دلیل دوم قائلین به فوریّت این بود که میگویند: در زمان شک یعنی از ساعت ۹ به بعد رجوع به عموم ازمانی که از (أوفوا بالعقود) استفاده شده میکنیم و به واسطۀ عموم میگوییم بیع از ساعت ۹ به بعد لازم میباشد، در نتیجه خیار غبن از ساعت ۸ تا ۹ بوده است لذا خیار غبن فوری میباشد.
مرحوم شیخ در این دلیل دوم مناقشه میکنند، حاصل آن مناقشه این است که: از ساعت ۹ به بعد رجوع به عموم (أوفوا بالعقود) صحیح نمیباشد بلکه از ساعت ۹ به بعد مرجع استصحاب بقای خیار میباشد.
توضیح ذلک متوقّف بر ذکر أموری میباشد که این أمور علاوه بر اینکه دخالت به توضیح مطلب دارند، دخالت بر فهم کلماتی است که در عبارت شیخ آورده شده است:
امر أوّل این است که عموم افرادی تارة مستفاد از اطلاق به وسیلۀ مقدّمات حکمت میباشد نظیر اینکه میگویند (أکرم العالم) که دلالت بر وجوب اکرام کل عالم متوقّف بر مقدّمات حکمت است که توضیح مقدّمات حکمت در اصول داده شده است. بنا بر قول اینکه مفرد محلّی بال بالوضع دلالت بر عموم نداشته باشد.
وأخری استفادۀ عموم افرادی به وسیلۀ الفاظی است که وضع شده است برای دلالت بر عموم از قبیل جمع محلّی بال و لفظ کلّ که وضعاً دال بر عموم است.
عین ما ذکرنا در عموم ازمانی وجود دارد، تارة میگوید (أکرم العالم فی کل زمانٍ) وأخری میگوید (أکرم العالم) به وسیلۀ مقدّمات حکمت استفاده میشود که اکرام عالم در همۀ زمانها واجب است.
در مثال دوم عموم ازمانی تابع عموم افرادی میباشد.
امر دوم این است که: در هر دوصورت تارة زمانها ظرف برای زمانی بوده است که حکم باشد مثلاً دلیل میگوید (الدم نجسٌ) این حکم نجاست تا روز قیامت است زمان ظرف ثبوت این حکم میباشد قید برای حکم نمیباشد. در (غسل الجمعه مستحبٌ) زمان قید برای حکم است ظرف نمیباشد. پس زمان تارة قید برای حکم و متعلّق است و أخری ظرف میباشد. زمان اگر قید برای حکم یا متعلّق حکم شد موجب تعدّد و تکثّر حکم و موضوع میشود و زمان اگر ظرف شد موجب تعدّد و تکثّر نمیشود.
مطلب سوم این است که اگر شما (أکرم العلماء) داشته باشید هر یک از افراد که از تحت این عام خارج شود احتیاج به مخصّص جداگانهای داریم در صورتی که تخصیص عنوانی نباشد مثلاً اگر (اکرم العلماء) دارید و صد نفر عالم دارید اگر زید را میخواهید خارج کنید احتیاج به مخصّص دارید، عمر را اگر میخواهید خارج کنید احتیاج به مخصّص دارید. لذا هنگام شک میگوید اصل عدم تخصیص و مقتضای عموم وجوب اکرام کل عالم است.
عین این بیان دربارۀ شک در قلّت و کثرت تخصیص است، و در بعض موارد است که شک در قلّت و کثرت نمیشود مثلاً اگر فرض کردیم زمان ظرف برای حکم است اکرام زید در روز شنبه واجب نمیباشد روز یکشنبه تخصیص جداگانهای نمیخواهد، در کل ازمنه یک مخصّص برای خروج زید کافی است.
و لذا اگر فرض کردیم حرمت بر فعلی مترتب شده است و یکی از افراد آن فعل از تحت این حکم خارج شدهاند، آنچه که خارج شده است اگر نسبت به ازمنۀ آن شک کردیم در زمان شک قطعاً رجوع به عموم عام نمیکنیم مثلاً در دلیل آمده خوردن خاک حرام است دلیل دیگر میگوید خوردن ترتب امام حسین علیه السلام به قصد شفاء جایز است. حکم حرمت بر این فرد بار نمیشود چون از تحت عموم این حکم خارج شده است. مثلاً مرض زید سرطان است شک میکنید در این ظرف خوردن ترتب جایز یا خیر؟ آیا رجوع به عموم عام میکنید یا استصحاب جواز أکل میکنید؟ رجوع به عموم عام نمیشود کرد چون ترتب امام حسین علیه السلام به واسطۀ تخصیص از تحت أفراد تراب خارج شده است، عموم ازمانی تابع عموم افرادی است. اگر فرد خارج شده عموم ازمانی آن تابع آن فرد میباشد که از تحت عموم خارج شده است لذا خوردن ترتب جایز میباشد.
لذا مرحوم شیخ ضابطهای بیان میکنند که در موارد اختلاف در تقدّم عموم عام و استصحاب حکم مخصّص چه کنیم؟
مرحوم شیخ میفرمایند این تعبیر از اغلاط است چون هیچ وقت این دو با هم تعارض ندارند در مواردی که رجوع به عام میشود استصحاب حجّت نیست. اگر عام هم نباشد استصحاب حجّت نیست و در مواردی که رجوع به استصحاب میشود عام موضوع ندارد، استصحاب هم نباشد، عام موضوع ندارد.
ضابطۀ مرحوم شیخ این است: در کل مواردی که زمان قید باشد در زمان شک رجوع به عموم عام میکنیم به جوری که اگر عام نباشد باز هم استصحاب موضوع ندارد مثلاً اگر دلیل بگوید: یجب الوفاء بالعقد فی کل ساعه، که (فی کل ساعه) را قید برای متعلق بگیریم وفای از ساعت ۸ تا ۹ واجب است یک موضوع، وفای از ساعت ۹ تا ۱۰ واجب است این موضوع جداگانهای است اگر این طور باشد باید رجوع به عموم عام کرد و استصحاب غلط است چون از ساعت ۱۰ تا ۱۱ شک در تخصیص دارید. اصل عدم تخصیص میگوید رجوع به عموم عام کنید چون هر کدام موضوع و فرد جداگانه است و اگر عموم نداشته باشید باز هم استصحاب غلط است چون قید مکثّر موضوع است لذا اتحاد موضوع در استصحاب وجود ندارد چون موضوعها متعدّدند در حالی که در استصحاب وحدت موضوع معتبر است. پس در کلّ مواردی که زمان قید باشد استصحاب موضوع ندارد ودر کل مواردی که زمان ظرف برای حکم باشد مثل (الدم نجسٌ) (الماء طاهرٌ) و... در این موارد استصحاب حجّت است و رجوع به عموم غلط است، چون حکم واحد و موضوع واحد داریم. زمان ظرف برای موضوع است از امروز تا روز قیامت یک موضوع است و یک حکم دارد. (أوفوا بالعقود) وفای به هر عقدی در جمیع ازمنه واجب است از تحت این عموم افرادی معاملۀ غبنی خارج شده است، اگر بیع غبنی از تحت عموم خارج شده است وجوب وفا از بین رفت. بیع غبنی وجوب وفاء ندارد همین یک مخصّص تا روز قیامت حکم او را برداشت و یک مخصّص تا روز قیامت برای اوکافی است. بیع غبنی دیگر از افراد عموم نیست دیگر هیچ عمومی در هیچ زمانی او را نمیگیرد، عموم ازمانی تابع عموم افرادی است. لذا فقط استصحاب حجّت است و اگر استصحاب هم نباشد رجوع به عموم نمیتوان کرد.
مرحوم شیخ میفرمایند: ظاهر این است که زمان در این موارد به عنوان ظرف است لذا محل مورد استصحاب حکم مخصص است رجوع به عموم عام غلط است. از ما ذکرنا بطلان فرمایش صاحب جواهر روشن شد.
همچنین روشن شد که معارضه انداختن بین استصحاب و عموم عام از اغلاط است.