درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۱۶: خبر واحد ۶۸

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

آخرین اجماعی که بر حجیت خبر واحد نقل شده بود اجماع بر این است که تمام علمای امامیه به اخبار مدونه در اصول شیعه عمل می‌کنند حتی سید مرتضی. این کاشف است از رضای معصوم، معصوم راضی است که انسان به تمام این اخبار عمل بکند. چنین ادعای اجماعی شده. ولی ایشان این اجماع را قبول ندارند، چرا؟ ایشان می‌گوید اگر مقصودت به نحو موجبه کلی است یعنی دانه دانه تمام این کتب، تمام این روایات فی ما بایدینا، دانه دانه‌اش را همه عمل می‌کنند اینکه دروغ است شاهدش این است که استثنی القمیون کثیرا من الرجال نوادر الحکمه یا مرحوم صدوق فرمود هر خبری را که استاد من رد بکند من رد می‌کنم و کرده، استاد ایشان بعضی از خبرها را رد کرده مرحوم صدوق هم به تبع استاد رد کردند پس دانه دانه به نحو موجبه کلی چنین اجماعی نداریم اگر مقصودت این است که نه، به نحو موجبه جزئیه اجمالا به این اخبار فیما بایدینا عمل شده اگر این باشد ایشان می‌فرماید ـ که حالا من مثال زدم مثلا هزار تا، می‌دانیم به هزارتا از این اخبار که جامع الشرایط است همه عمل کردند ـ ایشان می‌گوید این به درد نمی‌خورد داریم چنین اجماعی که فی الجمله مثلا به هزارتا خبر همگی عمل کردند اما هر کدام روی یک مشربی و یک مدرکی و اختلاف و اجماع مختلف المدرک اعتبار ندارد مثلا آن هزارتایی که ما مثال زدیم اگر به سید بگوییم شما چرا به این هزارتا خبر عمل می‌کنی؟ می‌گوید اینها را من مقطوع الصدور می‌دانم متواتر می‌دانم به صاحب معالم می‌گوییم شما چرا عمل می‌کنید؟ می‌گوید اینها تمام محفوف به قرینه علمیه است به محقق می‌گوییم شما چرا عمل می‌کنید؟ می‌گوید اینها معمول به عند الاصحاب است به شیخ طوسی می‌گوییم شما چرا به اینها عمل می‌کنید؟ می‌گوید برای اینکه رواتش موثق اند. به میرزای قمی می‌گوییم شما چرا عمل می‌کنید؟ می‌گوید برای اینکه اینها مفید ظن اند و من مطلق ظن را حجت می‌دانم. این اجماع به درد نمی‌خورد اجماع مختلف المدرک کاشف از رای معصوم نیست پس اولا اگر مقصودتان موجبه کلیه باشد ما اینجوری نداریم اگر موجبه جزئیه است داریم ولی نافع به حال ما نیست برای اینکه چنین اجماعی کاشف از رای معصوم نیست. این اولا و ثانیا عمل است. خیلی خوب حالا قبول کردیم که همه علما به این هزار تا خبر یا به همه اخبار عمل می‌کنند ولی عمل تا وجهش روشن نباشد از آن عمل نمی‌شود استفاده حکم شرعی کرد ما باید بدانیم عمل می‌کنند برای اینکه رواتش موثق است باید این را احراز بکنیم یعنی اگر احراز کردیم تمام این علما به تمام این اخبار عمل می‌کنند اگر از همه شان سوال بکنیم چرا عمل می‌کنید؟ می‌گویند برای اینکه رواتش موثق است اگر این را احراز کردیم بله این اجماعی است که کاشف از رای معصوم است ولی احراز نکردیم اینجا هر کدام احتمال می‌دهیم روی یک مدرکی عمل به این اخبار کردند. نتیجتا این اجماع کافی نیست چون وجه عمل روشن نیست. آنوقت ایشان آن مثال را زدند دو سه نفر از آقایان نوعا آمدند اشکال کردند که این مثال درست نیست من همیشه عرض کردم توی مثال اشکال نکنید اولا نخواستیم بگوییم تمثیل است اینها تنظیر است تمثیل اگر باشد باید کاملا مثال و ممثل یکی باشد مثال کارش این است یعنی مطالب دور را به ذهن انسان نزدیک می‌کند مثال پل خوبی است برای رسیدن به مطلوب. ایشان یک مثال عرفی آوردند اگر چند نفر از علما که وحدتشان کاشف از رای معصوم است اگر همه اینها به یک زنی نگاه کردند شما بگو خیلی خوب اینها عملشان کاشف از رای معصوم است پس معلوم است معصوم راضی است انسان به آن زن نگاه کند پس من هم به آن زن نگاه کنم. می‌گوییم نه، وجهش روشن نیست شما باید ببینید چرا نگاه می‌کنند؟ اگر با اینکه اجنبی است به او نگاه می‌کنند، خوب بله شما هم می‌توانید نگاه کنید ولی شاید هر کدام یک عنوانی داشته باشد نسبت به او برادرزاده است نسبت به او خواهر زاده است نسبت به او مادرزن است نسبت به او زوجه است علی کل حال چون وجه نگاه کردن روشن نیست شما نمی‌توانی از این اجماع عملی یک حکم شرعی استفاده بکنی در ما نحن فیه هم همینطور. نتیجتا آقا بین این شش تا اجماعی که ایشان نقل کردند دیروزی را رد کردند والا بقیه اجماعات را ایشان قبول کردند بقیه اجماعات چه بود؟ اجماع علما بود که به خبر ثقه عمل می‌کردند. اعم از او اجماع مسلمین بود که به خبر ثقه عمل می‌کردند. اعم از او طریقه عقلائیه بود که به خبر ثقه عمل می‌کردند.

۲

دلیل عقلی، چهارمین دلیل بر حجیت خبر واحد

عنایت بفرمایید می‌خواهیم حالا دلیل عقلی بخوانیم بر حجیت خبر واحد. ایشان این را که می‌خواهم بگویم توی عبارتشان ندارند ولی من همین الآن اینجا عرض بکنم که دلیل عقلی ما چیست؟ چون وارد مطلب می‌شویم خیلی پراکنده است. ببینید آقا ما با دلیل عقلی، تا حالا با بنای عقلاء بود حالا می‌خواهیم با دلیل عقلی ثابت بکنیم برای شما که خبر واحد، یعنی این اخباری که در اختیار ماست تمام اینها واجب است ما به آنها عمل بکنیم عقل می‌گوید. چرا؟ راجع به نماز جمعه آن روز مثال زدم ما الآن نمی‌دانیم در زمان غیبت وظیفه‌مان نماز ظهر است یا جمعه؟ عقل چه می‌گوید؟ عقل می‌گوید هر دو را باید بخوانی یعنی خواندن هر دو حکم شارع نیست شارع یک نماز خواسته منتها ما چون نمی‌دانیم آن یک نماز ظهر است یا جمعه؟ عقل می‌گوید باید هر دو را بخوانی. چرا؟ اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد شما که ذمه‌ات مشغول شده به نماز. اگر یکدانه بخوانی شک داری بری الذمه شدی یا نه، پس خواندن نماز به حکم عقل است. عین همان را می‌خواهیم اینجا پیاده بکنیم ما یقین داریم توی این اخباری که در اختیار ما هست یقینا عده زیادی از آنها صادر از معصوم است حالا می‌گوییم چرا یقینا. یقین داریم با بیانی که عرض می‌کنیم بسیاری از این اخباری که در اختیار ما است اینها صادر از معصوم است. وظیفه‌مان چیست؟ یجب العمل. نمی‌دانیم کدام است عقل می‌گوید پس باید به تمام اخبار مظنون الصدور عمل بکنی تا بدانی به آن مقطوع الصدور عمل کردی. عنایت کردید دلیل عقلی را؟ عرض کردم ایشان با این بیان نمی‌گویند وارد مطلب می‌شوند فقط از راه قطع به صدور می‌گویند اول بگوییم که دلیل عقلی ما روشن بشود پس به حکم عقل تمام اخبار ثقه و مظنون الصدور واجب العمل است. چرا؟ عقل می‌گوید برای اینکه ما علم به صدور خیلی از اینها داریم و آنهایی که مقطوع الصدور است یقینا باید عمل بکنیم و ما که نمی‌دانیم کدام است پس وظیفه ما این است به هر خبر ثقه و به هر خبر مظنون الصدوری به حکم عقل باید عمل بکنیم تا به آن مقطوع الصدورها یقین کنیم عمل کردیم و بعباره اخری اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد ذمه ما مشغول است که به آن روایتهای مقطوع الصدور عمل بکنیم نمی‌دانیم کدام از اینهاست برای اینکه آن اشتغال ذمه ما تبدیل به برائت بشود باید بر طبق تمام این اخبار مظنون الصدور رسیده عمل بکنیم که به وظیفه‌مان عمل کرده باشیم. پس دلیل عقلی ما روشن شد. حالا می‌رسیم به کلمات.

سوال:

جواب: آنها که متعارضین می‌شود و متعارضین دستگاه علیحده دارد باید ببینیم کدام اعدل است کدام رجحان دارد آن راجح را بگیریم مرجوح را بگذاریم کنار. الآن خبرهای بی‌تعارض را داریم می‌گوییم.

الرابع دلیل العقل و هو من وجوه همانطور که اجماعمان چند جور بود دلیل عقلی هم چند جور می‌خواهیم بیاوریم بعضها بعضی از این دلیلهای عقلی که همین امروز می‌آوریم مختص باثبات حجیه خبر الواحد همینکه گفتیم الآن با این بیانی که گفتیم برای شما ثابت کردیم که اخبار واحد یعنی خبرهای غیر علمی همینقدر راوی ثقه باشد مورد اطمینان باشد، دلیل عقلی چندتا می‌خواهیم برای شما بیاوریم و با این دلیل عقلی‌ها ثابت بکنیم حجیت خبر واحد غیر علمی به شرطی که اطمینان داشته باشیم راوی آن ثقه باشد. خوب این بعضی‌هایش. ولی بعضها بعضی از این دلیلهای عقلی مال خبر واحد نیست مال هر ظنی است یعنی یک دلیلهای عقلی ما برای شما می‌آوریم هر ظنی را حجت می‌کنیم شما خواب دیدی نماز جمعه واجب است ظن هم پیدا کردی یک دلیلهای عقلی می‌آوریم همین ظن هم واجب است پس آن را که فعلا یکی دو سه روز می‌خواهیم بیاوریم دلیل عقلی است بر حجیت خبر ثقه، اما اینکه تمام بشود یک دلیلهای عقلی می‌آوریم بر حجیت مطلق ظن یعنی شما از قول یک بچه ظن پیدا کردی فلان چیز واجب است عقل می‌گوید بیاورید. از راه خواب ظن پیدا کردی فلان چیز واجب است باید آن فلان چیز را بیاوری پس فعلا بحث ما در دلیلهای عقلی است که حجیت خبر واحد را ثابت می‌کند اینها که تمام بشود می‌رویم سراغ آن دیگران و آن این است که یثبت حجیه الظن نه اینکه خبر واحد، هر ظنی را برای ما حجت می‌کند که به آن می‌گویند ظن انسدادی. ظن انسدادی تا حالا چند بار گفتیم که ان شاء الله دیگه نزدیک است و بحث انسداد شروع می‌شود عنایت بفرمایید کسانی هستند مثلا میرزای قمی ایشان از انسدادی هاست مطلق ظن را حجت می‌داند یعنی لازم نیست از راه خبر باشد از راه خواب هم شما ظن به یک حکم شرعی پیدا کردی میرزای قمی می‌فرماید باید به این ظنت عمل کنی, چرا؟ می‌دانیم تکالیفی در ذمه است. آن تکالیف را از ما می‌خواهند یقینا. احتیاط هم که مشکلات دارد بخواهیم هر مشتبه‌ای را ترک کنیم هر مشتبه‌ای را بیاوریم آن هم مشکل است و شک و وهم هم که مرجوح است انسان به شک و وهم عمل کند پس ظن حجت است. میرزای قمی با این مقدماتی که گفتیم احکامی هست از ما می‌خواهند دستمان هم نمی‌رسد احتیاط هم مشکلات دارد شک و وهم هم مرجوح است پس ما باید طبق ظن عمل بکنیم. یعنی از هر راهی ظن به یک حکم شرعی وجوبا و تحریما پیدا کردی طبق آن ظنت باید عمل کنی.

عنایت بکنید آقا پس این آقایان انسدادی‌ها چکار می‌کنند؟ با این مقدمات هر ظنی را حجت می‌کنند به این می‌گویند مطلق الظن یا ظن انسدادی. حالا این آقایان دو دسته شدند، ما قبول نداریم این حرفها را. از قول آنها حرف می‌زنیم ما که این بحث‌ها را قبول نداریم ما انسدادی نیستیم ولی حالا داریم حرف آنها را می‌زنیم اینها با دلیل عقل هر ظنی را با این مقدمات حجت می‌کنند. عنایت بفرمایید این مقدمات که تمام می‌شود چه کسی می‌گوید این ظن حجت است، ایشان تحمل نکرد، دو دسته شدند یک عده شدند حکومتی یک عده شدند کشفی. یعنی چه حکومتی؟ یک عده گفتند ما بعد از این مقدمات عقل به ما می‌گوید هر ظن برایت پیدا شد حجت است یک عده شان شدند کشفی. می‌گویند نه، بعد از این مقدمات کشف می‌کنیم که شارع برای ما هر ظنی را حجت کرده. عنایت کردید؟ پس بنابراین این آقایان انسدادی‌ها که با مقدمات انسداد می‌آیند ظن را حجت می‌کنند با هم اختلاف دارند بعد از این مقدمات ظن شد حجت. چه کسی می‌گوید این ظن حجت است؟ یک عده‌ای حکومتی شدند یعنی می‌گویند عقل حکم می‌کند می‌گوید حالا که این مقدمات تمام است من عقل حکم می‌کنم از هر راهی ظن برایت آمد حجت است. یک عده شان می‌گویند نه، کشفی هستند معنای کشفی چیست؟ یعنی بعد از این مقدمات کشف می‌کنیم که شارع هر ظنی را برای ما حجت کرده حالا کدامش درست است آن در جای خودش. عنایت بفرمایید آنوقت اگر حکومتی شدیم خیلی ثمره دارد حکومتی‌ها با کشفی‌ها ثمره شان خیلی است اگر حکومتی شدیم ظن از هر جایی پیدا بشود حجت است. کفایه را ببینید ج۲ ص۱۳۸ اتفاقا رسائل هم ص۱۳۸. اینهایی که من دارم عرض کردم هم این رسائل این چاپها ص۱۳۸ و هم کفایه ج۲ آن قدیمیها ص۱۳۸. خلاصه مطلب ما یا حکومتی می‌شویم یعنی عقل به ما می‌گوید هر ظنی از هر جایی پیدا بشود حجت است یا شرع. ثمره‌اش چیست؟ اگر حکومتی شدیم این حجیت ظن مطلق است چون احکام عقلیه همیشه کلی است عقل حکم جزیی نمی‌کند عقل همیشه احکامش کلی است اگر ما حکومتی شدیم به نحو موجبه کلیه ظن از هر جا پیدا بشود حجت است اگر کفایه مراجعه کردید عبارت را ببینید، موردا و سببا و مرتبتا، ممکن است این مطلب الآن برایتان گیج باشد ایشان می‌گوید اگر ما حکومتی شدیم، آنجا را دارم معنا می‌کنم اگر ما حکومتی شدیم یعنی عقل حکم کرد به حجیت ظن، نتیجه‌اش چیست؟ قضیه کلیه. یعنی چه قضیه کلیه؟ یعنی ظن برای شما حجت است از هر سببی یعنی چه راههای متعارف و چه غیر متعارف. در هر مرتبه‌ای چه ظن قوی و چه ظن ضعیف در هر موردی چه مسئله مهم و چه غیر مهم، موردا و سببا و مرتبتا را دارم معنا می‌کنم آنهایی که حکومتی اند چه می‌گویند؟ چون اگر حکومتی شدیم عقل دارد حکم می‌کند عقل هم احکامش کلی است یعنی عقل می‌گوید بعد از این مقدمات من حکم می‌کنم از هر راهی ظن پیدا کردی حجت است یعنی چه؟ یعنی از هر سببی چه سبب متعارف و چه غیر متعارف، در هر مرتبه‌ای چه ظن قوی چه ظن ضعیف، در هر موردی چه مسئله مهم چه مسئله غیر مهم. اما اگر کشفی شدیم قضیه می‌شود موجبه جزئیه. یعنی اگر بعد از این مقدمات گفتیم ما کشف می‌کنیم به آن می‌گویند قضیه مهمله، اگر حکومتی شدیم می‌شود قضیه موجبه کلیه، اگر کشفی شدیم می‌شود قضیه مهمله، یعنی چه؟ یعنی کشف می‌کنیم شارع برای ما ظن را حجت کرده. چه مقدار؟ نمی‌دانیم. آیا ظن قوی یا ضعیف؟ نمی‌دانیم. آیا در مسائل مهم یا غیر مهم؟ نمی‌دانیم. از راه متعارف یا غیر متعارف؟ نمی‌دانیم. قضیه می‌شود مهمله. حالا عنایت بفرمایید.

پس ببینید بعضی از وجوه عقلی اثبات می‌کند حجیت مطلق ظن را. جلوی این ظن یک مطلق بگذارید یعنی با این وجوه عقلی قبل از ظن، یعنی با این وجه عقلی ثابت می‌شود حجیت مطلق ظن یعنی ظن انسدادی حالا این حجیت مطلق ظن مطلقا یا فی الجمله. مطلقا یعنی اگر حکومتی شدیم یعنی به نحو موجبه کلیه. فی الجمله یعنی اگر کشفی شدیم و به نحو قضیه مهمله. اگر ما کشفی شدیم همینقدر می‌دانیم شارع ظن را حجت کرده اما قوی است یا ضعیف؟ نمی‌دانیم. مهمل است قضیه. ظن قوی را که می‌دانیم اما نمی‌دانیم ضعیف را هم حجت کرده یا نه؟ در مسائل غیر مهم که حجت است اما نمی‌دانیم در مسائل مهم هم ظن حجت است یا نه. پس نتیجتا عنایت داشته باشید این مطلق اشاره به مذهب حکومتی هاست، فی الجمله اشاره به مذهب کشفی هاست پس نتیجه چه شد؟ ما دوجور دلیل عقلی می‌خواهیم بیاوریم یک دلیل عقلی امروز می‌آوریم که با آن دلیل عقلی ثابت بکنیم حجیت خبر را، ظن حاصل از خبر ثقه را. اما چند روز بعد یک دلیل عقلی می‌آوریم برای اثبات حجیت مطلق ظن. که اگر حکومتی شدیم به نحو موجبه کلیه، اگر کشفی شدیم به نحو موجبه جزئیه. فیدخل فیه الخبر فیه کدام است؟ یعنی در این ظن مطلق. یعنی اگر دلیل آوردیم برای حجیت مطلق ظن، آنوقت خبر باز داخل است. عنایت بفرمایید یکوقت دلیل عقلی می‌آوریم خبر را ثابت می‌کنیم یکوقت نه، دلیل عقلی می‌آوریم هر ظنی را ثابت می‌کنیم خبر هم قاطی آن می‌شود. خبر هم قدر متیقن است یعنی اگر ما هر ظنی را، مثلا ظن حاصل از خواب را گفتیم حجت است بطریق اولی خبر هم حجت می‌شود. پس ببینید هم با دلیل عقلی امروز خبر می‌شود حجت هم با دلیل عقلی که برای مطلق ظن می‌آوریم. اما دلیل عقلی که برای خود خبر می‌آوریم الآن ثابت می‌کنیم ثابت می‌شود حجیت خبر به حکم عقل. اما دلیلی که چند روز بعد می‌آوریم و با او ثابت می‌کنیم حجیت مطلق ظن را در آن دلیل خبر هم داخل است. چرا؟ برای اینکه خبر واحد قدر متیقن از ظنون است. لذا می‌گوید فیدخل فیه، یعنی آن دلیل عقلی که ما می‌آوریم برای حجیت مطلق ظن، خبر هم داخل در او می‌شود یعنی خلاصه خبر واحد هم با این دلیل عقلی امروز ثابت می‌شود هم با آن دلیل عقلی که چند روز بعد می‌آوریم.

اما الاول فتقریره من وجوه می‌خواهیم برویم سراغ دلیل عقلی بر حجیت خبر، جلو جلو گفتم. دلیل عقلی چیست؟ علم اجمالی داریم به صدور بسیاری از این اخبار که در اختیار ماست مسلم است حالا که علم اجمالی داریم آنها می‌شوند واجب العمل. حالا که نمی‌دانیم کدام است شک در مکلف به است چکار بکنیم؟ عقل می‌گوید به تمام اخبار عمل بکن ما با این دلیل عقلی هر خبر واحد اطمینانی موثق را حجت می‌کنیم. اولها اولین وجهی که از وجوه اولی است. ایشان می‌فرمایند این وجهی که الآن من می‌خواهم بگویم الآن قبولش ندارم این وجه را زمان جوانی گفته بودیم ولی الآن که پخته شدیم ـ چون رسائل آخرین کار شیخ انصاری است ـ ایشان می‌گوید این وجه عقلی که الآن می‌خواهم بیاورم خیلی هم سر و صورتش خوب است ولی ایشان آخر سر یک اشکال علمی می‌کند لذا می‌فرماید اعتمدته سابقا این دلیل عقلی که الآن می‌خواهم بیاورم من زمان جوانی این دلیل عقلی را آورده بودم ولی الآن قبولش ندارم، حالا چرا؟ ان شاء الله فردا. فعلا بخوانیم چرا حجت است ایشان چرا در زمان جوانی گفته بود خبر واحد حجت است و هو آن وجه اولی که آن وقتها قبول داشتم حالا قبولش ندارم این است لاشک للمتتبع فی احوال الرجال المذکوره المذکوره صفت احوال است احوال یعنی ترجمه. اگر کسی تتبع بکند در ترجمه و احوالات رواتی که در کتاب تراجم ذکر شده. کتابهای تراجم همین کتابهای رجالی. که اینها تراجم و ترجمه احوال روات را برای ما نقل کردند اگر کسی به این کتابها مراجعه بکند شک ندارد که اکثر اخباری که در اختیار ماست بلکه می‌خواهیم برویم بالاتر بل جلها جل یک چیزی است از کل کمتر از اکثر بیشتر. ایشان اول می‌گوید اکثر اخبار ما بعد می‌خواهد ترقی کند اگر بخواهد بگوید کل اخبار ما که دروغ است اخبار غیر معتبر هم ما داریم اکثر را می‌خواهیم ترقی کنیم ولی از آن طرف کل را هم بگوییم دروغ است چه می‌گوییم؟ می‌گوییم جل. ما علم اجمالی داریم یقین داریم اکثر این اخباری که دست ماست بلکه برو بالاتر کلش نه ولی جلش، الا ما شذ و ندر خیلی ما کم داریم اخباری که علم به صدورش نداشته باشیم ایشان می‌فرماید اکثر اخبار بلکه جل اخبار الا ما شذ و ندر صادره اینها صادر از ائمه است لاشک. حالا می‌خوانیم دو سه تا داستانش را. شذ و ندر یکی است اینها مترادفند. توی روایت داریم دع الشاذ النادر، شاذ و نادر مترادفند شذ و ندر یک معنا دارند شاذا و نادرا ما اخباری داریم که علم به صدورش نداریم والا اکثر این اخباری که در اختیار ماست صادر از معصوم است. و هذا و این صدور عن المعصوم را شما از کجا می‌خواهید نقل بکنید از اینجا شاهد ماست می‌خواهیم ثابت بکنیم دو سه تا داستان می‌خواهیم نقل بکنیم که از این داستانها استفاده می‌شود که این اخباری که در اختیار ماست یقینا خیلی‌هایش صادر از معصوم است وقتی یقین داریم به صدور خیلی‌هایش عقل به ما می‌گوید باید به همه عمل بکنید که به آن مقطوع الصدور‌ها عمل بشود. و هذا و این صدور یظهر این ادعایی که من کردم که شما اگر حال روات را ببینید شک نمی‌کنی که اکثر اینها صادر است یظهر بعد التامل فی کیفیه ورودها الینا کمی تامل بکن ببین با چه مصیبتی این اخبار به دست ما رسیده صاحب حدائق در مقدمه نگاه کنید مفصل بحث کرده می‌گوید اینقدر چشم‌ها بیداری کشیده سحره العیون، اینقدر بدنها ذاب الابدان، قطع الاولاد و النسوان، قطع البلدان، اینقدر این روات ما زحمت کشیدند کشیدند از زن و بچه دور بودند اینقدر گوشتهای بدنشان آب شده اینقدر بیداری کشیدند تا این اخبار به دست ما رسیده. حالا می‌خوانیم. از این معلوم می‌شود چقدر اینها زحمت کشیدند ایشان می‌فرمایند یک خورده شما تامل بکن اینهایی که الآن می‌خواهم بگویم شما هم یقین پیدا می‌کنی که اکثر این اخبار صادر از معصوم است تامل کن، در چه؟ در دو سه چیز. یکی در کیفیت که چه جوری این اخبار را اینها به دست ما رساندند. این یک تامل. دیگر تامل کن در کیفیت اهتمام ارباب کتب. ارباب کتب چه کسانی اند؟ مشایخ ثلاثه. یکی مرحوم کلینی صاحب کافی. یکی صدوق صاحب من لایحضر. یکی هم شیخ طوسی صاحب تهذیب و استبصار. کتب اربعه للمشایخ الثلاثه. چون یکی از آنها دو تا کتاب دارد قهرا سه تا شیخ چهار کتاب دارند اینها هر سه محمدند. به اینها می‌گویند محمدون اوائل. چون محمدون اواخر هم داریم. محمدون ثلاث، هر سه هم کنیه‌هایشان ابوجعفر است هر سه اسمشان محمد هر سه کنیه شان ابو جعفر و هر سه هم کتابهایشان اینقدر با برکت است مورد رجوع همه علماست. البته اینکه می‌گوییم چهارتا، این کتب مرجع ما پنج تا بوده یکی هم مدینه العلم بوده مال صدوق. یعنی صدوق هم مثل شیخ طوسی دو تا کتاب داشته که مرجع همه علما بوده ولی حدود ششصد سال پیش یکدفعه این کتاب گم می‌شود. اینها را دارم از قول مجلسی نقل می‌کنم مجلسی اول در روضه المتقین ج۱ص۱۲ خیلی سابق دیدم که ایشان نقل می‌کند که آن موقع مثلا ۲۰۰ سال پیش، ایشان می‌گوید متجاوز از ۵۰۰ سال قبل یکدفعه این کتاب غیبش زد کسی نفهمید کجا هست در کدامیک از کتابخانه‌های دنیا هست یا سوزاندند یا از بین بردند یا هست خلاصه. مدینه العلم، تا آن موقع کتب ما پنج تا بوده چون او از بین رفته کتب ما شده چهارتا. مال مشایخ ثلاث. حالا ایشان می‌گوید این آقایان بزرگوار مثلا صدوق مثلا کلینی، یکی از صاحبان کتاب اینها هستند و من تقدمهم قبل از اینها هم همینجور. اینها اینقدر اهتمام داشتند در چه؟ کیفیه اهتمام و همت چقدر بکار بردند اینها، تنقیح به عبارت امروز ما می‌شود پاکسازی. یعنی خیلی اهتمام و سعی داشتند به پاکسازی چه؟ ما یعنی اخبار. پاکسازی می‌کردند آن اخباری که اودعوه فی کتبهم یعنی اخباری که مثلا کلینی، مرحوم کلینی این کافی را بیست سال طول کشیده نوشته، ایشان می‌فرماید برای همین بوده خیلی اهتمام کرده پاکسازی می‌کرده این اخباری را که می‌خواسته به عنوان ودیعه در کتابش نقل بکند و اکتفاء نمی‌کرده این صاحبان کتاب به اخذ روایت من کتاب و ایداعها فی تصانیفهم اینطور نبود تا یک روایتی توی یک کتاب ببینند آن را توی کافی بنویسد یا صدوق تا یک کتابی می‌دید توی من لایحضر یا مدینه العلمش. اینجور نبوده با آنکه آن صاحبان کتاب را قبول داشتند آن کتاب هم کتاب مجهولی نبوده معلوم بوده صاحبش کیست ولی اینها خیلی دقت می‌کردند می‌گفتند ما روایتهایی را توی این کتاب می‌نویسیم یا خودمان از امام بشنویم یا از کسی بشنویم که او بگوید از امام شنیدیم والا صرف اینکه یک روایتی توی یک کتابی است اینها قانع نمی‌شدند. یا خودم ببینیم یا با یک واسطه دو واسطه. مرحوم صدوق و کلینی که نزدیک زمان امام عسگری بودند. خلاصه مطلب اینطور نبوده به کتاب قناعت کنند یا باید خودشان بشنوند یا اینکه باید از کسی ببینند که آنها بگویند قال الامام (علیه السلام) است به اعتبار آنها بیایند نقل بکنند. اکتفا نمی‌کردند به اخذ یک روایت از کتابی و ایداع آن روایت فی تصانیفهم حذرا چرا؟ برای اینکه خوف داشتند که نکند ذلک مدسوسا فیه مدسوس یعنی مدخول، یعنی خوف این را داشتند که نکند این روایت مدخوله باشد مدخوله یعنی مجعوله. دس الاخبار یعنی دخل فی الاخبار. چرا اکتفا نمی‌کردند به آن روایتی که در آن کتاب است؟ برای اینکه خوف داشتند که نکند ذلک الروایه این روایتی که ما دیدیم مدخول فیه باشد یعنی مجعول باشد از بعضی از کذابین.

حالا می‌خواهیم دو سه تا داستان بخوانیم اولی در نجاشی. این نجاشی که من آدرس می‌دهم طبع جامعه مدرسین ص۳۹ ترجمه حسن وشاء. اینجا یک آدرس دیگر هم بدهیم ترجمه علی بن فضال هم ص۲۵۷. چون بعدا با آن کار داریم می‌خواهم این کتاب را الآن دو تا آدرس بدهم یک آدرس ص۳۹ ترجمه حسن وشاء است که الآن می‌خوانیم یک آدرس هم ص۲۵۷ تا۲۵۹ آنجا ترجمه علی بن فضال است غرض کتاب نجاشی طبع جامعه مدرسین ص۳۹ترجمه حسن وشاء است که الآن می‌خوانیم ص۲۵۷ ترجمه علی بن فضال است که شاید فردا بخوانیم ولی چون هر دو در کتاب نجاشی است آدرس هر دو را دادم. عنایت بفرمایید حالا می‌خواهیم اهتمام‌ها را بگوییم می‌خواهیم شروع کنیم به داستانی از نجاشی. احمد بن محمد بن عیسی این از شهر خودش دور بوده آمده کوفه شنیده که حسن وشاء دو تا کتاب خطی در اختیار دارد این راه دور را طی کرده آمده کوفه خدمت حسن وشاء، گفته آقا کتاب علاء بن زرین داری کتاب ابان داری گفت بله گفت بیاور ببینم کتاب را که آورد گفت اینها را برای من مقابله کن بخوان. دانه دانه اینها را برای من بخوان می‌خواهم بنویسم. او گفت: چه عجله‌ای داری؟ فعلا بردار ببر منزلتان، استنساخ بکن تمام که شد آنوقت بیا مقابله می‌کنیم یعنی اینهایی را که من برایت گفتم من می‌خوانم تو هم نوشته‌ات را نگاه کن آنوقت بعد به من استناد بده بگو مثلا حسن وشاء روایت کرده این آقا قبول نمی‌کند. ببینید دقت را. احمد می‌گوید من این کار را نمی‌کنم شاید من اینها را استنساخ کردم از دنیا رفتم فوت شدم آنوقت بعدی‌ها می‌آیند چه می‌گویند؟ می‌گویند ایشان این روایت را از حسن وشاء دارد نقل می‌کند من برای تو نخواندم با تو مقابله نکردم. پس چی؟ الآن بخوان که من بدانم از تو می‌خواهم روایت کنم بعد که استنساخ کردم آنوقت بگویم روی حسن الوشاء. ببینید چقدر احتیاط. نکند بنویسم و از دنیا بروم آیندگان خیال کنند من این روایت را از حسن وشاء دارم روایت می‌کنم و حال آنکه اینجور نیست لذا گفت تا شما مقابله نکنی و برای من نخوانی خلاصه نمی‌روم استنساخ بکنم. البته این قضیه که الآن می‌خواهیم بخوانیم یکی از ایرادهایی که همیشه به ایشان دارم ایشان موقع تالیف آقا مراجعه نمی‌کردند خیلی ایشان حافظه عجیب و غریبی داشته. در حافظه ایشان مطالبی نقل می‌شود ایشان به اعتبار آن حافظه قوی موقع تالیف هم همان ذهنیاتش را می‌نویسد درست هم نوشته اما چندتا کلماتش را کم و زیاد نوشته. معنا فرقی نمی‌کند نمی‌خواهیم بگوییم خلاصه ما را به اشتباه انداخته ولی راه تالیف این نیست انسان می‌خواهد یک کتابی بنویسد ولو مطلبی هم توی ذهنش است باید دوباره مراجعه کند عین کلمات را بنویسد ایشان مثلا اینجا دارد ما اعجلک چقدر عجله داری؟ آنجا نوشته ما عجلتک؟ عجله تو چیست؟ یعنی حسن به آن شخص گفت. فرقی نمی‌کند یا احب ان تجیزهما عیسی به حسن گفت من دوست دارم تجیزهما، یعنی اجازه بدهی من بنویسم ایشان نوشته احب ان اسمعهما، عرض کردم فرقی نمی‌کند ولی این کلمات را من آدرس دادم شما اینجا را با آنجا مقایسه بکنید چند تا کلمه‌اش فرق می‌کند والا در معنا دخالت ندارد. حکایت شده آقای احمد بن محمد بن عیسی انه این بزرگوار جاء الی الکوفه رسید خدمت حسن بن علی بن الوشاء و طلب منه یعنی از وشاء، از او طلب کرد ان یخرج الیه یعنی از او طلب کرد که خارج کند به سوی او یعنی بسوی این عیسی کتابا چه چیزی را خارج کند؟ کتابا لعلاء بن زرین و کتابا لابان بن عثمان الاحمر گفت آقا شنیدم شما این دو کتاب را دارید بدهید به من. فلما اخرجهما یعنی حسن وشاء خارج کرد از کتابخانه‌اش این دوتا کتاب را درآورد و داد به ایشان. قال عیسی گفت: احب ان اسمعهما احب ان تجیزهما، من دوست دارم اجازه بدهی این روایتها را، که از قول تو من نقل بکنم یا دوست دارم از خودت بشنوم. قال ما عجلتک چه عجله‌ای داری؟ یا به تعبیر ایشان ما اعجلک؟ چقدر عجله داری؟! اذهب فاکتبهما بردار ببر استنساخ بکن اسمع من بعده آنوقت بعدا بیا من برایت می‌خوانم آن موقع سماع کن حالا چرا الآن سماع؟ برو استنساخ بکن تمام که شد آن موقع اسمع، یعنی من برای تو قرائت می‌کنم و تو هم آن موقع بشنو من بعده. فقال عیسی گفت لاآمن الحدثان من ایمن نیستم از حوادث، شاید استنساخ کردم و از دنیا رفتم. حسن خیلی خوشش آمد اگر می‌دانستم اینجور طالب پیدا می‌کند اینطور واقعا روایات مورد طلب مردم می‌شود بیش از اینها می‌توانستم روایت جمع کنم. توی همین مسجد کوفه، در بعضی از نسخ مائه شیخ، خود رجال دارد تسعه مائه شیخ، توی همین مسجد کوفه ۹۰۰ نفر یا ۱۰۰ نفر همه نشسته بودند می‌گفتند قال الصادق قال الباقر، اگر من می‌دانستم روایات اینقدر آبرو پیدا می‌کند می‌نشستم بیش از اینها از آن مشایخ روایت جمع می‌کردم الآن به تو می‌دادم وقتی این را از این دید که اینقدر این آقای احمد بن عیسی دقت دارد فقال حسن وشاء گفت لو علمت ان الحدیث یکون له هذا الطلب حدیث اینقدر طالب پیدا می‌کند لاستکثرت منه بیش از اینها حدیث استکثار می‌کردم و می‌نوشتم، چرا؟ فانی قد ادرکت فی هذا المسجد مائه شیخ اینجا دارد ولی بعضی از نسخه تسعمائه، ظاهرا در خود رجال هم همان تسعمائه دارد ۹۰۰ تا. توی همین مسجد حالا یا صد تا یا نهصد تا روات نشسته بودند کل یقول می‌گفتند حدثنی جعفر بن محمد پس بنابراین اگر من می‌دانستم بیش از اینها روایت نقل می‌کردم. از این داستان چه نتیجه می‌گیریم؟ چقدر اینها دقت داشتند در پاکسازی اخبار که نکند این بنویسد بعد به نام روایت، نه، باید قبل از نوشتن او بخواند گوش بدهد او روایت بکند این هم بعنوان روی حسن الوشاء نقل بکند. این یک داستان.

داستان بعدی مال حمدویه است این در رجال کشی است رجال کشی پشت جلدش نوشته اختیار معرفه الرجال. اگربخواهید به آن مراجعه بکنید ص۵۰۷ البته طبع دانشگاه مشهد. این کتابی که عرض می‌کنم مال کشی اختیار معرفه الرجال طبع دانشگاه مشهد ص۵۰۶ ظاهرا. آنجا مراجعه بکنید داستان آقای حمدویه را نقل می‌کند. باز یک داستان دیگر عن ایوب بن نوح یک پسر و پدر، پسر ایوب و پدر نوح. انه نوح که پدر است دفع الی ایوب (پسر) دفترا یک دفتری داد به پسرش، گفت آقای ایوب این دفتر را بگیر احادیث ابن سنان در این دفتر هست. من از محمد بن سنان از ابن سنان یک مشت احادیث جمع کردند این دفتر مال تو. در اختیار تو باشد. فقال ان شئتم ان تکتبوا فافعلوا اگر می‌خواهی بنویسی بنویس یعنی اگر می‌خواهی از روی آن استنساخ بکنی استنساخ بکن فانی کتبت عن محمد بن سنان من این احادیثی که در این دفتر است از محمد بن سنان گرفتم اما بدان لااروی روایت نمی‌کنم ـ دقت را عنایت کنید ـ به پسرش چه می‌گوید؟ می‌گوید من به تو می‌گویم اینها را بنویس ولی روایت نمی‌کنم. ما می‌خواهیم بگوییم این آقا یعنی این ایوب چقدر دارد احتیاط می‌کند. این آقا می‌گوید این روایاتی که من در این دفتر نوشتم اینها مال ابن سنان است می‌خواهی بنویسی بنویس اما لااروی. عنایت بکنید شاهد اینجاست من روایت نمی‌کنم یعنی توی دفترت ننویس روی ابی عن ابن سنان. توی دفترت بنویس وجدت. عین همین برنامه را ابن سنان به خود من گفته. من وقتی اینها را می‌خواستم بنویسم ابن سنان گفت لااروی من برای تو روایت نمی‌کنم من اینها را پیدا کردم توی کتابها. به پسرش می‌گوید همان کاری که ابن سنان با من کرد همان حرفی که ابن سنان به من زد به تو می‌گویم ابن سنان گفت من اینها را پیدا کردم توی کتابها، لااروی روایت نمی‌کنم بگویم قال الصادق. این هم به پسر همین را می‌گوید تو هم از قول من روایت نکن. نگو روی ابی عن ابن سنان بگو وجدت فی دفتر ابی. این روایتها را من در دفتر پدرم دیدم نه اینکه بگوید اروی. یکوقت می‌گوید روی ابی عن ابن سنان عن الصادق، این می‌شود روایت. یکوقت نه می‌گوید وجدت من اینها را در دفتر پدرم پیدا کردم این اسمش روایت نمی‌شود. همه را ایشان می‌گذارد پای اینکه چقدر اینها احتیاط می‌کردند. ایشان می‌فرماید لکن، به پسر می‌گوید لااروی لک عنه روایت نمی‌کنم از محمد بن سنان شیئا فانه محمد بن سنان قال قبل موته قبل از اینکه خواست از دنیا برود به من گفت کل ما حدثتکم هر حدیثی را که من برای شماها گفتم لیس بسماع و لابروایه یعنی نه خودم از امام صادق شنیدم نه روایت می‌کنم که او از امام صادق شنیده نه، وجدت فی الکتب. ایشان هم همان حرفی که محمد بن سنان به این زده گفته لیس بسماع، یعنی محمد به این آقای نوح گفته، گفته این حدیثهایی که من به تو گفتم از امام نشنیدم لیس بسماع یعنی ما سمعت من الامام و لاسمعت من الذی روی عن الامام نه این سماع از معصوم است نه روایت است انما وجدته من اینها را یافته ام محمد به ایشان گفته. عین همان حرفهایی که محمد به این آقای نوح گفته این آقای نوح به پسرش دارد می‌گوید.

حالا شیخ می‌خواهد نتیجه بگیرد فانظر کیف احتاطوا ببینید چقدر اینها احتیاط کردند در روایت عمن لم یسمع یعنی از کسی که نشنیدند از ثقات، توی کتابها دیدند انما وجد فی الکتب. فقط می‌گوید من از کتابها دیدم او دیگر روایت نمی‌کند بگوید من از ثقه شنیدم.

و کفاک شاهدا، اینکه علی بن فضال، همان آدرسی که دادم نجاشی ص۲۵۷ داستان علی بن فضال را هم باز نقل می‌کند لم یرو کتب ابیه الحسن عنه یعنی عن ابی. عنایت بفرمایید این کتب بنی فضال این علی بن فضال پدرش حسن بود این پسر یک کتاب روایی با پدر مقابله کرده ولی بعدها که می‌خواسته بنویسد توی کتابها، نقل می‌خواسته بکند می‌گفته برادرم احمد و محمد از پدرم اینجور نقل می‌کنند. با اینکه خودش مقابله کرده بوده به او می‌گفتند چرا اینجور؟ تو که پدر را درک کردی این روایت را با پدر مقابله کرده. اصلا پدر فضال این روایتها را مقابله کرده با پسر. بعد از مقابله معذلک به پدر اسناد نمی‌دهد می‌گوید برادرم اینجور گفته که پدرم اینجور گفته. به او گفتند چرا اینجور شما حرف می‌زنی؟ شما که مقابله کردی با پدر. می‌گوید آن موقع ۱۸ سالم بود خیلی کارشناس نبودم خیلی احادیث میزانش دست من نبود نمی‌دانستم قانون مقابله چیست ۱۸ سالم بوده چون توجه نداشتم احتمال می‌دادم بعضی از خصوصیات از ذهنم رفته باشد چکار می‌کنم. آن برادرانم بزرگتر بودند آن برادرانم هم یک مقابله کرده بودند پس من مقابله خودم را نادیده می‌گیرم می‌گویم احمد و محمد برادر من اینجور گفتند که پدر ما اینجور گفته. عنایت بفرمایید چقدر احتیاط می‌کردند ایشان می‌فرماید این آقای علی بن فضال لم یرو کتابهای پدرش حسن را عنه عن ابیه. یعنی علی، روایتهای پدر را که می‌خواسته نقل کند از پدر نقل نمی‌کرده مع مقابلتها علیه با اینکه مقابله کرده آن کتابها را بر پدر. چکار می‌کرده؟ انما یرویها عن اخویه آن کتابها را از دو برادرش روایت می‌کرده احمد و محمد از پدر. یعنی احمد و محمد از پدر من اینجور نقل کردند وقتی به او گفتند چرا اینجور می‌کنی؟ اعتذر ذلک عذر آورد بانه یوم مقابلته صغیر السن بوده ۱۸ سالش بوده. لذا ایشان می‌فرماید آن موقع که من با پدرم مقابله می‌کردم صغیر السن بودم لیس له کثیر معرفه بالروایات خیلی کارشناسی نداشتم لذا اعتماد به مقابله خودم ندارم به برادرانم اسناد می‌دهم فقراها علی اخویه پس بنابراین اینها را بر برادرانش هم خوانده ثانیا. آنوقت برادر که تصدیق کرده می‌گوید برادر من از پدرم اینجور گفته.

الرابع : الدليل العقلى

الاستدلال بالدليل العقلى على حجية خبر الواحد وهو من وجوه ، بعضها يختصّ بإثبات حجّية خبر الواحد ، وبعضها يثبت حجّية الظنّ مطلقا أو في الجملة فيدخل فيه الخبر :

بالدليل العقلى على حجية خبر الواحد من وجوه

أمّا الأوّل ، فتقريره من وجوه :

أوّلها :

الوجه الإوّل العلم الإجمالي بصدور أكثر الأخبار عن الأئمّة عليهم‌السلام

ما اعتمدته سابقا ، وهو : أنّه لا شكّ للمتتبّع في أحوال الرواة المذكورة في تراجمهم في كون (١) أكثر الأخبار بل جلّها ـ إلاّ ما شذّ وندر ـ صادرة عن الأئمّة عليهم‌السلام ؛ وهذا يظهر بعد التأمّل في كيفيّة ورودها إلينا ، وكيفيّة اهتمام أرباب الكتب ـ من المشايخ الثلاثة ومن تقدّمهم ـ في تنقيح ما أودعوه (٢) في كتبهم ، وعدم الاكتفاء بأخذ الرواية من كتاب وإيداعها في تصانيفهم ؛ حذرا من كون ذلك الكتاب (٣) مدسوسا فيه من بعض الكذّابين.

فقد حكي عن أحمد بن محمد بن عيسى ، أنّه جاء إلى الحسن بن عليّ الوشّاء وطلب إليه (٤) أن يخرج إليه كتابا لعلاء بن رزين وكتابا

__________________

(١) في (ر) و (ص) : «أنّ».

(٢) في (ت) ، (ظ) ، (ل) و (م) : «ودّعوه».

(٣) لم ترد «الكتاب» في (م).

(٤) في (ر) ، (ص) و (ظ) : «وطلب منه».

لأبان بن عثمان الأحمر ، فلمّا أخرجهما ، قال : احبّ أن أسمعهما ، فقال : رحمك الله ما أعجلك؟! اذهب ، فاكتبهما واسمع من بعد (١) ، فقال (٢) : لا آمن الحدثان ، فقال : لو علمت أنّ الحديث يكون له هذا الطلب لاستكثرت منه ، فإنّي قد أدركت في هذا المسجد تسعمائة شيخ (٣) ، كلّ يقول : حدّثني جعفر بن محمّد عليهما‌السلام (٤).

وعن حمدويه ، عن أيّوب بن نوح : أنّه دفع (٥) إليه دفترا فيه أحاديث محمّد بن سنان ، فقال : إن شئتم أن تكتبوا ذلك فافعلوا (٦) ؛ فإنّي كتبت عن محمّد بن سنان ، ولكن لا أروي لكم عنه شيئا ؛ فإنّه قال قبل موته : كلّ ما حدّثتكم فليس بسماع ولا برواية ، وإنّما وجدته (٧).

شدّة اهتمام الأصحاب بتنقيح الأخبار

فانظر : كيف احتاطوا في الرواية عمّن لم يسمع من الثقات وإنّما وجد في الكتب.

وكفاك شاهدا : أنّ عليّ بن (٨) الحسن بن فضّال لم يرو كتب أبيه

__________________

(١) كذا في (ه) والمصدر ، وفي (ص) ، (ظ) ، (ل) و (م). «من بعدي» ، وفي (ت) و (ر) : «من بعده».

(٢) وقعت في نقل هذه الحكاية اختلافات غير مهمّة بين النسخ ، وبينهما والمصدر.

(٣) كذا في المصدر ، وفي جميع النسخ : مائة شيخ.

(٤) رجال النجاشي : ٣٩ ، رقم الترجمة ٨٠.

(٥) في (ص) ، (ل) و (م) : «وقع عنده دفاتر».

(٦) في (ص) ، (ظ) ، (ل) و (م) بدل «إن شئتم ـ إلى ـ فافعلوا» : «إن تكتبوا ذلك».

(٧) اختيار معرفة الرجال ١ : ٧٩٥ ، الحديث ٩٧٦.

(٨) لم ترد «بن الحسن» في (ر) ، (ظ) و (م).

الحسن عنه مع مقابلتها عليه ، وإنّما يرويها عن أخويه أحمد ومحمّد ، عن أبيه ، واعتذر عن ذلك بأنّه يوم مقابلته الحديث مع أبيه كان صغير السنّ ، ليس له كثير معرفة بالروايات ، فقرأها على أخويه ثانيا (١).

والحاصل : أنّ الظاهر انحصار مدارهم على إيداع ما سمعوه من صاحب الكتاب أو ممّن سمعه منه ، فلم يكونوا يودعون إلاّ ما سمعوا ولو بوسائط من صاحب الكتاب ولو كان معلوم الانتساب ، مع اطمئنانهم بالوسائط وشدّة وثوقهم بهم.

حتّى أنّه ربما كانوا يتبعونهم في تصحيح الحديث وردّه ، كما اتّفق للصدوق بالنسبة إلى شيخه ابن الوليد قدس‌سرهما (٢).

وربما كانوا لا يثقون بمن يوجد فيه قدح بعيد المدخليّة في الصدق ؛ ولذا حكي عن جماعة منهم : التحرّز عن الرواية عمّن يروي عن الضعفاء ويعتمد المراسيل وإن كان ثقة في نفسه ، كما اتّفق بالنسبة إلى البرقيّ (٣). بل يتحرّزون (٤) عن الرواية عمّن يعمل بالقياس ، مع أنّ عمله لا دخل له بروايته ، كما اتّفق بالنسبة إلى الإسكافيّ ؛ حيث ذكر في ترجمته : أنّه كان يرى القياس ، فترك رواياته لأجل ذلك (٥).

وكانوا يتوقّفون في روايات من كان على الحقّ فعدل عنه وإن

__________________

(١) رجال النجاشي : ٢٥٨.

(٢) انظر الفقيه ٢ : ٩٠ ، ذيل الحديث ١٨١٧ ، وراجع الصفحة ٣٤٠.

(٣) انظر رجال النجاشي : ٧٦ ، الرقم ١٨٢ ، ورجال العلاّمة الحلّي : ١٤ ، الرقم ٧.

(٤) في (ت) ، (ر) ، (ظ) و (م) : «يحترزون».

(٥) انظر الفهرست للشيخ الطوسي : ٢٦٨ ، الرقم ٥٩٢.