه اگر دو دلیلی باهم متعارض شدند مثل این مثال که صل و لا تصل فی المغصوب، اگر شما نهی را ترجیح دادید و بعدا یک عذری پیدا بشود برای نهی، صلاه صحیح نیست چون صل هم فعلیا و هم اقتضائیا ساقط می‌شود، شیخ امده مساله‌ی اجتماع را قیاس کرده به باب تعارض و فرموده چگونه در باب تعارض اگر شما نهی را ترجیح دادید و بعدا یک مانعی برای نهی پیدا شد، صلاه صحیح نیست، در این جا هم صلاه صحیح نیست. صاحب کفایه می‌فرماید قیاس، قیاس صحیحی نست) هو (اشکال در صحت صلاه) الحال (وضعیت می‌باشد) في ما إذا كان الخطابان (مثل صل و لاتصل فی دار المغصوب) من أول الأمر متعارضين و لم يكونا من باب الاجتماع أصلا. و ذلك (بیان فساد اشکال) لثبوت المقتضي (مقتضی در مجمع) في هذا الباب (اجتماع امر و نهی) كما (همان طوری که اگر این دو دلیل در مقام بیان حکم فعلی نبودن بلکه در مقام بیان حکم اقتضایی بودند، هر دو تا مقتضی در ماده‌ی اجتماع ثابت بود، این کما می‌خواهد مثال بزند برای جایی که هر دو مقتضی ثابت هستند) إذا لم يقع بينهما (۲ خطاب) تعارض (توضیح لم یقع:) و لم يكونا متكفلين للحكم الفعلي (هر ۲ دلیل در مقام بیان حکم اقتضایی باشند). فيكون وزان التخصيص (وقتی که نهی را ترجیح دادیم، امر تخصیص می‌خورد یعنی امر شامل مورد اجتماع نمی‌شود، معنای تخصیص این است) في مورد الاجتماع وزان التخصيص العقلي (تخصیص عقلی یعنی عقل حکم می‌کند به این که اهم مقدم است. اگر عقل حکم کرد که اهم مقدم است، فعلیت مهم ساقط می‌شود اما مقتضی و ملاک مهم بر سرجایش باقی است. مثلا فرض کنید گاوی افتاده است در آب. خب گاو حیوان محترمی است لذا نجاتش واجب است. فرض کنید یکی انسانی هم در آب افتاده است و فرض این است که من نمی‌توانم هر دو را نجات بدهم. این جا عقل می‌گوید اهم مقدم می‌شود. اهم انسان است. مهم که نجات گاو باشد فعلیتش ساقط می‌شود اما مصلحتش باقی است. حال وقتی امدی بروی انسان را نجات بدهی مانعی برای شما پیدا شد و نمی‌توانی انسان و اهم را نجات بدهی، در این جا مهم فعلیت پیدا می‌کند و باید بروی گاو را نجات بدهید – می‌فرماید ما نحن فیه عین تخصیص عقلی است) الناشئ من جهة تقديم أحد المقتضيين (مصلحت نجات انسان) و تأثيره (احد) فعلا المختص (اگر گفتی مفسده‌ی غصب مقدم است و تاثیر مال مفسده‌ی غصب است، این تقدیم مفسده‌ی غصب مربوط به جایی است که مانع نداشته باشد چون اگر مانع وجود داشته باشد عقل حکم به تقدیم آن نمی‌کند. حال اگر مانع پیدا شد صلاه صحیح است. سوال این صلاه را به چه قصدی بخوانیم؟ در بعض موارد به قصد امر بخوان و در بعض موارد به قصد مصلحت و ملاک – صفت تقدیم یعنی تقدم مربوط به جایی است که) بما إذا لم يمنع عن‏ تأثيره مانع (به جایی است که منع نکند از تاثیر آن احد مانعی و الا اگر مانع باشد عقل حکم به تقدیم نمی‌کند) المقتضي (صفت دوم تقدیم) لصحة مورد الاجتماع مع الأمر أو بدونه (امر) فيما (لف و نشر مرتب – بیان این که کجا با امر صحیح است و کجا بدون امر صحیح است) كان هناك مانع عن تأثير المقتضي للنهي له (با امر – مانع است از تاتیر مقتضی نهی و وقتی ملاک نهی تاثیر نگذاشت ملاک امر که مصلحت باشد تاثیر می‌گذارد و امر را می‌آورد) أو عن فعليته (بدون امر – مانع، نمی‌تواند تاثیر مفسده و ملاک نهی را کم کند و ملاک نهی تاثیر دارد اما مانع سبب می‌شود که حکم مفسده فعلی نشود و وقتی که مفسده‌ی نهی موثر باشد دیگر امر درست نمی‌شود لذا صلاه با قصد مصلحت صحیح می‌شود نه با قصد امر) كما مر تفصيله. ‏

و كيف (می‌خواهد بگوید این امر و نهی چه داخل در باب تزاحم باشد و چه در باب تعارض باشد) كان (هو: هر یک از دو خطاب) فلا بد في ترجيح أحد الحكمين من مرجح (کسی که قائل به امتناع هستند و می‌گویند اجتماع امر و نهی محال است در ماده‌ی اجتماع یکی از این‌ها حرف می‌زند زیر هر دو که نمی‌توانند باشند چون امتناعی هستیم. ۳ دلیل بیان شده است برای این که نهی مقدم می‌شود و صاحب کفایه هر ۳ دلیل را رد می‌کند و وقتی ۳ دلیل را رد کند نتیجه این می‌شود که امر مقدم می‌شود). ‏

۶

جزوه اشکال شیخ انصاری و بررسی آن

با حفظ این نکته، اشکالی که بر تعبیرات آمده، وارد نیست.

اشکال: در مساله اجتماع امر و نهی بنا بر امتناع و ترجیح جانب نهی در صورت عذر، نباید صلات صحیح باشد. چون صلات از وجوب و مصلحت خالی است.

جواب: از وجوب خالی است اما از مصلحت خالی نیست.

الأمر الثاني : [صغرويّة المقام لكبرى التزاحم]

قد مرّ في بعض المقدّمات (١) أنّه لا تعارض بين مثل خطاب «صلّ» وخطاب «لا تغصب» على الامتناع ، تعارض الدليلين بما هما دليلان حاكيان ، كي يقدّم الأقوى منهما دلالة أو سندا (٢) ، بل إنّما هو من باب تزاحم المؤثّرين والمقتضيين ، فيقدّم الغالب منهما ، وإن كان الدليل على مقتضى الآخر أقوى من دليل مقتضاه.

هذا فيما إذا أحرز الغالب منهما ، وإلّا كان بين الخطابين تعارض ، فيقدّم الأقوى منهما دلالة أو سندا ، وبطريق الإنّ يحرز به أنّ مدلوله أقوى مقتضيا (٣). هذا لو كان كلّ من الخطابين متكفّلا لحكم فعليّ ، وإلّا فلا بدّ من الأخذ بالمتكفّل لذلك (٤) منهما لو كان (٥) ، وإلّا فلا محيص عن الانتهاء إلى ما تقتضيه الاصول العمليّة.

ثمّ لا يخفى : أنّ ترجيح أحد الدليلين وتخصيص الآخر به (٦) في المسألة لا يوجب خروج مورد الاجتماع عن تحت الآخر رأسا كما هو قضيّة التقييد والتخصيص في غيرها ممّا لا يحرز فيه المقتضي لكلا الحكمين ، بل قضيّته (٧) ليس

__________________

(١) راجع الأمر الثامن ، الصفحة : ٢٤ من هذا الجزء.

(٢) وخالفه المحقّق الخوئيّ وجعل المقام على الامتناع من صغريات كبرى باب التعارض.

راجع المحاضرات ٤ : ٤٠٣.

(٣) لا يخفى : أنّه لا تلازم بين قوّة الدلالة وقوّة المدلول كي تكشف من قوّة الدلالة أنّ المدلول أقوى مقتضيا واقعا ، ضرورة أنّه قد يكون الأقوى دلالة أضعف مدلولا من الدليل الّذي يكون أضعف دلالة.

وأفاد السيّد الحكيم ـ في حقائق الاصول ١ : ٤١٠ ـ ما لفظه : «كان المراد أنّ الأقوى لما كان دالّا على فعليّة مؤدّاه مطابقة فقد دلّ على أقوائيّة ملاكه التزاما ، كما أنّ الأضعف كذلك.

فإذا دلّ دليل الترجيح على حجيّة الأقوى وعدم حجّيّة الأضعف فقد دلّ على ثبوت مدلولي الأقوى المطابقيّ والالتزاميّ معا ، فتثبت أقوائيّة ملاكه ظاهرا».

(٤) أي : للحكم الفعليّ.

(٥) أي : لو كان أحدهما فعليّا.

(٦) أي : وتخصيص الدليل الآخر بالدليل الراجح.

(٧) أي : قضيّة ترجيح أحد الدليلين على الآخر في مسألتنا هذه.

إلّا خروجه فيما كان الحكم الّذي هو مفاد الآخر فعليّا ، وذلك لثبوت المقتضي في كلّ واحد من الحكمين فيها. فإذا لم يكن المقتضي لحرمة الغصب مؤثّرا لها ـ لاضطرار أو جهل أو نسيان ـ كان المقتضي لصحّة الصلاة مؤثّرا لها فعلا ، كما إذا لم يكن دليل الحرمة أقوى ، أو لم يكن واحد من الدليلين دالّا على الفعليّة أصلا.

فانقدح بذلك فساد الإشكال في صحّة الصلاة في صورة الجهل أو النسيان ونحوهما فيما إذا قدّم خطاب «لا تغصب» (١) ، كما هو الحال فيما إذا كان الخطابان من أوّل الأمر متعارضين ولم يكونا من باب الاجتماع أصلا. وذلك (٢) لثبوت المقتضي في هذا الباب ، كما إذا لم يقع بينهما تعارض ولم يكونا متكفّلين للحكم الفعليّ. فيكون وزان التخصيص في مورد الاجتماع وزان التخصيص العقليّ الناشئ من جهة تقديم أحد المقتضيين وتأثيره فعلا ، المختصّ (٣) بما إذا لم يمنع عن تأثيره مانع ، المقتضي (٤) لصحّة مورد الاجتماع مع الأمر أو بدونه فيما كان

__________________

(١) هذا ما أورده الشيخ الأعظم الأنصاريّ على الحكم بصحّة الصلاة في المغصوب مع العذر ، بناء على الامتناع وترجيح جانب النهي. وتوضيح كلامه : أنّه لا فرق بين العموم من وجه المتحقّق في مثل الصلاة والغصب وبين المتحقّق في قولهم : «اعتق رقبة» و «اعتق رقبة مؤمنة» فكما كان تقييد الرقبة بالإيمان مقتضيا لخلوّ عتق الكافرة عن المصلحة وخروجها من موضوع «اعتق رقبة» حتّى في حال النسيان والجهل ، كذلك ترجيح النهي على الأمر وتقييد الصلاة بالنهي يقتضي خلوّ الصلاة عن المصلحة وبطلانها حتّى في صورة الجهل والنسيان وغيرهما. راجع مطارح الأنظار : ١٢٨.

(٢) أي : فساد الإشكال.

وحاصل الجواب : أنّه فرق بين المقامين ، فإنّ العموم من وجه المتحقّق في مثل الصلاة والغصب يكون من موارد التزاحم ؛ وغلبة النهي على الأمر إنّما توجب خلوّ المورد عن الحكم الفعليّ ؛ وأمّا ملاكه باق على حاله. بخلاف العموم من وجه المتحقّق في مثل «اعتق رقبة» و «اعتق رقبة مؤمنة» ، فإنّه من موارد التعارض ، وتقييد الرقبة بالإيمان يقتضي خلوّ عتق الكافرة عن الملاك ، فضلا عن ثبوت الحكم الفعليّ.

(٣ و ٤) وصفان لقوله : «تقديم». ويحتمل أن يكونا وصفين لقوله : «التخصيص».

هناك مانع عن تأثير المقتضي للنهي له أو عن فعليّته ، كما مرّ تفصيله (١).

[وجوه ترجيح النهي على الأمر]

وكيف كان فلا بدّ في ترجيح أحد الحكمين من مرجّح. وقد ذكروا لترجيح النهي وجوها (٢) :

منها : أنّه أقوى دلالة ، لاستلزامه انتفاء جميع الأفراد بخلاف الأمر.

وقد أورد عليه : بأنّ ذلك فيه (٣) من جهة إطلاق متعلّقه بقرينة الحكمة ، كدلالة الأمر على الاجتزاء بأيّ فرد كان (٤).

وقد اورد عليه (٥) : بأنّه لو كان العموم المستفاد من النهي بالإطلاق بمقدّمات الحكمة وغير مستند إلى دلالته عليه بالالتزام ، لكان استعمال مثل «لا تغصب» في بعض أفراد الغصب حقيقة (٦) ؛ وهذا واضح الفساد (٧). فتكون دلالته على العموم من جهة أنّ وقوع الطبيعة في حيّز النفي أو النهي يقتضي عقلا سريان الحكم إلى جميع الأفراد ، ضرورة عدم الانتهاء عنها أو انتفائها إلّا بالانتهاء عن الجميع أو انتفائه (٨).

__________________

(١) مرّ تفصيله في الأمر العاشر من الامور المتقدّمة على المقصود. فراجع الصفحة : ٢٨ من هذا الجزء.

(٢) تعرّض لها المحقّق القميّ في القوانين ١ : ١٥٣ ، وصاحب الفصول في الفصول الغرويّة : ٢٧ ، والشيخ الأنصاريّ في مطارح الأنظار : ١٢٥.

(٣) أي : انتفاء جميع الأفراد في النهي.

(٤) والحاصل : أنّ النهي والأمر متساويان في الدلالة على العموم ، فإنّ دلالة كلّ من الأمر والنهي على العموم تكون بمقدّمات الحكمة ، فلا فرق بينهما إلّا من جهة أنّ العموم في النهي شموليّ وفي الأمر بدليّ ، وهذا يوجب أقوائيّة دلالة النهي من دلالة الأمر.

(٥) أي : على الإيراد المذكور.

(٦) بناء على أنّ استعمال المطلق في المقيّد يكون على نحو الحقيقة.

(٧) لأنّ المتبادر من لفظ النهي هو الإطلاق وعدم الخصوصيّة ، فيكون استعماله في البعض مجازا.

(٨) والحاصل : أنّ النهي يدلّ على العموم بذاته لا بمقدّمات الحكمة. فإذن يتبيّن أقوائيّة دلالة النهي على العموم الاستغراقيّ من دلالة الأمر على العموم البدليّ.