درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۲۷: اجتماع امر و نهی ۲۵

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

در بحث امروز ۳ مطلب داریم.

مطلب اول:

صاحب کفایه فرمودند عبادات مکروهه بر سه نوع است. رسیدیم به نوع سوم. آن عباداتی هست که در لسان دلیل نهی به خود ان تعلق گرفته است اما از خارج می‌دانی نهی رفته روی چیز دیگری که آن چیز دیگر یاب متحد با عبادت (یعنی موجود می‌شوند هر دوی انها به یک وجود) یا ملازم با عبادت است. مثل لا تصل فی مواضع التهمه. نهی در لسان دلیل به خود صلاه تعلق گرفته اما نهی حقیقتا تعلق گرفته به الکون فی موضع التهمه.

۳

جواب از قسم سوم

صاحب کفایه جواب می‌دهد:

در ۳ مرحله جواب می‌دهد:

مرحله‌ی اول: علی جواز (اجتماع امر و نهی جایز است یعنی متعلق نهی و امر متعدد است)

مرحله‌ی دوم: علی الامتناع و الملازمه (می‌گوییم اجتماع امر و نهی ممتنع است و الکون فی موضع التهمه ملازم با صلاه است و داخل در ماهیت صلاه نیست)

مرحله‌ی سوم: علی الامتناع و الاتحاد (اجتماع امر و نهی ممتنع است والکون فی موضع التهمه متحد و داخل در ماهیت صلاه است)

مرحله‌ی اول: قائل به جواز اجتماع امر و نهی بشویم و متعلق امر و نهی متعدد است.

صاحب کفایه ۲ جواب می‌دهد:

  1. نهی از عبادت، نهی مجازی است چون اگر قائل به جواز شدیم و قائل شدیم که متعلق امر و نهی متعدد است این یعنی امر رفته روی یک چیز و نهی رفته روی چیز دیگری، یعنی نهی حقیقتا مال چیزی دیگری است اما مجازا اسناد می‌دهیم نهی را به عبادت و وقتی نهی مجازی شد، اجتماع محال لازم نمی‌آید. آن اجتماع محال، اجتماع امر و نهی حقیقی است
  2. نهی از عبادت، ارشادی است یعنی این که در لسان دلیل آمده نهی کرده از صلاه در موضع التهمه این نهی به انگیزه‌ی طلب ترک نیست بلکه به انگیزه‌ی این است که ما را راهنمایی کند به افضل افراد یعنی افرادی که این منقصت در انها وجود ندارد و وقتی که نهی، ارشادی شد، اجتماع محال لازم نمی‌آید.

مرحله‌ی دوم: امتناعی می‌شویم و الکون فی موضع التهمه ملازم با صلاه است و از اجزاء صلاه نیست.

نکته: اگر الکون ملازم با صلاه بود یعنی پای ۲ چیز در میان است.

صاحب کفایه می‌فرماید: جواب در این قسم نیز مثل مرحله‌ی اول است که یا نهی مجازی است و یا ارشادی و در هر دو صورت اجتماع محال لازم نمی‌آید.

مرحله‌ی سوم: قائل له امتناع اجتماع امر و نهی می‌شویم و می‌گوییم الکون متحد با صلاه است

مرحوم اخوند می‌فرماید جواب این جا، همان جواب ۴ است که از قسم دوم دادیم. اونجا گفتیم صلاه یک مقدار مصلحت دارد اما ویژگی ای که عارض بر صلاه می‌شود ۳ صورت دارد که یک صورت این است که آن ویژگی سبب کاهش مصلحت صلاه می‌شود مثل صلاه در حمام. بعد فرمود نهی از صلاه در حمام ارشاد به افراد دیگر است حال این جا مرحوم اخوند می‌فرماید ما امتناعی می‌شویم و می‌گوییم الکون فی موضع تهمه با صلاه وجودا متحد است و کون جزء صلاه محسوب می‌شود.

صلاه یک مقداری مصلحت دارد، ونهی از عبادت قسم سوم، ارشاد به افراد دیگر است که در آنها این منقصت نیست.

۴

معنای کراهت در عبادات سه قسم

مطلب دوم:

ما در جلسه قبل کراهت در عبادات را این گونه معنا کردیم که به معنای اقل ثوابا است و بعد بیان کردیم که عبادات مکروهه ۳ قسم است. می‌خواهییم تک تک این اقسام را بررسی کنیم که کدام یک از این اقسام متصف به کراهت به این معنا می‌شوند.

قسم اول: صوم یوم عاشورا: ایا صوم یوم عاشورا متصف به این معنا می‌شود یا نمی‌شود؟ خیر نمی‌شود زیرا اگر عبادت متصف به این معنا بشود باید یک حد وسط داشته باشد که آن حد وسط بشود مقیاس تا سایر افراد را با آن مقیاس بسنجیم. اگر افراد مصلحتش از حد وسط کمتر بود می‌شود می‌شود اقل ثوابا و هو مکروه و اگر مصلحتشات بیشتر بود می‌شود اکثر ثوابا و هو مستحب. و در مثال صوم یوم عاشورا فرد متوسط است ندارد زیرا آن فردی که به نظر شما فرد متوسط است خودش فرد مستقل و جداگانه‌ای است.

قسم دوم: مثل صلاه در حمام. ایا متصف به این معنا می‌شود یا خیر؟ بله می‌شود اصلا این بحث و این معنا در همین بخش مطرح شد.

قسم سوم: ایا در این قسم از عبادت به این معنا از کراهت متصف می‌شود یا خیر؟ در این جا باید طبق هر یک از آن ۳ مرحله و ۳ صورت (جوازی / امتناعی و ملازمه / امتناعی و اتحاد) مساله رابررسی کنیم.

بررسی صلاه فی موضع التهمه طبق جواز و تعدد متعلق امر و نهی: نمی‌شود چون این عبادتی که نهی رفته روی ان، فرد کمتر از عادی نیست تا متصف به کراهت اقل ثوابا شود.

بررسی صلاه فی موضع التهمه طبق امتناع و ملازمه: پای دو چیز در میان است. امر به یک ملازمه خود و نهی به ملازم دیگر خورده لذا این جا هم بعادت به کراهت به معنای اقل ثوابا متصف نمی‌شود چون عبادت (صلاه) فرد کمتر از عادی نیست تا متصف کراهت به معنای اقل ثوابا بشود

طبق امتناع و اتحاد: این جا متصف می‌شود چون تشخص پیدا کرده صلاه به ویژگی ای که مناسب با طبیعت صلاه نیست لذا از مصلحتش کم می‌شود.

۵

اجتماع وجوب و استحباب

مطلب سوم:

اگر یادتان باشد دلیلی که مجوزین بیان می‌کردند این بود که اگر اجتماع امر و نهی فی شی واحد جایز نباشد لازمه‌اش این است که نظیر اجتماع امر و نهی واقع نشود و یکی از نظیر‌های اجتماع امر و نهی، اجتماع کراهت و امر بود و یکی دیگر از نظیر، اجتماع وجوب و استحباب بود مثل نماز در مسجد که هم مستحب است و هم واجب. حالا از این جا به بعد مرحوم اخوند می‌خواهد به اجتماع وجوب و استحباب جواب بدهد.

صاحب کفایه ۴ جواب می‌دهد:

  1. می‌فرماید امر مستحبی به عبادت را حمل بر ارشاد کنید چون این جا امر شده بر صلاه در مسجد، هم امر وجوبی و هم استحبابی. صاحب کفایه می‌فرماید این امر استحبابی، ارشادی است. یعنی این امر استحبابی به انگیزه‌ی طلب الفعل نیست بلکه ارشاد و راهنمایی به افضل الافراد است. می‌خواهد اگر امر استحبابی ارشادی شد فلایلزم الاجتماع المحال (امر وجوبی مولوی و امر استحبابی مولوی)
  2. امر استحبابی مولوی است اما مجازی است یعنی این امر حقیقتا مال چیز دیگری است و مجازا اسناد به عبادت داده شده است. در صلاه جماعت، امر استحبابی حقیقتا مال اجتماع مسلمین است. در این صورت هم اجتماع محال لازم نمی‌آید.
  3. امر استحبابی، مولوی حقیقی است لکن اقتضایی است یعنی این که، این امر مولوی وجوبی که رفته روی صلاه می‌خواهد بگوید صلاه واجب است اما امر استحبابی مولوی حقیقی، اقتضایی است یعنی بیان گر مصلحت است یعنی می‌خواهد بگوید نماز در مسجد مصلحت دارد. اگر امر استحبابی اقتضایی شد اجتماع محال دیگر لازم نمی‌آید. چون اجتماعی محال است که هر دو حکم و ام و نهی، فعلی باشند نه یکی فعلی و دیگری اقتضایی.

۶

جزوه ادامه جواب از قسم سوم

به عبارت دیگر، جواب از قسم سوم:

۱. بنا بر جواز اجتماع و تعدد متعلق امر و نهی:

الف: نهی از عبادت، مولوی مجازی باشد: فلا یلزم الاجتماع المحال.

ب: نهی از عبادت، ارشادی حقیقی باشد: فلا یلزم الاجتماع المحال.

۲. بنابر امتناع الاجتماع و الملازمه (عنوان ملازم با عبادت باشد خارجا)، جواب همان جوابی است که علی الجواز داده شد، لتعدد المتعلق حینئذ.

۳. بنا بر امتناع اجتماع و اتحاد (عنوان با عبادت متحد باشد خارجا)، در صورت ترجیح جانب امر، جواب همان جواب چهارمی است که در قسم دوم داده شد.

۷

جزوه معنای کراهت در عبادات سه قسم

عبادات مکروهه:

۱. متصف به کراهت به معنای اقلیت ثواب نمی‌شود، چون فرد متوسط ندارد تا مقیاس باشد.

۲. متصف به کراهت به معنای اقلیت ثواب می‌شود. چون مقیاس دارد.

۳. علی الجواز و تعدد متعلق امر و نهی، متصف نمی‌شود، چون عبادت فرد کمتر از عادی نیست، تا متصف شود.

بنا بر امتناع و ملازمه، متصف نمی‌شود به همان دلیل.

بنا بر امتناع و اتحاد، متصف می‌شود، چون عبادت، فرد کمتر از عادی است لشتخصها بما لا یلائمها.

۸

تطبیق ادامه جواب سوم

هذا (تمام این مطالبی که بیان کردیم که امر یا مجازی است یا ارشادی است اما مرحوم حکیم این را به یک جواب از این دو جواب زده است که دقیق نیست) على القول بجواز الاجتماع (ما داریم جواب می‌دهیم به قسم سوم از عبادات مکروهه. در ۳ بخش جواب می‌دهیم. علی الجواز و تعلق متعدد امر و نهی ۲ جواب دادیم که یک این که امرارشادی است و دیگری این که امر مجازی است).

و أما على الامتناع فكذلك (مثل قول به جواز است - الجواب هو الجواب یعنی همان ۲ جواب می‌آید) في صورة الملازمة (الکون فی موضع التهمه ملازم با صلاه باشد نه متحد با صلاه)

 و أما في صورة الاتحاد (متحد بودن عنوان منهی عنه با عنوان ماموربه) و ترجيح جانب الأمر كما هو المفروض (فرض این است که صحت عبادت اجماعی است) حيث إنه (مفروض) صحة العبادة فيكون حال النهي فيه (قسم سوم) حاله في القسم الثاني (بنابر جواب ۴) فيحمل (نهی بر قسم سوم) على ما حمل عليه (ما) فيه طابق النعل بالنعل (بنابر جواب۴) حيث إنه بالدقة يرجع إليه (قسم دوم) إذ على الامتناع (این را نباید می‌فرمود چون بنابر جواز هم این مطلب وارد است) ليس الاتحاد مع العنوان الآخر (کون فی مواضع التهمه) إلا من مخصصاته (مامور به) و مشخصاته (ویژگی‌هایی که) التي تختلف الطبيعة المأمور بها في المزية زيادة و نقيصة بحسب اختلافها (مشخصات) في الملاءمة (و عدم ملائمت) كما عرفت (در جواب ۴ از قسم دوم).

۹

تطبیق معنای کراهت در عبادات سه قسم

و قد انقدح بما ذكرناه أنه لا مجال أصلا لتفسير الكراهة في العبادة (تفسیر کنیم کراهت را در عبادات) بأقلية الثواب في القسم الأول مطلقا و في هذا القسم (قسم سوم) على القول بالجواز (بنابر قول بر جواز متصف به کراهت به معنای اقل ثوابا نمی‌شود چون بنابر جواز متعلق‌ها ی امر و نهی متعددند و امر رفته روی صلاه و صلاه که کمتر از فرد عادی نیست).

ممّا فيه المنقصة. لما عرفت من أنّ المراد من كونه أقلّ ثوابا إنّما هو بقياسه إلى نفس الطبيعة المتشخّصة بما لا يحدث معه مزيّة لها ولا منقصة من المشخّصات ، وكذا كونه أكثر ثوابا.

ولا يخفى : أنّ النهي في هذا القسم لا يصحّ إلّا للإرشاد (١). بخلاف القسم الأوّل ، فإنّه يكون فيه مولويّا ، وإن كان حمله على الإرشاد بمكان من الإمكان.

وأمّا القسم الثالث : فيمكن أن يكون النهي فيه عن العبادة المتّحدة مع ذاك العنوان أو الملازمة له بالعرض والمجاز (٢). وكان المنهيّ عنه به (٣) حقيقة ذاك العنوان (٤). ويمكن أن يكون ـ على الحقيقة ـ إرشادا إلى غيرها (٥) من سائر الأفراد ممّا لا يكون متّحدا معه أو ملازما له ، إذ المفروض التمكّن من استيفاء مزيّة العبادة بلا ابتلاء بحزازة ذاك العنوان أصلا.

هذا على القول بجواز الاجتماع.

وأمّا على الامتناع : فكذلك في صورة الملازمة (٦). وأمّا في صورة الاتّحاد وترجيح جانب الأمر ـ كما هو المفروض ، حيث إنّه (٧) صحّة العبادة ـ فيكون حال النهي فيه (٨) حاله في القسم الثاني ، فيحمل على ما حمل عليه فيه طابق النعل بالنعل ، حيث إنّه بالدقّة يرجع إليه ، إذ على الامتناع ليس الاتّحاد مع العنوان الآخر

__________________

(١) وقد ذكر المحقّق النائينيّ وجها آخر للجواب عن الإشكال في هذا القسم ، من دون التصرّف في ظاهر النهي ، بل حمله على حقيقته من كونها تنزيهيّا مولويّا. فراجع أجود التقريرات ٢ : ٣٦٢.

(٢) قوله : «بالعرض والمجاز» خبر عن قوله : «أن يكون».

(٣) أي : بالنهي.

(٤) وبتعبير آخر : كان النهي في الحقيقة متعلّقا بالعنوان المتّحد أو الملازم مع المأمور به. كما كان الأمر في الحقيقة متعلّقا بعنوان العبادة المتّحدة مع ذات العنوان أو الملازمة له. فيختلف متعلّق الأمر عن متعلّق النهي ، ويكون النهي مولويّا تنزيهيّا.

(٥) أي : غير العبادة المتّحدة مع ذاك العنوان أو الملازمة له.

(٦) أي : إن كان العنوان ذو الحزازة ملازما للمأمور به جرى في حلّ الإشكال كلا الوجهين السابقين.

(٧) أي : المفروض.

(٨) أي : في هذا القسم الثالث.

إلّا من مخصّصاته ومشخّصاته الّتي تختلف الطبيعة المأمور بها في المزيّة ـ زيادة ونقيصة ـ بحسب اختلافها في الملاءمة ، كما عرفت.

وقد انقدح بما ذكرناه : أنّه لا مجال أصلا لتفسير الكراهة في العبادة بأقلّيّة الثواب في القسم الأوّل (١) مطلقا (٢) ، وفي هذا القسم على القول بالجواز (٣).

كما انقدح حال اجتماع الوجوب والاستحباب فيها (٤) ؛ وأنّ الأمر الاستحبابيّ يكون على نحو الإرشاد إلى أفضل الأفراد مطلقا (٥) على نحو الحقيقة ، ومولويّا اقتضائيّا كذلك (٦) ، وفعليّا بالعرض والمجاز فيما كان ملاكه ملازمتها لما هو مستحبّ (٧) ، أو متّحدة معه (٨) على القول بالجواز.

ولا يخفى : أنّه لا يكاد يأتي القسم الأوّل هاهنا (٩) ، فإنّ انطباق عنوان راجح على الفعل الواجب الّذي لا بدل له إنّما يؤكّد إيجابه ، لا أنّه يوجب استحبابه أصلا ،

__________________

(١) كصوم يوم عاشوراء والنوافل المبتدئة وغيرها ممّا لا بدل له. والوجه في عدم كون الكراهة بمعنى أقلّيّة الثواب أنّ الطبيعة منحصرة في فرد واحد ، وهو صوم يوم عاشوراء ـ مثلا ـ. فلا فرد آخر لطبيعة صوم يوم عاشوراء كي يقاس عليه قلّة الثواب وكثرته في سائر الأفراد ويكون النهي إرشادا إلى إتيان الطبيعة في ضمن غيره من الأفراد الّتي لا منقصة فيها.

(٢) أي : سواء بنينا على الجواز أو الامتناع. أمّا على الأوّل فلتعدّد متعلّق الأمر والنهي. وأمّا على الثاني فلعدم بدل للعبادة.

(٣) إذ على هذا القول يتعدّد متعلّق الأمر والنهي ، ولا مانع من اجتماع الأمر والنهي المولويّين ، فلا حاجة إلى تأويل النهي وحمله على غير ظاهره من الإرشاديّة.

(٤) أي : في العبادات.

(٥) أي : على كلا القولين.

(٦) أي : على نحو الحقيقة.

(٧) أي : فيما كان ملاك الأمر الاستحبابيّ ملازمة العبادة الواجبة لما هو مستحبّ ، كملازمة الصلاة لاجتماع المسلمين في مكان ، والمفروض أنّ اجتماعهم مستحبّ.

(٨) هكذا في النسخة الأصليّة. والتحقيق أنّه إن كان معطوفا على قوله : «مستحبّ» فالصحيح أن يقول : «أو متّحد معه» ، ويكون معنى العبارة : أو ملازمتها لما هو متّحد مع مستحبّ. وأمّا إن كان معطوفا على قوله: «ملازمتها» فالصحيح أن يقول : «أو اتّحادها معه».

(٩) هكذا في جميع النسخ. والصحيح أن يقول : «لا يكاد يأتي ما ذكر في القسم الأوّل هاهنا».