فعلاً کلام در تلف و از بین رفتن أحد العوضین در بیع غبنی میباشد. این تلف دو صورت دارد:
صورت أولی این است: آنچه را که به مغبون رسیده است از بین رفته است. در این صورت چهار مسأله بیان شده است. ضابط این مسائل این است: زید گوسفندی را از عمر خریده است به هزار تومان ودر این خرید دویست تومان سر زید کلاه رفته است ودر خرید گوسفند زید مغبون میباشد، آنچه که به دست مغبون رسیده است که عبارت از آن گوسفند باشد، چهار حالت پیدا میکند:
حالت أولی این است که: این گوسفند از بین رفتن آن به واسطه آفتی بوده است ربطی به فعل غابن یا مغبون یا أجنبی نداشته است. مثلاً گوسفند را گرگ خورده است، صاعقه زده است، بعد ذلک زید فهمیده است که در خرید این گوسفند مغبون بوده است زید چه میتواند بکند؟
دو احتمال وجود دارد: احتمال اول این است که زید حق فسخ بیع بین عمر و خودش را ندارد. دلیل آن این است که فسخ در صورتی است که من له الخیار تمکّن از ردّ عین را داشته باشد و در این فرض زید تمکّن از دادن گوسفند به عمر ندارد، این دلیل را مرحوم شیخ در تصرفات مخرج از ملک رد کرده است، جهت آن این بود که فسخ حلّ العقد است نه ترادّ العینین باشد، لذا فرمود: مغبون فسخ میکند و مثل یا قیمت را میگیرد.
احتمال دوم این است که: زید بیع واقع بین عمر و خودش را فسخ میکند و آنچه که به عمر داده است که هزار تومان باشد از عمر میگیرد و قیمت گوسفندی را که گرگ خورده است به غابن یعنی عمر میدهد، إنما الکلام در این است که قیمت چه وقتی را به عمر بدهد. فرض کنید گوسفند را در دهم ماه گرگ خورده است، روز دهم ماه یوم التلف است، زید در بیستم ماه فسخ کرده، این روز یوم الفسخ والانفساخ میباشد، در دهم ماه قیمت گوسفند هفتصد تومان بوده ودر بیستم ماه قیمت گوسفند هشتصد تومان بوده است، زید قیمت چه روزی را بدهد؟ فی المسأله قولان.
حالت دوم است که: تلف به فعل مغبون بوده است. زید در روز دهم ماه گوسفند را کشته است و خورده است. در پانزدهم ماه فهمیده است که در خرید گوسفند مغبون شده است. آیا زید میتواند بیع را به هم بزند یا خیر؟ فی المسأله قولان. قول بعدم جواز الفسخ چون رد غیر ممکن است وقول بجواز الفسخ که مختار مرحوم شیخ میباشد. کلام در این است که قیمت چه روزی را بدهد، قیمت یوم التلف یا قیمت یوم الانفساخ، دو احتمال وجود دارد.
حالت سوم این است که: تلف به فعل اجنبی بوده است، بعد زید فهمیده که در خرید گوسفند از عمر مغبون بوده است، در این صورت دو حالت پیدا میکند:
حالت أولی این است که زید بدل گوسفند را از خالد اجنبی نگرفته است در این فرض حکم مسأله این است که زید رجوع به عمر میکند، پولی را که داده از او میگیرد و عمر غابن رجوع به خالد اجنبی میکند قیمت گوسفند را از خالد میگیرد و الوجه واضحٌ.
حالت دوم این است که زید پس از گرفتن بدل از خالد فهمیده است که در خرید گوسفند مغبون بوده است، حکم آن این است که در این فرض زید عقد را فسخ میکند آنچه را که به عمر داده است از عمر میگیرد و بدل گوسفند را به عمر برمیگرداند.
حالت چهارم این است که: تلف به فعل غابن بوده است یعنی گوسفندی که پیش زید بوده است عمر فروشندۀ غابن گوسفند را کشته است و خورده است. زید مغبون اطلاع از غبن پیدا کرده است. در اینجا دو حالت پیدا میکند:
حالت أولی این است که زید بیع واقع بین عمر و خودش را فسخ نمیکند در این حالت زید قیمت گوسفند را از عمر میگیرد. (قیمه المثل)
حالت دوم این است که زید بیع واقع بین عمر و خودش را فسخ میکند، حکم آن این است که زید آنچه را که به عمر داده است که هزار تومان باشد از عمر میگیرد (قیمه المسمّی) ودیگری چیزی به او بدهکار نمیباشد.
فرعٌ: عمر گوسفند زید را کشته است و خورده است زید پس از اطلاع ذمۀ عمر را از قیمت گوسفند بریء کرده است، پس از ابراء زید متوجّه شد که در خرید گوسفند مغبون بوده است و زید بیع واقع بین عمر و خودش را فسخ کرد. پس از فسخ پولی که به عمر داده است از عمر میگیرد و قیمت گوسفندی را که عمر خورده است به عمر میدهد، و وجه اینکه عمر هم گوسفند را خورده است و هم قیمت آن را گرفته است این است که چون زید در وقتی که ذمۀ عمر را ابراء کرده است، ابراء ذمۀ عمر به منزلۀ گرفتن قیمت گوسفند از عمر میباشد پس از فسخ قیمت گوسفندی را که عمر خورده است باید به او بدهد (لان الابراء بمنزله المقبوض).